بنابه درخواست چند نفر از دوستان این تاپیک باز میشه
یکی از دوستان من تحقیقی درباره افسانه ها و اسطوره های ایرانی انجام داده که یه سری موجود عجیب الخلقه هم داخلش هست
ایشون که میدونستن بنده چقدر این چیزا به کارم میاد مقداری از اونها رو برام ارسال کردن و منم براتون میذارم
امیدوارم کمک کنه در زمینه بومی نویسی
افسانه ايي قديم در خصوص موجودي به نام "مول" در باورهاي عامه مردم اصفهان.
ميخوام درباره موجودي به نام مول صحبت کنم که از مادر بزرگ نود سالم نقل ميکنم که خودش مول رو ديده که از بدن خواهر شوهرش بيرون اومده و از چند کتاب پزشکي ديگه همين مطالبو خوندم از جمله9 کتاب ماه انتظار تو زمان قديم که سو تغذيه وجود داشت جنين زنان حامله در بعضي اوقات روند طبيعي بلوغ رو طي نميکرد و در ماه شيشم موجودي مثل موش که سري شبيه انسان داشت از واژن زن خارج ميشد و از ديوار بالا ميرفت در واقع يک جور موجود ناقص الخلقه ک به علت تغذيه نامناسب و اب الوده به صورت يک موش با سر انسان بود و به عنوان جنين ناقص در ماه شيشم از واژن خارج ميشيد واز ديوار بالا ميرفت نقل است ک بايد اين بچه ناقص الخلقه ک مثل مارمولک يا موش به دنيا امده را بايد کشت و دفن کرد امروزه به دليل بهتر شدن وضعيت تغذيه چنين موضوعي بيشتر به افسانه شيبه است هر چند هر از چندگاهي درگوشه کنار جهان جنين هاي عجيب الخلقه اي به دنيا مي ايند.
عکسی از چهره ی مبارک این دوستمون!!!!
بخدا خیلی جالبه. اصن از این اتفاقای اسرار آمیز و رازی و اینا خیلی خوشم میاد. همیشه فکر میکردم که فقط توی افسانه ها و داستان های فانتزی اینطوریه ولی الان شما ثابت کردی بهم که هیچم اینطور نیست. وای یکی اسممو توی یه جایی صدا میکنه؟ بعد هیچکیم اونجا نیست؟!!!!o.O واای خیلی باحاله. به قول خودمون خیلی فاز میده!:78: من فکر میکردم فقط خودم دنبال این چیز میزا اینطوریم. تازه انقدر مسخرمم میکردن جونم در میومد. خودمم بعد مدتی تلاش دست بر میداشتم. ولی الان قشنگ یه آدمی که همه داستانا رو واقعی کرده وایساده جلوم ( جلوم که نه دارم با ایشون حرف میزنم)
:shy:- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
راستی چندتا سورن داریم اینجا؟ o.O
یه سورن دیگه هست که اسمش انگلیسی نوشته
به جز اون من
درباره اون صدا که اسمم و میگه همیشه یه صدا بوده ، وقتی هم میشنوم که تنهام سریع میدوم میرم یه جای شلوغ یه جورایی ترسناکه صداش ترسناک نیستا اتفاقا لطیفه ، ولی یه حس خوفی بهم دست میده که نمیزاره اونجایی که هستم بمونم سریع میرم توی جمعی چیزی
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
من هیچوقت با مسخره ها دست نکشیدم و اهمیتی ندادم
به دوستام هم اتفاقا ثابت کردم که میتونم چه کارهایی بکنم
وسطای سال اتفاقی سر کلاس یه تصاویری دیدم ، که از دید خودم میدیدم انگار ولی خودم همچین تصاویری رو تجربه نکرده بودم مثل خاطره بود ولی مال من نبود ، وقتی به دوستام گفتم یکیشون گفت ا تو از کجا این و میدونی تو چطور فهمیدی فلان اینا
فهمیدم که تونستم خاطراتش رو بخونم
ولی فقط یه بار بود شانسکی
از اون موقع خیلی سعی کردم ولی دیگه نشد
ر
آقا من دیشب که راجع به چشم سوم تو گوگل سرچ میکردم چند تا عکس جن دیدم و داستاناشو خوندم.... از وقتی شروع کردم به خوندن همه ش از کمد پشت سرم صدا می اومد!!!!!!:0d645e9e3aa408e1753 من توهم زدم یا واقعاً چیزی بوده؟ چون یه ساعت بعدش که رفتم دنبال کارای دیگه م دیگه صدا نیومد :6c09153b65816aaff48
