دوستان بوك پيجي در اين تاپيك قراره اساطير وپهلوانان اسكانديناوي معرفي كنيم.
شايد كمكي به نويسندگان هم بكنه.......
اودين
اُودین (به انگلیسی: Odin) سرکردهٔ ایزدان در اساطیر اسکاندیناوی است. او فرزند بور و بستلا میباشد و آلفادیر به معنی «پدر همگان» نامیده میشود زیرا که به راستی پدر همه آسیرها در اساطیر شمال است. از پیوند او با ایزدبانویی به نام فریگ، پنج ایزد به نامهای بالدر، هود، هرمود، تیر و براگی زاده شدند. فریگ زیبا، جذاب و باوقار بود و در قدرت پیشگویی آینده با او شریک بود، هرچند اظهار نمیکرد. همچنین از ایزدبانویی به نام یورد، دارای فرزندی به نام ثور شد و ویدار نیز فرزند اودین و گرید است. در روز نبرد فرجامین، راگناروک، اودین بدست گرگ غولپیکری به نام فنریر کشته خواهد شد.
اُدین ایزد ترسآور جادو، جنگ و خرد بود و برای پیروزی در جنگها فرا خوانده میشد، اما به او ایمان نداشتند و اغلب او را متهم میکردند که پیروزی را ناعادلانه عطا میکند. گاهی قربانیهای خونین لازم بود تا خشنودی و رضایت او را به دست آورند. او نه روز گرسنه و تشنه به این سان که با نیزه خودش زخمی نیز شده بود، از ایگدراسیل آویزان ماند (به همین سبب نام ایگدراسیل به درخت جهانی داده شدهاست. ایگ از کنیههای اودین و به معنی هراس انگیز است) و پس از این زمان با آموختن نه سرود جادویی و هجده رون، افتاد. از این رو او توانایی این را پیدا کرد تا مردگان را به سخن وادارد و با خردمندترین آنها رایزنی کند.
ایزد شهریاران، مردگان و شعر و شاعری اُدین در حالی که به ویژه محبوب پادشاهان بود، ایزد شعر و شاعری نیز به شمار میرفت; این شاید بدان جهت است که بسیاری از منظومهها شخصیت او را برجسته کردهاند. میگفتند که خود او به زبان شعر سخن میگفت و الهام شاعرانه موهبت او بود. اُدین همچنین ایزد مردگان بود، به ویژه آنهایی که به شیوههای خاصی جان میسپردند. تلفشدگان جنگی، مخصوصاً آنهایی که با نیزه، سلاح مقدس اُدین کشته میشدند گویی خود را به او پیشکش میکردند، و دشمنان شکستخورده نیز بدو متوسل میشدند. افراد اعدامی نیز بدو توسل میجستند، چون او میتوانست آنها را از مرگ برهاند. حلقآویز شدن و زخم برداشتن از نیزه، در زمرهٔ شعایر قربانی مربوط به اُدین بود. او در آفرینش زمین به همراه برادرانش ویلی و وه، از یمیر بهره گرفتند تا جهان را پدید آورند. زمین مدور بود و ایزدان، دریای گرداگرد آن را نظم بخشیدند. آنها در طول سواحل، زمینها را به غولها بخشیدند، درون خشکی، از حدقههای یمیر، دژی برآوردند و میدگارد، قلمرو آدمیان را درون آن قرار دادند. آنگاه ایزدان آدمیان را آفریدند تا در جهان به سر برند. آنان دو تنهٔ درخت را گرفتند و زن و مرد را از آنها پدید آوردند. اُدین به آفریدههای جدید، نفس و حیات بخشید، ویلی آگاهی و جنبش، و وه چهره، سخن، شنوایی و بینایی به آنها عطا کرد.
والهالا تالار اودین دارای ساختمان عظیمی بود با درهای بسیار، و لایههای شیروانی و کاشیها که از دستهٔ نیزهها و سپرها ساخته شده بود و در آسگارد (سرای کشتگان) قرار داشت. آنها که در نبردها شکست میخوردند و به طبقه «اَینهریارها» میپیوستند، توسط مأموران ویژهٔ اودین به نام والکیریها برگزیده میشدند. این ارواح مؤنث در والهالا منتظر آنها بودند و به فرمان اودین به نبردگاهها میشتافتند تا کشتهشدهها را به والهالا برگردانند. تخت نامور او، هیلدزکیالف که هنگام نشستن بر روی آن میتواند هر کجا از نه جهان را ببیند، در این تالار جای گرفته است. دو کلاغ به نامهای هوگین (اندیشه) و مونین (سرشت) هر روز گرد جهان پرواز کرده و برای او رخدادهای جهان را بازگو میکنند. دو گرگ به نامهای جری و فرکی نیز همیشه اودین را همراهی میکنند و اودین هر خوراکی را که برای او آورده میشود را به این گرگها میدهد زیرا او تنها میانگبین مینوشد و نیازی به خوراک ندارد.
گنجینههای اُدین اُدین دو گنج ویژه داشت که به دست دورفها ساخته شده بود: نیزهٔ قدرتمند و ناشکستنیاش، گونگنیر که هرگز به بی راه نمیرود؛ و حلقه زرین جادویی درائوپنیر که هر شب نه انگشتر دیگر با وزن و ارزش مساوی پدید میآورد. اُدین همچنین صاحب اسبی فوقالعاده به نام اسلیپنیر بود که هشت پا داشت و تیزروترین اسب بود و میتوانست او را در مأموریتهایش از آسمان و دریا بگذراند.
اُدین راه درازی را پیمود تا جادوگری بیاموزد. او تنها یک چشم دارد که مانند خورشید میدرخشد چون در ازای نوشیدن اندکی آب از چاه میمیر که قدرت الهام و آگاهی از آینده به او میداد ناگزیر چشم دیگرش را (در برخی متون در برابر فرستادن نسیمی از این چاه) به نگهبان این چاه که میمیر نام دارد بخشیده است. در جایی دیگر اودین در خوانی دشوار میانگبین سخنسرایی را از یوتونهایم میرباید. او هم رونها و هم خردی که از چاه خرد به دست آورده و هم میانگبین سخنسرایی را به انسانها میبخشد.
نامهای اُدین اودین نامهای بیشماری دارد که برخی از آنها در اینجا آورده شده است: اوثین، وُدن، ووتان (چهارشنبه روز اودین بوده و به نام وُدن نامگذاری شده بود، اما کمکم به سان کنونی آن در آمده است)، واک، والتام، ایگ (در برخی کتابها هراس انگیز و برخی جاها اسب اخته! برگردان شده است)، بلیندی ( به معنای کور)، آلفادیر (پدر همگان)، والفادیر (پدر کشتگان)، هانگاگوث (خدای به دار آویختگان) و ...
با تشكر از ويكيپديا
ثور
ثور یا تور (به انگلیسی: Thor) محبوبترین ایزد در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد قدرتمند آذرخش، توفان و تندر، پسر اودین و یورد است که به کیهان تاخت و با نیروهای شر و غولها جنگید. او نگهبان آسگارد بود و ایزدان، حتی انسانها همواره میتوانستند در مواقع خطر، او را فرا خوانند و بسیاری از موجودات به او متکی بودند. ثور با سیف، یکی از ایزدبانوهای باروری ازدواج کرده است، ولی با ماده غولی به نام یارسانکسا (به معنی قمه آهنی) نیز رابطه داشت که حاصل آن دو پسر به نامهای ماگنی و مودی و دختری به نام ثراد است. تیالفی، قاصد خدایان، همدم و خدمتگزار ثور است.
ثور را معمولاً بصورت مردی عظیمالجثه، قوی پیکر، سرخموی همراه با ریش، چشمانی درخشان و ابروان سرخرنگی تصویر کردهاند که وقتی خشمگین میشد، از دو طرف چهرهاش آویزان میشد. با وجود ظاهر نه چندان دوستانه، پرستش ثور به عنوان نگهبان و حامی خدایان و انسانها در برابر نیروهای شر بسیار رایج بوده است. محبوبیت و رواج پرستش ثور حتی از پدرش یعنی اودین نیز بیشتر بود زیرا او بر خلاف اودین خواستار از جان گذشتگی انسانها نبود. مردم عادی به او اعتماد داشتند، زیرا او با دادگری، نظم و حفاظت از ایزدان و آدمیان پیوند داشت. بسیاری از قصههای ثور طنزآمیز و نمایانگر محبوبیت او در بین عامهٔ مردم است. در پرستشگاه مخصوص ثور به نام معبد آپسالای (که در سال ۱۰۸۰ میلادی ویران شده و به جای آن یک کلیسا ساخته شد) ثور همراه با پدرش اودین که در سمت راست او ایستاده بود به تصویر کشیده شده بودند.
