*** من قبلا یه بار اسم کاربریمو عوض کردم و الآن درخواست تغییر دوباره دارم.میدونم قانونش یک باره، ولی میخوام بگم حاضرم همهی ۲۸۰۰ امتیازمو بردارید ول...
خب خب، من بعد از سالها عضو بوکپیج بودن، بالاخره سفیر کبیر رو خوندم و حالا درک میکنم که نیمه رها شدن همچین داستان قدرتمندی، چه غم بزرگی به ارمغان ...
»»» ۱۷« آن روزهای بد... »میپرسم:«چه مینوشی؟ کاکتوس، پیچک، شمعدانی؟»هیچ نمیگوید و من، سرخوش از آمدنش، تمام داشتههایم را روی میز میگذارم. و او هیچ ...
»»» ۱۶«دوباره تٙن میشوم...»وقتی ناگهان،پناهت بدل به ویرانه میشود،وقتی ناگهان دنیایت،ابری میشود و در آغوش مِه میرود،شانهای میخواهی برای گریستن......
flash;29760:امنه؟ امنه؟ نظر بدیم؟ اینجا با سنگ نمیزنن نظر دهندگان رو؟ فقط اونجا با سنگ میزنن؟ D:ایدهی افسانههه خیلی خوب بود. درود بیکران بر تو!...
ARBABMARG;29665:فک کنم دیگه واسه هیچ کدوم از داستان های سایت نظر ندم یا انتقاد نکنم چون بجای اینکه نقد ها برای سازندگی استفاده بشه نتیجه معکوس دارهیاس...
امیدوارم نقدم به دردتون خورده باشه :)یه نکته ای رو یادم رفت بگم؛ این که جملات کوتاهن خیلی خوبه. به شخصه با جملات بلندی که تا میای به آخرش برسی اولش یا...
Honey Bahram;29744:یه داستان متفاوت از تو. شجاعتت توی وارد شدن به موضوعا یا حتی سبک جدید کاریه که هرکس نمیکنه. توی این داستانت هم با ترکیب کردن افسانه...
درود بر شماراستش فقط دو بخش اول داستانو خوندم چون هم وقت ندارم هم اشکالات اونقدری بودن که باعث بشن دیگه نخوام ادامه بدم.#1نثر داستان محاوره ست و این ب...
Honey Bahram;29741:نمیشه گفت این داستان کوتاهه. انگار توصیف قسمتی از یه داستانه. توصیف ها خیلی خوبن و توی ذهن مخاطب تصویر واضحی شکل میگیره ولی اگر بخو...
Anobis;29675:آیدا بالاخره اومدم نظرمو بگذارم.خب به این بیشتر میخورد یه متن کوتاه و یا یه مقدمه ای از یه داستان بلند در مورد اساطیر چین باشه ولی حس ناب...
::26:: مهرنوشی، زادروزت خجسته مهربونم ::5::
آیدا همگروهی ها: میکائیل و رضاماموریت: بررسی شعبهی همداندستم را روی میز میگذارم، سرم را رویش و به جای خالی سمیه نگاه میکنم که چند دقیقه پیش رفت. خی...
حسین خیلی خوبی :19:بعد سر وقت میخونمش میام تو همین ارسال نظرمو میگم :1: