در این تاپیک امضای اعضای سایت را نقد و بررسی میکنیم .
فقط توجه داشته باشید که توهین نکنید .
اول پستتون دقیق و با یه رنگ دیگه مشخص کنید نقد مربوط به کیه .
ممنون
ویرایش شده توسط نپتون(خودم)ههه ههه ههه
قوانین مهم
1.از دادن پست در این مکان خود داری کنید
2. برای درخواست نقد به لینک زیر مراجعه کنید
3.برای صبت پیرامون نقدها به لینک زیر مراجعه کنید
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مثل همیشه عالی بودن
دمت گرم نپتون
راستی
...
تو باید به من به خاطر غیبت طولانیت جواب پس بدی
نمی گی مردم دلتنگت می شن؟؟
می دونی چن نفر سر همین موضوع خودکشی کردن؟؟
هااااااااااا؟؟
زود باش جواب بده
خخخخخخخخخخخخخ
دمت گرم محمد رضا
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
راستی نقد غزل کوش؟؟
بعدم نقد امضای من خیلی قدیمه
جدید می خوووووووووووام
خخخخخخخخخخ
منم نقد می خوام...((212))
@nepton 39544 گفته:
#8khas
چشمامو بستمو وا کردم و دیدم یکی از بال بسته ام آسمون ساخته
یکی بختک شده افتاده رو سینم یکی از استخونام نردبون ساخته
سلامی چو بوی خوش نقد بنده
امروز نقد امضای صادق رو خواهیم داشت امیدوارم مورد قبول دوستان واقع شود.
چشمامو بستمو وا کردم و دیدم یکی از بال بسته ام آسمون ساخته
این جوری که صادق گفته چشمامو بستم و باز کردم و دنیام زیر و رو شد فقط یک نتیجه می شود گرفت که اون حدود سیصد سالی خوابیده بود و از این موضوع فقط یک نتیجه می شود گرفت و اون هم اینه که صادق یکی از اعضای گروه اصحاب کهف هستش حالا تا اینجا رو داشته باشید که باهاش کلی کار داریم
بعد صادق می گه دیدم یکی از بال بستم آسمون ساخته چه نتیجه ای می شه گرفت؟ حتما داستان اصحاب کهف رو شنیدید دیگه که بخاطر ایمانشون به خدا مجبور شدند توی غار کهف قایم شن.
صادق به قدری ایمان داشته و خدا رو عبادت می کرده که خدا مثل فرشته ها بهش یک جفت بال می ده اون هم وقتی وارد غار می شه و می خواد بخوابه بال هاش رو درمیاره و تا می کنه و می گذاره یک گوشه که چروک نشه
بعدا هم که بعد از سیصد سال بیدار می شه و بال هش رو می بنده پشتش تا یه گشتی توی آسمون بزنه که با یک هواپیما برخورد می کنه درواقع منظور از بال بسته آسمان ساختن یعنی هواپیما های که آسمان رو که قبلا اون تنها انسانی بود که می توانست در آن پرواز کند را به تسخیر خود در آورده اند.
من که اگه بعد از سیصد سال از خواب بیدار می شدم از دیدن تکنولوژی های موجود در جا سکته می زدم خودتون حال صادق رو محاسبه کنید.
یکی بختک شده افتاده رو سینم یکی از استخونام نردبون ساختهآقا سیصد ستال اینهو بختک افتاده یک گوشه با خیال تخت خوابیده و خرو پفش به هشت آسمون می رسیده(البته اون زمان من تو آسمون سوم بودم تا اون جا که می آمد بقیه آسمون ها رو دیگه باید از یک نفر دیگه سوال کنید) اون وقت می گه بختک افاده بوده تو سینم((228))
البته باید بگم من خودم اصلا به بختک اعتقاد ندارم درواقع علم ثابت کرده بختک رو افراد بی اطلاع به وجود آوردن تا احساس سنگینی و خس خس سینه رو که شب ها براشون پیش می آمده رو توجیح کنن اما این علایم به دلیل گرفتگی ماهیچه های قلب یا گرفتگی کیسه های هوایی شش ها هست و اصولا بختک اصلا و جود خارجی که نداره هیچ وجود داخلی هم نداره برای درک بهتر گفته هام می تونید کتابی رو که به تازگی در همین مورد نوشتم و چاپ کردم به نام «بختک را قورت بده یک لیوان آب هم روش» رو تهیه کنید مطمئنم می تونه کمک بزرگی برای رفع ابهامات شما در این مورد بکنه
با تشکر دکتر نپتون آتلانتیس آبادی.
.
.
.
ببخشید به نظر میاد باز هم جو گیر شدم رفتم توی فاز دکتری.......
این جا رو دیگه خیلی دقت کنید که اصل کارم تو این بخشه
صادق می گه یکی از استخون ها نردبون ساخته همون طور که قبلا هم اشاره کردم صادق یکی از اصحاب کهف بوده و حتما می دونید که بعد از سیصد سال بدن انسان کلا نا اوت می شه و حد اکثر استخون هاش باقی می مونه خودمونی می گم فسیل شده بوده حالا در اون اثنا هم یک انسان بیچاره که داشته می رفته نجاری که براش نردبون بسازن از جلوی اون غار رد می شه و چشمش به اون استخوان ها می افته و به این نتیجه می رسه که به حیف پول نیست بده براش نربون بسازن؟ و می ره و استخوان های صادق رو به هم می چسبونه و باهاش نربودن می سازه که به نربون ترقیش هم تبدیل می شه.
حتما می گید چه انسان بی عازفه ای بوده ولی خودتون که به گرونی ها واقف هستید حساب کنید ساخت یه نربون چقدر پاتون آب می خوره حق داشته دیگه.
راستی داشتم می گفتم اون یارو بعد از ساخت اون نربون به عنوان کار آفرین برتر انتخاب شد و توانست با یک وام کار آفرینی ایده اش رو به طولید انبوه برسونه و میلیاردر بشه .
و سخن آخر
اگه محل سکونت صادق رو نگاه کنید نوشته در سیارک خودم..تنهای تنها که من فکر می کنم بخاطر شکل ظاهریش باشه که ایطور منزوی شده ازتون یک خواهش دارم بیاید دست به دست هم بدیم و یه جراهی چیزی پیدا کنمی تا صادق رو از شکل نربون در بیاریم و دوباره به آغوش اجتماع برش گدونیم.
