به نام خدا
راستش این موضوع چند وقتیه تو ذهنمه و میخوام با شما دوستان به اشتراک بگذارم.
صرف نظر از دین.
ما با دیدن فلسفه و تعقل در میابیم که خدا وجود دارد و انکارش از بنیان غلطه.
ولی یک موضوع،در داستان های فانتزی خدا کجاست؟
مثلا من نقدی که بر فیلم ترنسفورمز سه شد که از شبکه ی نمایش نقدش پخش شد.
مفهوم حرفشون این بود این داستان خدا ندارد.موجودات گویی کافیند.
آیا این تفکر(که از نظر من انسان گرایانه است)درست است یا نه؟
و اگر درست بود،چطور میتونیم در داستانمون جدا از مذهب و دین خدا رو بیاریم.
منم با این نظر که نویسنده خالق دنیای خودشه موافقم، درسته ممکنه تو داستان های فانتزی اثری از خدا یا مذهب نباشه اما اگه خودت یکم بیشتر فکر کنی میتونی متوجه خدا بشی، حتی اگه خیلی کم رنگ باشه و به چشم نیاد تو داستان ها
یا اصلا همین داستان سینای خودمون. سفیر کبیر. این دیگه توی 2000 صفحه یه خط درباره خدا بود.
یه جای دیگه هم آلفرد تقریبا دعا میکنه. اونجایی که از فراموش کردن خالقش حرف میزنه.
نویسنده خودش خالق دنیای خودشه درواقع تو یه خالقی پس لزومی نداره دنیایی که میسازی با این دنیا تشابهی داشته باشه. مثل این دنیا لاذم نیست جادو کفر باشه
زیبایی فانتزی به همینه، دنیایی تقریبا بدون محدودیت :53:
از طرفی جادویی که در دنیای فانتزی ازش اسم برده میشه از بیخ و بن شباهتی به جادوی دنیای واقعی نداره. (گرچه قبلش باید اطلاع رسانی بشه تا روی ذهن افراد کم سن تاثیر نزاره و جذبش نشن)
اصلا ممکنه خدای توی داستانت یه شخصیت سیاه باشه!!
شاید نویسنده نخواد از خدا اسمی به میون بیاره، میل خودشه ولی این وسط نباید به اسم فانتزی بودن دنیای نویسنده، به مقدسات میلیاردها نفر (خدا باور) توهین بشه. متاسفانه بعضی هنوز این موضوع رو درک نمیکنن.
شبیه توجیح افرادی هست که با استفاده از طنز، مقدسات رو به سخره میگیرن و میگن اشکالی نداره این که فقط طنز بود، چرا ناراحت شدی؟
من خودم خیلی روی این موضوع فکر کردم،ولی آوردن خدا به صورتی که اسلام گفته،توی خیلی از داستان های فانتزی سخت،یا شایدم غیر ممکنه،و همون طور که بقیه گفتن شما داری یه دنیای جدید خلق می کنی،پس قوانینی که خدا گذاشته،با قوانین دنیا خودت فرق کنه،هر چند به نظرم همیشه خدا باید یه موجود کامل و خوب باشه،چون به حال هر داستانی کمی تاثیر ناخداگاه روی ذهن خواننده و نویسنده ایجاد می کنه.
ببینید این بحث دو تا قضیه داره
یه جا بررسی وجود خدا در داستان فانتزی هست
یه جا بررسی اینکه اصولا کسانی که داستان مینویسن یا فیلم میسازن خودشون خدا رو قبول دارن یا به علت عدم قبول داشتن خدا هستش که اینجوری مینویسن
خیلی وقتها حضور خدا از داستان فاکتور گرفته میشه اونم به عمد یا حتی خدا رو تغییر میدن این بیشتر به اعتقاد نویسنده و فضای جامعه ای که داستان درش شکل میگیره برمیگرده. شخصا فکر میکنم اگه به خدا اعتقاد داشته باشی رد پاش خواسته یا ناخواسته وارد نوشته میشه.حالا نه به صورت عبادت مستقیم...شاید به صورت یک کلمه یا یک جمله ساده
مثلا میگم توی کتاب هری پاتر...هری به همه مشکلات افتاد صد دفعه تا دم مرگ رفت اما یکبار حتی نگفت خدایا کمک
خب این برمیگرده به نویسنده
اعتقادش
و جامعش
اما شخصا فکر میکنم وقتی به چیزی اعتقاد داشته باشی خواه ناخواه روی کارت اثر میذاره
به نظر من اگه کسی به چیزی اعتقادی داشته باشه نا خود آگاه نوشته ی اون هم داره اعتقاداتش رو نشون می ده این یه اصله
اما به هر حال به نظر من اگه خدا وارد داستان های فانتزی می شد خیلی بهتر بود به جای اینکه یک دفعه شخصیت اصلی داستان قدرت پیدا کنه کم کم و با اصول مذهبی راحت تر میشه باهاش کنار اومد تا اینکه یک دفعه باشه
تازه میشه بعضی از سنت ها رو هم وارد کرد این جوری دیگه آدم فکر نمیکنه که این دنیا یه دنیای خیلی متفاوته و پذیرش داستان راحت تر میشه
من به شخصه احساس می کنم استفاده از دین در داستان های فانتزی،بیشتر باعث ایجاد تعصب میشه.وقتی که کتاب ها فارغ از دین رو میخونم احساس نزدیکی بیشتری با متن و شخصیت ها می کنم تا وقتی که عقاید نویسنده درباره خدا و مذهب در داستان تنیده شده باشه.حس می کنم انسانیت چیزیه که همه میفهمنش حتی اگه از استفاده نکنن!و دین برای هرکسی یه جور متفاوته پس بهتره دین از داستان های فانتزی جدا بشه و اون مفاهیمی رو که میخوان به واسطه دین بگن،به واسطه انسانیت بگن.این عقیده منه البته و مسلما نظر های مخالف زیادی با من وجود داره...
