Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

نفرین ابدی ------>> فصل هفتم: پیش به سوی شهر

21 ارسال‌
7 کاربران
80 Reactions
8,117 نمایش‌
feel
 feel
(@feel)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
شروع کننده موضوع  

خیلی وقته که می خوام این کتاب رو بزارم. تقریبا حدود یک سالی بود که برای گذاشتنش برنامه ریخته بودم، اما هر بار با یک سری مشکلات، مخصوصا تبلی مواجه می شدم. اما بالاخره با کمک بی نهایت چندتا از دوستان بالاخره موفق شدم تا فصل ها رو بزارم. فصل دهی رو در سایت زندگی پیشتاز شروع کردم و از فصل چهار به بعد اگر خدا بخواد فصل ها رو در بوک پیج و زندگی پیشتاز می زارم.
در همان ابتدا
از تمامیه بچه هایی که توی تمام این مدت من رو همراهی کردن و با تشویق هاشون بهم امید دادن تشکر می کنم.

درباره ی کتاب: این یک مجموعه ی دوکتابه است،
کتاب اول با عنوان نفرین ابدی و کتاب دوم با عنوان پیشگویان.
هنوز کاور اصلی رو روی فصل ها نزاشتم و قالبی که برای فصل استفاده شده، قالب اصلی کتاب نیست و اگر همه چیز خوب پیش بره، هر هفته و یا هر دو هفته یک بار
یک فصل جدید گذاشته میشه.

و آن هنگام که پایان، آغاز همه چیز است و مرگ دریچه‌ای رو به دنیای جدید؛ خاطراتی ناآشنا که گویای حقیقت است و رویاهایی حاوی پیشگویی.
چرخه‌ایی که آغاز گشته پایان خواهد یافت.

فصل اول: دعوت
فصل دوم: مارتا

فصل سوم: اولین دیدار
فصل چهارم: اولین دردسر
فصل پنجم: مراسم تدفین
فصل ششم: بیان حقیقت
فصل هفتم: پیش به سوی شهر

امیدوارم از کتاب لذت ببرید و بی صبرانه منتظر نظراتتون هستم.


   
SandS, sajjad.zahiri2, milad.m and 25 people reacted
نقل‌قول
s4m
 s4m
(@s4m)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 418
 

بسیار جالب نوشته شده بود به وضوح معلوم بود خیلی روش کار شده و روند داستان خیلی خوب بود نه تند بود و نه کند خیلی جالب بود اقاقات مبهم و توصیفات خیلی خوب بود . منتظر فصل های بعدیت هستم انشا الله در تمام مراحل زندگیت موفق باشی و انشا الله کار آخرت نباشه و ادامه بدی نویسندگی رو ...


   
Smajids, hesam.b3da, draGonh_762 and 7 people reacted
پاسخنقل‌قول
feel
 feel
(@feel)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
شروع کننده موضوع  

s4m;8922:
بسیار جالب نوشته شده بود به وضوح معلوم بود خیلی روش کار شده و روند داستان خیلی خوب بود نه تند بود و نه کند خیلی جالب بود اقاقات مبهم و توصیفات خیلی خوب بود . منتظر فصل های بعدیت هستم انشا الله در تمام مراحل زندگیت موفق باشی و انشا الله کار آخرت نباشه و ادامه بدی نویسندگی رو ...

مرسی که فصل رو خوندید و نظر دادید و مرسی به خاطر این همه حمایت.
اگر به نظرتون جایی از داستان مشکل داشت یا نیاز به کار بیشتری داشت خوشحال میشم که بهم بگید تا بتونم در حین فصل دادن روی فصل های قبلی هم کار کنم.

