فلاسفه الهی و علمای کلام(متکلمین) براهین زیادی را برای اثبات وجود خداوند متعال که در کتب مبسوط فلسفه و کلام، ذکر شده است ما در میان آنها یک برهان که به مقدمات کمتری اجتیاج دارد و در عین محکمی آسان تر نیز هست بر میگزینیم و به توضیح آن می پردازیم. ولی باید توجه داشت که این برهان فقط خدا را به عنوان واجب الوجود یعنی موجودی که وجودش ضروری است و بی نیاز ایجاد کننده اسن را اثبات می کند و ضفات ثبوتیه ی او مثل علم و قدرت و جسمانی نبودن و زمان و مکان نداشتن را بای با براهین دیگری اثبات کرد. این برهان ساده ترین اثبات فلسفی برای اثبات وجود خداست که از چند مقدمه عقلی تشکیل شده ولی برای روشن تر شدن مطلب لازم است یک سری اصطلاحات فلسفی را توضیح بدم.
علت و معلول
اگر موجودی وجودش نیازمند موجود دیگر باشد و وجودش به نوعی توقف بر وجود دیگری داشته باشد، به اصطلاح فلسفی موجود نیازمند را «معلول» و دیگری را «علت» می نامند.
امکان و وجوب
واجب الوجود موجودی است که خود بخود وجود داشته باشد و و نیازی به موجود دیگر نداشته باشد و طبعا چنین موجودی ازلی و ابدی خواهد بود زیرا معدوم بودن چیزی در یک زمان، نشانه این است که وجودش از خودش نیست و برای وجود یافتن اختیاح به وحود موجود دیگری دارد که سبب و شرط تحقق آن است و با فقدان آن مفقود می شود و ممکن الوجود موجودی است که خود به خود وجود ندارد و وجودش منوط به وجود موجود دیگری است.
متن برهان
هر چیز را که بتوان آنرا موجود دانست ازو جحلت خارج نیست؛ یا وجود آن ضرورت دارد و خودبخود موجود، و به اصطلاح «واجب الوجود» است یا وجودش ضرورت ندارد و مرهوم وجود موجوده دیگری است و به اصطلاح «ممکن الوجود» می باشد. و نمی توان همه ی موجودات را ممکن الوجود دانست، زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه ی علت ها هم ممکن الوجود و به نوبه ی خود معلول به علت دیگری باشند هیچگاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت، سلسله علل باید منتهی به موجودی شود که خودش معلول نباشد، و یا به اصطلاح تسلسسل علل تا بی نهایت محال است. و بدین ترتیب وجود واجب الوجود به عنوان نخستین علت که خود به خود موجود است و نیازی به موجود دیگری ندارد ثابت می شود.
فلاسفه براهین متعددی برای ابطال تسلسل اقامه کرده اند که اکثرا با اندک تاملی آشکار می شود. با توجه به اینکه وجود معلول، نیازمند به وجود علت و مشروط به وجود آنست اگر فرض کنیم این معلولیت و مشروطیت، عمومی باشد هیچگاه هیچ موجودی به وجود نمی آید زیرا فرض مجموعه ای با وجود موجود های وابسته بدون وجود طرف دیگری که طرف وابستگی آنها باشد معقول نیست.
فرض کنید یک تیم دونده جلو خط شروع ایستاده اند و آماده ی دویدن هستند ولی هر کدام ایشان تصمیم گرفته است تا دیگری ندود او هم شروع به دویدن نکند، اگر این تصمیم عمومیت داشته باشد هیچگاه هیچ کدام ایشان شروع به دوبدن نمی کند! به سخن دیگر: تسلسل معلول ها درست ولی تسلسل علت ها تا بی نهایت محال است.پس ناچار سلسله ی علت ها به موجودی منتهی می شود که خودش معلول موجود دیگری نباشد یعنی «واجب الوجود » باشد.
خوب دوستای گلم اگه این مطلبو درک کردید سعی کنید این دو بیت رو جرء به جزء معنی کنید. هر کس که کامل تر و شیوا تر معنی کرد 20 امتیاز دنگی از جیب مبارک خودم جایزه داره! اینم از شعر:
یا احد حد وجودت ناگزیر موجود نیست وحدت جودت دمادم فعل هر ذی جود نیست
ما یسمی بالوجود از تو مجال گفته هاست ور نه موجودی به عیر از ذات تو در بود نیست
فرق بین برهان نقلی @smhmma 79923 گفته:
اثبات شدن؟؟دخترم اشتباه می کنی
من راهنمایی بودم یه معلم ریاضی داشتیم دکترای ریاضی محض بود
بعدا هم شد معلم برتر استان فارس
قشنگ برامون توضیح داد تثلیث زاویه و یه چیز دیگه ای اثبات نشدن
من ریاضی خوندم دخترم
بعله دوم دبیرستان خوب بید
چه رشته ای هستی دخترم؟؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
جدی؟؟بی شوخی؟؟من فکر م کردم می کشیم پستمو بخونی
دخترم تو فقط داری می گی جز ان دو حالت نیست ولی دلیلی ذکر نمی کنی برای این حرفت
منم دارم می گم انسان محدوده الزاما چون ما فقط همین حالت ها رو دیدیم به این معنی نیست که تنها همین حالت ها وجود داره
تو بهم بگو اگر چیزی رو ندونی و نتونی تصور هم کنی راحت انکارش نمی کنی؟؟اما ندیدن و ندانستن و تصور نکردن دلیلی هست بر نبودن؟؟؟
تقسیم ثنایی یا تقسیم محمدی یا تقسیم اب سینایی یا تقسیم ملاصدرایی یا هر تقسیم دیگه ای هیچ ارزشی نداره اگر منطقی نباشه یا دیللی براش ذکر نشده باشه دخترم
هیچ ارزشی نداره
چرا قسم سوم نمی تونه داشته باشه و نداره؟؟؟ایا دیلیل داری؟؟؟
نه اگر احتمال وارد بشه دلیلی بر این هست که برهان دیگه اثبات نکرده
نگاه کن دخترم وقتی چیزی اثبات می شه یعنی یقینی هست.یعنی احتمالی جز این وجود نداره
وقتی احتمال دیگه ای هم وجود داشته باشه یعنی اثباتی صورت نگرفته
نه کی گفته واجب الوجود اثبات شدست؟؟؟
کل برهان بر پایه ی اینه که دو نوع وجود داریم یا ممکن و الوجود یا واجب الوجود
بعد می گه که باید برای ممکن الوجودا یه وجودی باشه که افریده باشتشون و نمی تونه ممکن الوجود باشه درنتیجه یه چیزی هست به نام واجب الوجود
تازه این برهان قبل از اینکه خدا رو اثبات کنه خدا رو فرض هم گرفته
باید بیاد واجب الوجود رو ثابت کنه اما اومده فرض گرفتتش
درست ترش اینه که یه چیزی داریم به نام ممکن الوجود و چون علت اصلی نمی تونه ممکن الوجود باشه پس باید واجب الوجود باشه
اما این هم غلطه از کجا معلوم واجب الوجود باشه با اون تعریفی که از واجب الوجود شده؟؟
موضوع اینه که واجب الوجودی اثبات نشده اینجا فقط واجب الوجود فرض شده دخترم
تو داری خدا رو فرض می کنی بعد سعی می کنی اثباتش کنی
دختر خوب موضوع اینه که اثبات نشده
وقتی چیزی محتمل باشه دیگه ثابت شده نیست
وقتی چیزی ثابت می شه که محتمل نباشه
گرفتی دخترم؟؟؟
اون موقع ذلم نمی خواست بزنمت ولی الان دارم بهش فک می کنم:46162_gholi_chomagh.... خوب بابابزرگ گرامم الان تو بهم بگو آیا آدم همیشه یا مریضه یا سالم؟ میشه هم مریض باشه هم سالم؟ میشه نه مریض باشه نه سالم؟این چطور میشه تصور داشت چون ذهن بشر ادارکش بی نهایت نیست و محدوده ممکنه حالت سومی هم وجود داشته باشه؟ یعنی نه مریض باشه نه سالم باشه یا سالم باشه مریضم باشه یا مریض باشه سالم هم باشه و یا و یا و یا و....... این تقسیمات هم مثل همین مثال میمونه تقسیمات موجودات عالم تو این مسئله بر اساس شئ موجود نیست بلکه بر اساس فرضیات عقلیه که وجود رو با مقایسه به امکان تحققش به سه قسمت تقسیم می کنه .آخه وقتی نه چیزی رو بدونیم نه ببینیم نه حتی بتونیم حس یا تصورش بکنیم می تونیم احتمال بهش بدیم وجود داره؟ این که خودش بر خلافه عقله...(حداقل از نظر من ) این که میگی واجب الوجود فرضیه پس خودش اثبات نشده دقیقا منظورت چیه؟منظورت اینه که برای اثباات باید قابل دیدن باشه؟ .... آخه درسته واجب الوجود فرض شد ولی فررضیه عقلیه و مبتنی بر ممکن الوجوده مگه قبول نداری ممکن الوجود اثبات شده است؟خوب؟ توی ویژگی هایی که برای ممکن الوجود ثابت شده این هست که ممکن الوجود واسه ی بودن احتیاج به یه علت داره که از خودش موجه تر باشه اگه همه ی این علت ها هم بخواد ممکن باشه طبق توضیحاتی که تو تاپیکه بالای صفحه دادم موجودی اصلا به وجود نمی یاد! این قضیه که ما ها وجود داریم طبق این برهان ثابت می کنه که پس حتما یه دلیل موجه تر از همه ی ما وجود داره وجودش مشروط نباشه چی دیگه بغیر از وجود واجب الوجود میشه از این برهان اثبات کرد؟؟؟؟؟ به نظر من که خوده وجود ما به عنوان ممکن الوجود دلیلی میشه بر اثبات واجب الوجود . یه توصیه دوستانه هم الان به ذهنم اومد خودت خیلی بیشتر و بهتر از من اطلاعات و درک منطقی داری و من و کل بچه ها قبولت داریم ولی این مطلبو یکی به من گفت و خیلی به دردم خورد شاید یه جایی به دردت بخوره فک کن مثلا تو خارج از شهر قمی وقتی بیرونی میپرسی شهر قم کجاست؟ جواب میگیری... ولی وقتی وارد شهر قم شدی نمی تونی بپرسی شهر قم کجاست؟...طبق بعضی طرز تفکرا تو هر چیزی و تو هر جوابی میشه چرا آورد ...ولی وقتی به جواب برسی اگه تو جواب چرا بیاری باعث شک و گمراهی انسان میشه فلسفه خیلی عمیقه هرکس هم به اندازه ی توان فکری خودش باید وارد بشه اگه بیشتر وارد بشی توش غرق می شیو به گمراهی کشیده میشی امیدوارم هر روز موفق تر توی این زمینه بشی چون واقعا با استعدادی...(الکی مثلا من فیلسوفم)
