Lady Joker;28563:اِهمِ خیلی خب... من این داستانو اون هفته خوندم قرار بود جمعه نظر بدم یه سری اتفاقاتی افتاد کلن نشد و این صحبتا حالا گفتم تا کلن مفقود...
arwen;28523:سلام و خسته نباشیاین متن نوشته خود شماس یا ترجمس؟نوشته خودمه آروین جان. و ممنون می شم که هر ایرادی به ذهنت می رسه بهم بگی. ممنون
مژگان;28340:لیدی عزیزخیلی ممنون. قشنگی از خودتونه عزیزم. دقیقا باهات موافقم. نمونه ش تروی! که چه قدر هم عالی بود.رعنا یه جوری می گی که انگار خودت از و...
hera;28510:بسیار زیبا لایک دوس دارم رمانتومرسی عزیزملطف داری شما خانووووم!- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - ...
من سوم قسمت سوم- پارت دو یک ساعتی که گریگور درباره اش حرف زده بود، به گشت و گذار در خانه اختصاص پیدا کرد. همه چیز در عین شکوه و عظمت بسیار ساده بود. ی...
خیلی دلم می خواد ایراد بگیرم اما نمی تونم. واقعا خوندنش لذتبخش بود. به بقیه هم توصیه می کنم نصفه شب، به محض اینکه از خواب بیدار می شن بخونن این داستان...
قسمت دومسام با اشک و آه ازخواهرش جدا شد.دوست نداشت زودتر از سوزی منزل را ترک کند اما چاره ای نداشت. او حتی فرصت نکرد که به شایستگی از خواهرش جدا بشود....
Lady Joker;28482:سلام مژگانِ عزیزم خلاصه ی داستان تو رو خوندم. چند تا پیشنهاد دارم : 1- اول اینکه حتماً برای تاپیک هایی که می زنی یه Prefixئه داستان ب...
قسمت اولسوزی، سیب درشتی را که برای نیم ساعت در دستش چرخانده بود گاز زد و برای بار دهم دهان باز کرد تا چیزی بگوید اما آهی کشید و ساکت شد. سام سعی داشت ...
bahani;28477:حیرت انگیز، فوقالعاده، ویژه و به شدت مجزوب کننده است. نویسنده کیه؟اگه خودتونید ادامه میدید؟ آیا ترجمه است؟ کی فصل دهی شروع میشه؟ به شدت ...
hera;28454:لایک مژی لطفا زودتر بزارخیلی دیر گذاشتی اینوچچچچچچچشششششششششششممممم!ببخشید خوب چند تا کار همزمان دست گرفتم، همچین جربزه دار هم نیستمکم آورد...
من سوم قسمت سوم- پارت یکسیزده!سارا این را قبلا هم شنیده بود، اما به دلیل نا معلومی سعی میکرد جدی اش نگیرد. آخر هفته ای که با آخرین خانواده امداد رسان ...
proti;28363:یه چیزایی کاملا مشخصه که مارول کپی کرده از دی سیهیچ کس نمیتونه بگه نهآره و تعدادشون زیاده. در مقابل دی سی هم چند تایی از مارول کپی کرده. م...