🙂


   
hesam.b3da, s4m, draGonh_762 and 3 people reacted
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 760
 

سلام غزل خانم

خسته نباشی

من فقط تونستم 2 فصل اول داستانت رو بخونم تا تا اینجا داستانت شباهت خیلی زیادی به مجموعه کتاب های آشیانه افسانه داشت ، یعنی هر خط از داستانت رو که میخوندم یاد اون مجموعه میافتادم ولی جدا از این خیلی خوب داستانت رو نوشتی و از نظر من شیوه ی نوشتنت به سینا نزدیک هست ، روون و راحت مینویسی (منظورم روش نوشتن هست نه داستان کتابت) اگر به همین شکل داستانت رو بنویسی از نظر من چیزی از داستان سینا کم نداره و تنها چیزی که ممکنه باعث بشه داستانت از داستان سینا کمتر باشه ، ذهنت هست نه قلمت (قلمت رو خیلی دوست دارم) اگر بتونی داستان رو طوری پیش ببری که اتفاقات مختلف و پشت سر هم برا شخصیت های داستان بیفته و خواننده رو خسته نکنه به شخص میتونم بگم یکی از بهترین داستان هایی میشه که تا حالا خونم ، اگر بتونی ایده های عالی برای داستانت پیدا کنی ، داستانت ....

همونجور که گفتم من فقط دو فصل اول رو خوندم و برای نقد خود داستانت زوده ، بزار داستانت یه کم جلو براه به اونجاش هم میرسیم

و در پایان ، موفق باشی و انشالا داستانت رو با موفقیت و بدون مشکل تموم کنی:53:تالارگفتمان 1


   
draGonh_762 and feel reacted
پاسخنقل‌قول
feel
 feel
(@feel)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
شروع کننده موضوع  

واقعا مرسی از همگی به خاطر نظرات. 🙂 🙂 🙂 :53::53::53:
با وجود اینکه توی اینجا کاربر تازه هستم و این پست اولین چیزیه که ارسال کردم، باز هم کتاب رو خوندید و جواب دادید. خیـــــلی مرسی 🙂

غزل بابا جون ژوپیتر(تالارگفتمان 2) زودتر فصل بده باباتالارگفتمان 2 من در خماریش موندم

تمام تلاشم رو می کنم :دی

خسته نباشییییییییییییییییییییی ییییی
دستت درد نکنه
خیلی خوب بود
و امیدوارم همه چی خوب باشه
تا بتونی هر چه زودتر بقیه اشو بدی بیرون
دمت دستات گگگگگگگگگگگگگرررررررررررر رررررررررررمممممممممممممم مممم

خیلی مرسی فاطیما جان. 🙂 🙂 منم امیدوارم روی چرخه بیوفته که بشه فصل ها رو زودتر گذاشت :دی :دی وگرنه خودم دق می کنم تا آخر داستان.

واقعا عالی بود،
ولی فکر کنم،بهتر زودتر وارد اصل ماجرا بشی.

نکته ی خیلی خوبی بود. خودمم کم کم به این نتیجه رسیده بودم که یه کم بیش از حد داره طول میکشه.

سلام غزل خانم
خسته نباشی
من فقط تونستم 2 فصل اول داستانت رو بخونم تا تا اینجا داستانت شباهت خیلی زیادی به مجموعه کتاب های آشیانه افسانه داشت ، یعنی هر خط از داستانت رو که میخوندم یاد اون مجموعه میافتادم ولی جدا از این خیلی خوب داستانت رو نوشتی و از نظر من شیوه ی نوشتنت به سینا نزدیک هست ، روون و راحت مینویسی (منظورم روش نوشتن هست نه داستان کتابت) اگر به همین شکل داستانت رو بنویسی از نظر من چیزی از داستان سینا کم نداره و تنها چیزی که ممکنه باعث بشه داستانت از داستان سینا کمتر باشه ، ذهنت هست نه قلمت (قلمت رو خیلی دوست دارم) اگر بتونی داستان رو طوری پیش ببری که اتفاقات مختلف و پشت سر هم برا شخصیت های داستان بیفته و خواننده رو خسته نکنه به شخص میتونم بگم یکی از بهترین داستان هایی میشه که تا حالا خونم ، اگر بتونی ایده های عالی برای داستانت پیدا کنی ، داستانت ....

همونجور که گفتم من فقط دو فصل اول رو خوندم و برای نقد خود داستانت زوده ، بزار داستانت یه کم جلو براه به اونجاش هم میرسیم

و در پایان ، موفق باشی و انشالا داستانت رو با موفقیت و بدون مشکل تموم کنیتالارگفتمان 1

مرسی 🙂 توی روند نوشتن داستان کتاب های خیلی زیادی خوندم، که هر کدومشون به یه شیوه ای روی نوشتنم تاثیر گذاشت، اما انتظار هر کتاب دیگه ای رو داشتم جز این یکی. :دی :دی :دی چون اون موقع کتاب آشیانه افسانه رو نخونده بودم. :دی
اما الان که به نوع شروع داستان فکر می کنم و نوع شخصیت ها می بینم که واقعا حرف درسته :دی
مرسی.
من هم امیدوارم تا آخر همه چیز خوب پیش بره. یعنی دارم تمام تلاشم رو می کنم تا از بخش های غیر ضروری جلوگیری کنم، یا اینکه بین تمام اتفاقات بزرگ یک فضا برای نفس کشیدن داشته باشه تا خواننده اذیت نشه. گاهی گاهی واقعا سخت میشه. اما تمام تلاشم رو می کنم. باز هم مرسی به خاطر نظر حمایت 🙂 🙂


   
پاسخنقل‌قول
draGonh_762
(@dragonh_762)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 64
 

من از دیشب که داستان رو خوندم تو ذهنم بود که بیام اینو بگم ولی مثله اینکه دیر رسیدم:2:
بجاش این رو میگم تو تمام داستان هایی که خوندم و شخصیت اصلی پسر نبوده بهترین شخصیت کندرا؟ تو آشیانه افسانه بود.دلیلش هم این بود که زیاد گریه نمی کرد.الان تو این چهار فصلی که من خوندم فکر کنم 4-5 بار تا حالا لوسی گریه کرده که اگر بخواد تو هر فصل حداقل یک بار گریه کنه دیگه....
از اونجایی که هنوز اولای داستانه گفتم این موضوع رو بگم که خواهشا شخصیت لوسی رو مثله افرادی که در مواجهه با مشکلات فقط گریه میکنن و نصف وقت رو بیهوده هدر میدن درست نکنید.البته هنوز کاملا شخصیت پردازی نکردید ولی گفتم الان بگم خیلی بهتر از این که بعدا که دیگه دیر شده بگم :15:
به غیر از گریه راه های دیگه ای هم برای بیان احساسات شخصیت ها هست نمی گم گریه کردن بده ولی خداییش زیاد از حدش اعصاب خورد کنه.
درباره ی شیوه نوشتن و بیان مطالب هم خوشم اومد هر چند هنوز وارد داستان اصلی نشدی که طبیعیه ولی به نظرم تا اینجا خیلی خوب داستان پیش رفته. :دی


   
s4m, feel and حسین reacted
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 760
 


اگر بتونی رو شخصیت های داستانت مانور بدی خیلی خوب میشه
مثلا تو الان نایت ساید رو در نظر بگیر من الان تا وسطای جلد 9 رو خوندم و بعد از 8 جلد الان نویسند یه کم روی زندگی خصوصی جان و سوزی اونم داخل یه فصل متمرکز شده و از نظر من این ضعف کتاب هست که به جای این که شخصیت های داستان و زندگی خصوصیشون رو برای خواننده باز کنه میره میچسبه به اتفاقات داستان و میخواد همش ماجراهای مختلف برای شخصیت های داستان به وجور بیاره ولی اصلی ترین موضوعات را بیخیال میشه.

الان اگر توجه کنی نایت ساید داستان خشنی هست و نویسنده تمام تلاشش رو روی این میزاره که داستان رو خشن جلو ببره ولی از نظر من داستان علاوه بر خشن بودن باید به جنبه های احساسی هم توجه بشه و بلعکس ، نباید با پرداختن به یه ژانر ، ژانر دیگه رو کمرنگ یا حذف کرد ، یه داستان خوب یاید همه یا تا حدودی بیشتر ژانر ها رو داخل خودش داشته باشه. اگر نویسنده بتونه ژانر های زیادی رو داخل داستانش قرا بده و به حد مطلوب به همه ژانر ها بپردازه روی تعداد خواننده ها تاثیر بسزایی میزاره.