ینی ممنون خخخخخخخخخ اصحاب کهفم آرههه؟...مررررررسی دکتر بزار عید تموم شه مفصل می حرفیم خخخخخخخخخخخ
یادم باشد که زیبای ی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست، نمی تواند با دیگران مهربان باشد.
سال نو رو به خانواده ی زندگی پیشتاز تبریک می گم !
امروز همون طور که فهمیدید قراره نقد امضای PLUTO رو انجام بدم امیدوارم باعث رنجش کسی نشه البته به غیر از پلوتو (مجید) که قراره حسابی بچزونمش چون هر کسی خربزه بخوره پای لرزش می شینه نقد خواستی حالا باید جورش رو بکشی.
بگذارید قبل از شروع نقد شما رو به خواندن یک مستند جلب کنم:
پلوتو در انتهای منظومه ی شخصی... ببخشید شمسی واقع شده است تعداد زیادی از دانشمندان معتقدند که این سیاره حتی به منظومه ی شمسی تعلق ندارد
تا ایجا این برداشت را می توان از شخصیت مجید داشت که اون از اون دسته آدم هایی هست که خودشون رو بالا تر از دیگران می بینن و قاطی مردم نمی شن و خودشون رو تافته ی جدا بافته می دونن و در کل واسه ی دیگران کوچکترین ارزشی قائل نیستن.
برای درک بهتر ادامه ی نقد یک نگاه دیگر به امضای مجید بندازید. من منتپر می شم.
.
.
.
.
.
دیدید؟ ادامه بدم؟ خیلی خب
همون طور که حتما متوجه شدید امضای مجید سرشار از پند ها و اندرز های اخلاقی هست پس می توان این نتیجه رو گرفت که بعد از یک بازه ی زمانی مجید دچار تحول شده و از رفتار و اخلاق قدیمیش پشیمون شده به همین دلیل برای خودش چند اصل تبیین کرده تا با رعایت اون ها بتواند عادات زشت گذشته اش را فراموش کند.
در این جا ما هر کدام از این پندها را مورد برسی قرار می دهیم و دلیل شکل گرفتن هر کدام رو در ذهن خلاق مجید رو برسی می کنیم.
یادم باشد که زیبای ی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
قبل از تحول: اگر قبل از تحول، مجید یک انسان خیلی خوب با اخلاقیات پسندیده رو می دید که یک اخلاق ناپسند مثل سیگار کشیدن داشت(فقط مثال بود وگر نه من هم مثل شما می دونم که توی کشور ما هیچ کس سیگار نمی کشه) اون فرد رو سک انسان کوچک و بی ارزش تصور می کرد و اصلا اون رو به حساب نمی آورد.
بعد از تحول:اما بعد از تحول به این نتیجه رسید که حتی بد ترین انسان ها هم دارای خصلت های خوبی هستند هر چند کوچک و همین اصل به او امید داد که انسانی مانند او هم توانایی تغییر کردن رو داره و می تونه متحول بشه و در یک جمله ماهی رو هر وقت از آب بگیره تازس.
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
قبل از تحول: اون زمان ها مجید هیچ دوستی نداشت و هیچ کس با او رفت و آمدی نمی کرد و همین موضوع باعث شده بود تا مجید تفکرات عمیق و تحقیقات گسترده ای در این مورد انجام بدهد که نتیجه ی این تفکرات عمیق و تحقیقات گسترده این بود که دیگران به علت طرز نگرش او نسبت به خودشان از او خوششان نمی آید حال اینکه شخصیت او اینگونه شکل گرفته بود و در رفتارش با دیگران صداقت داشت و ظاهر سازی نمی کرد
بعد از تحول: همین موضوع باعث شد تا او بعد از تحول یک تصمیم بگیرد و آن این بود که دیگران را همان طور که هستند بپذیرد نه همان طور که او می خواهند باشد. و این اصل باعث شد تا دوستتان زیادی پیدا کرد.
مبارکت باشه مجید جون.
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
قبل از تحول: در اون زمان برای مجید اصلا مهم نبود که دیگران راجع بهش چه فکری می کنند یعنی دیگران را آنقدر به حساب نمی آورد که بخواهند فکر هم بکنند. اما بعد از مدتی کنجکاو شد تا بداند دیگران راجع به او چه افکاری دارند به همین دلیل مدتی به صورت آزمایشی صحبت های مردم راجع به خودش را استراق سمع کرد و همین مدت کوتاه کافی بود تا او را دچار افسردگی مزمن کند.
بعد از تحول: اما بعد از تحول با خوش گفت: در دروازه را می شود بست اما دهن مردم را نه. (دهن نپتون را هم همین طور((204))) و همین حرف تحول دیگری را در زندگی او ایجاد کرد و آن این بود که خودش را همان طور که هست قبول کند و مردم می توانند تفکراتشان را برای خودشان نگه دارند.
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
قبل از تحول: اون زمان مجید برای دیگران حتی اونقدر ارزش قائل نبود که باهاشون حرف بزنه چه برسه به این که باهاشون قهر هم بکنه و همین موضوع باعث شده بود تا دچار دوگانگی شخصیت بشود و فرت و فرت با خوش قهر بکنه
بعد از تحول: بعد از تحول مجید متوجه شد که تا با خودش کنار نیاید نمی تواند با دیگران کنار بیاید به همین خاطر برای اینکه بتواند با خودش آشتی کند یک جلسه ی آشتی کنان در یکی از رستوران های شهر که اسمش رو هم نمی گم(اگه حاظر بشه اسپانسر نقدهای من بشه اسمش رو می گم) با حظور جمعی از بزرگان و ریش سفیدان از جمله من(ریش سفید) محمد حسین(رئیس پلیس) ژوپیتر و سهراب(مدیران سایت) و چند تن دیگر از دوستان که به علت زیغ متن وقت نمی کنم تک تک اسم ببرم در اون حظور داشتن و بعد از ساعت ها مذاکره و گفت و گو و پادرمیانی بزرگان موفق به اشتی دادن دو طرف مذاکره یعنی مجید و خودش شدیم. از همین جا از همه ی دوستانی که در این امر خطیر ما را یاری فرمودند تشکر می کنم.( همین الان بهم خبری رسید که رئیس رستوران قبول کرده به عنوان اسپانسر نقد های من فعالیت کنه) و همچنین از ریاست محترم رستوران جلبک دریایی واقع در آتلانتیس خیابان توتیا کوچه ی شقایق دریایی جنب شعبه ی مرکزی بانک نپتون تشکر ویژه می کنم با دارا بودن یک مکان مدرن و ساکت و آرام توانست محیطی مطلوب را برای برگذاری مذاکرات فراهم کند.( اگه کسی قصد داشت به عنوان اسپانسر من فعالیت کنه از اون هم تشکر می کنم ها گفته باشم.)