وایکینگها اعتقاد داشتند که در زمان توفانهای صاعقه، این ثور است که در آسمانها سوار بر ارابهاش که توسط دو بز به نامهای تانگریسنی و تانگنوست کشیده میشود حرکت میکند و هر بار که پتک معروفش، میولنیر را پرتاب میکند صاعقه به وجود میآید. ثور برای استفاده از این پتک، یک جفت دستکش آهنی به نام یارنگریپر به دست میکرد. او همچنین کمربندی بنام مگینگیارد بر کمر میبست که قدرت فوقالعاده او را دو چندان میکرد.
ثور در قسمتی از آسگارد به نام ثرادهایم (یعنی محل اقتدار) تالاری به نام بیلسکیرنیر داشت. بزرگترین دشمن ثور، یکی از فرزندان لوکی، مار جهانی یورمونگاند است. در روز راگناروک، ثور سرانجام یورمونگاند را میکشد اما خود بر اثر زهر این مار جان میسپارد و پسرانش پتک او را پس از مرگش به ارث خواهند برد.
در اسطورههای تیوتونیک، خدایی به نام دونار معادل ثور دانسته شده، حال آنکه رومیها او را معادل ژوپیتر، پادشاه خدایان خود میدانستند. پنجشنبه روز ثور است.
با تشكر از ويكي پديا
لوکی
لوکی از ایزدان یا یوتونها (و یا هر دو) در اساطیر اسکاندیناوی است. وی فرزند لافی و فارباوتی است و برادر هلبلیندی و بیلایستر. لوکی خوش سیما، بذلهگو و فریبنده، و در عین حال شرارتبار و آبزیرهکاه بود. مدرکی در دست نیست دال بر اینکه لوکی را به عنوان ایزد بپرستند، اما بهنظر میرسد که او یکی از شخصیتهای اصلی خاندان اساطیری بوده باشد. او در بسیاری از رویدادهای اساطیری نقش محوری دارد و هم ملازم همیشگی و دوست بزرگ ایزدان بود و هم نفوذی شرارتبار داشت و دشمنی مرگبار به شمار میآمد. وی از یک غول مؤنث به نام آنگربودا صاحب سه فرزند غولآسا شد که عبارتنداز; هل، نگهبان قلمرو مردگان و ایزدبانوی مرگ، مار کیهانی افسانهای به اسم یورمونگاند که این مار سرانجام در راگناروک، ثور را میکشد و توسط او کشته میشود؛ فرزند دیگر لوکی، گرگی به اسم فنریر است که در راگناروک، اودین را میکشد.
روابط وی با دیگر خدایان اساطیری نورس در مواقع مختلف، متفاوت است؛ وی گاهی به عنوان یار و کمک کننده آنان و گاهی به عنوان دشمن و خرابکار شناخته میشود. او با آتش و جادو مرتبط بوده و یک دگرپیکر است و در بسیاری مواقع خودش را به شکل یک ماهی، مادیان، پیرزن و دیگر اشکال درآورده است. رابطه حسنه لوکی با خدایان نورس زمانی پایان میپذیرد که وی قتل یکی از محبوبترین خدایان، بالدر را طرح ریزی میکند. وی توسط خدایان محکوم شده و در کوهی به بند کشیده میشود که ماری از بالای سر او زهرش را بر او میریزد ولی همسرش سیگین این زهر را در کاسهای جمع میکند و مانع درد کشیدن همسرش میشود، مگر مواقعی که میخواهد زهر را خالی کند که به خود پیچیدن لوکی در این لحظات از درد، موجب زمین لرزه میشود. در راگناروک او از بندش رها میشود و در جنگ با خدایان، دشمن دیرینش هایمدال را میکشد و خود نیز توسط او کشته میشود.
لوکی و تغییرشکل لوکی میتوانست به شکل انواع حیوانات، پرندهها، و بهویژه، حشرات درآید و سرشت شرارتبار خود را بنمایاند. او وقتی میخواست کار کوتولهها را در ساختن پتک ثور، خنثی کند به صورت مگس درآمد، و وقتی میخواست گردنبند بریسینگ را از فریا بدزدد، به شکل کک درآمد. همچنین به شکل مگسی درآمد تا وارد خانهٔ فریا شود و چون او را خوابیده در رختخواب یافت و گیره گردنبند زیر سر او بود، لوکی به شکل کک درآمد و ایزدبانو را نیش زد. پس فریا جابهجا شد و لوکی توانست گردنبند را بدزدد. او بسیار موذی بود و اغلب با نیرنگهای خود باعث دردسرهای بزرگ برای ایزدان میشد، اما به همان اندازه با چیرهدستی و هنر خود، اغلب آنها را نجات میداد.
نام شناسی ریشه نام لوکی همچنان در دست بررسی است ولی بسیاری معتقدند این نام از نام قدیمی نورس لوکا گرفته شده به معنای بسته شده. این میتواند وجه تسمیهای برای سرنوشتش باشد.
-----------------------------------------------------------------------------------------
فنریر
فنریر گرگی غول آسا در افسانه های نورس است که در ادای منظوم و ادای منثور از او به عنوان پدر دو گرگ دیگر، اسکول و هاتی ، و فرزند لوکی یاد شده است. در اساطیر نورس پیشگویی شده بود که در راگناروک ، وی اودین را پس از نبردی طولانی خواهدکشت و خود توسط پسر اودین ، ویدار کشته میشود. در ادای منثور علاوه بر اینها گفته شده که خدایان بخاطر قدرت آینده نگری خود و پیشبینی دردسرآفرینی فنریر او را به بند کشیدند که برای این کار تیر، دست خود را از دست میدهد.
------------------------------------------------------------
بالدر
بالدر (Baldr) ربالنوع نور، لذت، پاکی، معصومیت و دوستی در اساطیر اسکاندیناوی است. پسر اودین و فریگ، هم در میان خدایان و هم در میان انسانها محبوب بود، و انسانها او را بهترین خدایان میدانستند. او بسیار زیبا، خردمند و خوش زبان بود، هر چند که قدرت کمی داشت.
همسر او نانا دختر نپ و فرزند آنها نیز فورستی، ربالنوع عدالت بود. تالار ویژهٔ بالدر در آسگارد بریندابلیک به معنی شکوهمند نام دارد.
مرگ بالدر بیشتر داستانهای حول شخصیت بالدر، داستان مرگ او را بازگو میکنند: بالدر رویاهایی راجع به مرگ خودش میبیند و مادرش، فریگ، برای حفاظت از فرزندش در جهان دوره افتاده و از همه اشیا، موجودات و نیروهای طبیعت (از مارها، فلزات، بیماریها، سموم و حتی آتش) سوگند گرفت که به پسرش آسیبی نرسانند. همه اینها سوگند یاد کردند که نوع آنها هرگز به بالدر آسیب نرسانده و در آسیب زدن به او نقشی نیز نداشته باشند.
با تصور رویین تن شدن بالدر، خدایان از آن پس با قرار دادن بالدر به عنوان هدف تیرها و سلاحهای خود به تفریح میپرداختند.
لوکی خبیث و حقه باز، به بالدر حسادت ورزید و در پی علت رویین تنی او ظاهر خود را تغییر داد و نزد فریگ رفت و علت را پرسید. هنگامی که فریگ پاسخ داد که تمام موجودات سوگند خوردهاند که به بالدر آسیبی نرسانند، لوکی بداندیشانه پرسید:«همه چیز؟» و فریگ به او گفت که تنها یک بوته کوچک دارواش در غرب بود که به خاطر کوچکی، فریگ بیتوجه از آن گذشته بود.
لوکی با عجله به سراغ دارواش رفت و آنرا یافت و از آن تیری ساخت. سپس به محل ضیافت خدایان بازگشت و دید که هودر برادر دوقلوی بالدر که نابینا بود در گوشهای از محفل نشسته است. به سراغ هودر رفت و از او پرسید که چرا در بازی شرکت نمیکند. هودر جواب داد که اولاً چون کور است و ثانیاً چیزی برای پرتاب به سمت بالدر ندارد. لوکی تیر را به هودر داد و از او خواست که با راهنمایی او در بازی شرکت کند. هودر دارت را با راهنمایی لوکی پرتاب کرد و دارت مستقیماً به قلب بالدر خورد و او بیجان بر زمین افتاد.