و اگر بتونی داخل داستان یه شخصیت بیخیال و شوخ بزاری به عوض کردن حال و هوای داستان خیلی کمک میکنه. نیازی نیست که همه شخصیت های داستان شوخی کنند ، فقط یکی ، الان یادم نیست داخل کدوم جلد از نایت ساید نویسنده داخل اون تمام شخصیت ها رو به شوخی کردن مجبور کرده بود و از نظر من اون جلد ضعیف ترین جلد از این مجموعه بود ، برا همین میگم تمرکزت روی مسخره بازی و لودگی رو روی یه نفر به خصوص متمرکز کن تا با کاراش باعث تغییر فضای داستان بهشه و وقتایی که داخل داستان جَوّ سنگینی به وجود میاد با چن تا شوخی فضا رو به حالت عادی برگردونه.


   
پاسخنقل‌قول
feel
 feel
(@feel)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
شروع کننده موضوع  

draGonh_78;9023:
من از دیشب که داستان رو خوندم تو ذهنم بود که بیام اینو بگم ولی مثله اینکه دیر رسیدم:2:
بجاش این رو میگم تو تمام داستان هایی که خوندم و شخصیت اصلی پسر نبوده بهترین شخصیت کندرا؟ تو آشیانه افسانه بود.دلیلش هم این بود که زیاد گریه نمی کرد.الان تو این چهار فصلی که من خوندم فکر کنم 4-5 بار تا حالا لوسی گریه کرده که اگر بخواد تو هر فصل حداقل یک بار گریه کنه دیگه....
از اونجایی که هنوز اولای داستانه گفتم این موضوع رو بگم که خواهشا شخصیت لوسی رو مثله افرادی که در مواجهه با مشکلات فقط گریه میکنن و نصف وقت رو بیهوده هدر میدن درست نکنید.البته هنوز کاملا شخصیت پردازی نکردید ولی گفتم الان بگم خیلی بهتر از این که بعدا که دیگه دیر شده بگم :15:
به غیر از گریه راه های دیگه ای هم برای بیان احساسات شخصیت ها هست نمی گم گریه کردن بده ولی خداییش زیاد از حدش اعصاب خورد کنه.قعا
درباره ی شیوه نوشتن و بیان مطالب هم خوشم اومد هر چند هنوز وارد داستان اصلی نشدی که طبیعیه ولی به نظرم تا اینجا خیلی خوب داستان پیش رفته. :دی

مـــــــــــــرسی به خاطر نظر و مرسی به خاطر خوندن فصل ها.
نه هیچ ایده ای دیر نیست. فقط گاهی من دیر به دیر سرمیزنم اما همیشه خیلی خوشحال میشم اگر نظراتتون رو بگید.
واقعا لوسی این قدر گریه کرد؟؟؟؟ :دی :دی :دی :دی
قبلا یکی دیگه از دوستان هم همین حرف رو زده بود به همین خاطر تلاش کرده بودم تا این اتفاق نیوفته، اما این سری توجه بیشتری می کنم. چون خودمم دوست ندارم این موضوع رو. :دی :دی
بلی بلی، اما این هم کمی تا قسمتی دیر است، :دی چون کتاب کامله، فقط تغییرات نهایی که بیشترشون بر اساس نظرات شماها و ادیتشه مونده ( البته افتادم روی ویر حذف کردن یه سری فصل ها و تغییرات اساسی 🙁 🙁 فک کنم کتاب رو به نابودی بکشم.)
کلی مرسی به خاطر امیداوری. 🙂 🙂

H.O.S.S.E.I.N;9025:

اگر بتونی رو شخصیت های داستانت مانور بدی خیلی خوب میشه
مثلا تو الان نایت ساید رو در نظر بگیر من الان تا وسطای جلد 9 رو خوندم و بعد از 8 جلد الان نویسند یه کم روی زندگی خصوصی جان و سوزی اونم داخل یه فصل متمرکز شده و از نظر من این ضعف کتاب هست که به جای این که شخصیت های داستان و زندگی خصوصیشون رو برای خواننده باز کنه میره میچسبه به اتفاقات داستان و میخواد همش ماجراهای مختلف برای شخصیت های داستان به وجور بیاره ولی اصلی ترین موضوعات را بیخیال میشه.