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
وسطای سال اتفاقی سر کلاس یه تصاویری دیدم ، که از دید خودم میدیدم انگار ولی خودم همچین تصاویری رو تجربه نکرده بودم مثل خاطره بود ولی مال من نبود ، وقتی به دوستام گفتم یکیشون گفت ا تو از کجا این و میدونی تو چطور فهمیدی فلان اینا
فهمیدم که تونستم خاطراتش رو بخونم ر
چ باحال ! :db459c4ae8a21f94ecc
آقا من دیشب که راجع به چشم سوم تو گوگل سرچ میکردم چند تا عکس جن دیدم و داستاناشو خوندم.... از وقتی شروع کردم به خوندن همه ش از کمد پشت سرم صدا می اومد!!!!!!:0d645e9e3aa408e1753 من توهم زدم یا واقعاً چیزی بوده؟ چون یه ساعت بعدش که رفتم دنبال کارای دیگه م دیگه صدا نیومد :6c09153b65816aaff48- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
چ باحال ! :db459c4ae8a21f94ecc
نه بابا چه معنی میده
تا سرچ کردی از تو کمدت صدا اومد ؟
عزیز من من هر روز از کل خونه صدا میاد وقتی تنهام . نباید صداها رو زیاد جدی بگیری معمولا چیزی نیستند
مثلا همین چند روز پیش ، تنها بودم هی از تو اتاق خواهرم صدا می اومد منم داشتم فیلم نگاه میکردم ، به روی خودم نیاوردم تا اینکه صدا ها زیاد شد ، جرعت کردم رفتم تو اتاق دیدم یه گنجشک از کجا اومده بود نمی دونم ، همه جا رو چک کردم ولی نفهمیدم از کجا اومده ، گفتم بعدا میندازمش بیرون ، بعد که اومدم دیدم نیست
یه کم عجیب بود ولی زیاد بهش گیر ندادم از یه سوراخ سنبه ای دریچه کولری چیزی اومده و رفته دیگه
زیاد اینا رو جدی نگیر البته بعضی موقع ها باید جدی بگیری واقعا
نه یکم که گذشت صداها شروع شد....
آخه یه سالم نشده که اومدیم تو این خونه هه، ما شبا که میرفتیم بیرون آجیم میموند خونه درس بخونه، اون اولا میگفت حس میکنم تو خونه مون جن داریم وقتی تنهام همه ش صدا میاد... اخه خونه مونم حدود 40 سالشه! ازش بعید نیست.
من که میگم چیزی بوده! اخه یه عکس جن دیدم خیلی یه جوری بود! یه حس بدی بهم دست داد وقتی دیدمش......
قضیه این گنجشکه مشکوکه محمد. نترسیدی؟ اون موقع چشمت باز بود؟
میگم فقط باید تصور کنی که داری چشم سومتو باز میکنی؟ چند وقته جواب میده؟!
یه بار 4 سال پیش با مامانم تو آشپزخونه بودیم مامانم داشت ظرف میشست منم نشسته بودم رو زمین داشتم یسیب زمینی پوست میکندم. یه پلاستیک سیب زمینی هم حدوداً یه قدمیم بود.... یکم که گذشت انگار یکی زد بهش! زود نگاه کردم ولی چیزی نبود. دوباره زد! دوباره زد... اولاش نگاه میکردم ولی بعد سگ محلش کردم ضایع شد دیگه نزد! جالب اینه که مامانم متوجه نشده بود!
این طور که تو میگی حتما خونتون جن داره ، حواست باشه
والا چی بگم برای همین که ترسیدم بهش گیر ندادم ولی خب نه اونجوری بترسم ها فقط نخواستم ادامه پیدا کنه
تصور کافی نیست ، باید حسش کنی
10 سال پیش هم که تو یه خونه همین سنی بودیم یه سری اتفاقات عجیبی برای من و آجیم می افتاد.....
یکیش که خیلی عجیب بود؛ زمستون بود، مامانم اینا رفته بودن شیراز برای کاری و من و آجیم و مامان بزرگم خونه بودیم. شب 3تامون تو پذیرایی خوابیدیم. مامان بزرگم بین ما خوابیده بود. من مثل همیشه زود خوابم نبرد... نمیدونم چقدر گذشته بود که به هر جا نگاه میکردم سر سگ سیاه میدیدم، از این با هیبتا که گوشاشون درازه ... یکم که گذشت آجیم گفت : آیدا . » گفتم : بله؟» گفت : تو هم سگ میبینی؟ » !!!!!!!!!!! ولی آجیم سگ سفید میدیده!