تمام این نظرات درست. ولی آخرش برمیگرده به خواننده. حالا این که نویسنده بخواد در مورد خدا بنویسه یا نه در آخر این خواننده هست که انتخاب میکنه. و به نظر من در داستان های فانتزی هم که وارد این بحث نمیشن هم خدا وجود داره خوب باید اونها هم به وجود اومده باشن.
من چندتا از پست ها رو خوندم و تصمیم گرفتم نظرم رو بگم چو جوابهایی که داده بودید ربطی به سوال نداشت
سوال اینه "در داستان های فانتزی خدا کجاست؟"
خب، من همیشه از این جمله برای درک مسائل استفاده می کنم " بستگی داره چطور بهش نگاه کنی"
برای مثال این داستان رو در نظر بگیرید
" علی سال 77 به مدرسه رفت ولی چون درسخون نبود تحصیلاتش رو تموم نکرد" (بافرض این که این یه داستان واقعی باشه)
حالا میخوام ازتون بپرسم : من کجا بودم؟ اگر این داستان واقعییه چرا من توش نیستم؟ یا یکی از شما؟ چرا به خدا اشاره نشده؟
ولی شما به این سوالا می خندید! چون جوابش مشخصه. خب داستان به من مربوط نیست پس چرا باید تو داستان باشم؟ ممکنه من تویه شهر دیگه بوده باشم یا شاید تو همون کلاس. ولی این داستان من نیست! همینطور چیزی هم درباره خدا گفته نشده
یعنی باید نتیجه بگیریم که وجود من و خدا در داستان انکار شده؟
.
.
.
حالا یه داستان فانتزی رو در نظر می گیریم
فکر کنم سری داستانهای "نبرد با شیاطین" نوشته دارن شان خوب باشه
نویسنده تو این داستان از اسلحه ای به اسم کاگاش اسم برده که ظاهرا جهان هستی با قدرت اون به وجود اومده (اونایی که داستان رو خوندند می دونند که این سلاح یه قدرت خدا گونه داره و یه جورایی خالقه)
خب خدا تو این داستان کجاست؟ یعنی وجود خدا توی این داستان انکار شده؟
طبق این جمله تو پست اصلی "ما با دیدن فلسفه و تعقل در میابیم که خدا وجود دارد و انکارش از بنیان غلطه." باید بگم که این داستان چنین کاری رو نکرده
.
.
.
.
.
ولی اون افرادی که میگن :نه، این داستان منکر وجود خدا شده!
به نظر من اشتباه میکنن چو تصورشون از خدا درست نیست ( افرادی که برای خدا جایگاهی قاعل بشند با تصرف شدن اون جایگاه احساس می کنند که به مقدساتشون احانت شده)
من به شخصه احساس می کنم استفاده از دین در داستان های فانتزی،بیشتر باعث ایجاد تعصب میشه.وقتی که کتاب ها فارغ از دین رو میخونم احساس نزدیکی بیشتری با متن و شخصیت ها می کنم تا وقتی که عقاید نویسنده درباره خدا و مذهب در داستان تنیده شده باشه.حس می کنم انسانیت چیزیه که همه میفهمنش حتی اگه از استفاده نکنن!و دین برای هرکسی یه جور متفاوته پس بهتره دین از داستان های فانتزی جدا بشه و اون مفاهیمی رو که میخوان به واسطه دین بگن،به واسطه انسانیت بگن.این عقیده منه البته و مسلما نظر های مخالف زیادی با من وجود داره...
آفرین
انسانیت دین پایه ی بشریت هست حالا بعد از اون ادیان دیگه میان
یه وقتایی هم هست که فرد معتقد به دین خاصی نیست ولی انسانیت رو باور داره و توی داستان ها مسئله ای که خیلی باید روش جولان داده بشه، شرافت و انسانیت هست.
تاریکی در مقابل روشنایی، شیطان در مقابل قهرمان
قهرمان ممکنه از نظر خیلی از ادیان گناهکار باشه : مشروب بخوره، سیگار بکشه و هزاران هزار مسئله ی دیگه توی داستان داشته باشه ولی وقتی انسان هست و شرافت داره و به هم نوعش کمک می کنه میشه روشنایی
شیطان یا تاریکی در مقابل انسانیت قرار میگیره، در مقابل پست فطرت بودن، در مقابل مثل یک حیوان فکر کردن
به نظرم توی داستان های فانتزی خصوصن بیشتر باید روی این مسائل جولان داده بشه.