الان اگر توجه کنی نایت ساید داستان خشنی هست و نویسنده تمام تلاشش رو روی این میزاره که داستان رو خشن جلو ببره ولی از نظر من داستان علاوه بر خشن بودن باید به جنبه های احساسی هم توجه بشه و بلعکس ، نباید با پرداختن به یه ژانر ، ژانر دیگه رو کمرنگ یا حذف کرد ، یه داستان خوب یاید همه یا تا حدودی بیشتر ژانر ها رو داخل خودش داشته باشه. اگر نویسنده بتونه ژانر های زیادی رو داخل داستانش قرا بده و به حد مطلوب به همه ژانر ها بپردازه روی تعداد خواننده ها تاثیر بسزایی میزاره.

و اگر بتونی داخل داستان یه شخصیت بیخیال و شوخ بزاری به عوض کردن حال و هوای داستان خیلی کمک میکنه. نیازی نیست که همه شخصیت های داستان شوخی کنند ، فقط یکی ، الان یادم نیست داخل کدوم جلد از نایت ساید نویسنده داخل اون تمام شخصیت ها رو به شوخی کردن مجبور کرده بود و از نظر من اون جلد ضعیف ترین جلد از این مجموعه بود ، برا همین میگم تمرکزت روی مسخره بازی و لودگی رو روی یه نفر به خصوص متمرکز کن تا با کاراش باعث تغییر فضای داستان بهشه و وقتایی که داخل داستان جَوّ سنگینی به وجود میاد با چن تا شوخی فضا رو به حالت عادی برگردونه.

کلی مــــــــــرسی به خاطر این همه راهنمایی.
فک کنم منم باید توی بخش شخصیت سازی کار کنم. چون من هم بیشتر مواقع حوادث رو دنبال می کنم.
شخصیت شوخ رو واقعا موافقم. اما توی کتاب اول بنا به روند اتفاقات شخصیت شوخ و بیخیال جایگاه چندانی نداره. اما برای کتاب دوم به طور حتم ازش استفاده می کنم. 🙂

مرسی از هردوتون به خاطر نظر :53:


   
پاسخنقل‌قول
feel
 feel
(@feel)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
شروع کننده موضوع  

H.O.S.S.E.I.N;9094:
فک کنم غزل خانم نوشتن جلد دوم رو هم تموم کردن یا داخل فصل های پایانی جلد دوم هستن (دقیقاً یادم نیست کدوم) ولی مث این که ایشون بر اساس انتقاد و پیشنهاد دوستان ، داستان رو یه کم دسکاروی و ویرایش میکنن و بعد فصول رو ارائه میدم و تنها مشکل کتاب اینه که این دیر به دیر فصل میدن (برا این میگم دیر به دیر چون نوشتن داستان تموم شده و فقط ویرایش و بازبینی داستان مونده)

:دی :دی :دی :دی
یه سوال درمورد کتاب دوم از کجا خبر دارید؟ یعنی من واقعا موندم!
کتاب دوم هم تا فصل ها نهایی پیش رفته اما هنوز نتونستم تمومش کنم. برای کتاب اول هم مشکل اصلیم توی فصل های آغازیشه. تمام چهارچوب کتاب یکی می مونه اما دارم تغییرات اساسی توی فصل های اولیه می دم که مدت فصل دهی رو بیشتر می کنه.
علاوه بر اون خود ویرایش کلی وقت میگیره. بیشتر از اون هماهنگی و پیدا کردن زمانی که بتونی با ویرایشگر حرف بزنی.. (اینجاست که باید بگم دم فاطمه ی عزیز گرم.)
انشاا... بعد از فصل شش همه چیز روی یه قلتک ثابت می افته.

reza379;9096:
یعنی الان کتاب کامله و ایشون فقط در حال ویرایش کتاب هستن؟؟؟؟؟؟؟ چقدر خوبه اگر اینطور باشه.امیدوارم زودتر قرار بدید تا بخونیم!

بله کتاب اول کامله، کتاب دوم هم تقریبا کامله. دو سه فصل نهاییش مونده.
اما باور کنید که ویرایش خودش به اندازه ی نوشتن خود کتاب زمان بره :دی
به روی چشم تلاش می کنیم که کتاب رو هر چه سریع تر بزارم و امیدوارم که از روندش خوشتون بیاد.