هنوز که هنوزه با آجیم یادش میکنیم توش میمونیم!
تابستون گذشته هم یه شب خونه پسر عمه م بودیم، اجیم و داداشم خوابیده بودن تو هال ما تو اتاق.... صبح که بیدار شدم دیدم آجیم کنارم خوابیده. بعد تعریف کرد که شب هنوز نخوابیده بودن که میبینن صدای پا میاد که انگار داره دورشون حلقه وار راه میره... بعد تبدیل میشه به دویدن.... بعد که یه لحظه متوقف میشه اجیم با بالش و پتو بدو میاد تو اتاق... ولی داداشم با خیال راحت همونجا خوابید!!!!!! چند ساعت قبلش هم با آجیم نشسته بودیم داشتیم تلوزیون میدیدم بقیه هم بیرون بودن. به آجیم گفتم میرم تو اتاق کار دارم. آجیم میگه بلافاصله بعد از این که تو رفتی انگار یکی نشست رو مبل! ولی برنگشته بود عقب رو نگاه کنه ببینه چه خبره!
10 سال پیش هم که تو یه خونه همین سنی بودیم یه سری اتفاقات عجیبی برای من و آجیم می افتاد.....
یکیش که خیلی عجیب بود؛ زمستون بود، مامانم اینا رفته بودن شیراز برای کاری و من و آجیم و مامان بزرگم خونه بودیم. شب 3تامون تو پذیرایی خوابیدیم. مامان بزرگم بین ما خوابیده بود. من مثل همیشه زود خوابم نبرد... نمیدونم چقدر گذشته بود که به هر جا نگاه میکردم سر سگ سیاه میدیدم، از این با هیبتا که گوشاشون درازه ... یکم که گذشت آجیم گفت : آیدا . » گفتم : بله؟» گفت : تو هم سگ میبینی؟ » !!!!!!!!!!! ولی آجیم سگ سفید میدیده!
هنوز که هنوزه با آجیم یادش میکنیم توش میمونیم!تابستون گذشته هم یه شب خونه پسر عمه م بودیم، اجیم و داداشم خوابیده بودن تو هال ما تو اتاق.... صبح که بیدار شدم دیدم آجیم کنارم خوابیده. بعد تعریف کرد که شب هنوز نخوابیده بودن که میبینن صدای پا میاد که انگار داره دورشون حلقه وار راه میره... بعد تبدیل میشه به دویدن.... بعد که یه لحظه متوقف میشه اجیم با بالش و پتو بدو میاد تو اتاق... ولی داداشم با خیال راحت همونجا خوابید!!!!!! چند ساعت قبلش هم با آجیم نشسته بودیم داشتیم تلوزیون میدیدم بقیه هم بیرون بودن. به آجیم گفتم میرم تو اتاق کار دارم. آجیم میگه بلافاصله بعد از این که تو رفتی انگار یکی نشست رو مبل! ولی برنگشته بود عقب رو نگاه کنه ببینه چه خبره!
حواست به خودت باشه ها
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
10 سال پیش هم که تو یه خونه همین سنی بودیم یه سری اتفاقات عجیبی برای من و آجیم می افتاد.....
یکیش که خیلی عجیب بود؛ زمستون بود، مامانم اینا رفته بودن شیراز برای کاری و من و آجیم و مامان بزرگم خونه بودیم. شب 3تامون تو پذیرایی خوابیدیم. مامان بزرگم بین ما خوابیده بود. من مثل همیشه زود خوابم نبرد... نمیدونم چقدر گذشته بود که به هر جا نگاه میکردم سر سگ سیاه میدیدم، از این با هیبتا که گوشاشون درازه ... یکم که گذشت آجیم گفت : آیدا . » گفتم : بله؟» گفت : تو هم سگ میبینی؟ » !!!!!!!!!!! ولی آجیم سگ سفید میدیده!