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
قبل از تحول: اون زمان همان طور که گفتم پر از درگیری و کشمکش بود حتی یک بار هم کار به طلاق و طلاق کشی کشید و ..... یک لحظه صبر کنید ببینم آدم که از خودش طلاق نمی گیره .....
شکایت و شکایت کشی یا یک همچین چیزی.
بعد از تحول: بعد از مراسم آشتی کنان مسیر تازه ای در زندگی مجید تاسیس شد(بنده هم در مراسم افتتاحش بودم عجب اتوبانی بود. توپ.) و باعث شد تا مجید به این اصل اساسی برسد که باید انسان با خودش مهربان باشد.
قبل از تحول: می دونید دیگه با خودش مهربون نبود
بعد از تحول: گفتن نداره با خودش مهربا شد
کوتاه و خلاصه
هان.....! من الان باید این رو نقد کنم؟ یعنی این قسمت امضا هم باید نقد بشه؟
چه کنم نقدش می کنم کار دیگه ای که از دستم بر نمی آد اما در یک جمله
مجید می گه:سال نو را به خانواده ی اعضای سایت زندگی پیشتاز تبریک می گویم.
و در آخر یک سوال: مجید چرا به جای خودمون به خانواده هامون تبریک گفتی ؟ ما کشکیم؟
پایان
چند تا موضوع هست که باید یاد آوری کنم
1. قابل توجه مجید هر چقدر امضا کوتا تر باشه نقد من هم تخصصی تر می شه و ما می تونم روی اون موضوع تمرکز کنم و مجبور نشم هی از این موضوع به اون موضوع بپرم
2. اینجا پست ندید برای درخواست امضا به پست زیر مراجعه کنید
https://www.pioneer-life.ir/thread1099.html
3. در صورتی که هر صحبتی راجع به نقد ها داشتید یا خواستید چیزی بپرسید به پست زیر مراجعه کنید
ز نقدم کنون پند گیر ای عزیزم / وگرنه پنیری شوی توی یخچال بنده
اول از همه این متن رو معنی می کنم تا شما هم مثل من با ابعاد پنهان این امضا آشنا بشید و در ادامه نقد گیج نشید که بپرسید این چه ربطی به امضای هوراس داشت حالا؟
امضا می گه: سرنوشت مشق شب های من را ننوشت تازه وقتی هم که نوشت خیلی بد خط نوشت
و در ادامه می فرمایند: نمی شود دوباره مشق ها را دوباره نوشت
حالا که با معنی این امضای نه چندان بشر دوستانه آشنا شدید بگذاری داستانش رو هم براتون تعریف کنم
همون طور که حتما خودتون خبر دارید هوراس یکی از خدایان مصری هست(خدای جوجه شاهبن ها. و صد البته بنده هم نپتون بزرگ خدای دریاها و اقیانوس ها معروف به خشم دریاها هستم.) و از اونجایی که حتی ما خدایان هم یک زمانی بچه بودیم هوراس مجبور شد در اون زمان تن به مدرسه رفتن بده (زمان من مدرسه نبود به همین خاطر من از این تجربه ی شیرین بی نسیب موندم اما بعدا رفتم نحضت سواد آموزی و چند وقت پیش هم سی ششمین مدرک پی اچ در ام رو در رشته آبیاری گیاهان دریایی گرفتم.)
هوراس هم مثل هر بچه خدای دیگه ای لوس و ننر بار اومد و بچه ی خیلی تخس و شر و شوری بود و هیچ کس از دستش آسایش نداشت. ( نه خیر زمان ما که از این خبرها نبود من تمام دران کودکیم رو توی شکم پدرم سر کردم و انسان خود ساخته ای بار اومدم. در اینجا جا داره از ژوچیتر به خاطر نجاتم از شکم بابا تشکر کنم.)
همون طور که گفتم هوراس بچه ی شر و شوری بود و در مدرسه برای خودش گروهی تشکیل داده بود و از بچه های کوچکتر اخاذی می کرد((81)) و با عرض تاسف دو تا از برادر زاده های من یعنی آرتمیس و آپولو هم در اون گروه حظور فعال داشتن.((119))
حالا حتما می پرسید: این داستان سرنوشتش کجا بود؟
و هم حتما جواب خوام داد: عجله نکنید الان بهش می رسیم.
در اون مدرسه دانش آموزی هم بود به اسم هوئه هوئه کویوتل(ایزد سرنوشت) که به اختصار بهش هوئه می گفتن اون بر خلاف الانش در بچگی خیلی ریز جسه بود و همین باعث می شد تا مورد توجه آزار ئ ادیت های هوراس قرار بگیره اما از اون جایی که خیلی مغرور بود و زیر بار حرف زور نمی رفت هوراس هم بیش از پیش اون رو اذیت می کرد تا اینکه یه سال عید که به همه ی بچه خدایان پیک نوروزی داده بودن هوراس هوئه رو به زور کتک مجبور می کنه تا در ایام تعطیلات نوروز مشق های عیدش رو براش بنویسه اما هوئه که دل خوشی از هوراس ندداشته تمام مشق ها را با خط بد و پر از غلط می نویسه و در روز اول شروع مدارس به هوراس می ده و هوراس هم بدون اینکه نگاهی بهش بندازه اون رو تحویل معلم می ده و معلم هم صاف اون رو می بره پیش پدر هوراس یعنی ازیریس.
دیگه خوتون حدس بزنید چه اتفاقی افاده بعدش
لحظه ای که ازیرس پیک نوروز رو به هوراس نشون می ده((105))
قیافه ی ازیریس در اون لحظه((9))~x(
قیافه ی هوراس بعد از زد و خورد((37))
نتایجی که از این داستان گرفتیم
1. با هوئه در نیافتید چون مثل هوراس در کل زندگی سرنوشتتون اینه که بدبخت باشدی.
2. مشق هاتون رو خودتون بنویسید
مطمئنم حالا براتون یک سوال پیش اومده که چطوره که هوراس الان اینقد انسان خوب با ادب شریف و انسانیه خیلی سادس بعد از اون ماجرای مشق عید ازیریس من رو به استخدام کرد تا بر تربیت هوراس نظارت کنم و بعد از تلاش های فراوان و خون دل خورد و شب بیداری های بسیار موفق شدم از اون هوراس این هوراس رو بسازم به افتخار خودم((86))
نپتون ؟؟؟
تو بر من نظارت داشتی ؟ نه تو داشتی ؟ نه تو داشتی ؟ نه به من بگو داشتی ؟!((9))
من از همون اولش جزئی از مافیای مدرسه بودم. راستی بابت اون جوجه شاهین هم تلافی می کنم ((127))
در کل ممنون از نقدت کاملاً درست بود ((19))
دوشواری
((42))((42))
این امضا اصلا نوشته شده تا من رو آزار بده اما نگران نباشید من بیدی نیستم که با این باد ها بلرزم ولی محسن واقعا زشت نیست که هم سایتیت رو اذیت می کنی و بهش تیکه می اندازی؟((68))
کلمه ی دوشواری را می توان به چندین طریق مختلف معنی کرد که من اون ها رو می گم تا همه متوجه بشید محسن در تمام حالات کاری به جز کوچک شمردن توانایی من در نقد نداشتهو
1.دوشواری: در این جا منظور محسن کلمه ی دشواری بوده اما به علت لهجه ی غلیظ شما فکر می کنید گفته دوشواری.
معنی کلمه ی دشوار هم که معلومه یعنی سخت، مشکل و یا به کاری اتلاق می شه که از انسان زمان و انرژی زیادی می گیره.
و محسن در این امضا می گه که نقد این امضا خیلی سخته و عمرا بتونی براش چیزی بنویسی.
در اینجا جا داره تا بهش بگم « زهی خیال باطل»
2. دوشواری: همتون می دونید معنی کلمه ی دوش چیه دوش یعنی پشت کمر.
مثل اینکه می گن یارو بار مشکلات زندگی رو به دوش می کشه.
کلمه ی واری هم در واقع کلمه ی واره بوده که به علت لهجه ی غلیظ محسن شما فکر می کنید نوشته واری.
واره هم یعنی مثل، مشابه. مثل جمله واره یا شبه جمله که به کلمه ای که به تنهایی یک جمله محسوب می شه اتلاق می شه.
که یعنی چیز کوچکی که مثل مشکل می تواند کمر را خم کند که در این امضا یعنی:
نقد این امضا به قدری دشوار است که کمر نپتون زیر بار همین یک کلمه خم می شود.
در این جا جا داره بگم « نپتون مثل کوه در برابر مشکلات می ایسته محسن»
3. دوشواری: دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند. یک معنی دیگر دوش، دیشب هست
پس معنی جمله اینه که دیشب دیدم نپتون از دست امضای من کلافه شده بود.
اما همش دروغه من مثل یک شیر این امضا رو نقد می کنم
4. دوشواری: در این یکی برداشت از امضا دوش به معنی دوش حمام هست یعنی همون وسیله ای که وقتی وارد حمام میشید می روید زیرش و خودتان را می شویید.
در اینجا محسن می گه نپتون بعد از کلی تلاش ناموفق برای نوشتن نقد من داغ کرد و برای خنک شدن رفت زیر دوش آب
اما همون طور که گفتم واره یعنی مثل مانند پس منظور محسن چیزی شبیه به دوش بوده که آب رو از بالا به پایین می ریخته
پس می شود گفت منظور محسن این بوده که نپتون بع از داغ کردن رفته زیر آبشار ویکتوریا تا کمی خنک بشه
که دروغ محضه چون من توی آتلانتیس زندگی می کنم آتلانتیس هم زیر آبه پس کلا داغ نمی کنم.
((42))((42))
در این جا محسن که فکر می کنه من مثل .... توی نقد امضای اون موندم داره به ریشم می خنده
اما زهی خیال باطل چون من اصلا ریش ندارم((206))
و اما سخن پایانی:
محسن جان همین جا بهت بگم که نمی تونی روی من رو کم کنی حالا هر چقدر هم که امضا بگذاری باز هم نمی شه پس الکی خودت رو خسته نکن .
پ.ن اگه در مورد امضا ها خواستید پست بدید هر پستی به لینک زیر برید
واقعن به این
جمله معتقدم :
بهتراست
منفورباشی به خاطر چیزی که هستی ، بجای اینکه محبوب باشی به خاطرچیزی که نیستی . .
سلامی به زیبایی نقد بنده/ چه نیکو بود انتقادات بنده
اگر قصد داری که محبوب گردی تو شاینی/ کمی گوش کن پند زیبای بنده
اولین کلمه ای که در این امضا خودنمایی می کنه کلمه ی واقعن بود من نمی دونم توی این دوره زمونه توی مدرسه چی به این بچه ها یاد می دن که هنوز نمی دونن واقعا رو واقعن نمی نویسن بلکه واقعا رو واقعا می نویسن.
نمی دونم شاید هم واقعا نظام آموزشی تغییر کرده و واقعا کلمه ی واقعا رو واقعن می نویسن و یا شاید هم شاینی از اون دانش آموزهای تنبل و درس نخون هست.
برای اطمینان از این موضوع دیشب به صورت مخفیانه به مدرسه ی شاینی نفوذ کردم و قبل از شناسایی شدن توسط سرایدار مدرسه موفق شدم سه تا از نمره های شاینی رو بخونم که عبارت بودند از:
ریاضی: 9.75
ادبیات:0.5
علوم: 14
دیگه حرفی برای گفتن نمی مونه...
جمله معتقدم :
واقعن خوبه که انسان به چیزی در زندگیش اعتقاد داشته باشه چون همین اعتقادات هست که به زندگی انسان هدف می دهد.
