|
خلاصه :
|
یه خون اشام عشقیه دیگه؟
خسته شدم به خدا
ادمین عزیز...نمیشه این فایل رو به این صورت گذاشت.با ارم نودهشتیا ایراد میگیرن...باید با اجازه ی مترجم تغییر کنه بعد اگر اجازه داد بزارینش.من میخواستم این رمان رو بزارم ولی گویا مترجم تو ترجمه ی جلد دوم گفته دیگه اجازه نمیده.
برای رافائل که اجازه ندادن.
عه سرمونو گرم نکن با این چیزا
بله بله
منم باهات موافقم
قرار بود تا عید قسمت بعدیشو بدی
که نشد و ندادی
لطفاً خواهشاً
حدااقل یه دو , سه صفحه شو بده
مردیم از خماری
هر کتابیم که میخونم در وقت اضافم
بازم کم که نمیکنه
هیچ
تازه اشتیاقمم بیشر میشه که بخونمش
اگه این دفعه ام شروعش کنم
دفعه ی پنجمی میشه که میخونمش
خواهش یه چیزی ازش واسمون بزار
اگه ویرایشم نشده اشکال نداره
فقط از این خماری بیایم بیرون
:43::43::77::77::wh1::(s1734)::1s1:
مرسی من اینو تو نودوهشتیا خوندم :26:ممد واقعا چرا الکی سرمونو گرم میکنی که بعد فصل ندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نویسنده ی موضوع ادمین هستش اشتباه گرفتی :78:
به علت یکی نبودن موضوعات لطفا اینو با پست بعدی یکی نکنین :68: :1:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
هنوز کامل نخوندمش به نظرم به 130 رسیده باشم که یعنی خیلی ازش باقی نمونده
همون اولش فهمیدم که لوک یکم مشکوکه ولی فکر میکردم که مرد مرموز هم همون لوک باید باشه که حدسم اشتباه بود :دی چه عجب یبار اشتباه کردم
ازون قسمتش که لوک خیلی سریع و بی مقدمه خود اصلیش رو به کیرا نشون داد اصلا خوشم نیومد نویسنده هیچ مقدمه چینی خاصی نکرده و یهو داستان رو برده سر اصل مطلب
هنوز نمیدونم که صاحب مسافر خونه نقشش چیه ولی حدس میزنم یه طورایی باید شکارچی خون اشام باشه که مثل خیلی از فیلم ها و داستان ها یا مثال واضح تر مثل زورو خودش رو داره ساده و خنگ میگیره
در مورد مادر کیرا هم دو حدس وجود داره توی ذهنم
یک تبدیل شده به خون اشام
دو یه طوری از همون اول ومپایرس بوده و کیرا هم یه چیزی بین دورگه هست
به علت دقت شدید توی صحنه های جرم و افکارشون میگم
چیز خاص دیگه ای به ذهنم نمیرسه الان باید بمونین تا اخرش بو بخونم امروز
یه اتک بزنم یه سرم برم تلگرام بعدش میخونمش خخخخ
عه متنفرم بگم ولی نصف پیشگوییام شایدم همشون اشتباه بود :24:
ولی از اخر داستان خوشم اومد همش بزن بکش بود همونطوری که جلد دوم کتاب سینا هست :65:
بهتون پیشنهاد میدم از دستش ندین و بخونینش البته وقتی که اومد همه که امکانات منو ندارن :55: :دی
من داستان خوندم که تحت تاثیرم قرار داده و حتی بعضی وقتا مثل این دختر بچه ها گریه هم کردم پاشون :24:
ولی اون قسمت ها که رونالد مادرش رو میکشه و لوک میوفته توی اتیش و کیرا نمیدونه مرده یا زندس و حالش چطوره و اون اخرش که میخواد بره زیر زمین و بهش میگه دوستت دارم هیچ تحت تاثیرم قرار نداد
مخصوصا اون جواب اخرش خیلی مزخرف بود بهش گفت میدونم
یه چیزم از قلم انداختم
لوک کاری کرد تا کیرا تام رو به کل فراموش کنه و هیچی ازش یادش نمونه به نظرم این یکم نامردی بود و خوی شیطانی لوک رو میرسوند
درسته بهش قول داد کمکش کنه ولی اینکه اونو تحت تاثیر قدرت جادویی قرار بده ته نامردی و شیطانی بود :19: من که خوشم اومد ازین تیکش
میتونم بگم که تمایل دارم جلد دومش رو بخونم خیلی جای خوبی تموم شد برای تشنه کردن خواننده
اینکه مادر کیرا تبدیل به چه چیزی شده و اینکه خاصه یعنی کنترل خودش دستش هست یا نه
یا شاید حتی راه درمانی هم داشته اشه که دست دخترش باشه
همینجا از عدمین و مترجم کتاب تچکر میکنم ولی تشکر اصلی برای نویسنده ی اصلی کتابه که چیزی متفاوت خلق کرده :47:
من حرفامو زدما کسی نمیخواد حرفی بزنه؟
دلم میخواد بقیه هم بیان حرف بزنن نه فقط من باشم و یا بیاین تشکر کنین از پست گذارنده و اینا
بخونین و نظرتون رو بگین. :1:
نویسنده ی موضوع ادمین هستش اشتباه گرفتی :78:
به علت یکی نبودن موضوعات لطفا اینو با پست بعدی یکی نکنین :68: :1:
دوست عزیز می دونم که نویسنده سیناست اما ممــــــــــــــــــــد منو تو این پست تگ کرده
دوست عزیز می دونم که نویسنده سیناست اما ممــــــــــــــــــــد منو تو این پست تگ کرده
خوب این زبون بسته چه ربطی به کتاب سینا داره خواسته اطلاع رسانی کنه دیگه :46:
من که خوندم خوشمم اومد :دی به نسبت صفحه به داستان سینا خیلیم خوب بودو بهتر از مال سینا بود :onion055:
عواقب خط بالا:65: من به خاطرات میپیوندم توی انجمن و کتاب سینا هم نوشتنش متوقف میشه
حتی ممکنه انجمن هم تعطیل شه :onion055:
البته من پارتیم کلفت تر از پارتی سینا هست توی انجمن خیالم راحته :55: :(s1817):
سطحي به تمام معنا...
چون نوشته بودم مي خوانم و نقدش مي كنم امدم .
كتابي كاملا مرد گرايانه كه شخصيت اولش كه اتفاقا يك زن هم هست موجودي بدبخت، بيچاره ،ترسو و ... هستش و تنها كاري كه در مواقع خطر از دست بر مياد اينه كه بره يه گوشه.
پليس بي اسلحه كه فقط محتاج مردهاست كه كمكش كنند.
نويسنده با ايجاد دو نوع خوناشام مثلا مي خواست نواوري داشته باشه كه بايد بگم به بد ترين روش ممكن از پس اين كار بر نيامد، خوناشامهاي اصيلش بيشتر موجوداتي فرشته مانند بودند كه سريع حركت مي كردند.
هيجان؟ نه انقدر كه بايد از اين نوع كتاب ها انتظار داشت.
ترس؟ به هيچ وجه!
تمام وقت هم هي ميگفتند تو عالي هستي تو بي نظيري و ... گرچه ما كه چيزي از شخصيت به اصطلاح بي نظير نديدم
در كل ميشد گفت اين كتاب در رده متوسط قرار ميگيره.