هنوز که هنوزه با آجیم یادش میکنیم توش میمونیم!تابستون گذشته هم یه شب خونه پسر عمه م بودیم، اجیم و داداشم خوابیده بودن تو هال ما تو اتاق.... صبح که بیدار شدم دیدم آجیم کنارم خوابیده. بعد تعریف کرد که شب هنوز نخوابیده بودن که میبینن صدای پا میاد که انگار داره دورشون حلقه وار راه میره... بعد تبدیل میشه به دویدن.... بعد که یه لحظه متوقف میشه اجیم با بالش و پتو بدو میاد تو اتاق... ولی داداشم با خیال راحت همونجا خوابید!!!!!! چند ساعت قبلش هم با آجیم نشسته بودیم داشتیم تلوزیون میدیدم بقیه هم بیرون بودن. به آجیم گفتم میرم تو اتاق کار دارم. آجیم میگه بلافاصله بعد از این که تو رفتی انگار یکی نشست رو مبل! ولی برنگشته بود عقب رو نگاه کنه ببینه چه خبره!
حواست به خودت باشه ها
سورن جان من میگم کلا تو روحی. هر چی به جسم غیرمادی و فرا انسانی باشه رو بلدی تو آخه؟ خو میگم تو روحی دیگه والا روحی.
آقا من تا حالا از این اتفاقات جن و اینا واسم پیش نیومده نگید میترسم. بابا من آدم ترسوییم. میمیرم بخدا. قلبم طاقت نداره. اصن این اتفاقاتی که واسه این دوست عزیز افتاده واسه خود جن میفتاد تا الان ...
میترسم
:129fs4252631:
سورن جان من میگم کلا تو روحی. هر چی به جسم غیرمادی و فرا انسانی باشه رو بلدی تو آخه؟ خو میگم تو روحی دیگه والا روحی.
آقا من تا حالا از این اتفاقات جن و اینا واسم پیش نیومده نگید میترسم. بابا من آدم ترسوییم. میمیرم بخدا. قلبم طاقت نداره. اصن این اتفاقاتی که واسه این دوست عزیز افتاده واسه خود جن میفتاد تا الان ...
میترسم
:129fs4252631:
من اگه روح بودم که میرفتم نیویورک میموندم .
ترس برادره مرگه نترس
خخخخخخ
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سورن جان من میگم کلا تو روحی. هر چی به جسم غیرمادی و فرا انسانی باشه رو بلدی تو آخه؟ خو میگم تو روحی دیگه والا روحی.
آقا من تا حالا از این اتفاقات جن و اینا واسم پیش نیومده نگید میترسم. بابا من آدم ترسوییم. میمیرم بخدا. قلبم طاقت نداره. اصن این اتفاقاتی که واسه این دوست عزیز افتاده واسه خود جن میفتاد تا الان ...
میترسم
:129fs4252631:
من اگه روح بودم که میرفتم نیویورک میموندم .
ترس برادره مرگه نترس
خخخخخخ
من اگه روح بودم که میرفتم نیویورک میموندم .
ترس برادره مرگه نترس
خخخخخخ
نیویورک؟ چی داره نیویورک؟ مثلا بوستون خوبه. مرکز علم جهانه دیگه ، نه؟ دانش یه همچین چیزی
حواست به خودت باشه ها
چرا؟ یعنی مثلاً جن ها بهم نظر دارن؟! :dbf178563fe60aaba48
رمان "هیچ کسان" رو خوندی؟ مث اون نشه
راستی یه چیزی، میتونی "سبز دیدن" رو کنترل کنی؟
من اگه روح بودم که میرفتم نیویورک میموندم .
چرا نیویورک ؟!!!!
سورن جان من میگم کلا تو روحی.
پسرم کلاً همه ما روحیم، منتها توی کالبد. حالا اگه یکی قدرت فراطبیعی داره به خاطر اینه که از قدرت های روحش استفاده میکنه؛ اگه این جور که میگن روح آدما جزئی از خداست پس خیلی قدرت ها داره که این کالبد محدودش کرده...
آقا من تا حالا از این اتفاقات جن و اینا واسم پیش نیومده نگید میترسم. بابا من آدم ترسوییم. میمیرم بخدا. قلبم طاقت نداره. اصن این اتفاقاتی که واسه این دوست عزیز افتاده واسه خود جن میفتاد تا الان ...
من بچه بودم انقدر آجیم و دوستش از جن پیشم گفته بودن که اصن روانی شدم؛ جدا از مامانم اینا نمی خوابیدم..... وقت برد تا خوب شدم.
