سلام،ممنون سینا جاناز نظر اینکه گفتی چرا انقدر فکر می کنه فکر کنم حق با تو باشه،در واقع قصد من نشون دادن این بود که فرد چقدر براش مهمه که خبرشو برسونه...
سلاملطفا داستان منم نقد کنید.خبررسان -دانلود
دوستان داستان تکمیل شد. *HoSsEiN* @
*HoSsEiN*;14186:بله بلهدستان كامل نيست و نميدانم چه اتفاقي قراره بيوفته براي همين نميتوانم كامل در مورد نظر بدم.اين داستان خب ، خوب بود گرچه مرگ اين ت...
عالی بود.کلا زیاد احساساتی نمی شم،ولی داستان شما ...خیلی دوست دارم داستان های بلندتون رو ادامه بدین.مشکلاتی که ژنرال گفت توش پیدا بود،ابهامم داشت که ه...
mehr;14168:مگه قبلا اين كارو ميكردين؟ كار بچه هاي مديريت تاييد كردن داستان شما نيست. داستان گذاشتن كاملا ازاده، حتي بدون تاييد. اونا ايجاد بخش ها، مرت...
H.O.S.S.E.I.N;14018:نه میلاد جان نیازی نیست با همه هماهنگی کنید ، داخل پست اول مشخص کردم که داخل بخش داستان نویسی باید با چه کسایی هماهنگی رو انجام بد...
قسمت دومبرای فرار از ضربه خودم را از اسب به پایین انداختم،بر روی خاک غلت خوردم،درد شکست در ماموریتم از درد دستم پیشی می گرفت،به اسبم و همچنین به سوارا...
sina.m;13922:نه من ویراستار نیستم و دقیق نمیدونم کجاها ولی به عنوان مثال کاراکتر داستانت داره رد میشه از جایی یه تابلو میبینه مثلا نوشته روی تابلو رو ...
آرمان جانخیلی عالی بود،اگه از قضیه تاریخیش بگذریم،که مسئله ی مهمی هم نیست،باید بگم،کلا خوب توصیف به کار برده بودی،اراده و شرفشم خوب ترسیم شده بود،هر چ...
sina.m;13899:خب اولین چیزی که باید بگم اینه که از «» زیاد استفاده میکنیبرای استفاده از محاوره و کلمات شکسته فقط میتونی توی مکالمه استفاده کنی و نه در ...
یاد دارم،روزگاری را که خانه یمان در جنگل کهن بود،جنگلی به وسعت زمین،تا چشم کار می کرد،درخت بود و درخت،کاج هایی سر به فلک کشیده که کمتر کسی تا به حال ب...
من خودم خیلی روی این موضوع فکر کردم،ولی آوردن خدا به صورتی که اسلام گفته،توی خیلی از داستان های فانتزی سخت،یا شایدم غیر ممکنه،و همون طور که بقیه گفتن ...