sina.m;11211:حس میکردم از درون خالی شده ام.بلاخره انتقام خودم را گرفته بودم.3سال از زمانی که خانواده ام توسط سایه های منطقه تانزو کشته شده بودند میگذش...
amirezat;9716:بله شما هنوز ویراستار هستید . فقط ممنون میشم اگه اسم ویراستار های دیگه بوک پیج رو هم بگید .من فقط میدونم که ممد پروتی و امین هم ویرایش گ...
*HoSsEiN*;11200:سه خط؟ سايه؟باشه باشه.سايه به ارامي بر روي ديوار سنگي مي خزيد و خود را بالا مي كشيد، جرج پير با ترس دستانش را جلوي صورتش گرفت و زير لب...
milad.m;11199:یاس عزیز باید چند موضوع می گذاشتید تا دوستان حق انتخاب داشتند در مورد سایه فقط می توان همین چیز هایی رو نوشت که بسیار شبیه هم هستند و ش...
Lady Rain;11198:آخرین چیزی که دیدم، عدد ثبت شده بر روی ساعت بود. 2:03 بامداد. سینه ام داشت آتش می گرفت. سایه ای را دیدم که بی رحمانه ناخن های بزرگ و گ...
حریر;11190:yasss;11188:آفرین حریرحس داستانت رو خوب رسونده بودی و آخرش تقریبا تن آدم رو به لرزه مینداختاما گره و کشش توی داستان ها نقش مهمی دارنیه چیزی...
Lady Rain;11189:« مردمان سایه ای »گوشه ی اتاق کز کرده بود. می خندید. جیغ می کشید. سکوت می کرد. باز می خندید، دوباره جیغ می کشید و ... ساکت می شد. به س...
حریر;11183:سایه همه چیز را می دید،همه چیز را می شنید،ولی هیچ چیز را نمی فهمید...نمی دانست قبل از این اتفاق زندگیش چگونه بوده،فقط این را می دانست که یک...
Mordab;11181:خواب در رویا با ترس از نبود سایه.توی رویایی وحشتناک بودم، با دادی بلند از خواب پریدم.یک حسی به من میگفت کسی خونه نیست و من تنهام برای حل ...
مهرنوش جان منم کار ویرایش برای سایت انجام دادم:دی
سلامبه یک ویراستار جهت ویرایش داستان گروهی جدید نیازمندیم :دی پ.ن: فوری باشه لطفا- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - -...
Anobis;10041:نتيجهي تست هوش مناز منم این شد