منفورباشی به خاطر چیزی که هستی ، بجای اینکه محبوب باشی به خاطرچیزی که نیستی . .
همون طور که حتما می دونید کم هستند افرادی که مثل من و چند نفر دیگه که اسم نمی آرم بتوانند همبن طور الکی حرف های قلمبه سلمبه و دهن پر کن بزنن و مطمئنم که می دونید شاینی جزو اون افراد نیست.
پس حتما داستانی پشت این امضا بوده و من وظیفه ی خودم می دونم که پرده از این داستان بردارم
این شما و این تلفن قصه گوی عمو نپتون:
سلام بچه های گلم امیدوارم همتون خوب خوش باشید امروز با یک داستان دیگه به خونه هاتون اومدم داستان امروز راجع به یک دختر خانومیه که خیلی تنبل بود به اسم شاینی این دختر خانوم درس نخون برای اینکه پدر و مادرش فکر کنن که بچه ی خیلی زرنگه همیشه وانمود می کرد که درس می خونه و هر روز به پدر و مادرش می گفت که یک بیست می گیره.
فشاینی خانوم قصه ی ما به خوبی و خوشی در کنار خانوادش زندگی می کرد تا اینکه یک روز پدرش تصمیم می گیره برای تشکر از کادر سخت کوش مدرسه ی شاینی به مدرسه ی اون بره و دیگه گفتن نداره که دست از پا دراز تر و در حالی که نصفش از خجالت درون زمین فرو رفته به خانه بر می گرده و منتظر برگشتن شاینی از مدرسه می شه.
پدر شاینی به محظ ورود شاینی برای اینکه حساب کار دستش بیاد اول یه چک آبدار بهش می زنه و بعد شروع به داد و بیداد می کنه که شاینی از اون ها هیچی نفهمید چون داد و فریاد پدرش سرعت مافوق بشری داشت اما در این میان توانست متوجه یک جمله بشود که همون جمله هم تاثیر عمیقی بر پیکره ی اون گذاشت و اون جمله این بود اگر ما از تو بخاطر تنبل بودنت بدنون می اومد بهتر از این بود که بخاطر یک مشت دروغ تو رو دوست داشته باشیم اونجوری لااقل می توانستیم برات معلم خصوصی بگیریم تا توی درس ها بهت کمک کنه...
و از اون به بعد شاینی شروع کرد به درس خوندن و تا آخر عمر در کنار خانوادش به خوبی و خوشی زندگی کرد.
خب دیگه بچه های گلم تا یک داستان دیگه از تلفن قصه گوی عمو نپتون شما رو به خدا می سپارم.
این هم داستان این امضا البته به همین سادگی ها هم نبود بعد از دعوای اون شب شاینی مجبور شد تمام شب رو پشت در خونشون سر کنه مدارکش هم موجوده
این عکس آواتار شاینی هست که اون رو درحالی که پشت در خونشون کز کرده نشون می ده اگه دقت کنید می توانید بغض ناشی از دعواش با پدرش رو در چشماش ببیندید.
سخن آخر: زمانی که شما داشتید داستان امضای شاینی رو از تلفن قصه گوی عمو نپتون گوش می دادید من یک تحقیق انجام دادم و متوجه دم که واقعا، واقعا رو به صورت واقعن نمی نویسن بلکه واقعا رو در مدارس هم واقعا تدریس می کنن.
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
تصمیم با تو است . . .
زمانی که باد می آید از سمت مغرب/ بسازم یه دیوار از سمت مشرق
باد می وزد...CENTER]
این جمله من رو یاد یک شعر از کامران رسول زاده انداخت
کوچکتر از آنکه مرا زیر و رو کنی/ حتی اگر هر آ«چه که داری رو کنی
کوچکترید از انکه بدانید من کیم/ از کوه ها نام مرا جستجو کنید
ای بادهای سرد مخالف منم درخت/ باید که ریشه های مرا جستجو کنید
ای باد های سرد مخالف می ایستاده ام/ این ریشه ام که خنجرتان را فرو کنید
بر مباد تیغ شما زخمی ام کند/ شاید به خواب مرگ مرا آرزو کنید
***
بر من مباد نقد تو زخمی ام کند/ باید به خواب مرگ مرا آرزو کنی
تصمیم با تو است . . .
من موندم تو توی جه عصری زندگی می کنی که خبر نداری حتی آسیاب ها هم دیگه برقی شدن و اصلا آسیاب های بادی منسوخ شدن.
حالا هم از اونجایی که نمیخوام پول هات رو برای ساخت آسیاب بادب حروم کنی چند تا پیشنهاد بهت می دم که هم پولت رو دور نریزی هم کلی سود از اون ها بدست بیاری.
1. توربین بادی: مناطق باد خیز محل خوبی برای ساخت توربین های بادی هست و می شود به وسیله ی اون ها انرژی پاک بدست آورد و یک نیروگاه خصوصی برق بادی ساخت.
با این کار علاوه بر اینکه به حفظ محیط زیست کمک می کنی از طرف دیگه سود سرشاری هم از احداث این نیروگاه بدست می آوری.
2. جذب توریست های ایرانی و خارجی: در صورتی که محلی برای کرایه ی کایت یا گلایدر درست کنی سالانه هزاران نفر برای تفریح به اون محل میان و می توانی سود سرشاری از اون بدست بیاری.
3. این پیشنهاد از پیشنهاد های قبلی به صرفه تره چون هم هزینه ی کمتری نیاز داره هم می توانی هر زمان که خواستی ازش استفاده کنی.
پیشنهادم اینه که لباس هایی رو که میشوری رو بند پهن کنی تا توسط باد با سرعت خیلی زیادی خشک بشن که از لحاظ زمانی برایت خیلی به صرفه هست.
در این جا جاداره از نمسیس بخاطر کمک شایانش برای نگارش این نقد تشکر کنم.
@momo jon
.I don't know where I'm going, But I'm on my way
Carl Sagan-
امروز به یاد قدیم ها با یک نقد اتهام برانگیز اومدم تا پرده از چهره ی واقعی علیرضا بردارم
ترجم ی فارسیه امضای علیرضا: من نمی دانم که به کجا میروم ، اما من در راه هستم
کارل ساگان -
اول از همه برای اونایی که برای اظهار فضل دست به نوشتن این امضاهای قلمبه سلمبه زدن بگم که فکر کردی فقط خودت بلدی؟
من نمی دانم که از کجا مده ام اما می دانم که کجا هستم.
بفرما کاری داشت؟
اما خودت بگو فایده ی این جملات چیه اگه پشت اون ها عملی نباشه؟ از قدیم گفتن ز عمل کار برآید به سخندانی نیست.
وقتی می گی نمی دونی به کجا می ری یعنی توی زندگیت هدهی نداری و کسی که در زندگیش هدف نداشته باشه عالت دست دیگران می شه.
و با سخنان زیبا اما بی معنی خیلی زود از را به در می شه.
برای مثال تو خیلی به کشورت و تمدن تاریخیش علاقه داری این از نام کاربریت که کورش بزرگه کاملا مشخصه.
اما این نیز مشخصه که تحت تاثیر فرهنگ غربی قرار گرفتی و این رو کاملا از نوشتن اسم کاربری و امضات به زبان سخیف و بیگانه ی انگلیسی می شود فهمید.
دشمنان ما همیشه به دنبال افرادی مثل تو هستن تا با سخنان زیبا آرمانگرایانه و مانند گرگی در حیئت میش افکار شما رو تحت تاثیر قرار دهند.
بیشتر کسانی که در ترور نخبه های کشور یا بمب گذاری ها دست داشته اند یا هکرها و دیگر عوامل اختلالگر جزو همین افراد هستند که توسط عوامل خارجی مورد سوء استفاده قرار گرفته اند.
و تمام این ها به این دلیل بوده که این افراد برای زنگی شان هدفی نداشته اند و دشمنان ما تونسته اند مانند برگی در باد آن ها را برای اهداف شوم خود برقصانند.
اما هنوز هم برای تو دیر نشده.
تو نمی دانی که به کدام راه کشیده می شوی اما هنوز در اول راه هستی و فرصت برای جبران هست تا دیر نشده برگرد.
تمامی اعضای سایت با آغوش باز پذیرای تو هستند ما تو را درک می کنیم و از تو کینه ای به دل نمی گیریم.
تو هم می توانی با ما برای آبادانی کشورت تلاش کنی. آری ما پشت تو هستیم.
تمام اعضای سایت زندگی پیشتاز پشت تو هستند.
معذرت می خواهم که مجبور شدم این امضا رو جدی بنویسم اما جز این راهی برای برگرداندن یکی از دوستانمون که در دام بیگانگان افتاده بود وجود نداشت.
که بزرگترین احترام به هر کسی
این است که برایش یک دقیقه سکوت کنند...!!
در ابتدا به نشانه ی اعتراض به این امضا یک دقیقه سکوت می کنم از شما دوستان عزیز هم خواهشمندم به تبعبت از من یک دقیقه سکوت کنید.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یک دقیقه تمام شد حالا نقد رو شروع می کنیم.
حرف زدن چیز وحشتناکی است؟
یعنی واقعا فکر می کنی حرف زدن اینقدر ترسناکه؟
یعنی تو فکر می کنی به جای صحبت و مذاکره برای صلح باید جنگید چون از حرف زدن می ترسی؟
یعنی کشته شدن هزاران جوان در جنگ برای تو از حرف زدن وحشتناک تر نیست؟
یعنی همه باید برای ترس های تو بمیرن؟
آخه تو چجور اژدها سواری هستی که مردمت رو به کشتن می دی؟
تنها نتیجه ای که من می تونم بگیرم اینه که ایشون یک اژدها سوار ترسوئه که خودش رو پشت مشکلات پنهان می کنه و به جای حل اون ها ازش فرار می کنه.
اما به نظرتون دلیل این ترس چیه؟ ما در این نقد سعی بر این داشته ایم تا ترس های اژدها سوارمون رو برسی و دلیل اون ترس ها رو ریشه یابی کنیم.
بعد از تحقیقات گسترده و طرح پرسش نامه های آماری و پخش اون ها میان دوستان و آشنایان اژدها سوارمون موفق شدم دلیل ای نوع فوبیا رو متوجه بشم.
دلیلش اینه که اژدها سوارمون خیلی خجالتی هست و نمی تواند منظور خود را در قالب کلمات بیان کند.
به همین دلیل هر زمان که نیاز به صحبت کردن دارد از فرط خجالت آب شده و در زمین فرو می رود و به اندوخته ی سفره های آب زیرزمینی می پیوندد.
(در همین جا از اژدها سوار به خاطر کمک به احیای سفره های آب زیرزمینی تشکر می کنم^^)
و همین امر حرف زدن را برای ایشان به کاری ترسناک بدل کرده بود و اژدهاسوارمون برای جلوگیری از ریخته شدن آبرو چندین هزاران ساله اژدهاسوارن و صد البته خودش این جمله را می گفت:
«سکوت بسیار ارزنده تر از حرف زدن می باشد.»
«غافل از اینکه سکوت از حرف بیهوده ارزنده تر است.»
و هر زمان که به مراسم تشیعع جنازه دعوت می شد بجای صحبت کردن در وصف کمالات مرحوم تازه در گذشته به احترامش یک دقیقه سکوت می کرد.
و هر زمان به مراسم عروسی دعوت می شد به جای تبریک به دو جوان تازه نو شکفته به احترام این وصلت فرخنده یک دقیقه سکوت می کرد.
و هر زمان به کنفرانس یا سمی نهاری دعوت می شد به جای صحبت پیرامون موضوع کمفرانس به احترام حظار یک دقیقه سکوت می کرد.
.
.
.
.
.
و الی آخر.............
همواره در پیوند با رویاها باش،
چرا که با مرگ رویاها،
زندگی چون پرنده بال شکسته*ای است،
که یارای پروازش نیست.
لنگستون هیوز
o||o
سلام خسته نباشم ((62))... نباشید امروز اومدم لیلا رو بچزونم .... نه منظورم این بود که نقد کنم ... اصلا ولش کنید بریم سراغ نقد....
همواره یعنی جاده ای که صاف و هموار یا شاید هم منظورش همیشه باشه شاید هم هر دو.
پیوند هم یعنی پیوند دادن رسیدن به معشوق و از این جور معانی.
