اعتراف میکنم که((54))
اعتراف می کنم وقتی از خیابون رد می شم اسم تابلو مغازه ها رو می خونم
اگه تو ماشینم باشم سعی می کنم همه رو بخونم اگه نشه یه جورایی وجدان درد می گیرم !
این عادتو از بچگی دارم چون معلم کلاس اول دبستانمون گفته بود تابلوی مغازه ها رو بخونین تا روخونی تون قوی بشه دیگه این مونده تو سرم!
اعتراف می کنم تو نصب بازی یا نرم افزار همش موس رو می گیرم
جلویه اون نوار سبزه تا به اون برسه بعد که یکم می ره جلو خر کیف م یشم می گم ایول بدو بدو برس به اون سبزه دیگه چیزی نمونده !
اعتراف می کنم رفتم مغازه سیگار بگیرم
گفتم : آقا یه بسته وینستون بده
مغازه دار گفت : لایت باشه ؟
یهو یکی از پشت سرم گفت : آره لایت باشه بچم گلوش اذیت نشه
برگشتم دیدم بابام پشت سرمه !
اعتراف می کنم با رفیقم وایستاده بودیم سر خیابون یکی رد شد به دوستم سلام داد
گفتم : این اسکول مشنگ کی بود ؟
گفت : دامادومونه !!!
اعتراف می کنم رفته بودم دیدن یکی از فامیلامون که تازه فارغ شده بود
بچه رو بغل کردم می خواستم بگم ایشالله زنده باشه گفتم ایشاالله زنده می مونه !!!
اعتراف می کنم تو تاکسی نشسته بودم
نزدیکای مقصد به جای اینکه بگم ممنون پیاده می شم بلند گفتم : خسته نباشید !!!
اینقدر تابلو بود دیگه نتونستم کاری کنم جز اینکه سریع پیاده بشم !!!
اعتراف می کنم تو مجلس ختم شوهر عمم به عمم به جای اینکه بگم غمه آخرتون باشه
گفتم : ایشالا آخر عمرتون باشه !!!
اعتراف می کنم وقتی خیلی کوچیک بودم موقع دستشویی رفتن بخاطر ترس در و تا آخر باز می ذاشتم
روز اول مدرسه طبق عادت همیشگی رفتم دستشویی مدرسه و در هم باز گذاشتم
یه لحظه برگشتم دیدم نصف مدرسه به اضافه ناظم جمع شدن جلوی دستشویی دارن بهم می خندن
اینجانب هیچ وقت پشت ماشین سوتی ندادم مثلا ماشین خاموش کنم تو دنده روشن کنم یا از این چیزا !
اعتراف می کنم مدتی پیش در حال رانندگی به سمت منزل بودم و می خواستم بپیچم تو خیابون که دستم از روی فرمون سر خورد
هل شدم می خواستم فرمون رو بگیرم دستام به هم پیچ خورد همزمان برف پاک کن خورد
تا فرمون رو گرفتم نزدیک بود برم عقب یه ماشین که پارک بود
زدم رو ترمز ماشین خاموش کرد
اومدم روشن کنم به ماشین تا استارت زدم یه متر پرید جلو خورد عقب ماشین جلویی
کلاج گرفتم روشن کردم زدم دنده عقب گفت خررررررررررررت
کلاج رو محکم فشار دادم زدم دنده عقب افتادم تو جوب !!!
خلاصه هرچی ذره ذره آبرو جمع کرده بودم یه لگد زدم و همش رو ریختم
اعتراف می کنم با دوستم دعوام شد
در اولین اقدام انتقام جویانه شماره موبایلشو دادم به عنوان فروشنده گوسفند زنده تو نیازمندی ها چاپ کنن
اعتراف می کنم چند وقت پیش کامبیز دیرباز رو تو ماشینش دیدم
اومدم بگم شما کامبیز دیربازی ?
گفتم شما کامباز دیربیزی !!!
خودش از خنده با کله رفت تو فرمون !!!
اعتراف می کنم تا 14 سالگی فکر می کردم
اگه مغز حیوانات رو بخورم باهوش می شم و آی کیوم می ره بالا !!!
اعتراف می کنم بچه که بودم فکر می کردم
این برچسب های تبلیغاتی که روی در خونه ها می چسبونن یه چیزی توی مایه مدال ژنرالهاست !!!
هر کی بیشتر داشته باشه وضعش بهتره هی می رفتم برچسب همسایه ها رو می شمردم که یه وقت اضافه تر از ما نباشه !!!
اعتراف می کنم بچه که بودم کلید خونمونو بر می داشتم رو یه کاغذ هم یه نقشه می کشیدم
می بردم تو باغچمون خاک می کردم بعدا خودم می رفتم پیداشون می کردم میگ فتم نقشه گنجه اینم کلید صندوقشه !!!
اعتراف می کنم
همین الان مهمونا ریختن تو خونه مون
من اومدم تو اتاقم قایم شدم دارم اینا رو می نویسم
اعتراف می کنم در دوران کودکی و جاهلیتم فکر می کردم
مو خوره یه جور حشره است که تو سر زندگی می کنه و مو رو می خوره !!!
اعتراف می کنم یه بار رفتم دستشویی شروع کردم به باز کردن دکمه های پیراهنم
دیگه داشتم می رسیدم به دکمه ی آخر پیرهنم که یادم افتاد نباید پیراهنم رو در بیارم !!!