H.O.S.S.E.I.N;9097:
روش فصل دهی ایشون رو نمیدونم چه جوری ولی میدونم که سرشون خیلی شلوغه و کمتر میرسن به اینجا و رندگی پیشتاز سر بزنند.:43:
ولی رضا جان ، تو این 4 فصل رو بخون ببین خوشت میاد یا نه.:53:

:دی :دی :دی آخه من هم شاغلم هم درس می خونم. دیگه زندگی شخصی هم هست دیگه!

bookbl;9098:
خیلی خوبه ولی مث آشیانه افسانست تا حدودی .... تا حدودی که نه .... خیلی مثل آشیانه افسانست ..... ولی جالبه خوشم اومد.

:دی :دی
واقعا نمی دونم چطور شد که این طور شد. :دی با وجود اینکه کتاب افسانه ی آشیانه رو اون موقع نخونده بودم، اما فصل های اولیه خیلی به هم شباهت دارن و کاملا باهاتون موافقم.
اما خوشحالم که از داستان خوشتون اومد امیدوارم تا اخر همین نظر رو داشته باشید.
🙂 و مرسی که خوندید فصل ها رو.

H.O.S.S.E.I.N;9099:
منم همین نظر رو راجبه دو فصل اول دارم (اگر پستای قبلی رو بخونی اعلام کردم) ولی رفته رفته شباهت داستان ، با داستان آشیانه افسانه کمرنگتر میشه.

:دی :دی :دی قربون دستت. واقعا لازم داشتم یکی این رو بگه.
پ.ن : مرسی که همیشه به اینجا سر می زنی.


   
حسین reacted
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

من الان فعلا فقط فصل اولش رو خوندم و اتفاقا همین الان هم تموم شد. اما یک چیزی میگم که خیلی جالبه. فضای داستان یه طورایی جذب میکنه آدمو. اصلا یادم نمیاد که تا حالا توی داستان ها و فن فیکشن ها دوتا خواهر و برادر بوده باشن که قدرت داستان باشن. البته تقریبا. اینطور حخدس میزنم. بعد اینکه توی همین فصل اول مطالب بسیار نامفهوم زیادی بیان شد که آدم رو علاوه بر اینکه جذب میکنه وادار به خوندن ادامه داستان میکنه. بعضی قسمت هاش یک مقداری ضدحال یا حالا هر چیز دیگه بودن. مثلا این مامانشون خیلی غرغرو هستش...
ولی من که این داستان رو تا نخونم ول نمیکنم. بازم امیدوارم هر چی زودتر کار ویرایش و خلاصه تغییرات جذئی کتاب رو تموم کنید و قرارش بدید:1:
فکر کنم هر فصلی که بخونم تا این 4فصل واسه هر کدوم یه نظر بزارم. که البته آره خودمم میدونم خیلی آدم پرحرفیم. اگر خلاصه سر کسی در گرفت تو این مدتی که پیش رو داریم معذرت:17:


   
feel and حسین reacted
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 760
 

reza379;9101:
من الان فعلا فقط فصل اولش رو خوندم و اتفاقا همین الان هم تموم شد. اما یک چیزی میگم که خیلی جالبه. فضای داستان یه طورایی جذب میکنه آدمو. اصلا یادم نمیاد که تا حالا توی داستان ها و فن فیکشن ها دوتا خواهر و برادر بوده باشن که قدرت داستان باشن. البته تقریبا. اینطور حخدس میزنم. بعد اینکه توی همین فصل اول مطالب بسیار نامفهوم زیادی بیان شد که آدم رو علاوه بر اینکه جذب میکنه وادار به خوندن ادامه داستان میکنه. بعضی قسمت هاش یک مقداری ضدحال یا حالا هر چیز دیگه بودن. مثلا این مامانشون خیلی غرغرو هستش...
ولی من که این داستان رو تا نخونم ول نمیکنم. بازم امیدوارم هر چی زودتر کار ویرایش و خلاصه تغییرات جذئی کتاب رو تموم کنید و قرارش بدید:1:
فکر کنم هر فصلی که بخونم تا این 4فصل واسه هر کدوم یه نظر بزارم. که البته آره خودمم میدونم خیلی آدم پرحرفیم. اگر خلاصه سر کسی در گرفت تو این مدتی که پیش رو داریم معذرت:17:

منم کاملا باهات موافقم که فضای داستان آدم رو جزب میکنه.