معنیش می شه این: همیشه در جاده ای صاف قدم بردار حالا اگه نمی تونی از طریق این جاده به عشقت برسی لاقل می توانی در خواب به معشوقت برسی
و از اونجایی که تو به عشقت نمی رسی پس اگه نتوانی در خواب هم اونو ببینی بهتره بمیری(مرگ رویا در جمله ی بالا به معنی خواب معشوق رو ندیدنه)
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
همواره در پیوند با رویاها باش،
چرا که با مرگ رویاها،
زندگی چون پرنده بال شکسته*ای است،
که یارای پروازش نیست.
لنگستون هیوز
o||o
سلام خسته نباشم ((62))... نباشید امروز اومدم لیلا رو بچزونم .... نه منظورم این بود که نقد کنم ... اصلا ولش کنید بریم سراغ نقد....
همواره یعنی جاده ای که صاف و هموار یا شاید هم منظورش همیشه باشه شاید هم هر دو.
پیوند هم یعنی پیوند دادن رسیدن به معشوق و از این جور معانی.
معنیش می شه این: همیشه در جاده ای صاف قدم بردار حالا اگه نمی تونی از طریق این جاده به عشقت برسی لاقل می توانی در خواب به معشوقت برسی
و از اونجایی که تو به عشقت نمی رسی پس اگه نتوانی در خواب هم اونو ببینی بهتره بمیری(مرگ رویا در جمله ی بالا به معنی خواب معشوق رو ندیدنه)
همواره در پیوند با رویاها باش،
چرا که با مرگ رویاها،
زندگی چون پرنده بال شکسته*ای است،
که یارای پروازش نیست.
لنگستون هیوز
o||o
سلام خسته نباشم ((62))... نباشید امروز اومدم لیلا رو بچزونم .... نه منظورم این بود که نقد کنم ... اصلا ولش کنید بریم سراغ نقد....
همواره یعنی جاده ای که صاف و هموار یا شاید هم منظورش همیشه باشه شاید هم هر دو.
پیوند هم یعنی پیوند دادن رسیدن به معشوق و از این جور معانی.
معنیش می شه این: همیشه در جاده ای صاف قدم بردار حالا اگه نمی تونی از طریق این جاده به عشقت برسی لاقل می توانی در خواب به معشوقت برسی
و از اونجایی که تو به عشقت نمی رسی پس اگه نتوانی در خواب هم اونو ببینی بهتره بمیری(مرگ رویا در جمله ی بالا به معنی خواب معشوق رو ندیدنه)
زندگی همون فرد عاشقه و بال ها استعاره از کسی هست که اون عاشقشه یعنی فرد عاشق اگه خواب عشقش رو نبینه مثل پرنده ای هست که بال هاش شکسته
یعنی عاشق اگه خواب عشقش رو نبینه دچار افسردگی می شه و دست به خودکشی می زنه درست مثل پرنده ی بدون بال که از غصه می میره
در اینجا چند تا سوال پیش میاد
1.این جمله وصف حال کیه؟
2. لیلا در این امضا چه نقشی داره؟
3.لنگستون هیوز کیه؟
4.او علامت ستاره بعد از بال شکسته چیه؟
5.از میان این همه حیوان که توی این دنیاست چرا لیلا توی امضاش از پرنده استفاده کرده؟
6.اون آدمک آخر امضا که آهنگ گوش می ده کیه؟
اگر دوست دارید جواب این سوالات رو بدونید با من بیاید و ادامه ی نقد رو بخونید اگر هم نه ... کسی که مجبورتون نکرده که بخونید....
قبل از شروع بگم که جواب سوالات رو به ترتیب نمی دم دلیلش هم اینه که دوست ندارم اگر هم مشکلی با ابن قضیه دارید به خودتون مربوطه پس به تشویش اذهان عمومی نپردازید.
ج1) کسی که این امضا رو نوشته مطمئنا خودش قبلا شکست عشقی خورده و افسرده شده و در آخر دست به خودکشی زده و این امضا رو به عنوان یک نصیحت به دیگران نوشته و در محضر دید عموم قرار داده.
پس جواب سوال یک اینه این جمله وصف حال لیلا هست.
ج4) اون علامت ستاره بعد از بال شکسته نماد همون سنگیه که به وسیله ی اون بال های او پرنده شکسته است.
جواب بقیه ی سوالات برای من خیلی مبهم بود اما مغز نخبه ی من شکست سرش نمی شه پس شروع کرد به فکر کردن و آواتار لیلا رو به یاد آورد
همون طور که می بینید در آواتار لیلا یک جفت پا و یک گربه مشاهده می شود در اینجا بود که مغزم با این آواتار و سوال شماره5 یک معادله ی دو مجهولی به وجود آورد و شروع به استنتاج کرد.
ج5)چه موجوی به خوردن پرنده ها علاقه دارد؟ که عکسش هم در آواتار لیلا هست؟ بله گربه
حالا چه کسی از پرنده که اتفاقا خیلی هم غذای خوشمزه ای براش هست در امضاش استفاده می کنه؟ درسته گربه
حالا لیلا کیه؟ آفرین گربه
پس لیلا یک گربه هست که پرنده خیلی دوست داره
ج2) لیلا یک گربه هست این که کاملا مشخصه ولی کی گفته گربه ها عاشق نمی شن؟ بله لیلا یک روز که رفته بود توی پارک یک گربه ی خوشتیپ سفید می بینه و نه یک دل بلکه صد دل عاشقش می شه.
اما صاحب اون گربه مخالف ازدواج گربش بود و همون طور که ئر آواتار مشخصه اون رو بین پاهاش زندانی کرده این هم نقش لیلا در این امضا
ج3) باید تا حالا متوجه شده باشدی دیگه، لنگستون هیوز همون صاحب گربه ی خوشتیپ سفید رنگه که دو جفت کفش و به تبع اون دو جفت از پاهاش در عکس آواتار لیلا مشخصه
ج6)اون آدمک نماد لیلا هستش که بعد از شکست عشقی در حال گوش دادن به آهنگ های عاشقانه و غصه خوردنه
جتما الان می گید آدمک که خوشحاله درست گفتم؟
اون به یاد روزهای گذشته که با گربه خوشتیپه می رفت کافی شاپ افتاد و برای یک لحظه برق لبخند از روی چهرش گذشت.