باید سعی کنی با ترس هات روبرو بشی. چند سال پیش یه شب بعد از فیلم ترسناک دیدن میخواستم بخوابم همه ش میترسیدم یه روح از زیر تخت پامو بکشه، ولی همون موقع به خودم گفتم "مگه نمیگن روح ها کاری به آدما ندارن و دست شون از دنیا کوتاست؟" هیچی دیگه راحت گرفتم خوابیدم الآنم انقدر کله خرابم که بسی دوست دارم جن و روح و این چیزا ببینم ].
چرا؟ یعنی مثلاً جن ها بهم نظر دارن؟! :dbf178563fe60aaba48
راستی یه چیزی، میتونی "سبز دیدن" رو کنترل کنی؟چرا نیویورک ؟!!!!
پسرم کلاً همه ما روحیم، منتها توی کالبد. حالا اگه یکی قدرت فراطبیعی داره به خاطر اینه که از قدرت های روحش استفاده میکنه؛ اگه این جور که میگن روح آدما جزئی از خداست پس خیلی قدرت ها داره که این کالبد محدودش کرده...
من بچه بودم انقدر آجیم و دوستش از جن پیشم گفته بودن که اصن روانی شدم؛ جدا از مامانم اینا نمی خوابیدم..... وقت برد تا خوب شدم.
باید سعی کنی با ترس هات روبرو بشی. چند سال پیش یه شب بعد از فیلم ترسناک دیدن میخواستم بخوابم همه ش میترسیدم یه روح از زیر تخت پامو بکشه، ولی همون موقع به خودم گفتم "مگه نمیگن روح ها کاری به آدما ندارن و دست شون از دنیا کوتاست؟" هیچی دیگه راحت گرفتم خوابیدم اللآنم انقدر کله خرابم که دوست دارم جن و روح و این چیزا ببینم ].
سبز دیدن و من هنوز نمی تونم کنترل کنم . اسمش با چشم سوم دیدنه
عاشق نیویورکم
افسانه ايي قديم در خصوص موجودي به نام "مول" در باورهاي عامه مردم اصفهان.
من واسه مامانم گفتم گفت بهش میگفتن "بچه خور" که یعنی بچه رو میخوره و از بدن زن میاد بیرون!
بازم باور این که میگن بیرون میاد و راه میره برام سخته!!!
راستی، میتونی منابعت رو یه جا بهم بدی؟! :دی
سبز دیدن و من هنوز نمی تونم کنترل کنم . اسمش با چشم سوم دیدنه
عاشق نیویورکم
یعنی الآن همه جا رو سبز میبینی؟!!!! بده که!
پس منظورت تله پورت بود....
من اگه قدرت تله پورت داشتم میرفتم سئول زندگی میکردم و به ژاپن و کشورهای محروم هم سر میزدم.... هــــی!
میگم ما داریم اینجا حرف میزنیم اسپم حساب نمیشه؟!
من واسه مامانم گفتم گفت بهش میگفتن "بچه خور" که یعنی بچه رو میخوره و از بدن زن میاد بیرون!
بازم باور این که میگن بیرون میاد و راه میره برام سخته!!!راستی، میتونی منابعت رو یه جا بهم بدی؟! :دی
یعنی الآن همه جا رو سبز میبینی؟!!!! بده که!
پس منظورت تله پورت بود....
من اگه قدرت تله پورت داشتم میرفتم سئول زندگی میکردم و به ژاپن و کشورهای محروم هم سر میزدم.... هــــی!
الان همه جا رو سبز نمی بینم به ندرت پیش میاد اونم واسه یکی دو ثانیه است
بعدشم یه جورایی در هاله ای از سبزه . سبز خالی نیست
من اگه میتونستم تله پورت بکنم که دیگه هیچی .....
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
من واسه مامانم گفتم گفت بهش میگفتن "بچه خور" که یعنی بچه رو میخوره و از بدن زن میاد بیرون!
بازم باور این که میگن بیرون میاد و راه میره برام سخته!!!راستی، میتونی منابعت رو یه جا بهم بدی؟! :دی
یعنی الآن همه جا رو سبز میبینی؟!!!! بده که!
پس منظورت تله پورت بود....
من اگه قدرت تله پورت داشتم میرفتم سئول زندگی میکردم و به ژاپن و کشورهای محروم هم سر میزدم.... هــــی!
الان همه جا رو سبز نمی بینم به ندرت پیش میاد اونم واسه یکی دو ثانیه است
بعدشم یه جورایی در هاله ای از سبزه . سبز خالی نیست
من اگه میتونستم تله پورت بکنم که دیگه هیچی .....