برای مثال انیمه ی ناروتو، کاراکتر قهرمان به تنها چیزی از صمیم قلبش باور داشت، خودش بود. ایمان به خود. و در تک تک قسمتهای داستان وقتی فکر می کرد داره شکست میخوره باز به خودش می گفت تو می تونی و تو باید باور داشته باشی به خودت!
پ.ن : البته اضافه کنم عقاید خودِ کاراکتر هم تو داستان موثره باید دید کاراکتر شما از چه زاویه ای داره به مسائل ماورایی نگاه می کنه آیا کسیه که تنها به خودش ایمان داره یا نه یه نیروی برتر رو قبول داره حالا اون نیروی برتر چیه ؟ بستگی به فضای داستان می تونین این مسئله رو وسعتش بدین.
اما اینکه کاراکتری مثلن تو سختی یهو یادِ خدا بیفته و پاشه بره نذر کنه و چه می دونم خیلی مذهبی بشه، خیلی خیلی مسخره و غیرقابل باوره! مگر اینکه نویسنده بخواد جریان فکریِ خودش رو تو داستان ایجاد کنه که به شخصه اصلن قبول ندارم. یادتون باشه نویسنده در هیچ حالتی نباید به خواننده افکار و اعتقاداتش رو تحمیل کنه. خواننده باید خودش به نتیجه گیری برسه.
دلیل نداره هر جایی و توی هر چیزی بحث این مسائل باشه. اعتقاد و باور یه مسئله ی شخصیه و دلیل نداره آدم همه جا تبلیغ اون باور و اعتقادش رو بکنه. داستان فانتزی جوری باید نوشته بشه که همه ی مردم با هر نوع اعتقاد و باوری ازش لذت ببرن.
هر چیزی جایی و هر حرفی مکانی دارد.
به علاوه این باز به باور و نظر نویسنده داره و بهتره که اصلن روی این مسائل حساس نشیم
با ایشون موافق هستم
چرا:
1-فکر میکنم بیشتر اوقات زمانی که دین وارد داستان ها و فیلم ها شده جنبه تعصبی پیدا کرده و زمانی که این طور شده نتونستم از اون فیلم یا داستان لذت ببرم
2-همین طور که دوست عزیز اشاره کردن اعتقاد و باور یک چیز شخصی هستش و دلیل نداره همه جا تبلیغ کنیم
باید بگویم که من لای نظرات با نظر آقا سهیل موافقم.
چون ایشون راست گفتند،بعضی از چیزها اصلا ربطشون به خدا چی هست؟
ولی خوب باید اینم بگم که انسان گرایی زیاد هم به نظرم غلطه.
داستان اگر خدا نباشه به نظرم مشکلی نیست.
ولی به نظرم مشکل اونجایی آغاز میشه که مثلا انسان در داستان خدا میشه.یک جور انسان گرایی مفرط.
این به نرم اذیت کننده است.
البته بگم که منظور من اینجا از خدا،ادیان نیستش،بلکه حضورش به عنوان خدا هست.خارج از دین.کسی که هوامونو داره و اینا.
مثال راجع به وجود خدا در داستان فانتزی میتونم بگم:
1-جلد دوی حماسه ی دارن شان:جایی که کرپسلی و دارن از خدا حرف میزنند به نظرم چیز واقعا خوب و کافیی هستش.
2-جلد دوی مجموعه ی آخرین شاگرد:در قسمتی به خدا اشاره میشه که نظرم خیلی زیباست و تاثیر خودش رو در داستان داره.
در ضمن من بگویم که من مخالف انسان گرایی مفرتم.نه مخالف اتکا به نفس.
انسان باید اتکا به نفس داشته باشه.نه اینکه همش دعا کنه و عبادت و اینا.
با نظر سهیل موافقم وقتی درون یک داستان اسمی برده نمی شه دلیل بر انکار شدنش نیست. و یه چیز دیگه لازم نیست که حتما اسمی برده بشه... ما نویسندهایم و میدونیم چطور به راحتی چیزی رو به خواننده بگیم بدون اینکه از اون کلمه استفاده کنیم. این قدرت ماست. ما میتونیم کاری کنیم که خواننده خودش چیزی رو که ما میخوایم نتیجه بگیره. یه مثال میزنم.
در داستان شنگول و منگول یا شنل قرمزی که از بچگی باهاش اشنایی داریم هم از همین روش استفاده شده. نویسنده از این جمله که با غریبهها حرف نزن استفاده نمیکنه اما بچه خودش به این مسئله میرسه. این قدرت کلماته...
پس لازم نیست حتما در کتاب اسمی از خدا اورده بشه، میتونیم به سادگی کاری کنیم که خواننده خودش به این مسئله پی ببره. یا حالا هر نتیجهی دیگهای.