در حالی که خدایان مشغول عزاداری برای بالدر بودند، اودین فرزند دیگرش، هرمود دلاور را سوار بر سلیپنیر به سوی هل، الهه دنیای مردگان فرستاد تا به التماس از او بخواهد که بالدر را به دنیای زندگان بازگرداند. هل تقاضای خدایان را تحت یک شرط پذیرفت: هرآنچه که در دنیا وجود دارد، زنده یا مرده باید برای بالدر عزاداری و شیون نمایند. با توجه به محبوبیت بالدر کار ساده به نظر میرسید و همه در جهان با کمال میل برای او گریستند. همه جز یک تن که گریه تمام جهان را بی اثر نمود: لوکی خود را به صورت ماده غولی درآورد و از گریه کردن برای بالدر سرباز زد و لذا بالدر در دنیای مردگان باقیماند.
خدایان جنازه خدای مرده را لباس سراسر قرمز پوشاندند و او را بر روی تل هیزم مرده سوزی بر عرشه کشتی خودش، رینگهورن قرار دادند. در کنار او همسرش، نانا آرمید که پس از مرگ بالدر از شدت اندوه قلبش شکست و او نیز در پس همسرش مرد. اسب بالدر و گنجینههایش نیز در کنار او قرار گرفتند و پس از آتش زدن تل هیزم، کشتی توسط ماده غولی به نام هیروکین به دریا فرستاده شد.
لوکی نتوانست از انتقام خدایان بگریزد و هودر نیز توسط والی، پسر اودین و ریند کشته شد. والی دقیقاً به همین هدف و برای گرفتن انتقام بالدر زاده شده بود.
بالدر در راگناروگ گفته شده که پس از نبرد روز راگناروک، هم بالدر و هم هودر دوباره زاده شده و به اداره جهانی که از خاکستر جهان برمیخیزد میپردازند.
---------------------------------------------------------
تیر
تیر ایزد پیروزی و جنگ تن به تن در عصر وایکینگهای اساطیر نورس است. او فرزند اودین (یا بر طبق ادای شاعرانه فرزند هیمیر) و فریگ میباشد و به عنوان یکی از برجستهترین اِزیرها، الهام بخش شجاعت و دلاوری در نبردها به شمار میرود. در حالی که اشاره به نام تیر در ادبیات کهن نورس ناچیز است، او به عنوان یکی از اصلیترین ایزدان جنگ اساطیر شمال در کنار اُدین و ثور در نظر گرفته شدهاست. اما به نظر میرسد محبوبیت تیر در کنار این دو ایزد والای اساطیر شمال در عصر مهاجرتها کمرنگتر شده بود.
در افسانهها آمده که فنریر، گرگ عظیم که باید به بند کشیده میشد هر طنابی را پاره میکرد تا آنکه دورفها ریسمانی افسانهای ساختند که اگرچه به ظاهر نازک و ابریشمی بود، ولی از شش عنصر جادویی ساخته شده بود که عبارتند از: صدای پای گربه، ریش زن، ریشه کوه، عاطفه خرس، نفس ماهی و تف پرنده. به همین دلیل امروزه نشانی از این عناصر بر روی زمین نیست. بالاخره تیر داوطلب بستن گرگ شد و در این راه دستش را از دست داد.
در نبرد نهایی راگناروک، سرانجام تیر سگ نگهبان سرزمین مردگان هلهایم، به نام گارم را خواهد کشت، اما خود نیز از زخمهای وارده توسط این حیوان جان خود را از دست میدهد. از ویژگیهای تیر میتوان به نیزهاش که نماد عدالت است اشاره کرد.
-----------------------------------------------------------------
براگیبراگی در اساطیر اسکاندیناوی ایزد سخنوری و شعر بود. او فرزند اودین و فریگ و همسر ایدون، الهه حاصلخیزی و جوانی بود. او به شکل پیرمردی با ریشهای بلند، که در هنگام ورود به والهالا به جنگجویانی که در نبرد کشته شده بودند، خوشآمد میگفت.
همسرش ایدون، سخنان را بر روی زبانش کندهکاری کرده بود که شاید روزی بیشتر از یک استاد واژگان بشود. او اشعار را با الهام گرفتن از انسانها بوسیله اجازه دادن برای نوشیدن شهد شعر مینواخت. به افتخار پادشاه مرده با خوردن جام براگی سوگند یاد کرد. قبل از اینکه پادشاه بر تاج و تخت بنشیند، او از آن جام نوشید. او از معدود ایزدانی است که گفته شده توسط هر فردی در تمام طبقات جهان مورد احترام بود. به جای اینکه یک جنگجو باشد، دربارهٔ صلح و سیاست سخنرانی مینمود. او سخنوری فوقالعاده، دارای صدایی زیبا، استعداد والایی در موسیقی و اجرایی که میتوانست هر مخاطبان را جذب به خود کند داشت.
---------------------------------------------------
فورستی در اساطیر اسکاندیناوی، خدای عدالت، میانجیگری و صلح بود. او فرزند ایزد روشنایی بالدر و همسرش نانا بود. فورستی در قصری زیبا به نام گلیتنیر فرمانروایی میکرد، که به عنوان محلی برای اجرای قانون و عدالت، که تمام اختلافات در آنجا حل و فصل میشدند، به شمار میرفت. گلیتنیر دارای سقفی نقرهگون بود که بوسیله ستونهایی زرین نگهداری میشد و انعکاس نور بر روی آنها از دوردستها قابل مشاهده بود.مردمانی از قومهای مختلف برای حل مشکلاتشان به گلیتنیر میآمدند، و گفته شده هیچ کس از قضاوت فورستی، ناراضی آنجا را ترک نکرده است.
فورستی با ایزد توتُنها فوسیت قابل قیاس است که در هلیگولند پرستش میشد. احتمالأ در زمانهای گذشته، فورستی دارای زیارتگاهی نزدیک به چشمهای در جزیرهای بین دانمارک و فریسیا، که بر طبق منابع قدیمی، هلیگولند نامیده میشد، بوده است.
--------------------------------------------------------------------------
سورت با شمشیر آتشینش
سورت (به معنی سیاه یا سبزه)در اساطیر اسکاندیناوی، یک یوتون آتشی و فرمانروای سرزمین آتش موسپلهایم است که در نبرد نهایی راگناروک نقشی اساسی دارد و سرانجام تمام نه جهان را به آتش میکشد. او همیشه در این سرزمین با شمشیر بزرگ و درخشانش که از خورشید نیز نورانیتر بود، به صورت آماده باش ایستاده بود. بر طبق ادای منظوم و ادای منثور، وی در راگناروک رهبری غولان علیه آسیرها و ونیرها را بر عهده داشت. سرنوشت مختص او از پا در آوردن ایزد باروری فریر، و توسط او نیز کشته شدن بود شعلههای آتش سورت در نهایت هنگامی که زمین دهان باز کرده و به دریا فرو میرود، خاموش میشوند و او نیز کشته میشود.
-----------------------------------------------------
میمیر
اُدین، میمیر را که سرش از بدنش جدا شده پیدا میکند. اثر جورج پائولی (۱۹۱۳)
میمیر در اساطیر اسکاندیناوی، غولی بود که در میان گروهی از خدایان به نام آسیر به دانش و خرد شهرت داشت و نگهبان چاه الهام و آگاهیواقع در یوتونهایم، زیر ریشههای درخت جهان ایگدراسیل بود. چاهی که اودین در ازای نوشیدن آب آن قدرت الهام و آگاهی از آینده به او داده شد و ناگزیر یکی از چشمهایش را از دست داد. میمیر در طی جنگ آسیر و ونیر، توسط ونیرها کشته و سر بریده شد.
پس از جنگ میان آسیرها و ونیرها، آنها برای اطمینان از برقراری صلح گروگانهایی در میان خود داد و ستد کردند. آسیرها هونیر، مردی بلندقامت و خوشرو را به همراه میمیر، خردمندترین مرد در میان آسیرها را فرستادند. هونیر نزد ونیرها به چشم یک سالار دیده میشد، اما بدون دانش میمیر قادر به سخنوری نبود. بر این اساس ونیرها احساس فریب خوردن کردند و درنتیجه سر میمیر را بریده و به آسگارد، نزد اُدین فرستادند. اُدین خرد و آگاهی خود را از سر بریدهٔ میمیر، که خردمندترین آسیر بود، به دست آورده است. او این سر را پیش خود نگه داشت و با استفاده از گیاهان ویژهای از آن در برابر فساد محافظت کرد و با خواندن ورد و افسون، کاری کرد که به سخن درآید و در مواقع ضروری با او مشاوره میکرد. در افسانههای دیگری، میمیر نام دووارف آهنگری بود که به زیگفرید هنر و پیشه را آموخت و شمشیر بالمونگ را برای او درست کرد.
-----------------------------------------------
ویلی و وه
ویلی و وه در اساطیر اسکاندیناوی، برادران اودین، فرزندان بور و <a href=" https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%84%D8%A7&action=edit&redlink=1&preload=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88%3A%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF%2B%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87%2F%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%A8%D9%86%D8%AF%DB%8C&editintro=%D8%A7%D9%84%DA%AF%D9%88%3A%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF%2B%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87%2F%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%AA%DB%8C%D8%B3&summary=%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF%2B%DB%8C%DA%A9%2B%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87%2B%D9%86%D9%88%2B%D8%A7%D8%B2%2B%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82%2B%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%B1&nosummary=&prefix=&minor=&create=%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA%2B%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%2B%D9%85%D9
در پست هاي قبل ايزدان نورس(آسير) را معرفي كرديم ودر اين پست ايزد بانو هاي نورس(آسينجور) را معرفي ميكنيم
فریگ
فریگ یا فریگا در اساطیر اسکاندیناوی، ایزدبانوی ازدواج، زایش، مادری، عشق، خرد، ریسندگی و بافندگی است. فریگ همسر اودین، یکی از والاترین ایزدان اساطیر نورس، مادر بالدر و ملکهٔ آسگارد بود. او برای زنان متاهل، ایزدبانویی بسیار مهم به شمار میرفت و همچنین او به داشتن قدرت پیشگویی شهرت داشت، با این حال آنچه را که میدانست آشکار نمیکرد. او در کنار همسرش تنها کسی بود که اجازه نشستن بر روی بزرگترین صندلی دنیا «Hlidskjalf» را داشت و از آنجا به تمامی دنیا مینگرید. او همچنین ایزدبانوی آسمان بود که وظیفه بحرکت درآوردن ابرها برای فروریختن باران و جوانه زدن دانهها را بر عهده داشت.
فریگ دارای بیش از ده خدمتکار بود که برخی از مشهورترین آنها عبارتند از: هلین ایزدبانوی محافظت، گنا ایزدبانوی پیامرسان که سوار بر اسب خود در آسمانها میتاخت و فولا الههٔ زایش و تولد بودند.
-----------------------------------------
گفیون
گفیون یکی از قدیمیترین الهههای گیاهان و باروری در اساطیر اسکاندیناوی، که خصوصاً با گاوآهن در ارتباط بود.
در یکی از روزها گفیون خود را به شکل پیرزنی درآورد و از گیلفی، پادشاه سوئد زمینی را درخواست کرد. پادشاه به او وعده داد اگر توانست هر مقدار زمین را در عرض یک روز و یک شب شخم بزند، آن زمین مال اوست. گفیون با استفاده از چهار پسرش که به صورت چهار گاو نر در آمده بودند زمینها را شخم زده و او با این کار دریاچههای بسیاری را نیز در سرزمین سوئد ایجاد کرد.
گاهی گفیون را یکی از شکلهای نام فریگ میتوان فرض کرد.
-------------------------------------------
گرد
گرد (به زبان نروژی باستان: Gerðr) در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از یوتونها، ایزدبانوی زیبای ساکن یوتونهایم، همسر فریر و دختر غولی به نام گیمیر بود. او به عنوان ایزدبانوی زمین، تجسم شخصیت خاک حاصلخیز به شمار میرفت. گرد برخی مواقع با نامهای گردا و گرث نیز شناخته میشود.
او به قدری زیبا بود که روشنایی بازوان برهنه او، زمین و دریاها را روشن میساخت. گرد هرگز تمایل به ازدواج با فریر نداشت و پیشنهاد او مبنی بر ازدواج را رد کرد. فریر از برج دیدبانی «Hlíðskialf» که معمولاً مقر اودین و همسرش فریگ بود، نظارهگر تمام جهانها میشد. چنین شد که او دوشیزهای زیبا را در دربار غولی به نام گیمیر مشاهده کرد و به شدت شیفتهٔ او شد. طبق داستان، فریر قاصد خود اسکرنر را در ازای اسبی که قادر به حرکت در تاریکی بود، و شمشیری که به خودی خود با غولان مبارزه مینمود، برای خواستگاری نزد گرد فرستاد. فریر این دو گنجینه را به او عطا کرد و اسکرنر نیز توسط اسب جادویی خود به سمت قلمرو غولها به راه افتاد. اما او حتی با اهدای یازده سیب زرین (یا سیبهای جاودانگی) و همچنین حلقهٔ جادویی دراپنیر (که هر نه شب، نه حلقهٔ جدید همانند خود به وجود میآورد) نتوانست توجه گرد را جلب کند. چنین شد که اسکرنر با شمشیر فریر (که بعدها منجر به مرگ او به دست سورت در نبرد پایانی راگناروک شد) او را تهدید نمود، که جهان را با یخ خواهد پوشاند و توسط جادوی قدرتمندی زندگی گرد را با غم و اندوه پر خواهد کرد. او بالاخره پذیرفت که نه روز بعد فریر را در جنگلی ملاقات نماید، و پس از آن همسرش شد.
--------------------------------------------
ایدون
در اسطورههای نورس، ایدون (Iðunn) نگهدارنده سیبهایی است که به ایزدان جوانی جاودان میبخشد. نام ایدون از زبان نروژی قدیم گرفته شده و به معنای «همیشهجوان» یا «جوانکننده» است. در داستان فریفتگیهای گیلفی Gylfaginning آمدهاست که ایدون زن براگی است.
داستان ایدون زمانی توسط غولی به نام تیازی ربوده شد. لوکی به غول در این کار کمک کرد. لوکی که شکل شاهین به خود داده بود در اسارت غول درآمده بود. غول که میدانست او یک شاهین عادی نیست او را به بند کشیده و به او گرسنگی میداد. غول او را مجبور کرد تا نام خود را بگوید و در ربایش ایدون به او کمک کند. لوکی سرانجام ناچار به همکاری شد.
خدایان متوجه غیبت ایدون نشدهبودند تا اینکه آثار پیری بر چهرههایشان نمایان شد. لوکی که یک سیب از ایدون برداشته و خورده بود هنوز جوان مانده بود و خدایان با دیدن او متوجه قضیه شدند. لوکی سپس همه چیز را اعتراف کرد و به خدایان کمک کرد تا ایدون و سیبهای او را بازپس آورند. آنها این کار را از طریق گمراه کردن غول و تبدیل کردن ایدون به یک دانه گیاهی (یا پرستو) و ظاهر کردن او در آسگارد انجام دادند.
یادکردها پیش از مسیحی شدن منطقه، از ایدون تنها در شعری به نام هاستلونگ Haustlöng نوشته تیودولفرس Þjóðolfrs یاد شدهبود (حدود ۹۰۰ میلادی). اسنوری استورلوسون از این شعر در اثر خود فریفتگیهای گیلفی استفاده کردهاست. افزودن بر این نام ایدون در لوکاسنا یاد شدهاست. جز اینها نام او در متن دیگری از متون بهجامانده ذکر نشدهاست. اگر ایدون از ایزدبانوها بوده به احتمال زیاد از ایزدبانوهای معروف نبوده اما آنگونه که از داستان بالا برمیآید برای پیروان اودین (آسنها) اهمین داشتهاست.
احتمالاً میان داستان ایدون و داستان سیب طلای هسپریدس ارتباطی وجود دارد. سیب به طور کل در داستانها با ایزدبانوها بهویژه ایزدهای مادر همراه است.
پیوندهای هندواروپایی «دیوید نایپ» بر این باور است که ربوده شدن ایدون توسط تیازی در هیئت عقاب نمونهای از نقشمایه «ربوده شدن واسطههای دستیابی به جاودانگی از سوی یک عقاب» است که در اسطورههای هندواروپایی دیگری نیز دیده میشود. افزون بر این به باور نایپ نمونهای مشابه با دزدیده شدن سیب ایدون (نماد باروری) در اسطورههای کلتی دیده میشود. در آن اسطورهها، پسران توئیرن به شکل عقاب درآمده و سیبهای مقدس را از باغ هیسبرنا میدزدند. در اینجا نیز تعقیب رخ میدهد و محافظانی که تعقیب میکنند شیردالهای ماده هستند.
----------------------------------------------------
اسکادی
اسکادی (به زبان نروژی باستان: Skaði) در اساطیر اسکاندیناوی، غولی مؤنث که با نام ایزدبانوی کفش برفی شناخته میشد. اسکادی الههٔ فصل زمستان وایکینگها، دختر غولی به نام تیازی و هسر ایزد بادها، دریا و آتش «Njörðr» بود و در جهان آسگارد، اقامتگاه افسانهای خدایان جنگاور اسکاندیناوی به دنیا آمده بود.
ازدواج اسکادی هنگامی که پدرش به سبب ربودن ایزدبانوی زیبای جوانی ایدون، توسط خدایان کشته شد، اسکادی غرق در خشم، تصمیم به انتقام پدر گرفت و زرهپوش به آسگارد سفر کرد تا انتقام پدر را بگیرد. اما خدایان درعوض نبرد، با او تأمل کردند و در ابتدا به وی پیشنهاد جبران خون پدر بوسیلهٔ طلا و جواهرات را دادند. اما اسکادی که از قبل توسط گنجینههای پدر و پدربزرگش به ثروت رسیده بود، این پیشنهاد را رد کرد. خدایان از او پرسیدند; از ما چه درخواستی داری؟ و اسکادی پیشنهاد ازدواج با یکی از ایزدان را داد. از آنجایی که هیچ یک از خدایان داوطلب به ازدواج با او نبودند، این پیشنهاد را به یک شرط قبول کردند. او باید تنها با دیدن پاهای آنها، یکی از ایزدان را انتخاب میکرد. او با دیدن دو پای بسیار زیبا بین پاهای خدایان، با تصور این که این پاها نمیتوانند به کسی جز ایزد محبوب و زیبای بالدر تعلق داشته باشند، آنها را برگزید. اسکادی به سرعت چشمان خود را باز کرد و به سمت هسر آیندهاش که فکر میکرد بالدر است خیره شد، اما متأسفانه پاها مربوط به ایزد دریاها «Njörðr» بود. آنها برای زندگی از آنجا که همسرش به مناطق ساحلی و اسکادی به کوهستان و همراهی توسط گرگهایش علاقه داشت، تصمیم گرفتند ابتدا در کوهستان و بعد از آن در کنار ساحل زندگی کنند. آنها نه شب در ثریمهایم سپری کردند، اما «Njörðr» از زندگی در کوهستان خسته شده و صدای گرگها او را آزار میداد پس تصمیم گرفتند به کنار ساحل بروند. پس از گذراندن نه شب دیگر، اسکادی نیز نظری مشابه با همسرش داشت، خانهای آفتابی همراه با صدای مرغان دریایی نمیگذاشتند او به خوابی راحت فرو رود. در انتها تصمیم گرفتند از یکدیگر جدا شدند و هر کدام به محل زندگی خود بروند.
--------------------------------------------------
سیگین و لوکی
سیگین در اساطیر اسکاندیناوی، ایزدبانوی وفاداری و شفقت، دومین همسر ایزد شرارت لوکی بود که از او صاحب دو پسر به نامهای نارفی و والی شد. او بر طبق شواهد یکی از اعضای آسیرها است، اما برخی تفسیرات او را جزوه یکی از ونیرها به شمار میآورند و از والدین او نامی در افسانههای باقیمانده ذکر نشدهاست. هنگامی که لوکی توسط خدایان محکوم شده و در کوهی به بند کشیده شد و ماری از بالای سر او زهرش را بر او میریخت، سیگین روز و شب کاسه به دست در کنار او بود و زهر را جمع میکرد تا مانع درد کشیدن همسرش شود. اما زمانی که میخواست کاسه زهر را خالی کند، چند قطره زهر بر روی لوکی میریخت، فریادی که لوکی از درد میکشید موجب زمین لرزه در میدگارد میشد. سیگین تا نبرد نهایی راگناروک در کنار لوکی باقی ماند.
------------------------------------------------
سیف، اثر جان چارلز دالمن (۱۹۰۹)
سیف در اساطیر اسکاندیناوی، ایزدبانوهای باروری و غلات است. سیف همسر باوفای ثور، ایزد قدرتمند آذرخش است و به داشتن موهایی بلند و زرین شهرت دارد. اطلاعات زیادی از این ایزدبانو در دسترس نیست و هیچ نشانی از او در اسطورهها دیده نمیشود، به غیر از نامش که اغلب در ادبیات کهن نورس ذکر شدهاست. سیف به عنوان مادر ایزدی به نام اولر، و از ثور، مادر الههای به نام ثراد به شمار میرود. در برخی از تفسیرات آمده که او دارای موهبت پیشگویی میباشد، اگرچه این ادعا در ادای شاعرانه ذکر نشده است. او حامی برداشت محصولات کشاورزی بود چون میدانست اینها میتوانند همانند سرمایهای برای مردم به شمار روند.
افسانههای سیف سیف دارای موهایی زیبا و خارقالعاده بود و بهترین افسانهای که او در آن نقش داشته است، هنگامی بود که ایزد شرارت لوکی به طور مخفیانه وارد اتاق خواب او شده و از روی کینه توزی، تمام موهای زرین او را کوتاه کرد. زمانی که این خبر به گوش ثور رسید بسیار خشمگین شد. ثور که نمیتوانست خشم خود را کنترل کند، لوکی را از زمین بلند کرده و قصد خرد کردن تمام استخوانهای بدنش را داشت، تا اینکه لوکی او را متقاعد کرد و قول داد که جایگزینی برای موهای سیف پیدا کند. ثور نیز پیشنهاد او را پذیرفت و از کشتنش چشمپوشی کرد. لوکی به غار بزرگ، خانهٔ پسران ایوالدی رفته و برای آنها دلیل سفر خود را بازگو کرد. سپس از این دوارفها درخواست کرد که طلا را جوری شکل دهند که به خوبی تارهای موی سیف شوند و چنان سحر و جادویی در آن بکار برند که بر روی سر او شروع به رشد کنند. دوارفها موافقت کردند و موهایی زرین توسط رشتههای طلا درست کردند که در انتها لوکی آنها را به سیف داد. او همچنین نقشی در داستان بوجود آمدن پتک معروف ثور، میولنیر دارد، اگرچه در اینجا هم نقش او بسیار کمرنگ و ناچیز است.
همچنین نام یکی از آتشفشانهای واقع در سیاره ونوس از روی سیف، ایزدبانوی اساطیر نورس گرفته شدهاست. بسیاری از ویژگیهای سیاره ونوس از روی نام زنان و الهههای نامدارالهام گرفته است. نام خود سیاره نیز برگرفته از ایزدبانوی عشق و زیبایی رومی، ونوس است.
------------------------------------------
نانا، اثر
H. W. Bissen
نانا در اساطیر اسکاندیناوی، دختر نپ و همسر بالدر است که از او صاحب فورستی، ایزد عدالت و میانجیگری شد. نانا همراه با همسرش در تالار «بریدابلیک» واقع در آسگارد زندگی میکردند. پس از مرگ ناگهانی بالدر به دست برادرش هود، قلبش از غم و اندوه پر شد و او نیز در پس همسرش جان خود را از دست داد. او را در کنار همسرش بر روی تل هیزم مردهسوزی بر عرشه کشتی، رینگهورن قرار دادند و به دریا رهسپار کردند.
بعدها وقتی هرمود برای بازگرداندن بالدر راهی مأموریتی به دنیای مردگان شد، هنگامی که وارد تالار هل شد، بالدر را دید که با افتخار در کنارهمسرش نانا نشسته است. نانا به عنوان هدیه، لباس بلندی برای فریگ و حلقهای طلایی برای فولا به هرمود داد تا در هنگام بازگشت به آسگارد با خود ببرد.
-----------------------------------------
هل، توسط یوهانز گرتز۱۸۸۹
هل یا هلا در اساطیر اسکاندیناوی فرمانروای هلهایم، سرزمین مردگان و یکی از نه جهان واقع در اساطیر اسکاندیناوی است. او کوچکترین فرزند ایزد شرارت لوکی و غولی مؤنث به نام آنگربودا بود. او معمولاً به عنوان عجوزهای وحشتناک، نیمه زنده و نیمه مرده با حالتی افسرده و غمانگیز توصیف میشود. صورت و بدنی همانند زنی ترسناک داشت، اما پاهایی پوسیده و لکهدار به شکل جسد داشت. به دستور اودین، خدایان مامور شدند هل و برادرانش را از تالار آنگربودا بربایند و به آسگارد برگردانند. خدایان او را در جهان زیرین میافکنند و مسئولیت توزیع کسانی را که نزدش فرستاده میشوند (همانند گناهکاران و افرادی که براثر بیماری و کهولت سن جان خود را از دست دادهاند) را به عهده میگیرد. تالاری با دیوارهای بسیار بلند و دروازههای بسیار زیاد واقع در هلهایم با نام «Eljudnir» داشت، که خانه مردگان به شمار میرفت و نوکرانی با نام گنگلاتی و خدمتکارانی با نام گنگلوت (هر دو به معنی کند و تنبل) برایش کار میکردند.