داخل فصل اول وقتی که داخل مدرسه میخواستن به زور پول لوسی رو ازش بگیرن و لوسی حسابی ترسیده بود و اسم پیت رو صدا زد و پیت سریع خودش رو بهش رسوند و قلدورها رو زد و نکتش اینجاست که هیچ جوره پیت نمیتونسته صدای لوسی رو از داخل کلاس بشنوه و خودش اعتراف کرد که یه حسی بهش گفته بود که لوسی داخل دردسر افتاده و به کمکش نیاز داره ، پس میشه این نتیجه رو گرفت که پیت یه جورای محافظ لوسی هست (نه محافظ به عنوان یه برادر) و به خاطر شباهت زیاد لوسی به عمه مارتا یه کم آدم شک میکنه که واقعاً لوسی دختر پدر مادرش هست یا دختر عمه مارتا و یه جورایی با عقل جور در میاد که لوسی بچه مارتا باشه و پیت پسر جرجی باشه ، اینجوری محافظ بودن پیت بیشتر منتقی به نظر میاد.


   
feel reacted
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

H.O.S.S.E.I.N;9102:
منم کاملا باهات موافقم که فضای داستان آدم رو جزب میکنه.

داخل فصل اول وقتی که داخل مدرسه میخواستن به زور پول لوسی رو ازش بگیرن و لوسی حسابی ترسیده بود و اسم پیت رو صدا زد و پیت سریع خودش رو بهش رسوند و قلدورها رو زد و نکتش اینجاست که هیچ جوره پیت نمیتونسته صدای لوسی رو از داخل کلاس بشنوه و خودش اعتراف کرد که یه حسی بهش گفته بود که لوسی داخل دردسر افتاده و به کمکش نیاز داره ، پس میشه این نتیجه رو گرفت که پیت یه جورای محافظ لوسی هست (نه محافظ به عنوان یه برادر) و به خاطر شباهت زیاد لوسی به عمه مارتا یه کم آدم شک میکنه که واقعاً لوسی دختر پدر مادرش هست یا دختر عمه مارتا و یه جورایی با عقل جور در میاد که لوسی بچه مارتا باشه و پیت پسر جرجی باشه ، اینجوری محافظ بودن پیت بیشتر منتقی به نظر میاد.

تالارگفتمان 5
فکر کنم تا ته داستان رو گفتین o.O
مخصوصا اینکه من یه جورایی احساس میکردم که جرجی واقعا واقعا بیشتر نگران پیت بود تا لوسی. احساس نگرانی که برای پیت داشت بیشتر بود. البته پدره دیگه. نمیشه بگیم فرق میزاره ، بده اینطور بگیم>


   
feel and حسین reacted
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

H.O.S.S.E.I.N;9111:
من دو تا مطلب رو گفتم رضا جان :
یکیش مال فصل اول بود که شما گفتین اونو خوندین
و
یکی دیگش هم فک کنم مال فصل سوم باشه ، من فقط به یه شباهت چهره ای لوسی با عمش اشاره کردم و نویسنده هم زیاد به این موضوع گیر نداده ، پس خیالت راحت چیزی رو نگفتم که باعث بشه جزابیت داستان از نظرت بیاد پایین (آخرای فصل 4 یه شباهت زیادی به آخر کتاب سفیر کبیر داره:65:)

نهههه ببخشید منظور من این بود که با همین این چیزی که گفتین احتمال محافظ بودن و اینا میشه فهمید که مثثثثلا داستان از چه قراره. مثل همین که میشینی پای یه فیلمی ( ترجیحا ایرانی) و یک چیزی یکی میگه بعد میبینی آره درست گفته ...
منظور بدی نداشتم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ببخشید دوستان اینجا عرض میکنم. میخواستم یه تاپیک قرار بدم بعد میخوام یک نفر راهنماییم کنه. یعنی همه کارهایی که نیازه انجام بدم و اینکه چطور باید انجام بدم رو بهم بگه. ممنون میشم یکی از مدیران یا کاربران بهم جواب بده. تاپیکی درباره نوشتن کتاب و اینا هم نیست فقط اطلاعات تاریخیه.