@کساندرا 79951 گفته:
فرق بین برهان نقلی
اون موقع ذلم نمی خواست بزنمت ولی الان دارم بهش فک می کنم:46162_gholi_chomagh.... خوب بابابزرگ گرامم الان تو بهم بگو آیا آدم همیشه یا مریضه یا سالم؟ میشه هم مریض باشه هم سالم؟ میشه نه مریض باشه نه سالم؟این چطور میشه تصور داشت چون ذهن بشر ادارکش بی نهایت نیست و محدوده ممکنه حالت سومی هم وجود داشته باشه؟ یعنی نه مریض باشه نه سالم باشه یا سالم باشه مریضم باشه یا مریض باشه سالم هم باشه و یا و یا و یا و....... این تقسیمات هم مثل همین مثال میمونه تقسیمات موجودات عالم تو این مسئله بر اساس شئ موجود نیست بلکه بر اساس فرضیات عقلیه که وجود رو با مقایسه به امکان تحققش به سه قسمت تقسیم می کنه .آخه وقتی نه چیزی رو بدونیم نه ببینیم نه حتی بتونیم حس یا تصورش بکنیم می تونیم احتمال بهش بدیم وجود داره؟ این که خودش بر خلافه عقله...(حداقل از نظر من ) این که میگی واجب الوجود فرضیه پس خودش اثبات نشده دقیقا منظورت چیه؟منظورت اینه که برای اثباات باید قابل دیدن باشه؟ .... آخه درسته واجب الوجود فرض شد ولی فررضیه عقلیه و مبتنی بر ممکن الوجوده مگه قبول نداری ممکن الوجود اثبات شده است؟خوب؟ توی ویژگی هایی که برای ممکن الوجود ثابت شده این هست که ممکن الوجود واسه ی بودن احتیاج به یه علت داره که از خودش موجه تر باشه اگه همه ی این علت ها هم بخواد ممکن باشه طبق توضیحاتی که تو تاپیکه بالای صفحه دادم موجودی اصلا به وجود نمی یاد! این قضیه که ما ها وجود داریم طبق این برهان ثابت می کنه که پس حتما یه دلیل موجه تر از همه ی ما وجود داره وجودش مشروط نباشه چی دیگه بغیر از وجود واجب الوجود میشه از این برهان اثبات کرد؟؟؟؟؟ به نظر من که خوده وجود ما به عنوان ممکن الوجود دلیلی میشه بر اثبات واجب الوجود . یه توصیه دوستانه هم الان به ذهنم اومد خودت خیلی بیشتر و بهتر از من اطلاعات و درک منطقی داری و من و کل بچه ها قبولت داریم ولی این مطلبو یکی به من گفت و خیلی به دردم خورد شاید یه جایی به دردت بخوره فک کن مثلا تو خارج از شهر قمی وقتی بیرونی میپرسی شهر قم کجاست؟ جواب میگیری... ولی وقتی وارد شهر قم شدی نمی تونی بپرسی شهر قم کجاست؟...طبق بعضی طرز تفکرا تو هر چیزی و تو هر جوابی میشه چرا آورد ...ولی وقتی به جواب برسی اگه تو جواب چرا بیاری باعث شک و گمراهی انسان میشه فلسفه خیلی عمیقه هرکس هم به اندازه ی توان فکری خودش باید وارد بشه اگه بیشتر وارد بشی توش غرق می شیو به گمراهی کشیده میشی امیدوارم هر روز موفق تر توی این زمینه بشی چون واقعا با استعدادی...(الکی مثلا من فیلسوفم)
خخخخخخ
دخترم عدم اجتماع نقیضین و عدم ارتفاع نقیضین خیلی با چیزی که تو گفتی فرق دارن
ابن سینا اومده دوتا وجود رو تعریف کرده
بعد یکیشو گفت خداست یکیشو گفته پدیده هاست
بعد گفته پدیده ها از اون خدائه هستن
الان این اثبات بود؟؟؟؟؟؟
نبود باباجان
عدم اجتماع نقیضین عقلیه
نمیشه یه چیزی در یک زمان و در یک مکان هم باشه هم نباشه
یا هست یا نیست
تعریف هست و نیست اقتضا می کنه که یه چیزی یا وجود باشه یا نباشه
چون درواقع تعریف نیستی اینه که هرچیزی که هستی نباشه
همچنین هرچیزی که هر نشانه ای داشته باشه چه ما ببینیم چه نبینیم چه بشناسیم چه نشناسیم ولی یه اثر یا نشانه داشته باشه وجود داره
حالا اینکه ماهیت اون وجود چی هست اصلا مهم نیست موضوع هستی اون چیز هست
پس هرچیزی که هست هست
و هرچیزی که هستی نداره یعنی نیست
چون تعریف نیستی هستی نبودنه
حالا این هستی و نیستی درمورد تمام نقیض ها جوابگوئه
ولی قضیه ی ممکن الوجود و واجب الوجود خیلی فرق داره
این دوتا دوتا چیزین که اب سینای عزیز اومده تعریفشون کرده
بعد اینا رو فرض قرار داده برای اثباتش
خب خود این فرض ها رو اثبات نکرده
من نمی گم چیزی جز این دو حالت وجود داره
دارم می گم ابن سینا این فرض ها رو ثابت نکرده
و جزو اصول منطق هم نیستن
خودت که اصول منطقو می شناسی مثل عدم اجتماع و ارتفاع نقضین یا حقیقت وجود یا عدم تعمیم جز به کل یا...
پس ایشون باید این فرضو اثبات می کرد الان که اثبات نکرده برهانش مشکل داره
حالا اگر شما بیای فرض هاشو اثبات کنی دیگه فقط برهان امکان وجوب خدا رو اثبات نکرده بلکه تو و برهان امکان وجوب اثباتش کردید
نه منظورم این نست که واجب الوجود باید دیده بشه
این که خیلی احمقانست
نه منظورم اینه که وجود واجب الوجود رو فرض مسئله قرار داده بعد سعی کرد وجود واجب الوجود رو ثابت کنه
خب این خیلی مسخرست
ممکن الوجود اثبات شده نیست ممکن الوجود تعریف شده هست
ممکن الوجود شامل همه پدیده هاست و مصداقشو هم ما دیدیم پس نیازی به اثبات نداره
ولی واجب الوجود که ما مصداقشو ندیدیم باید وجودش ثابت بشه
وجودشو ایشون ثابت نکرده بعد فرضش کرده
خب خیلی مسخرست
دخترم اون مثالی که یه دوستی برات زده مثال درستی نیست
چون فلسفه شامل خیلی چیزها می شه و گستردگیش خیلی بالاست
به جرئت می گم بی شماره
البته محدود هم هست
مثلا اعداد بین یک و دو بی شمار هستن و نهایت ندارن اما در عین حال محدود هم هستن
در فلسفه شما اگر با روش درست وارد بشی مشکلی نیست اما اون کسی نابود می شه که استباه با فلسفه و منطق رفتار کنه
مثال می زنم درک کنی
اگر بخوان یه چیزی رو درمورد تمام انسان های روی زمین بررسی کنن باید چطوری این کارو بکنن؟؟؟؟
احمقانه ترین روش ممکن اینه که برن دونه دونه ادما رو بررسی کنن می دونی چرا؟؟چون یه مجموعه ی متغییر و نامحدوده
هر روز کودکانی بدنیا میان و تعدادی می میرن و مجموعه در حال عوض شدنه پس شما از هرجا شروع کنی هیچوقت به انتهاب نمی رسی
روشی که شما می تونی باهاش کار خودتو راه بندازی اینه که براساس قواعدی پیش بری که قبلا بررسیشون کردی
مثلا اون چیزی که درمورد ادما داری بررسی می کنی شرایطی داره که ادای سیاه پوست اون شرایط رو ندارن
خب وقتی اینجوریه پس شما می تونی یه مجموعه از توی مجموعه ی متغییرت در بیاری که از قضا خودش یه مجموعه ی متغییره
پس الان دیگه نیاز نیست سیاه پوستا رو بررسی کنی
اونایی که در مناطق گرمسیر زندگی می کنن هم شرایط اون موضوع مورد بررسی رو ندارن پس کل مناطق گرمسیر رد می شن
و به همین شکل مشا مجموعه ها رو در میاری تا میرسی به یه مجموعه ی خیلی کوچیکی که راحت می تونی بررسیش کنی
موضوع در فلسفه هم همینه
در فلسفه وقتی می خوایم یه موضوع رو بررسی کنیم شاید 10000 متغییر داشتیم که همشون به هم وابسته هستن
اگر بخوایم همزمان همه این ده میالیارد متغییر رو توی ذهنمون نگهداریم ...
تازه الان که اینجوری این موضوع رو شرح دادم به نظر خیلی اسون تر میاد درحالی که وقتی شما در حال مکاشفه با خودت هستی تمام این متغییرات به مغزت هجوم میارن
مشکل این ادما روش کارشون بوده
خیلی از ادما فلسفه می خونن یا وندن اما اصلا چیزی از منطق نمی فهمن و اصلا چیزی از فلسفه نمی فهمن در عین حال یک نفر که هیچی نخونده شاید خیلی بیشتر از خیلیا بفهمه
دلیلشم واضحه چون اون فردی که هیچی نخونده یه سری اصول ها برای خودش وضع کرده که با استفاده از اون اصول می تونه با ایمنی کامل بدون اینکه مغلطه کنه وارد در دریای فلسفه غوطه ور بشه
اما اون که خونده با وجود اینکه خونده مغزشو با اون اوصول تطبیق نداده
تفکرش هنوز همون تفکریه که قبل از خوندن داشته درنتیجه راحت منحرف شده
به عبراتی برای هرکاری ما باید نکات ایمنی رو رعات کنیم
فلسفه هم همینطوره
باید قبل از ورود به وادی فلسفه یا عرفان حتما منطق رو بخونیم و اونو ملکه ی ذهنمون قرار بدیم
دخترم رشتت چیه؟؟؟؟؟
چندمی؟؟؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
همچنین دخترم من متوجه یه چیزی شدم
تو فلسفه خوندی منطق هم تا حدی حداقل خوندی
بیشتر از اینکه توی بحث از مخ خودت کار بکشی اون چزایی رو که خوندی بیان می کنی
هیچوقت اینکارو نکن چون فلسفه و منطق همه از پردازش ذهن و کارکرد عقلن اگر تو از اینا کار نکشی و فقط به گفته های دیگران دست بیازی مطمئنا خیلی جاها به اشتباه میوفتی
مثل یه کامپیوت که صرفا در شرایطی که براش برنامه ریزی شده می تونه کار بکنه اگر خارج از اون شرایط بهش مسئله بدی توانایی حلشو نداره
بیشتر از مخ خودت کار بکش نه از اون چه بهت یاد دادن
یا اونچه که خودت از جاهای مختلف یاد گرفتی
یادگیری خیلی خوبه اما تنها در صورتی که با پرداز ذهنی خودت مخلوط بشه
معلومه خیلی باهوشی ازش خیلی خوب استفاده کن دخترم
@smhmma 79872 گفته:
دخترم این برهانی که ذکر کردی (البته تا اونجایی که خوندمش) همون برهان امکان و وجوب اب سینا هست
این برهان یه اشکالاتی داره
نگاه کن برهان اثباتی باید یقینی باشه
نه اینکه برای ما احتمال ایجاد کنه
یعنی اینکه باید به حداکثر اطمینان لازم برسیم که این چیزی که می خواستیم اثبات کنیم اثبات شده نه اینکه احتمال وجودش بیشتر شده
برهان امکان وجودب یه مشکلی داره که برات می گم
ابن سینا میاد هر وجودی رو به سه قسم تقسیم یم کنه
ممکن الوجود
واجب الوجود
ممتنه الوجود(اگر درست نوشته باشم)
و تعریف می کنه که هیچ وجود از این سه قسم خارج نیست
اینجا یه مشکلی بوجود میاد
علم انسان ناقصه
تصور انسان هم محدوده
از کجا معلوم صرفا همین سه قسم از وجود موجود باشن؟؟شاید ما درک نمی کنیم یا شاید در نزدیکی ما وجود دیگه ای نیست برای همین فکر می کنم کلا همین سه قسم هست
البته درستشو بگم ممتنه الوجود اصن وجود نیست یا به عبارتی چیزیه که وجود نداره پس بهتره بگم از کجا معلوم تنها ممکن الوجود و واجب و الوجود وجود باشن؟؟
شاید ما نمی دونیم
در اینجا احتمال وارد می شه درنتیجه دیگه این اثبات نیست
چون اثبات یعنی یقین حاصل کردن از درستی قضیه(اثبات حتی اطمینان از اشتباهی قضیه هم نیست چون اون می شه نقض حکم و اثبات می شه درستی حکم)
پیشنهاد می کنم کسانی که اون تاپیک قبلی من درمورد زنجیروارگی رو فهمیدن از برهان علیت استفاده کنن
برهان نظرم و برهان امکان وجوب مشکل دارن
فقط یه برهان دیگه هم هست که می تونید رجوع کنید اونم برهان صدیقین هست که برهان سختیه و کلی هم تقریر مختلف داره و سخته رجوع کردن بهش برای کسی که نمی خواد تخصصی کار کنه
خیلی ذوق کردم همچین تاپیکی دیدم
خب این موضوعی که شما مطرحش کردین، فرض نوع چهارمی برای موجودات محال عقلیه، اثباتش هم میشه کرد.
برهان وجوب و امکان رو با همه ی فرضیه ها و مقدمه هاش به طور کامل مینویسم، کامل کامل دیگه ممکنه بعضی جاهاش خیلی ساده باشه : )
اینکه هر ممکنی معلول علتی هست یک بدیهی اولیه است.
_______________
هر موجودی در نسبت با وجود سه امکان داره: یا وجود براش ضروریه=واجب الوجود، یا براش نه ضرورت داره و نه محاله=ممکن الوجود، یا براش محاله=ممتنع الوجود که این فرض معدومه یعنی اصلا فرض هم نمیشه.
************
خب نسبت هر موجودی با عدم و وجود یکسانه. یعنی دقیقا در نقطه ی میان ه=عدم و وجود قرار داره. پس نیازمند یک مرجّحه که اون رو به سمت عدم یا وجد بکشونه. درواقع علت ترجیح وجودش نسبت به عدمش باشه. در این ترجیح وجود سه راه عقلی وجود داره که هر راهی غیر از اون ها محال عقلیه!
اول: خودش مرجّح خودش باشه که این فرض ممتنعه!
دوم: خود به خود موجود بشه=یعنی دچار تحول و انقلاب بشه که باز هم طبق قواعد عقلی انقلاب یعنی ترجیح بلا مرجه محاله.
و سوم اینکه یک غیر بهش وجود بده، یعنی یک علت !
**********
امتناع تسلسل: برای ردش برهان های زیادی وجود داره مثل برهان اسد أخضر فارابی و برهان وسط و طرف و ...
بر اساس برهان وسط و طرف:
هر وسطی به دو طرف نیاز داره = اگه معلول رو طرف اول حساب کنیم، میشه علت معلول بعدیش و اون معلول هم علت بعدی همین طور معلول ها علت میشن و همه ی اینه وسط به حساب میان، پس این وسط تکلیف طرف دوم چی میشه ؟
اگه تسلسل رو بپذیریم یعنی هیچ طرف دومی وجود نداره که این هم محال عقلیه!
حتی از برهان ها هم که بگذریم بهترین راه رد تسلسل ذهن و نفس خودمونه، تخیلات و افکاری که هممون داریم ما آغازش میکنیم و تا زمانی که ذهنمون بهشون میپردازه وجود دارن و بعد از پپرت شدن ما از بین میرن و هیچ میشن. ما علت العلل اون ها هستیم. درواقع طرف یک ذهن ماست، وسط افکارمون و طرف دو هم از بین رفتن اون ها.
*******
مسئله بعدی امتناع دور:
دور یعنی اینکه یک شیء با چند واسطه علت خودش باشه.
یعنی الف=»ب=»ج=»......=»الف حالا یا با یه واسطه که میشه دور صریح یا با چند تا واسطه که بهش میگن دور مضمر.
خب دوتا اشکال هست اینجا ما هم در ابتدا الف داریم و هم در انتها، یعنی الف ابتدا به الف انتها تقدم داره و تقدم شیء بر خوش محاله.
دوم اینکه الف چون علت خودشه باید در مرتبه قبلی خودش باشه در صورتی که در مرتبه قبلی نیست!
این دوتا میشن اجتماع نقیضین که خب محاله.
*دور صریح به واجب الوجود اطلاق نمیشه چون نیاز به علت نداره تا معلول واقع بشه. پس فقط در ممکن الوجود شکل میگیره.
________________________________________________________________________________
حالا خود برهان وجوب و امکان:
مقدمه1: باور به وجودی در خارج (رئالیسم یا واقع گرایی)
موجود (طبق حصر عقلی)
اگر واجب الوجود باشه=» خب خیلی هم عالی = مقدمه 2:
اگر ممکن الوجود بود=طبق اصل علیت=»علتش یا وجب الوجوده که باز هم خب=یلی عالی و یا ممکن الوجوده، دوباره علت این ممکن الوود دو امکان داره و الخ ...= مقدمه 3
با این سه مقدمه دو امکان هست برای هر وجود! تسلسل یا دور !
تسلسل=» محاله = پس باید» به واجب الوجود برسه.
دور=» محاله= پس باید» به واجب الوجود برسه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نتیجه اینکه : باید واجب الوجودی در جهان باشه که خودش علت نداره و معلول نیست !
________________________________________________________________________
همین دیگه ((200))
@A3man 79972 گفته:
خیلی ذوق کردم همچین تاپیکی دیدم
خب این موضوعی که شما مطرحش کردین، فرض نوع چهارمی برای موجودات محال عقلیه، اثباتش هم میشه کرد.
برهان وجوب و امکان رو با همه ی فرضیه ها و مقدمه هاش به طور کامل مینویسم، کامل کامل دیگه ممکنه بعضی جاهاش خیلی ساده باشه : )
اینکه هر ممکنی معلول علتی هست یک بدیهی اولیه است.
_______________
هر موجودی در نسبت با وجود سه امکان داره: یا وجود براش ضروریه=واجب الوجود، یا براش نه ضرورت داره و نه محاله=ممکن الوجود، یا براش محاله=ممتنع الوجود که این فرض معدومه یعنی اصلا فرض هم نمیشه.
************
خب نسبت هر موجودی با عدم و وجود یکسانه. یعنی دقیقا در نقطه ی میان ه=عدم و وجود قرار داره. پس نیازمند یک مرجّحه که اون رو به سمت عدم یا وجد بکشونه. درواقع علت ترجیح وجودش نسبت به عدمش باشه. در این ترجیح وجود سه راه عقلی وجود داره که هر راهی غیر از اون ها محال عقلیه!
اول: خودش مرجّح خودش باشه که این فرض ممتنعه!
دوم: خود به خود موجود بشه=یعنی دچار تحول و انقلاب بشه که باز هم طبق قواعد عقلی انقلاب یعنی ترجیح بلا مرجه محاله.
و سوم اینکه یک غیر بهش وجود بده، یعنی یک علت !
**********
امتناع تسلسل: برای ردش برهان های زیادی وجود داره مثل برهان اسد أخضر فارابی و برهان وسط و طرف و ...
بر اساس برهان وسط و طرف:
هر وسطی به دو طرف نیاز داره = اگه معلول رو طرف اول حساب کنیم، میشه علت معلول بعدیش و اون معلول هم علت بعدی همین طور معلول ها علت میشن و همه ی اینه وسط به حساب میان، پس این وسط تکلیف طرف دوم چی میشه ؟
اگه تسلسل رو بپذیریم یعنی هیچ طرف دومی وجود نداره که این هم محال عقلیه!
حتی از برهان ها هم که بگذریم بهترین راه رد تسلسل ذهن و نفس خودمونه، تخیلات و افکاری که هممون داریم ما آغازش میکنیم و تا زمانی که ذهنمون بهشون میپردازه وجود دارن و بعد از پپرت شدن ما از بین میرن و هیچ میشن. ما علت العلل اون ها هستیم. درواقع طرف یک ذهن ماست، وسط افکارمون و طرف دو هم از بین رفتن اون ها.
*******
مسئله بعدی امتناع دور:
دور یعنی اینکه یک شیء با چند واسطه علت خودش باشه.
یعنی الف=»ب=»ج=»......=»الف حالا یا با یه واسطه که میشه دور صریح یا با چند تا واسطه که بهش میگن دور مضمر.
خب دوتا اشکال هست اینجا ما هم در ابتدا الف داریم و هم در انتها، یعنی الف ابتدا به الف انتها تقدم داره و تقدم شیء بر خوش محاله.
دوم اینکه الف چون علت خودشه باید در مرتبه قبلی خودش باشه در صورتی که در مرتبه قبلی نیست!
این دوتا میشن اجتماع نقیضین که خب محاله.
*دور صریح به واجب الوجود اطلاق نمیشه چون نیاز به علت نداره تا معلول واقع بشه. پس فقط در ممکن الوجود شکل میگیره.
________________________________________________________________________________
حالا خود برهان وجوب و امکان:
مقدمه1: باور به وجودی در خارج (رئالیسم یا واقع گرایی)
موجود (طبق حصر عقلی)
اگر واجب الوجود باشه=» خب خیلی هم عالی = مقدمه 2:
اگر ممکن الوجود بود=طبق اصل علیت=»علتش یا وجب الوجوده که باز هم خب=یلی عالی و یا ممکن الوجوده، دوباره علت این ممکن الوود دو امکان داره و الخ ...= مقدمه 3با این سه مقدمه دو امکان هست برای هر وجود! تسلسل یا دور !
تسلسل=» محاله = پس باید» به واجب الوجود برسه.
دور=» محاله= پس باید» به واجب الوجود برسه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نتیجه اینکه : باید واجب الوجودی در جهان باشه که خودش علت نداره و معلول نیست !
________________________________________________________________________
همین دیگه ((200))
دخترم من این برهان ها رو مطالعه کردم می دونم چی می گی نیازی نیست برام توضیح بدی:دی
از فلسفه خوشت میاد؟؟؟
#-o
بسیار بسیار زیاد ، الان جزو رشته امه و میخوام ایشاالله برای ارشد ادامه اش بدم
@smhmma 79958 گفته:
خخخخخخ
دخترم عدم اجتماع نقیضین و عدم ارتفاع نقیضین خیلی با چیزی که تو گفتی فرق دارن
ابن سینا اومده دوتا وجود رو تعریف کرده
بعد یکیشو گفت خداست یکیشو گفته پدیده هاست
بعد گفته پدیده ها از اون خدائه هستن
الان این اثبات بود؟؟؟؟؟؟
نبود باباجان
عدم اجتماع نقیضین عقلیه
نمیشه یه چیزی در یک زمان و در یک مکان هم باشه هم نباشه
یا هست یا نیست
تعریف هست و نیست اقتضا می کنه که یه چیزی یا وجود باشه یا نباشه
چون درواقع تعریف نیستی اینه که هرچیزی که هستی نباشه
همچنین هرچیزی که هر نشانه ای داشته باشه چه ما ببینیم چه نبینیم چه بشناسیم چه نشناسیم ولی یه اثر یا نشانه داشته باشه وجود داره
حالا اینکه ماهیت اون وجود چی هست اصلا مهم نیست موضوع هستی اون چیز هست
پس هرچیزی که هست هست
و هرچیزی که هستی نداره یعنی نیست
چون تعریف نیستی هستی نبودنه
حالا این هستی و نیستی درمورد تمام نقیض ها جوابگوئه
ولی قضیه ی ممکن الوجود و واجب الوجود خیلی فرق داره
این دوتا دوتا چیزین که اب سینای عزیز اومده تعریفشون کرده
بعد اینا رو فرض قرار داده برای اثباتش
خب خود این فرض ها رو اثبات نکرده
من نمی گم چیزی جز این دو حالت وجود داره
دارم می گم ابن سینا این فرض ها رو ثابت نکرده
و جزو اصول منطق هم نیستن
خودت که اصول منطقو می شناسی مثل عدم اجتماع و ارتفاع نقضین یا حقیقت وجود یا عدم تعمیم جز به کل یا...
پس ایشون باید این فرضو اثبات می کرد الان که اثبات نکرده برهانش مشکل داره
حالا اگر شما بیای فرض هاشو اثبات کنی دیگه فقط برهان امکان وجوب خدا رو اثبات نکرده بلکه تو و برهان امکان وجوب اثباتش کردید
نه منظورم این نست که واجب الوجود باید دیده بشه
این که خیلی احمقانست
نه منظورم اینه که وجود واجب الوجود رو فرض مسئله قرار داده بعد سعی کرد وجود واجب الوجود رو ثابت کنه
خب این خیلی مسخرست
ممکن الوجود اثبات شده نیست ممکن الوجود تعریف شده هست
ممکن الوجود شامل همه پدیده هاست و مصداقشو هم ما دیدیم پس نیازی به اثبات نداره
ولی واجب الوجود که ما مصداقشو ندیدیم باید وجودش ثابت بشه
وجودشو ایشون ثابت نکرده بعد فرضش کرده
خب خیلی مسخرست
دخترم اون مثالی که یه دوستی برات زده مثال درستی نیست
چون فلسفه شامل خیلی چیزها می شه و گستردگیش خیلی بالاست
به جرئت می گم بی شماره
البته محدود هم هست
مثلا اعداد بین یک و دو بی شمار هستن و نهایت ندارن اما در عین حال محدود هم هستن
در فلسفه شما اگر با روش درست وارد بشی مشکلی نیست اما اون کسی نابود می شه که استباه با فلسفه و منطق رفتار کنه
مثال می زنم درک کنی
اگر بخوان یه چیزی رو درمورد تمام انسان های روی زمین بررسی کنن باید چطوری این کارو بکنن؟؟؟؟
احمقانه ترین روش ممکن اینه که برن دونه دونه ادما رو بررسی کنن می دونی چرا؟؟چون یه مجموعه ی متغییر و نامحدوده
هر روز کودکانی بدنیا میان و تعدادی می میرن و مجموعه در حال عوض شدنه پس شما از هرجا شروع کنی هیچوقت به انتهاب نمی رسی
روشی که شما می تونی باهاش کار خودتو راه بندازی اینه که براساس قواعدی پیش بری که قبلا بررسیشون کردی
مثلا اون چیزی که درمورد ادما داری بررسی می کنی شرایطی داره که ادای سیاه پوست اون شرایط رو ندارن
خب وقتی اینجوریه پس شما می تونی یه مجموعه از توی مجموعه ی متغییرت در بیاری که از قضا خودش یه مجموعه ی متغییره
پس الان دیگه نیاز نیست سیاه پوستا رو بررسی کنی
اونایی که در مناطق گرمسیر زندگی می کنن هم شرایط اون موضوع مورد بررسی رو ندارن پس کل مناطق گرمسیر رد می شن
و به همین شکل مشا مجموعه ها رو در میاری تا میرسی به یه مجموعه ی خیلی کوچیکی که راحت می تونی بررسیش کنی
موضوع در فلسفه هم همینه
در فلسفه وقتی می خوایم یه موضوع رو بررسی کنیم شاید 10000 متغییر داشتیم که همشون به هم وابسته هستن
اگر بخوایم همزمان همه این ده میالیارد متغییر رو توی ذهنمون نگهداریم ...
تازه الان که اینجوری این موضوع رو شرح دادم به نظر خیلی اسون تر میاد درحالی که وقتی شما در حال مکاشفه با خودت هستی تمام این متغییرات به مغزت هجوم میارن
مشکل این ادما روش کارشون بوده
خیلی از ادما فلسفه می خونن یا وندن اما اصلا چیزی از منطق نمی فهمن و اصلا چیزی از فلسفه نمی فهمن در عین حال یک نفر که هیچی نخونده شاید خیلی بیشتر از خیلیا بفهمه
دلیلشم واضحه چون اون فردی که هیچی نخونده یه سری اصول ها برای خودش وضع کرده که با استفاده از اون اصول می تونه با ایمنی کامل بدون اینکه مغلطه کنه وارد در دریای فلسفه غوطه ور بشه
اما اون که خونده با وجود اینکه خونده مغزشو با اون اوصول تطبیق نداده
تفکرش هنوز همون تفکریه که قبل از خوندن داشته درنتیجه راحت منحرف شده
به عبراتی برای هرکاری ما باید نکات ایمنی رو رعات کنیم
فلسفه هم همینطوره
باید قبل از ورود به وادی فلسفه یا عرفان حتما منطق رو بخونیم و اونو ملکه ی ذهنمون قرار بدیم
دخترم رشتت چیه؟؟؟؟؟
چندمی؟؟؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
همچنین دخترم من متوجه یه چیزی شدم
تو فلسفه خوندی منطق هم تا حدی حداقل خوندی
بیشتر از اینکه توی بحث از مخ خودت کار بکشی اون چزایی رو که خوندی بیان می کنی
هیچوقت اینکارو نکن چون فلسفه و منطق همه از پردازش ذهن و کارکرد عقلن اگر تو از اینا کار نکشی و فقط به گفته های دیگران دست بیازی مطمئنا خیلی جاها به اشتباه میوفتی
مثل یه کامپیوت که صرفا در شرایطی که براش برنامه ریزی شده می تونه کار بکنه اگر خارج از اون شرایط بهش مسئله بدی توانایی حلشو نداره
بیشتر از مخ خودت کار بکش نه از اون چه بهت یاد دادن
یا اونچه که خودت از جاهای مختلف یاد گرفتی
یادگیری خیلی خوبه اما تنها در صورتی که با پرداز ذهنی خودت مخلوط بشه
معلومه خیلی باهوشی ازش خیلی خوب استفاده کن دخترم
مرسی ممنون پس چی معلومه من باهوشم!((3))من تا قبل از دیدن تاپیک تسلسل حتی درک نمی کردم فلسفه چی هست و این اولین موضوع فلسفیه که دارم سعی می کنم بررسیش کنم تذکرت هم خیلی به جاست ولی چون علم من هنوز توی این قواعد منطق و فلسفه ضعیفه (تا حدودی یکم از این یکم از اون((3)))خودم نمی تونم به طور مستقل و کامل استنباط کنم ولی سعی می کنم وقتی به مبحثی بر می خورم روش بحث کنم و هیچ چیشو بدون دلیل قبول نکنم من هنوز قواعدی برای اینکه چارچوب بحثام باشه ندارم دلیلشم عدم آشناییمه ولی از اول همین پست و پست قبلیت سعی کردم نظر اصلیه خودم رو بگم و هرچی که نوشتم حاصل تفکره خودم بوده به غیر از چند اصطلاح که اونا مال خود فلسفه بوده سعیم می کنم همیشه خودم به جواب برسم اگه نرسیدم راهنمایی می گیرم ولی بازم ممنون الان تصمیم دارم همه چیو از منطق شروع به یاد گرفتن کنم . درباره پایم خیلیا ممکنه این فرض و داشته باشن چون سنم کمه درک نمی کنم و جدیم نمی گیرن ولی انگار این شکلی نیستی ((200))... من سال اول عمومیم و 16 سالمه
@کساندرا 79978 گفته:
مرسی ممنون پس چی معلومه من باهوشم!((3))من تا قبل از دیدن تاپیک تسلسل حتی درک نمی کردم فلسفه چی هست و این اولین موضوع فلسفیه که دارم سعی می کنم بررسیش کنم تذکرت هم خیلی به جاست ولی چون علم من هنوز توی این قواعد منطق و فلسفه ضعیفه (تا حدودی یکم از این یکم از اون((3)))خودم نمی تونم به طور مستقل و کامل استنباط کنم ولی سعی می کنم وقتی به مبحثی بر می خورم روش بحث کنم و هیچ چیشو بدون دلیل قبول نکنم من هنوز قواعدی برای اینکه چارچوب بحثام باشه ندارم دلیلشم عدم آشناییمه ولی از اول همین پست و پست قبلیت سعی کردم نظر اصلیه خودم رو بگم و هرچی که نوشتم حاصل تفکره خودم بوده به غیر از چند اصطلاح که اونا مال خود فلسفه بوده سعیم می کنم همیشه خودم به جواب برسم اگه نرسیدم راهنمایی می گیرم ولی بازم ممنون الان تصمیم دارم همه چیو از منطق شروع به یاد گرفتن کنم . درباره پایم خیلیا ممکنه این فرض و داشته باشن چون سنم کمه درک نمی کنم و جدیم نمی گیرن ولی انگار این شکلی نیستی ((200))... من سال اول عمومیم و 16 سالمه
خخخخخ
جدیییییییییییی؟؟؟اخه من چندین تا اصطلاح رایج در بین فلاسفه رو ازت دیدم که تقریبا مطمئن بودم رفتی مطالب فلسفه و منطق و اینا رو خوندی
خیلی جالب شد برام
پس کارت نه تنها خوبه بلکه عالیه
برای کسی که اون تاپیک اغاز کارش بوده خیلی عالیه
اها خب دخترم البته که سعی کردی نظر اصلی خودتو بگی
همه نظر خودشونو می گن
ولی خیلی وقتا نظرات ما تحت تاثیر نظرات دیگران شکل می گیره یا کاملا به وسیله تفکرات خاصی شکل می گیره که در بین قشری از جامعه یا بعضی مکتب ها رایجه
منظورم از مکتب دین و مذهب و ... هم بودا
بسیاری از مردم از جمله خودم تفکرمون کالا تحت تاثیر جایی که درش بزرگ شدیم و اعتقادات خانوادگیمونه
و این یه امر اجتناب ناپذیره و فقط این مهمه که تمام سعیمون رو بکنیم در چنین موضوعاتی هیچ پیش فرض خاصی جز اصول منطق نداشته باشیم
مگر قبلا چیزی با همون اصول برامون اثبات شده باشه و طف مقابل هم همونو قبول کرده باشه
مثلا درصورتی که هم من و هم تو قبول کرده باشیم که برای هر پدیده ای علتی هست اون موقع می تونیم راحت سر ادامه موضوع کار کنیم اما اگر من قبول نکرده باشم تو باید برای من با اصول منطق اثبات کنی
می فهمی منظورمو؟؟
تفکرات خودت بود
همچنین تفکرات خود من ولی درمورد هردومون این مطلب صادقه که الزما تفکرات ما تا حدی به وسیله ی اعتقادات قبلیمون و شرایطی که درش بزرگ شدیم قرار داره
مثلا اگر شما خدا رو قبول داشته باشی بعد سعی کنی خدا رو اثبات کنی طبیعیه بعضی جاها حواست نباشه که در حین اثبات فرض رو بر بودن خدا گذاشتی درنتیجه اثباتت غلطه
ه فقط این مورد بلکه خیلی مورد های مختلف شبیه این
منم خیلی وقتا این اشتباه رو مرتکب شدم
یکم زمان می بره تا در این مورد کارت خوب بشه ولی تا الانم واقعا عالی بوده
خیلی خوشم اومد
من فکر می کردم فلسفه خوندی که اینجوری حرف می زنی
افرین افرین اول منطق رو یاد بگیر و منطق رو ملکه ی ذهنت کن
مطمئن باش کل ذهنتو شکل می ده
برای شروع تعمیم جز به کل اشتباهه
منطقی نیست براساس جز درمورد کل قضاوت کنیم
یا به عبارتی براساس رفتار قسمتی از یک مجموعه نمیشه درمورد رفتار کل مجموعه قضاوت کرد
یه تقریر دیگه از همین اصل منطقی ایه که مثال چیزی رو ثابت نمی کنه
مگر اینکه مجموعه ای که داریم درموردش بحث می کنیم محدود و غیر تغییر باشه و ما تک تک اعضای مجموعه رو بررسی کنیم و از موقعیتشون و رفتارشون مطمئن بشیم
در اون صورت می تونیم بگیم براساس مثال ها ما به یه نتیجه ای رسیدیم
و گفتم اینم فقط برای مجموعه های محدود
مثال می زنم
اگر تو در ایران 100 نفر رو می شناسی و هر 100 نفرشون ادمای بدی ستن به این معنی نیست که همه ادمای ایران بدن
چون جمعیت ایران حدود 75 میلیون ادم و با نسبت دادن رفتار و صفات 100 نفر به 75 میلیون داریم جز رو به کل تعمیم می دیم
همچنین جمعیت ایران یه مجموعه ی متغییره چون هر دقه افرادی متولد می شن و می میرن
همچنین اون 100 نفر مثال مثال هایی هستن که داریم سعی می کنیم با استفاده از اونا ثابت کنیم بقیه جمیعت ایرا هم مثال اوناست
متوجه شدی درسته؟؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
@A3man 79975 گفته:
#-o
بسیار بسیار زیاد ، الان جزو رشته امه و میخوام ایشاالله برای ارشد ادامه اش بدم
خیلی عالیه
من عاشق فلسفم
رشتت چیه مگه؟؟
@smhmma 79986 گفته:
خخخخخ
جدیییییییییییی؟؟؟اخه من چندین تا اصطلاح رایج در بین فلاسفه رو ازت دیدم که تقریبا مطمئن بودم رفتی مطالب فلسفه و منطق و اینا رو خوندی
خیلی جالب شد برام
پس کارت نه تنها خوبه بلکه عالیه
برای کسی که اون تاپیک اغاز کارش بوده خیلی عالیه
اها خب دخترم البته که سعی کردی نظر اصلی خودتو بگی
همه نظر خودشونو می گن
ولی خیلی وقتا نظرات ما تحت تاثیر نظرات دیگران شکل می گیره یا کاملا به وسیله تفکرات خاصی شکل می گیره که در بین قشری از جامعه یا بعضی مکتب ها رایجه
منظورم از مکتب دین و مذهب و ... هم بودا
بسیاری از مردم از جمله خودم تفکرمون کالا تحت تاثیر جایی که درش بزرگ شدیم و اعتقادات خانوادگیمونه
و این یه امر اجتناب ناپذیره و فقط این مهمه که تمام سعیمون رو بکنیم در چنین موضوعاتی هیچ پیش فرض خاصی جز اصول منطق نداشته باشیم
مگر قبلا چیزی با همون اصول برامون اثبات شده باشه و طف مقابل هم همونو قبول کرده باشه
مثلا درصورتی که هم من و هم تو قبول کرده باشیم که برای هر پدیده ای علتی هست اون موقع می تونیم راحت سر ادامه موضوع کار کنیم اما اگر من قبول نکرده باشم تو باید برای من با اصول منطق اثبات کنی
می فهمی منظورمو؟؟
تفکرات خودت بود
همچنین تفکرات خود من ولی درمورد هردومون این مطلب صادقه که الزما تفکرات ما تا حدی به وسیله ی اعتقادات قبلیمون و شرایطی که درش بزرگ شدیم قرار داره
مثلا اگر شما خدا رو قبول داشته باشی بعد سعی کنی خدا رو اثبات کنی طبیعیه بعضی جاها حواست نباشه که در حین اثبات فرض رو بر بودن خدا گذاشتی درنتیجه اثباتت غلطه
ه فقط این مورد بلکه خیلی مورد های مختلف شبیه این
منم خیلی وقتا این اشتباه رو مرتکب شدم
یکم زمان می بره تا در این مورد کارت خوب بشه ولی تا الانم واقعا عالی بوده
خیلی خوشم اومد
من فکر می کردم فلسفه خوندی که اینجوری حرف می زنی
افرین افرین اول منطق رو یاد بگیر و منطق رو ملکه ی ذهنت کن
مطمئن باش کل ذهنتو شکل می ده
برای شروع تعمیم جز به کل اشتباهه
منطقی نیست براساس جز درمورد کل قضاوت کنیم
یا به عبارتی براساس رفتار قسمتی از یک مجموعه نمیشه درمورد رفتار کل مجموعه قضاوت کرد
یه تقریر دیگه از همین اصل منطقی ایه که مثال چیزی رو ثابت نمی کنه
مگر اینکه مجموعه ای که داریم درموردش بحث می کنیم محدود و غیر تغییر باشه و ما تک تک اعضای مجموعه رو بررسی کنیم و از موقعیتشون و رفتارشون مطمئن بشیم
در اون صورت می تونیم بگیم براساس مثال ها ما به یه نتیجه ای رسیدیم
و گفتم اینم فقط برای مجموعه های محدود
مثال می زنم
اگر تو در ایران 100 نفر رو می شناسی و هر 100 نفرشون ادمای بدی ستن به این معنی نیست که همه ادمای ایران بدن
چون جمعیت ایران حدود 75 میلیون ادم و با نسبت دادن رفتار و صفات 100 نفر به 75 میلیون داریم جز رو به کل تعمیم می دیم
همچنین جمعیت ایران یه مجموعه ی متغییره چون هر دقه افرادی متولد می شن و می میرن
همچنین اون 100 نفر مثال مثال هایی هستن که داریم سعی می کنیم با استفاده از اونا ثابت کنیم بقیه جمیعت ایرا هم مثال اوناست
متوجه شدی درسته؟؟
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خیلی عالیه
من عاشق فلسفم
رشتت چیه مگه؟؟
آها یعنی برای شروع یک بحث مبنای مشترک بین طرفین بحث وجود داشته باشه مگر نه به نتیجه نمیرسن. مثه اون تاپیکی که راجب زن بود ولی چون نتونستم منبع مشترکی پیدا کنم هیچ کدوم آخرش راضی نشدیم. درباره ی این قضیه تعمیم جزء به به کل حرفت منطقیه ولی به نظرم یه مشکلی این وسط پیدا میشه مثلا تو علم تجربی بخوایم ویروس رو شناسایی کنیم خب تو عالم هزار هزار هزار... ویروس وجود داره و بینشون هم تفاوت ها خیلی شدید و زیاده طرف میاد یه تعداد ویروسو بررسی می کنه از روی ویژگیه قالبشون نظریه میده خب از نظر منطق این نظریه غلطه و درستم میگه ولی فکر کن اگه ما بخوایم با اصول منطق جلو بریم اصلا هیچوقت به نتیجه نمیرسیم و پیشرفتی نمی کنیم .چون هیچ نظریه ای یقینی نیست. نمی دونم می تونم به جای علوم تجربی تو همین مثال فلسفه رو بزارم یا نه ولی از نظرم یه چیز توشون مشترکه اونم اینه که در هر دوصورت ما سعی می کنیم مدل هایی ارائه بدیم که باهاش شرایطمون قابل توجیه باشه. فک کنم اگه درست فهمیده باشم از نظر منطق چون ما همه ی موجودات عالم رو نمیشناسیم و درکمون هم اونقدر بالا نیست پس اصلا نمیشه راجبه اونها قاعدع ی کلی هم بیان کرد پس هیچی قابل اثبات نیست؟(گیج شد...((225))) طبق نتیجه من فلسفه درسته باید پایش منطق باشه ولی از سمتی خودش از دایره ی منطق خیلی خیلی وسیع تر میشه پس براش باید چیکار کرد؟ (الان یه چی می گم تو بم می گی تحت تاثیری((3))) تنها منطقی که تونست به فلسفه تو این مسئله جواب بده به نظرم منطقی بود که الهی بود و الان اعتراف می کنم اگه خودمو بکشم هم نمی تونم به کسایی که این منطقو قبول ندارن با منطق خودشون جواب بدم...زورم نمیرسه.. درست فهمیدم مطلبو؟
@کساندرا 79990 گفته:
آها یعنی برای شروع یک بحث مبنای مشترک بین طرفین بحث وجود داشته باشه مگر نه به نتیجه نمیرسن. مثه اون تاپیکی که راجب زن بود ولی چون نتونستم منبع مشترکی پیدا کنم هیچ کدوم آخرش راضی نشدیم. درباره ی این قضیه تعمیم جزء به به کل حرفت منطقیه ولی به نظرم یه مشکلی این وسط پیدا میشه مثلا تو علم تجربی بخوایم ویروس رو شناسایی کنیم خب تو عالم هزار هزار هزار... ویروس وجود داره و بینشون هم تفاوت ها خیلی شدید و زیاده طرف میاد یه تعداد ویروسو بررسی می کنه از روی ویژگیه قالبشون نظریه میده خب از نظر منطق این نظریه غلطه و درستم میگه ولی فکر کن اگه ما بخوایم با اصول منطق جلو بریم اصلا هیچوقت به نتیجه نمیرسیم و پیشرفتی نمی کنیم .چون هیچ نظریه ای یقینی نیست. نمی دونم می تونم به جای علوم تجربی تو همین مثال فلسفه رو بزارم یا نه ولی از نظرم یه چیز توشون مشترکه اونم اینه که در هر دوصورت ما سعی می کنیم مدل هایی ارائه بدیم که باهاش شرایطمون قابل توجیه باشه. فک کنم اگه درست فهمیده باشم از نظر منطق چون ما همه ی موجودات عالم رو نمیشناسیم و درکمون هم اونقدر بالا نیست پس اصلا نمیشه راجبه اونها قاعدع ی کلی هم بیان کرد پس هیچی قابل اثبات نیست؟(گیج شد...((225))) طبق نتیجه من فلسفه درسته باید پایش منطق باشه ولی از سمتی خودش از دایره ی منطق خیلی خیلی وسیع تر میشه پس براش باید چیکار کرد؟ (الان یه چی می گم تو بم می گی تحت تاثیری((3))) تنها منطقی که تونست به فلسفه تو این مسئله جواب بده به نظرم منطقی بود که الهی بود و الان اعتراف می کنم اگه خودمو بکشم هم نمی تونم به کسایی که این منطقو قبول ندارن با منطق خودشون جواب بدم...زورم نمیرسه.. درست فهمیدم مطلبو؟
اره فرین دقیقا
اول که دقیقا تفاوت علوم تجربی با علوم ریاضی همینه
ریاضی کلا برپایه ی منطق چیده شده
اصلا کل اصول ریاضی برگرفته از منطقه