------------------------------------------
هلین <a href=" https://commons.wikim
دوستان در اين پست قصد دارم ونيرها كه گروه ديگري از خدايان نورس هستن را به شما معرفي كنم(راستي طبق تحقيقات من كتاب بعدي ريك ريوردن دربارهي اين گروه از خدايان هست)
تصویر فریا، اثر جان بائور(۱۹۱۸-۱۸۸۲)
فریا (به زبان نروژی باستان: Freyja, Friia) در اساطیر اسکاندیناوی، ایزدبانوی عشق، شور جنسی، باروری، نزاع و مرگ، جادوگری و یکی از زیباترین الهههای اساطیر نورس به شمار میرفت. فریا و برادر دوقلویش فریر، فرزند خدای دریاها نیورد و عضو یکی از نژادهای ایزدان اساطیری به نام ونیر بود. فریا الههٔ حامی باروری و حاصلخیزی محصولات کشاورزی و نماد شهوت جنسی بود. او شیفتهٔ شعر و موسیقی، بهار و شکوفههای آن و به خصوص علاقه شدیدی به اِلفها داشت. او همچنین به عنوان ملکهٔ والکیریها شناخته میشد و برگزیننده دلیرترین جنگجویانی بود که جان خود را از دست دادهاند و آنها را به والهالا اسکورت مینمود. فریا قادر به ریختن اشکهایی بود که به طلا یا کهربا مبدل میشدند. از ویژگیهای دیگر فریا، گردنبند گرانبهای بریسینگ بود که بوسیلهٔ همخواب شدن با چهار دورف، به نامهای آلفریگ، دوالین، برلینگ و گرر بدست آورده بود.
غولان همواره به فریای زیبا، مصمم، قدرتمند و مهربان هوس میبردند; زمانی یک غول، دیواری دور آسگارد ساخت و به جای دستمزد، خواست فریا را به همسری گیرد. ثریم، خداوندگار غولان، پتک ثور را دزدید و آن را گروگان گرفت و در ازای آن، همسری فریا را خواستار شد; در این حین، هرونگنیر غول تهدید کرد که همهٔ ایزدان را خواهد کشت و فریا را خواهد گرفت. فریا خودش نیز آرزوهای بلندی داشت. او را متهم کردند که شبها دنبال مردها میدود و همه ایزدان و اجنهها از جمله برادرش را شیفتهٔ خود کرده بود. او از خشمگینشدن، بیش از هر چیز دیگر خوشش میآمد; وقتی ایزد شرارت لوکی و ثور خواستند او را به ازدواج با ثریم غول وا دارند، همهٔ تالارهای ایزدان زیر توفان خشم او به لرزه درآمدند.
خانه فریا فریا در آسگارد، اقامتگاه خدایان جنگاور اسکاندیناوی زندگی میکرد. خانهٔ او تالار «سسرومنیر» نام داشت که در سرزمین زیبای فولکوانگر (به معنی میدان جنگ یا سرزمین میزبان) قرار داشت. در این محل، نیمی از کسانی که در نبرد کشته شده بودند برای زندگی پس از مرگ آماده تقسیم میشدند در حالی که اودین، پادشاه خدایان پذیرای نیمه دیگر بود. اما انتخاب اول (که معمولاً زنها بودند) همیشه با فریا بود و سپس مابقی آنها نزد اودین فرستاده میشدند. او سوار بر ارابهای بود که توسط دو گربه سیاه یا خاکستری کشیده میشدند.
-----------------------------------------------------
فریر
تصویر فریر و گراز گولین بورستی (۱۹۰۱)
فریر یا فری (به زبان نروژی باستان: Freyr) در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد خورشید، باران، باروری، برداشت محصولات و همچنین فرمانروای اِلفها به شمار میرفت. فریر اشرف ایزدان، فرزند خدای دریاها نیورد و برادر دوقلوی فریا است. او را ایزد صلح و جنگجویی دلاور میپنداشتند. در پرستشگاههای او سلاح ممنوع بود و خونریزی یا پناهبردن متجاوزان به مکانهای مقدس او گناه به شمار میرفت. در هنگام ازدواج، به فریر توسل میجستند، چون او هم مسئول افزایش محصولات کشاورزی و هم مسئول فرزندزایی بود که یک جنبهٔ مهم ایزدان باروری به شمار میرفت. فریر همراه با خواهر خود فریا صلح و رفاه، همراه با نعمت و برکت خانه و زمین را برای انسانها به ارمغان میآوردند. او برجستهترین و زیباترین عضو مذکر در گروه ونیرها بود و برخی مواقع به او لقب ایزد جهان را میدادند.او با ماده غول زیبایی به نام گرث، دختر گیمیر ازدواج نمود. پس از جنگ آسیر و ونیر به او لقب خدای آسیرها را دادند.
فریر دو گنجینه گرانبها در اختیار داشت که به دست دو دورف به نامهای «بروک و ایتری» ساخته شده بودند. گراز طلایی گولین بورستی (مو طلایی) که ارابهٔ او را میکشید و در هوا و فراز دریاها سریعتر از اسب حرکت میکرد و هر وقت اطرافیان در تاریکی گیر میکردند، او با درخشش موهای زرین خود، فضا را برای آنها روشن میکرد. گنج دیگر کشتی عجیبی به نام اسکیدبلادنیر بود که فضایی برای سوار کردن تمام ایزدان در دسترس داشت، اما میتوانست به قدری کوچک شود که داخل کیسهای نهاده شود. همچنین هر وقت این کشتی را به دریا مینهادند، باد ملایم میوزید و به هرجا که میخواستند، سفر میکردند.
--------------------------------------------------------
نیورد در آرزوی دریا، اثر ویلیام کالینگوود (۱۹۰۸)
نیورد (به زبان نروژی باستان: Njöror) در اساطیر اسکاندیناوی، ایزد باد، دریا، ساحل، آتش و عضو یکی از نژادهای ایزدان اساطیری به نام ونیر بود. او از خواهرش نرثوس ایزدبانوی زمین، صاحب دوقلوهای فریا و فریر شد. نیورد همچنین به طور اتفاقی با الههٔ فصل زمستان اسکادی ازدواجی ناموفق داشت. آنها به دلیل اینکه نیورد ترجیح میداد در کنار دریا زندگی کند و در طرف دیگر اسکادی زندگی در کوهستان را میپذیرفت از یکدیگر جدا شدند. نیورد به عنوان یکی از اعضای ونیرها، ایزد باروری نیز به شمار میرفت و در هنگام سفرهای دریایی و پیروزی در صید ماهی، بخت و اقبال به ارمغان میآورد، چون او بر نعمت دریا، باد و امواج نظارت داشت. نیورد، مانند دیگر ونیرها، پیوندی تنگاتنگ با ثروت داشت. میپنداشتند که او میتواند به کسانی که او را ستایش میکنند زمین و دارایی ببخشد.
پس از جنگ آسیر و ونیر، زمانی که آنها به صلح رسیدند، نیورد و فرزندانش اسیران آسیرها شدند. آسیرها نیورد و دخترش فریا را به عنوان کشیشهای بلندمرتبه منصوب کردند و مسئولیت قربانیان را به آنها سپردند. فریا راهبه قربانی تلقی میشد، که جادو و هنر که دانش عموم نژاد ونیرها بود را به آسیرها آموزش میداد.
ایگدراسیل، درخت جهان در اساطیر اسکاندیناوی
ایگدراسیل یا یگدراسیل (Yggdrasil) درخت جهان در اساطیر اسکاندیناوی (نورس)، که شاخههای آن تکیهگاه مرکزی کیهان به شمار میرفت. درخت زبان گنجشکی که نُه عالم جهان وایکینگها بر آن قرار گرفتهاند و در اساطیر آنها جایی خاص دارد.
در اساطیر اسکاندیناوی، ایگدراسیل که به معنای «اسب آن یگانه هراسانگیز» است، و درخت جهانی نیز نامیده میشود، درخت زبان گنجشک عظیمی است که همه قسمتهای جهان (جهان اسطورهای اسکاندیناوی نُه بخش دارد) را به هم پیوند داده و حفاظت میکند. ایگدراسیل ریشههای متعدد و طولانی دارد که ما تنها از محل سه ریشه آن با خبریم:
یک ریشه در آسگارد است و در زیر آن چاه سرنوشت، اورداربرونر، قرار دارد که نورنها از آن مراقبت و نگهبانی میکنند.
دومین ریشه، به یوتونهایم میرسد که در چاه خرد، میمیزبرونر، نفوذ کرده بود، جایی که اودین در بازگشت از آن به خاطر نوشیدن آب، یکی از چشمهایش را در آنجا رها کرده بود.
و اما سومین ریشه شناخته شده ایگدراسیل، در نیفلهایم و بر فراز چاهی است که به هورگلمیر مشهور است و گفته شده که رودخانههای بسیاری از آن سرچشمه میگیرند.
خطرات متعددی همواره ایگدراسیل را تهدید میکنند؛ چهار گوزن (در بعضی نسخهها چهار اسب) در میان شاخههای ایگدراسیل زندگی میکنند که دائماً جوانهها و برگهای درخت را میجوند. این چهار گوزن نماد و سمبلی از چهار باد (باز هم در بعضی نسخهها چهار فصل) هستند.
یک سنجاب (یا موش خرما) به نام راتاتوسک هم در میان شاخههای درخت زندگی میکند. همینطور ویدوفنیر که یک افعی است و خروسی طلایی که بر روی بلندترین شاخه درخت لانه کردهاست.
ریشههای درخت نیز توسط افعیهای نیفلهایم یعنی، نیدهاگ، گراباک، گرافوولوث، گوین و موین جویده میشوند. این درخت عظیمالجثه به آفریدگانی که در زیر آن به سر میبردند، غذا میداد، اما در کنار حفاظت و دستگیری از جهان، درخت مزبور نماد حیواناتی بود که درون آن میزیستند و میگفتند از اندوه و مصائب تلخ عذاب میکشد.
گفته شده که در راگناروک، سورت، هیولای آتشین و فرمانروای موسپلهایم، ایگدراسیل را به آتش میکشد. طبق برخی روایات، درخت از این آتش سوزی نجات مییابد و نه تنها خود درخت بلکه دو انسان به نامهای لیف و لیفتراسیر که درون آن ماوا گرفتهاند زنده میمانند تا در جهانی که پس از راگناروک خلق میشود به زندگی ادامه دهند.
نامهای دیگر ایگدراسیل عبارتاند از: آسک ایگدراسیل، چوب هودمیمیر، لائراد و اسب اودین.
----------------------------
گینونگاگپ
گینونگاگپ (Ginnungagap) که به معنی «شکاف عظیم» است، در کیهانشناسی نورس (نورسها مردمان اسکاندیناوی هستند) گستره خالی و وسیع باستانی و اولیهای است که پیش از پیدایش جهان هستی وجود داشتهاست. این گستره سپس نیفلهایم (سرزمین برف و یخ) و موسپلهایم (سرزمین ازلی آتش) را از هم جدا میکند.
در ابتدا، پیش از آنکه دنیای خدایان و انسانها شکل بگیرد، از چشمهٔ هورگلمیر که در میان سرزمینهای یخ زدهٔ نیفلهایم قرار داشت، یازده رودخانه که به نام الیواگار معروف هستند، سرچشمه گرفتند. بعد از گذشت دورهای طولانی، آب الیواگار در نیفلهایم جریان پیدا کرد و وارد قسمتهای شمالی گینونگاگپ شد و در آنجا منجمد گشت. این آبهای منجمد، صفحات یخی بزرگی در میان پوچی پدید آوردند و هوای گرمی که از سوی موسپلهایم میآمد، مقداری از این یخها را آب کرد و بدین ترتیب منطقهای از آب مایع در گینونگاگپ به وجود آمد که حیات نیز از همین مکان آغاز گشت.
اولین موجود زنده که در این مکان به وجود آمد هیولایی یخی به نام یمیر بود. همچنین به همراه یمیر ماده گاوی به نام اودوملا نیز هستی یافت.
-----------------------------------
هایمدال نگهبان بیفروست.
در افسانههای نروژی، بیفروست (Bifröst) پلی از رنگینکمان سوزان است که میان میدگارد (جهان) و آسگارد (قلمروی ایزدان) قرار دارد. در این افسانهها هایمدال هشیار، پاسداری از بیفروست را برعهده دارد و پل را از دژ خود به نام هیمینبیورگ (Himinbjörg) زیر نظر دارد.
همه ایزدان هر روز سوار بر اسب از این پل میگذرند اما تنها تور (Thor) که اسب خود را بخشیده بهناچار پیاده بر بیفروست گام برمیدارد. وی از اینرو ناچار است هر بار سوزش پاهای خود را در هر دو رودی که از چشمه اورد (Urd) میآید خنک سازد. اورد جایی است که نورنها زندگی میکنند و درخت جهانی ایگدراسیل روییده است.
بیفروست در روز راگناروک (فرجام جهان) زیر سنگینی پسران سورت، فرو خواهد ریخت.
-----------------------------------
دروازه والهالا، تالار کشتگان، یک دستنوشته سدهٔ ۱۷ ایسلندی.
والهالا (Valhalla) در اساطیر اسکاندیناوی و همچنین در باور الانان یکی از مردمان ایرانی ساکن اروپا، سرایی باشکوه و عظیم واقع در آسگارد بود که تالار کشتگان به شمار میرفت و از آن اودین سرکردهٔ ایزدان بود. این تالار بزرگ پانصد و چهل در دارد. تیرهای به کار رفته در این تالار نیزه هستند و سرتاسر تالار از سپرهای بسیار پوشیده شده است. زرههای سینهپوش فلزی نیز برای ساخت نیمکتهای این تالار به کار رفتهاند. یک گرگ از درب باختری تالار پاسداری میکند و شاهینی در بالای آن در پرواز است.
والکیریها نیمی از کسانی که در میدان نبرد کشته میشوند را به این تالار میآورند، در حالی که نیمهٔ دیگر پذیرای ایزدبانوی فریا بودند. این پهلوانان که اینهریار نامیده میشوند، در این تالار خود را برای نبرد روز راگناروک آماده میکنند. در روز راگناروک از هر در این تالار هشتصد جنگجو شانه به شانه به بیرون می آیند و به سوی میدان نبرد میروند.
والهالا برگردان انگلیسی از واژه نوردیک وال هول یا Valhöll به چم(معنی) تالار کشتگان است.
----------------------------------------
اُدین در حال نبرد با فنریر
ویگرید در اساطیر اسکاندیناوی، دشت پهناور و وسیعی که نبرد نهایی راگناروک بین ایزدان و غولان اساطیر شمال در آن رخ خواهد داد. با وجود وسعت بسیار، ویگرید از غولان، ایزدان و جنگجویان اساطیری پر خواهد شد.
آسگارد
نه جهان نورس |
جهانهای فوقانی |
آسگارد الفهایم واناهایم |
جهانهای میانی |
میدگارد سوارتآلفهایم یوتونهایم |
جهانهای زیرین |
نیفلهایم موسپلهایم هلهایم |
برای دیگر کاربردها، آسگارد (ابهامزدایی) را ببینید.
آسگارد (به زبان نروژی باستان: Ásgarðr) در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس و اقامتگاه اِزیرها (یا به روایتی آسها) خدایان جنگاور اسکاندیناوی است. آسگارد که در میان نه بخش جهان بالاتر از دیگران و در آسمان جای دارد، با دیواری بلند از سنگهای بزرگ محافظت میشود. دیوار آسگارد توسط یکی از یوتونها به نام بلاست (یا هریمثورز) ساخته شد. اودین و همسرش فریگ فرمانروایان آسگارد به شمار میرفتند.
هم سطح با آسگارد، دو بخش دیگر از جهان به نامهای واناهایم و الفهایم نیز قرار گرفتهاند. تالاری به نام والهالا نیز در آسگارد ساخته شدهاست که در آن جنگجویان کشته شده (اینهریار)، در انتظار نبرد نهایی (راگناروک) به سر میبرند. سرزمین آسگارد و میدگارد، اقامتگاه انسانها بوسیلهٔ پل رنگینکمان بیفروست به یکدیگر متصل هستند.
در میان آسگارد دشت بزرگ ایداوول (یا ایدا) جای دارد که خدایان در این دشت در تالاری به نام گلادزهایم و ایزدبانوان در تالاری به نام وینگولف جمع شده و مورد موضوعات مهم به تصمیمگیری میپردازند.
خدایان همچنین هر روز بر سر چاه سرنوشت (اورداربرونر) که در زیر ریشهٔ ایگدرازیل در آسگارد است به گفتگو میپردازند.
-------------------------------------
یوتونهایموتونهایم (به زبان نروژی باستان: Jötunheimr) که همچنین با نام اوتگارد نیز شناخته میشود، در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس و سرزمین یوتونها، غولهای یخی و سنگی است. یوتونهایم در بخش میانی کیهانشناسی نورسها قرار داشت و توسط کوههای مرتفع و جنگلهای انبوه از میدگارد، سرزمین انسانها جدا شده بود. این سرزمین در مناطقی پوشیده از برف و خارجیترین سواحل اقیانوسها قرار داشت. یوتونهایم و آسگارد اقامتگاه ایزدان، بوسیلهٔ رود ایوینگ که هرگز یخ نمیبست از یکدیگر جدا میشدند. چاه الهام و آگاهی میمیر نیز در یوتونهایم، زیر ریشههای درخت جهان ایگدراسیل واقع شدهاست.
سرزمین یوتونهایم بیشتر شامل سنگ، بیابانها و پوشیده از جنگلهای انبوه است، و غولها غذای مورد نیاز خود را از ماهیهای رودخانه و حیوانات جنگل تأمین مینمودند چون زمین حاصلخیزی در یوتونهایم وجود نداشت. تمام این جهان از جسد اولین یوتون به نام یمیر، که توسط اودین و برادرانش کشته شده بود، به وجود آمده است. یوتونهایم توسط ثریم، پادشاه ترسناک غولان یخی فرمانروایی میشد. لوکی ایزد شرارت نیز زاده این سرزمین است، اما بعدها توسط آسیرها پذیرفته شده و در آسگارد ساکن شد. قلعه اوتگارد بسیار بزرگ بود به طوری که نوک آن به سختی قابل مشاهده بود و دور تا دور اقامتگاه غولان را پوشش داده بود. این قلعه توسط لوکی فرمانروایی میشد. قلعهٔ دیگر «گاستراپنیر» خانه ماده غولی به نام منگلاد بود.
--------------------------------------
الفهایم
الفهایم (به زبان نروژی باستان: Álfheimr) در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس و سرزمین اِلفها است. این سرزمین در بالاترین طبقه جهان نورس، در کنار آسگارد و واناهایم قرار دارد. فریر ایزد نژاد ونیرها، فرمانروای الفهایم و الفهای روشنایی به شمار میرفت. الفهایم، اِلفهای روشنایی و حتی اِلفهای تاریکی سرزمین سوارتالفهایم، هرگز در منابع و افسانههای ژرمن و نورس شرکت نداشتهاند و فقط نام آنها در حال عبور از چندین مکان ذکر شدهاست.
اِلفهای روشنایی موجودات زیبایی بودند و به عنوان فرشتگان نگهبان ایزد فریر به شمار میرفتند. آنها همچنین ایزدان جزئی طبیعت و باروری بودند و میتوانستند با دانشی که از قدرتهای جادویی داشتند به انسانها کمک، و یا مانع کار آنها شوند.
------------------------------------
واناهایماناهایم (به زبان نروژی باستان: Vanaheimr) در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس و همانطور که از نامش پیداست سرزمین نژاد ونیرها، ایزدان و ایزدبانوان باروری، حاصلخیزی و خرد است. ونیرها استادان سحر و جادو نیز بودند و میتوانستند آینده را پیشگویی کنند. هیچکس به طور دقیق نمیداند این سرزمین کجا واقع شده و حتی چگونه به نظر میرسد، اما در برخی منابع، واناهایم در غرب آسگارد، بالاترین سطح جهان قرار دارد. این تنها سرنخی است که از «لوکاسنا» (یکی از اشعار ذکر شده در ادای شاعرانه) در دست میباشد که در آن گفته شده: وقتی نیورد ایزد دریاها، پس از جنگ آسیر و ونیر به عنوان گروگان از سمت شرق به سوی آسگارد به راه افتاد، میتوان نتیجه گرفت واناهایم جایی در سمت غرب آسگارد واقع شدهاست.
--------------------------------------
میدگاردمیدگارد یا سرزمین میانه (به زبان نروژی باستان: Miðgarðr) در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس و سرزمین و اقامتگاه انسانها است. میدگارد تنها سرزمین قابل مشاهده در بین نه جهان بود. بر طبق افسانهها، میدگارد از به هم پیوستن اندام یمیر، اولین مخلوق اساطیر اسکاندیناوی پس از کشته شدنش توسط اودین و برادرانش به منظور محافظت از بشریت در مقابل غولها درست شدهاست. ایزدان با حمل پیکر عظیمالجثه او به داخل گینونگاگپ، زمین را از گوشت تن و صخرهها را از استخوانش پدید آوردند. آنها تخته سنگها و قلوه سنگها را از دندانها و استخوانپارههای تن او پدید آوردند، خونش را به دریاچهها و دریا، جمجمهاش را به آسمان فراز زمین بدل کردند و از چهار سو، چهار کوتوله (شمال، جنوب، شرق و غرب) در هر سمت گماردند تا جهان را نگه دارند. آنها گیاهان و درختان را از موی یمیر برآوردند و مغز او را بر آسمان پاشیدند تا ابرها را پدید آورد و در انتها از ابروهایش میدگارد، سرزمین انسانها را خلق کردند. میدگارد یکی از جهانهای میانی در ایگدراسیل به شمار میرفت و در زیر آسگارد، اقامتگاه ایزدان جنگاور اسکاندیناوی قرار دارد و در نیمهراه از شمال مابین نیفلهایم، سرزمین یخ و در جنوب آن موسپلهایم، منطقه آتش قرار گرفته بود. میدگارد و آسگارد بوسیلهٔ پل رنگینکمان بیفروست به یکدیگر متصل هستند. میدگارد توسط اقیانوس عظیم صعبالعبوری احاطه شده بود. در داخل آبهای این اقیانوس ماری عظیمالجثه به نام یورمونگاند زندگی میکرد. این مار آنچنان رشد کرده و بزرگ شد، که دورتادور زمین را گرفت و سرش به دمش رسید.
-----------------------------------------
سوارتآلفهایمسوارتآلفهایم (به زبان نروژی باستان: Svartálfar) در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس، سرزمین دووارفها که برخی مواقع به آنها اِلفهای تاریکی نیز میگویند، که از کرمهای خارج شده از گوشت یمیر بوجود آمدهاست. اِلفهای تاریکی از خورشید بیزار بودند در نتیجه قلمرو آنها در زیرزمین و لابهلای سنگها بود. آنها ظاهری زشت داشتند و برای انسانها موجبات دردسر بودند و به عنوان موجوداتی بسیار آزاردهنده توصیف شدهاند. به بیان سادهتر آنها چیزی جز دردسر نبودند. بسیاری از نورسها تصور میکردند اِلفهای تاریکی مسئول کابوسهایشان هستند. از دید شمالیها به این نوع اِلفها مادیان میگفتند. مادیانها بر روی سینهٔ فرد در حال خواب مینشستند و رویاهای بد را در گوش فرد زمزمه میکردند.
------------------------------------------
موسپلهایمموسپلهایم یا موسپل (به زبان نروژی باستان: Múspellsheimr) در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس، سرزمین غولان آتشی که در بخش جنوبی جهان واقع شدهاست. موسپلهایم منطقهای گرم و سوزان، پر از گدازه، شعلههای آتش، جرقه و دوده بود. این سرزمین در جهت مخالف جهان برف و یخ نیفلهایم قرار داشت که بدین سبب یخهای واقع در نیفلهایم توسط بادهای گرم سرزمین سوزان موسپلهایم بوجود آمده بود. یخها به ذوب شدن خود ادامه میدادند و از قطرات آنها اولین مخلوق زنده، یمیر پدید آمد. این سرزمین توسط سورت و همسرش سینمارا فرمانروایی میشد. سورت در نبرد نهایی راگناروک درخت جهان ایگدراسیل را توسط شمشیر سوزانش به آتش کشیده و یکی از خدایان نژاد ونیر به نام فریر را از پا در میآورد.
----------------------------------------
نیفلهایمنیفلهایم (به زبان نروژی باستان: Niflheimr) (به معنی جهانی از مه)، در اساطیر اسکاندیناوی، یکی از نه بخش جهان در کیهانشناسی نورس که در دوردستترین مناطق شمالی گینونگاگپ از یخ و مه پوشیده شدهاست. نیفلهایم دارای نه رودخانهٔ یخی است و سردترین و تاریکترین سرزمین در جهان به شمار میرود. این سرزمین در زیر سومین ریشه ایگدراسیل و بر فراز چشمهای است که به هورگلمیر مشهور است و گفته شده یازده رودخانه به نام الیواگار از آن سرچشمه میگیرند، که توسط اژدهای بزرگ نیدهاگ محافظت میشوند. آب الیواگار از طریق دامنه کوهها به دشتهای گینونگاگپ جریان پیدا میکند که در آنجا منجمد و تبدیل به یخ میشوند، و همین مسئله دلیل سرمای بیش از حد در دشتهای شمالی است. هنگامی که ایگدراسیل، درخت جهان رشد کرده و سر به آسمان کشید، یکی از سه ریشه بزرگ خود را برای جذب آب چشمههای هورگلمیر در نیفلهایم قرار داد. یمیر که پدر تمام غولهای نژاد یخ به شمار میرفت، از ذوب شدن یخهای واقع در نیفلهایم بوجود آمده بود.
----------------------