   
حسین and حسین reacted
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 760
 

reza379;9114:
نهههه ببخشید منظور من این بود که با همین این چیزی که گفتین احتمال محافظ بودن و اینا میشه فهمید که مثثثثلا داستان از چه قراره. مثل همین که میشینی پای یه فیلمی ( ترجیحا ایرانی) و یک چیزی یکی میگه بعد میبینی آره درست گفته ...
منظور بدی نداشتم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ببخشید دوستان اینجا عرض میکنم. میخواستم یه تاپیک قرار بدم بعد میخوام یک نفر راهنماییم کنه. یعنی همه کارهایی که نیازه انجام بدم و اینکه چطور باید انجام بدم رو بهم بگه. ممنون میشم یکی از مدیران یا کاربران بهم جواب بده. تاپیکی درباره نوشتن کتاب و اینا هم نیست فقط اطلاعات تاریخیه.

اینا همش حدث و گمان هست ، من اینا رو برای این که بچه ها کنجکاو بشن و بحث کنن میگم چون نویسنده از وقت خودش گذاشته و داستان رو نوشته پس با دو خط بحث درباره کتاب چیزی از کاربر کم نمیشه.

---------------------------------------------------

من درست منظورت رو نفهمیدم ، یعنی میخوای بدونی چه جوری تاپیک بزنی؟؟؟؟
اگر یاهو مسنجر داری آی.دی منو ادد کن یا اگر نخواستی مشکل یا سوالت رو داخل پیام خصوصی بهم بگو تا برات توضیح بدم.

mymaxmovie


   
پاسخنقل‌قول
feel
 feel
(@feel)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
شروع کننده موضوع  

H.O.S.S.E.I.N;9102:
منم کاملا باهات موافقم که فضای داستان آدم رو جزب میکنه.

داخل فصل اول وقتی که داخل مدرسه میخواستن به زور پول لوسی رو ازش بگیرن و لوسی حسابی ترسیده بود و اسم پیت رو صدا زد و پیت سریع خودش رو بهش رسوند و قلدورها رو زد و نکتش اینجاست که هیچ جوره پیت نمیتونسته صدای لوسی رو از داخل کلاس بشنوه و خودش اعتراف کرد که یه حسی بهش گفته بود که لوسی داخل دردسر افتاده و به کمکش نیاز داره ، پس میشه این نتیجه رو گرفت که پیت یه جورای محافظ لوسی هست (نه محافظ به عنوان یه برادر) و به خاطر شباهت زیاد لوسی به عمه مارتا یه کم آدم شک میکنه که واقعاً لوسی دختر پدر مادرش هست یا دختر عمه مارتا و یه جورایی با عقل جور در میاد که لوسی بچه مارتا باشه و پیت پسر جرجی باشه ، اینجوری محافظ بودن پیت بیشتر منتقی به نظر میاد.

وووواااااااااووووووو دمت گرم! یعنی کلا ذهن خلاقی داری :دی :دی میگم موضوع داستان بعدی رو پیدا کردم :دی :دی
ولی جدا خیلی ایده ی خوبی بود! دمت گرم!!!!!!!

reza379;9105:
تالارگفتمان 5
فکر کنم تا ته داستان رو گفتین o.O
مخصوصا اینکه من یه جورایی احساس میکردم که جرجی واقعا واقعا بیشتر نگران پیت بود تا لوسی. احساس نگرانی که برای پیت داشت بیشتر بود. البته پدره دیگه. نمیشه بگیم فرق میزاره ، بده اینطور بگیم>

:دی :دی :دی :دی :دی :دی :دی واقعا این طور به نظر می اومد؟

Roobi;9354:
با تشکر از داستان خوبتون. میخواستم بپرسم فصل جدید کی میاد ؟؟؟؟

مرسی که خوندی فصل ها رو. من واقعا از همگی عذرخواهی می کنم می دونم که فصل دهی خیلی طولانی شده، اما به یه سری مشکلات هم شخصی و هم زمانی برخوردم.
موقع امتحانات هم بود نمی شد با فاطمه ی عزیز هماهنگی چندانی کرد.
اگر خدا بخواد این سه شنبه یا چهار شنبه فصل جدید رو می زارم.
باز هم شرمنده به خاطر این درکرد و این که بدون هیچ خبری نبودم.
🙂 :53::53::53:


   
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 2
اشتراک: