Lady Rain;12428:دیگه حالا به طور دیگه ای بیان کردنش کار ندارم، به ترجیح شما هم کاری ندارم تو متن داستانی از کلمه ی انگلیسیِ س....س استفاده نمیشه! از م...
امیر جانداستان جالبی بود،فقط چندتا نکته:تند پیش رفتی،یهو مادر کشتي،بعد با یه جمله نامادری پیدا شد،بعدم فورا پدر گم شد!پر وبال بیشتری بده،وقتی می گی ب...
Anobis;12471:شايد بجز غم و اندوه حس ديگري باشدشايد بجاي جرم و جنايت مهرباني باشد شايد هم تكه ناني باشد،و مايه ي شادماني يتيماني باشدشايد آسماني باشد،ك...
H.O.S.S.E.I.N;12410:هر کدوم از دوستان که شروع به ترجمه کتابی کنند ، مطمعن باشن براشون مزایای خیلی زیاد داره که من به شخصه تضمین میکنم که این مزایا بهش...
امیرجانداستان خوبی بود،موضوع جذابی داشت،ولی همونطور که دوستان گفتن،القای ترس کم بود،به نظرم بیشتر روی صحنه ساری کار کتن،توصیفات بیشتری به کار ببر،از ص...
آرمان جانداستان زیبایی بود،از داستان های قبلیت به وضوح بهتر بود،به قول دوستان می شد،صحنه سازی بیشتری به کار ببری،آخه خیلیا اینجوری بیشتر دوست دارند،ول...
سینا فصل اول الان خوندم،خیلی روان و یکدست نوشته بودی.همچنین آدم وسوسه می کرد که فصل بعدی رو هم بخونه،وای به حالت اگه فصل بعدی دیر بدی!
آرمان جان ترکوندی!اولش خوشم نیومد،به نظر داستان های عاشقانه نه چندان پیچیده می یومد!ولی جمله آخرت کلا منو برد تو فاز هنگیدن!سعی کن بازم این کار تکرار ...
داستان قشنگی بود.به نظر منم سوالا خیلی زیاد نبودن،شاید یکی دو تاشو می زدی بهتر بود،ولی همین تعداد زیاد نبود.در مورد اسلحه حق با دوستان بود،شخصیت پرداز...
سلام آرمان جاناز دیدگاه اجتماعی خوب بود،به نظرم این که مشکلات جامعه رو تو داستانا بیاری کار خوبی هست.منتها!روند داستان سریع بود،ابتدای داستان یه جوری ...
سلامنتیجه جالبی داشت:41:،منتها روند داستان خیلی تند بود،حتی به عنوان یه داستان کوتاه،یادمه یک بار یکی از بچه ها سایت گفت،داستان کوتاه تکه ای از زندگی ...
سلامهمین طور که دوستان گفتن،داستان ساده ای بود،نتیجه گیری جالبی داست،و یک واقعیتی که خیلی ها اون فراموش کرده بودند تذکر می داد،ممنون که بهمون یادآوری ...
حسین جان!خوب چپ و راستمون کردی!ولی ممنون همین طوری که خودت گفتی،اینجا تمرین داستان نویس هست.از نقدت ممنون.سعی می کنم داستان یه مقدار عوض کنم،ولی یه مق...
در را پشت سرش قفل کرد،با قدم هایی آهسته به سمت تخت رفت،و روی لبه آن نشست،در ذهنش افکار گوناگونی بود،از وضع اقتصادی نا به سامان گرفته تا عشق آتشینش،عشق...
ممنون از راهنمای،در مورد اینکه بهتر اول کتاب کامل بشه،حق با تو هست،ولی خواستم با گفتن تو اینجا برای خودم یه جورایی تعهد ایجاد کنم:دی،تا بعدا نزم زیرش ...