درنتیجه اگر توی روش ها و راه حل ها اشتباهی نشه همه جای ریاضی منطقیه و ب هرچیی دست پیدا کنیم دیگه ازش مطمئنیم
اما علوم تجربی اینطوری نیست
تازه همون علوم تجربی هم تا جای ممکن سعی می کنن خطا رو پایین بیارن
مثلا ازمایش درمورد یه چیزی می خوان بکنن
دو نمونه ی ازمایش دارن
وقتی مثلا می خوان تاثیر نور بر روی گیاهان رو بررسی کنن میان تمام شرایط رو برای دو گیاه یکاسان می کنن بعد مثلا نور یکی رو زیاد می کنن نور یکی رو کم
تا تنها تفاوت بین دو نمونه همون چیزی باشه که می خوان درموردش تحقیق کنن اون وقت نتایجشون خیلی دقیق تره ولی دقیقا موضوع اینه که توی علوم تجربی چیزی ثابت نمیشه
چیزی یقینی نیست
همیشه یه نتیجه گیری می تونه غلط باشه
همیشه می تونه استثناهایی هم وجود داشته باشه
اما در علوم ریاضی همچین چیزی نیست
بعدم دنیا برحسب یه قوانین هست
حالا اگر ما به شکلی اون قوانین و قواعد رو بفهمیم می تونیم نتایجمون درمورد علوم تجربی رو هم خیلی دقیق تر بکینم
مثلا وقتی ما قانون پایستگی رو کشف کردیم خیلی توی شیمی بدرد خورد
نه دخترم بررسی یه تعداد محدود ویروس و نظریه دادن اصلا غیرمنطقی نیست
به تعریف نظریه باید دقت کنی
نظریه چیزی نیست ک اثبات شده بلکه مسئله ای هست که بر اثر ازمایش ها و نتیجه گیری و ... درمورد یه چیزی حدس می زنیم حالا نظریه می تونه درست باشه می تونه غلط باشه
علوم تجربی همش نظریست
چیزی که ثابت شده اسمش قانونه دخترم
متوجه چیزی که گفتی و ازش نتیجه گرفتی هیچ چیز قابل اثبات نیست نشدم
من اصلا متوجه منظورت نشدم که بگم درست فهمیدی یا نه
درضمن دخترم ما منطق الهی و غیر الهیی نداریم
منطق یه چیز واحده بعد می شه از منطق در فلسفه استفاده کرد
خود فلسفه می تونه فلسفه الهیی باشه یا مباحث کلام باشه که قضیه فرق داره
وگرنه منطق یه چیز مشترک و واحده
مثل ریاضی که مشترک و واحد در تمام جهانه
همون طور که گفتم ریاضی از منطق گرفته شده
یکی دیگه ای اصول نزدیک به بدیهی عدم اجتماع و ارتفاع نقیضین هست
چون فک کنم خودت تا حدی ازش خبر داری مختصر می گم
عدم اجتماع یعنی نمیشه یه چیزی در یک زمان و مکان هم باشه هم نباشه
عدم ارتففاع نقیضین دقیقا برعکس عدم اجتماعه
اگر عدم اجتماع یک روی برگ باشه عدم ارتفاع روی دیگه برگه هست
یعنی نمیشه یه چیزی نه باشه نه نباشه
@smhmma 79991 گفته:
اره فرین دقیقا
اول که دقیقا تفاوت علوم تجربی با علوم ریاضی همینه
ریاضی کلا برپایه ی منطق چیده شده
اصلا کل اصول ریاضی برگرفته از منطقه
درنتیجه اگر توی روش ها و راه حل ها اشتباهی نشه همه جای ریاضی منطقیه و ب هرچیی دست پیدا کنیم دیگه ازش مطمئنیم
اما علوم تجربی اینطوری نیست
تازه همون علوم تجربی هم تا جای ممکن سعی می کنن خطا رو پایین بیارن
مثلا ازمایش درمورد یه چیزی می خوان بکنن
دو نمونه ی ازمایش دارن
وقتی مثلا می خوان تاثیر نور بر روی گیاهان رو بررسی کنن میان تمام شرایط رو برای دو گیاه یکاسان می کنن بعد مثلا نور یکی رو زیاد می کنن نور یکی رو کم
تا تنها تفاوت بین دو نمونه همون چیزی باشه که می خوان درموردش تحقیق کنن اون وقت نتایجشون خیلی دقیق تره ولی دقیقا موضوع اینه که توی علوم تجربی چیزی ثابت نمیشه
چیزی یقینی نیست
همیشه یه نتیجه گیری می تونه غلط باشه
همیشه می تونه استثناهایی هم وجود داشته باشه
اما در علوم ریاضی همچین چیزی نیست
بعدم دنیا برحسب یه قوانین هست
حالا اگر ما به شکلی اون قوانین و قواعد رو بفهمیم می تونیم نتایجمون درمورد علوم تجربی رو هم خیلی دقیق تر بکینم
مثلا وقتی ما قانون پایستگی رو کشف کردیم خیلی توی شیمی بدرد خورد
نه دخترم بررسی یه تعداد محدود ویروس و نظریه دادن اصلا غیرمنطقی نیست
به تعریف نظریه باید دقت کنی
نظریه چیزی نیست ک اثبات شده بلکه مسئله ای هست که بر اثر ازمایش ها و نتیجه گیری و ... درمورد یه چیزی حدس می زنیم حالا نظریه می تونه درست باشه می تونه غلط باشه
علوم تجربی همش نظریست
چیزی که ثابت شده اسمش قانونه دخترم
متوجه چیزی که گفتی و ازش نتیجه گرفتی هیچ چیز قابل اثبات نیست نشدم
من اصلا متوجه منظورت نشدم که بگم درست فهمیدی یا نه
درضمن دخترم ما منطق الهی و غیر الهیی نداریم
منطق یه چیز واحده بعد می شه از منطق در فلسفه استفاده کرد
خود فلسفه می تونه فلسفه الهیی باشه یا مباحث کلام باشه که قضیه فرق داره
وگرنه منطق یه چیز مشترک و واحده
مثل ریاضی که مشترک و واحد در تمام جهانه
همون طور که گفتم ریاضی از منطق گرفته شده
یکی دیگه ای اصول نزدیک به بدیهی عدم اجتماع و ارتفاع نقیضین هست
چون فک کنم خودت تا حدی ازش خبر داری مختصر می گم
عدم اجتماع یعنی نمیشه یه چیزی در یک زمان و مکان هم باشه هم نباشه
عدم ارتففاع نقیضین دقیقا برعکس عدم اجتماعه
اگر عدم اجتماع یک روی برگ باشه عدم ارتفاع روی دیگه برگه هست
یعنی نمیشه یه چیزی نه باشه نه نباشه
خودم همه ی اینا رو بلت بودما خواستم بففهمم تو هم میدونی؟(مدیونی اگه جور دیگه فک کنی((3))ا)ین جور که فهمیدم منطق مثه جدول کشی خیابون که حدودو چارچوب ذهنی شخص و مشخص میکنه و کسی که منطق رو یاد گرفته مغزش سامان دادده شدست این باعث میشه هیچوقت از چاچوب بحث خارج نشه و به مغلطه نیفته آیا همین است؟ منطق حصار بحثه؟ تعریفت رو راجب اجتماع نقیضین متوجه شدم ولی درباره ی ارتفاع یه جورایی نه کلا گنگ بود. لفطا توضیح بیشتر بده. بعدم درباره ی جنس و فصل. چرا حقیقت وجود هیچ جنس و فصلی نداره؟ (چطوره یه تاپیک بزنیم به اسم اینجی ماس ماس من سوالامو ازت بپرسم اینقد از بحث موضوع تاپیک خارج نزنم((200)))
@کساندرا 80033 گفته:
خودم همه ی اینا رو بلت بودما خواستم بففهمم تو هم میدونی؟(مدیونی اگه جور دیگه فک کنی((3))ا)ین جور که فهمیدم منطق مثه جدول کشی خیابون که حدودو چارچوب ذهنی شخص و مشخص میکنه و کسی که منطق رو یاد گرفته مغزش سامان دادده شدست این باعث میشه هیچوقت از چاچوب بحث خارج نشه و به مغلطه نیفته آیا همین است؟ منطق حصار بحثه؟ تعریفت رو راجب اجتماع نقیضین متوجه شدم ولی درباره ی ارتفاع یه جورایی نه کلا گنگ بود. لفطا توضیح بیشتر بده. بعدم درباره ی جنس و فصل. چرا حقیقت وجود هیچ جنس و فصلی نداره؟ (چطوره یه تاپیک بزنیم به اسم اینجی ماس ماس من سوالامو ازت بپرسم اینقد از بحث موضوع تاپیک خارج نزنم((200)))
خخخخخخ
بعله یکی تو راس می گی یکی بهروز خالی بند
نه دقیقا مثل جدول کشی خیابون
چون منطق یه چیز خیلی خیلی انعطاف پذیره
یعنی یه قواعدی هست که باهاش باید توی همه شرایط کار کرد نه اینکه یه جا بشه کار کرد یه جا نشه
بزار یه جور دیگه بهت بگم
بیشتر ادمای اینجا تصور می کنن من یه ادم خیلی مذهبی هستم
درحالی که اصلا مذهبی نیستم صرفا درمورد اسلام و فلسفه اسلامی و منطق تحقیق کردم
برای همین الان می تونم برات یه مثالی بزنم که ربط به اسلام داره ولی این مثالی که می زنم به معنی درست بودن اسلام نیست
نمی گم اسلام درست نیست ولی الان چون بحث اسلام نیست اصلا حرفی درمورد درست بودن یا نبودن اسلام نمی زنم(کلا اینا مقدمه ی مثالم بودن:دی)
نگاه کن دخترم تو فقط یه سری احکام درمورد انسان خوندی مثال نماز و روزه و ...
اما اینا احکام قانون نیستن بلکه احکامی برحسب شرایط هستن
اما اسلام یه سری قانون هم داره که تمام این احکام براساس اون قوانین نوشته و تنظیم می شن می گی چطوری؟؟الان بهت می گم
نگاه مثلا یه قانونی داریم توی اسلام که می گه لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام
به این معنی که ضرر دیدن و ضرر رساندن در اسلام نیست
گفته چیزی که اسیب باشه در اسلام جایی نداره حالا چه این اسیب رو برسونیم چه این اسیب رو ببینیم
براساس همین قانون تنظیم کننده می گن که اگر روزه به انسانی اسیب بزنه گرفتنش حرامه
نه اینکه واجب نیست بلکه حرامه
اگر یه کسی روزه گرفتن بهش اسیب بزنه حق نداره براساس اسلام روزه بگیره
خیلی از احکام دیگه هم اینجوری در طول زمان عوض می شن
مثلا وقتی مواد مخدر تولید شدن و بین مردم گسترش پیدا کردن دقیقا براساس همین حکم بود که حروم شدن چون اسیب جدی می زدن
براساس این قانون احکام تغییر می کنن یا احکام جدید شکل می گیرن
این قانونی که می بینی مثل منطق در فلسفه عمل می کنه در شرایط جدید کاربرد داره و فکر رو تنظیم می کنه
ما قوانین اسلامی دیگه ای هم داریم مثل قانون حرج(فک کنم همین بود) که درمورد ضرورت صحبت کرده
توی فلسفه هم اصول دیگه ای جز اینایی که گفتم داریم
الان قشنگ فهمیدی نقش منطق رو؟؟؟منطق فقط در فلسفه کاربرد نداره بلکه منطق مادر فلسفه هست.منطق مادر ریاضیه و منطق مادر بسیاری از علوم در جهانه.فلسفه ای که از منطق شکل گرفته توی روانشناسی دخالت کرد و اگر نگیم روانشناسی رو شکل داد حداقل این بود که باعث پیشرفت روانشناسی شد(هرچند که عده ای معتقدن دقیقا روانشناسی فلسفه ای هست که فروید درمورد ذهن و رفتار انسان بنا گذاشت)فلسفه ای گه از منطق شکل گرفته بود سیاست رو بوجود اورد و البته جامع شناسی رو بوجود اورد
منطق مادر بسیاری از علومه اما حیف که پشت علوم مختلف مخفیش کردیم و دیگه کمتر کسی بهش رجوع می کنه
تمام وسایل الکترونیکی که ما ساختیم
تمام این جهان نوینی که ساختیم براساس ریاضی و فیزیک بود که هردو شکل گرفته از منطق و فلسفه هستن
فیزیک خیلی به فلسفه نزدیکه
اما فیزیک با ریاضی که ناشی از منطقه هم قاطی شد و یه چیز خیلی دقیق تر بوجود اورد.فلسفه هنوزم پر از سفسطه و مغلطه هست اما فیزیک وقتی که با منطق خالص یعنی ریاضی قاطی شد خیلی از سفسطه دور شد به حدی که فیزیک دان ها دیگه نظریه می دن نه اینکه قانون بسازن.ون نظریه چیزی هست که هنوز قطعیت نیافته و براساس مشاهده و ازمایش و این جور چیزاست.و این عین منطقه
حال می بینی دنیایی که ما توش زندگی می کنیم همش مدیون منطقیه که اندیشمندان پایشو گذاشتن.منطقی که با ذهن همه جوره
البته کسانی هستن که بگن از کجا معلوم اصول بدیهی درست باشن؟؟؟سوال جالبی هم هست ولی همون ادما هم براشون اصول منطقی منطقی هست اما دارن می پرسن از کجا معلوم بتونیم به منطق اعتماد کنیم؟؟؟
منطق مادر علوم مختلف شد چون منطق دانش اندیشه هست
چون منطق اندیشه ی انسان رو شکل داد
و انسان با اندیشش این جهان رو ساخت
فک کنم الان بهتر نقش منطق رو فهمیدی نه؟؟
نگه کن در عدم اجتماع نقیضین گفتم یه چیزی نمی تونه هم وجود داشته باشه هم وجود نداشته باشه
حالا برای عدم ارتفاع می گم نمیشه که یه چیزی وجود نداشته باشه در عین حال اینم نباشه که وجود نداره
یعنی نه وجود داشته باشه
نه وجود نداشته باشه
یه لحظه تصور کن یه چیزی وجود نداشته باشه
بعد حالا تصور کن این هم نباشه که وجود نداره
نمی دونم واقعا به چه شکل دیگه ای می تونم توضیحش بدم
جنس و فصل؟؟؟منورت چیه؟؟؟منظورت ماهیته؟؟؟
نگاه کن دخترم هستی یه چیزه
چیستی یه چیز دیگست
ما بعضی وقتا هستی رو با چیستی اشتباه می گیریم
وقتی می گیم حقیقت وجود یعنی هستی
ولی وقتی می گیم چیستی یعنی ویژگی های همون هستی
وقتی یه چیزی هستی داره چیستی هم خواهد داشت
چیستی از هستی ناشی می شه
حقیقت وجود هستی رو بیان می کنه
و اصلا کاری به چیستی نداره
برای اینکه بهتر درک کنی اینطوری برات می گم
تصور کن توی یه خیابونی داری راه می ری
بعد یه دفعه جلوی روت یه دیوار می بینی که تا دیروز اونجا نبوده
سعی می کنی به دیوار دست بزنی اما می بینی که دستت از توش رد شد
بعد می فهمی درواقع این تصویر یه دیوار بوده
اون موقع می گی ایجا چیزی وجود نداره یا می گی دیوار وجود نداره
درحالی که اشتباه می کنی
وجود هست اما ماهیتش سخت نیست
همون تصویری که تو دیدی خودش یه نوع وجوده
هستی داره
اما ماهیت دیواری نداره
ماهیت مادی نداره
اما ماهیت مادی نداشتن به این معنی نیست که وجود نداره
چشماتو ببند و یه سیاهی بزرگ رو تصور کن
بعد وسط این سیاهی یه انسان توی ذهنت بیار
الان شاید بگی این تصور وجود نداره اما اشتباه می کنی تصور ذهنی تو وجود داره
اون انسانی که توی ذهنت تصور کردی وجود داره
اما ماهیت انتزاعی داره
ماهیت خارجی نداره
ماهیتش مثل ماده و دنیای اطراف ما نیست که بتونیم لمسش کنیم
بلکه ماهیتش انتزاعیه
اما ماهیت انتزاعی باعث نمیشه وجود نداشته باشه
هستی با چیستی فرق داره
گرفتی؟؟؟
خخخخخخ درموردش فکر می کنم:دی
مرسی از تاپیک، بحث جالبی بود.
خب همه گفتنی ها رو هم ک پدربزرگ گفت دیگه چیزی واسه گفتن نموند! :d
نمیدونم چرا یاد این جمله شریعتی افتادم:
"در عجبم از آبی آسمانی که می بینم و میدانم که نیست، و خدایی که نمیبینم و میدانم که هست"
شاد باشین
@Jina 80107 گفته:
مرسی از تاپیک، بحث جالبی بود.
خب همه گفتنی ها رو هم ک پدربزرگ گفت دیگه چیزی واسه گفتن نموند! :d
نمیدونم چرا یاد این جمله شریعتی افتادم:
"در عجبم از آبی آسمانی که می بینم و میدانم که نیست، و خدایی که نمیبینم و میدانم که هست"
شاد باشین
بنده شاگردی می کنم در محضر شما(الکی مثلا خیلی متواضعم:دی)
البته درمورد اسمان ابی خیلی حرف دکتر شریعتی درست نیستا چون این ابیه هم وجود داره دیگه
اینم باز بحث ماهیته
شاید اون ماهیتی که ما فکر می کنیم نباشه اما وجود داره که ما ابی می بینیم
بنده شاگردی می کنم در محضر شما(الکی مثلا خیلی متواضعم:دی)البته درمورد اسمان ابی خیلی حرف دکتر شریعتی درست نیستا چون این ابیه هم وجود داره دیگه
اینم باز بحث ماهیته
شاید اون ماهیتی که ما فکر می کنیم نباشه اما وجود داره که ما ابی می بینیم
اختیار دارید، شکسته نفسی نفرمایید! :d
به نوعی هم هست، هم نیست.
خود اتمسفر که آبی نیست، بیرنگه. پس خود جو و آنچه که ما به عنوان آسمون میبینیم آبی نیست.
نور خورشید که به مولکولهای اکسیژن و نیتروژن میخوره، طول موج آبی در سطح اتمسفر پخش میشه و آبی دیده میشه. پس ماهیتا آبی نیست، ولی آبی دیده میشه.
جان کلام مهم بود...که از نظر من معنی لطیف و زیبایی داره.
شاد باشین