و اون آواتار هم که عکس گربه خوشتیپه توشه برای اینه که لیلا بهش نگاه کنه و یاد گربه خوشتیپه رو در دلش زنده نگه داره
سخن آخر: لیلا اگر احساس کی کنی از شدت عصبانیت در حال انفجار هستی
اگر دلت می خواهد بنده را به 101تکه ی مساوی تقسیم کنی
اگر دلت می خواهد کل سایت رو منهدم کنی
اگر قصد داری خودت رو بکشی که از شر من راحت بشی
اول: از همه یک نفس عمیق بکش و نفرت رو از خودت دور کن
دوم: از اونجایی که انتقام باعث می شه زندگیت تباه بشه سعی کن فکر انتقام رو از سرت بیرون کنی
سوم: وقتی آرام شدی چون دلت نمی آید من یا سایت رو نابود کنی گزینه ی آخر رو انتخاب کن تا از شر هممون راحت بشی
نعمت به خران دادی و دولت به سگان پس ما به تماشای جهان آمده ایم ؟؟
این امضا منو یاد یک شعر انداخت که می گه:
ما به اینجا نه پی حشمت و جاه آمده ایم / خرمان آمد و در پی آن آمده ایم
که کلا هیچ ربطی به امضای مهشید نداره ولی من دلم خواست بگم مشکلی دارید؟((104)) نه؟ خوبه.
امضای زیبایست در خور سیاست مداران و انسان های بزرگ و کمی تا قسمتی سیاسی هست و همین امر باعث شده دست و پای من در نوشتن نقد بسته باشه وگرنه سرو کارم با ژوپیتر و لرد شمیمه.((69))
همین اول کار بگم بحث سیاسی ممنوع.>
ولی چه کنم که وجدان کاریم نمی گذاره نقدهام رو سانسور کنم اما از طرفی مغزم برام پیام اخطار ارسال می کنه به همین خاطر نقدم رو از یک نقد تخریبی به یک نقد ساختاری - تخریبی تغییر موضع دادم
نعمت به خران دادی
کلمه ی خر در لغت به معنی بزرگ هست مثلا خر مهره یعنی مهره بزرگ و امثالهم البته به الاغ هم این واژه به کنایه اتلاق می شه که ما کاری بهش نداریم.
در قسمت اول امضا مهشید می گه خداوندا تو نعمت را به انسان ها بزرگ دادی البته بزرگ نه از لحاظ عرض و طول بلکه از لحاظ بزرگی در پیشگاه خداوند و بزرگی در صفاتی چون:
انسانیت. صداقت. عبادت خداوند. معرفت. و غیره ...
چنین انسانی همان طور که مهشید بهش اشاره کرد سزاوار نعمات خداوند هست و اکر ما شما خواستار این نعمات هستید باید شروط بندگی را به جای آورید و تجدید نظری در شیوه ی زندگیتان داشته باشید
مثل من که با شاد کردن شما گونی گونی ثواب کول می کنم می برم.
خداوندا ؟
و دولت به سگان
(خداوندا دولت به سگان دادی)
همان طور که می دانید سگ ها به وفاداری شهره هستند از ظرف دیگر نگهبانان بسیار خوبی هم هستند هرچند یک سری صفات هم دارند که باعث می شود در حق آنها ظلم شود
ولی همان طور که پلوتو در امضاش گفت:
«یادم باشد که زیبای ی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند.»
ما نمی توانیم دیگران را به خاطر بدی هایشان دور بیاندازیم
پس معنی جمله ی دوم اینه که:
خداوندا دولت( منظورم کابینه ی دولت هستش اما وارد جزئیات نمی شوم چوندورش یک خط قرمز آتشین کشیدن) بله می گفتم:
خداوندا دولت را به انسان ها وفادار به کشور و نگبانان جان، مال و ناموس مردم سپرده ای که یعنی:
کشور به انسان های شایسته ای سپرده شده که به مردم و ملت خود وفادارند و زیر بار حرف زور خارجی ها نمی روند و خود را نگهبانان و حافظ مردم و منبع طبیعی کور خود می دانند.
(نه منظورم خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی نبود حافظ یعنی همون نگهبان Understand؟)
در اینجا مهشید بر خودش نهیب می زنه که با وجود چنین انسان های شایسته ای انسان وطن فروش و گماهکاری مثل من برای چه کاری به این دنیا آمده است؟
یعنی من مثل تماشاگران فیلم که به سینما می رن برای تماشای جهان به این دنیا آمده ام؟
ز کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
اگه جواب سوالت رو می خوای ...... بشنو از من چون حکایت می کنم / از گناهانت حکایت می کنم.
خدا از ائل به بنده هاش به یک چشم نگاه می کنه اما این خود انسان ها هستن که توجه خداوند رو جلب یا از خودشون سلب می کن
اما حتی بدترین انسان ها هم از توجه خدا بی نصیب نیستند تو هم با وجود تمام بدی هات شمر که دیگه نیستی که و خدا هم که می گه راه توبه بازه . صد بار اگر توبه شکستی باز آی.
توبه کن و سعی کن تغییر کنی و خودت رو بهتر کنی برای شروع هم آوتارت رو با یک عکس با حجاب عوض کن تا در محضر خداوند ضایع نشی
خدا هم می گه که انسانی رو که من بخواهم عزیز کنم حتی اگر تمام دنیا بخواهند ذلیلش کنن نمی توانند.
سعی کن پیش خدا عزیز باشی وگر نه مال دنیا که چرک کف دسته.
امیدوارم این نصیحت ها بتواند ذره ای در انتخاب راه درست به تو کمک کنه
این ها هم چند تا از دعا هایی هست که مطمئنم مهشید بعد از خواندن امضا به درگاه خداوند می کنه
خداوندا شر نپتون را از سر تمامی اعضای سایت کم بفرما.
خداوندا تمام بیماران از جمله دیوانگان و مجانین سایت و اللخصوص نپتون را شفای عاجل عنایت بفرما
خداوندا از ان جای که دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند یا شر مرا از دنیا کم کن یا مال نپتون را
خداوندا اگر نپتون خیلی جون سقط بود به قطع نخاع فم راضی ام
خداوندا اگه نشد دیگه آخرش دستاش قلم بشه نتونه تایپ کنه هم راضیم