اعتراف می کنم بچه که بودم تا 6 سالگی وقتی سرمو می ذاشتم رو بالش که بخوابم
نبض روی شقیقه هام صدای تیک تیک می داد و منم نمی فهمیدم که نبضم داره می زنه
فک می کردم بالشتم کرم داره وقتی سرمو میذارم روش کرم ها اون تو رژه می رن !!!
.
.
.
.
.
شما هم اگر اعترافی جدید دارید بنویسید((54))
گفتم : این اسکول مشنگ کی بود ؟
گفت : دامادمونه !!!
@percy jackson 56807 گفته:
برادر فقط تو نبودی...فک کنم همه ما از همین مشکلات داشتیم:دی:دی:دیدو:
فقط من وقتی خسته میشدم از این کار در تخیلاتم فک میکردم دارم رو اسفالت میدوم بعد همینطور که میدویدم یهو یه تریلی از نا کجا اباد جلوم در میومد منم هیچی دیگه میخوردم بهش پخ میشد:دی
منم همینطور ولی اونی که میدویید من نبودم یکی دیگه بود بعدم هیچوقت به ماشینا نمیخورد میپرید از روشون!!!!
اعتراف میکنم که....
وختی بچه بودم....
توخوونه عمومینا10نفرو از پامینداختم(میومدن بازی کنن باهام بدش از خستگی از پا میفتادن)
بدکه عموم میومد بهش میگفتم عمووووووووو هیشکی بامن بازی نمیکنه!
بدش عموم میگف ای بابا یکم بااین بچه بازی کنین دیه حوصلش سرمیره..ئه...
بد اون 10نفر دوباره مجبورمیشدن بیان بازی....قشنگ نفله میشدن......
یه همچین بچه پرانرژی ای بودم من.....(واس همینه که الانم سردسه فضولاو خرابکاراتوفامیلم)
اعتراف میکنم ک...
بچه که بودم فکر میکردم این مورچه طلایی کوچولو ها خارجین...!!!
)
یعنی تا خود مدرسه همه با صورت تو پنجره بودن از زور خنده!!
خخخخخ....هم با پرسی موافقم هم با مهتا!!! تو تصورم خودم از رو ماشینا میپرم!!چقدم هیجان انگیز بود!!
شاد باشین
من اعتراف میکنم بچه ک بودم تا یه مورچه میدیدم ک داره بار میبره کلی ذوق مرگ میشدم بعد هی میرفت واسش غذای دیگ پیدا کنم ک اونارو هم ببره!
بعد مورچه هه بار خودشم مینداخت شروع میکرد به دوییدن!
من طفلی هم دچار یه عذاب وجدانی میشدم ک نگو..
هی بار خودشو مینداختم جولوش ک برداره ولی برنمیداش لامصب!
بعد تصمیم میگرفتم یجور دیگ کمکش کنم ... برش میداشتم تو مشتم میدوییدم دنبال یه لونه مورچه تا زود تر برسونمش خونش!
دیگ آخرم مورچه هه یا تو دستم له یشد یا هم بوسش میکردم و یجا ولش میکردم!
اعتراف میکنم بچه نی نی که بودمتا تلویزیون تبیغ میزاشت میدویدم ببینم چی به چیه:دی
مونگولم خوتی...^ـــ^
یه اعتراف دیگم هست...بچه که بودم هنوز پوشک میبستم بابام که داشت میومد زنگ میزدم بهش میگفتم بابا برو برام فلان پوشکو بگیر قیمتشم فلانه بپا بهت نندازن:دی:دی:دیدو:
هرچی بگی خودتی^ــ^
^.^
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
تازه هروقت خرابکاری میکردم میرفتم یه بسته ورمیداشتم میگفتم عوضم کنین:دی:دی:دی:دی
اعتراف میکنم......
وقتی بچه بودم فکرمیکردم سوهان ناخن گیر یه روزی تموم میشه همش میکشیدم رو ناخن هایم تا تموم بشه((102))((102))
من تا وکیلم نیاد هیچ حرفی نمی زنم!!!
@Montazer 56992 گفته:
من تا وکیلم نیاد هیچ حرفی نمی زنم!!!
چی؟((68))
کارت تموم شد دیگه....تو به زندان ایالتی تگزاس میری
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اعتراف می کنم که....تف به ریا من بیل گیتس ام
وکیلم اومد( حمزه)
اعتراف میکنم یه بار موتور رفیقم دستم بود خیلی تند میرفتم خوردم زمین کله چراغ و یکی از راهنماهاش خورد شد!اومدم خونه 50 هزار پول پس اندازمو ورداشتم بردم با موتور دادم بهش گفتم یه نفر زده بهم منم ازش خسارت گرفتم!(ابروم میرفت میگفتم خوردم زمین کلی رو موتور سواری من حساب مبکنن رفبقام)
@Montazer 56994 گفته:
وکیلم اومد( حمزه)
اعتراف میکنم یه بار موتور رفیقم دستم بود خیلی تند میرفتم خوردم زمین کله چراغ و یکی از راهنماهاش خورد شد!اومدم خونه 50 هزار پول پس اندازمو ورداشتم بردم با موتور دادم بهش گفتم یه نفر زده بهم منم ازش خسارت گرفتم!(ابروم میرفت میگفتم خوردم زمین کلی رو موتور سواری من حساب مبکنن رفبقام)
اورین
چند تا دیگه اعتراف کنی ازاد میشی
اعتراف میکنم تا همین چند وقت پیش هر وقت یاد بچگی هام می افتادم
می رفتم جلوی پنکه شروع به صحبت میکردم
یعنی تمام خاطراتم رو یادم می اورد لا مصب