موجودات افسانه ای موجوداتی تخیلی هستند که در ادبیات، افسانه ها و داستان های مردمان کشورهای گوناگون به آن ها برمی خوریم. در این مطلب نگاهی اجمالی بر چیستی موجودات خیالی داریم که در افسانه ها و قصه های ایرانی از آنها یاد شده است:
- ازمابهتران :
همان جن ؛ که در واقع به آن باید گفت "از ما بدتران" چون انسان از همه بهتر است و خداوند در خلقت انسان بر خود بالید.
- اژدها :
اژدها یکی از موجودات افسانهای در فرهنگ های جهان است. اژدها در اساطیر جهان جایگاه ویژه ای دارد.
اژدها جانوری است که در کهن ترین سنن نماد ویرانکاری و نیز آب و آبادانی بوده است. روزگاری دراز اساطیرشناسان می پنداشتد که اژدها نمایشگر سر و انگیزه پیشرفت بشر است و سرگذشت بشر سراسر کوششی است برای رهائی یافتن از قدرت درهم شکننده اژدها.
- اشوزوشت :
اشوزوشت (Ašō.zušta) یا مرغ بهمن نام جغد افسانه ای در اسطوره های ایرانی است که ناخن می خورد.
در اسطوره های ایرانی، اشوزوشت را اهورامزدا آفریده تا یاریگر نیروهای خوبی باشد. او اوستا می داند و هنگامی که گفتارهای اوستا را برمی خواند دیوها به ترس می افتند.
- آل :
آل یا زائوترسان موجودی خیالی-افسانه ای است. آل یک گونه از موجودات اهریمنی در باور مردمان قفقاز، ایران، آسیای میانه و بخش هایی از جنوب روسیه است.
- اهریمن:
(از اوستایی انگره مینیو ) بدنهاد است. اهریمن پلیدی است و برای از بین بردن نیکی تلاش می کند ولی چون دون و پست مایه است و اهورامزدا آگاه بر هر چیز است پس سرانجام در پایان کار اهریمن نابود شده و اورمزد بر او چیره می شود و کار جهان یکسره به نیکی خواهد گرایید.
در دین زردشت باور بر این است که در طبیعت دو نیروی متضاد خیر (سپنتا مینو - اثر روشنی) و شر (انگره مینو - اثر تاریکی) وجود دارد که همواره در حال نبرد با یکدیگرند.
- بشکوچ :
شیردال (در پارسی میانه: بشکوچ) موجودی افسانه ای با تن شیر و سر عقاب (دال) و گوش اسب است. دال واژه فارسی برای عقاب است.
شیردال ها در معماری عیلامی کاربرد داشتند و نمونه برجسته ای از آن در شوش پیدا شده است. روی کفل این شیردال نوشته ای است بخط میخی عیلامی از اونتاش گال که آن جانور را به اینشوشیناک خدای خدایان عیلام هدیه کرده است. این شیردال که بدست بانو گیرشمن بازسازی شده است در موزه شوش نگاهداری می شود.
مردم باستان شیردال ها را نگهبان گنجینه های خدایان می پنداشتند.
* همچنین شیردال نشان خاندان پادشاهی سوئد نیز هست.
- بختک :
حالت اختناق و سنگینی است که گاهی در خواب به انسان دست می دهد، رؤیای وحشتناک توأم با احساس خفقان و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند.
در افسانه ها و باور عامیانه ایرانی نام موجودی تخیلی است که شبها قصد خفه کردن افراد در خواب را دارد. بختک موجودی نامرئی است که شب هنگام بر بدن انسان چیره می شود و تمام بدن را در اختیار گرفته و قفل می کند، در این حالت انسان فقط نظاره گر ناتوانی خود است.
- پری :
پری در اوستا موجودی اهریمنی است و از آن به صورت زنی بسیار زیبا و فریبنده یاد شده که با پنهان و آشکار شدن پی درپی و تغییر شکل های گوناگون، مردم را می فریبد و به بیراهه می کشاند یا موجب دیوانگی آنان می شود.
پریان در فرهنگ ایرانیان پس از اسلام، موجوات خوب و دوست داشتنی هستند که مردم نیکوکار و خوش نیت را دوست دارند و آن ها را به خوشبختی و کامروایی می رسانند. پادشاه پریان مردی نیک و آزاده است و دختر و پسر شاه پریان رمزی از کمال، زیبائی، ثروت و خوشبختی هستند که هر دختر و پسر جوان آرزوی همسری ایشان را دارد. داستان پری زیبائی که بخت را تقسیم می کرد در داستان های مربوط به جمشید شاه آمده است.
- پیربزنگی :
دیو افسانه ای در افسانه های شرق استان خراسان.
- دوال پا :
یکی از موجودات خیالی در اسطوره ها و داستان های ایرانی است.
دوال پا در افسانه های ایرانی موجود به ظاهر بدبخت و ذلیل و زبونی است که به راه مردمان نشیند و نوحه و گریه آنچنان سر دهد که دل سنگ به ناتوانی او رحم آورد. چون گذرنده ای بر او بگذرد و از او سبب اندوه بپرسد گوید : "بیمارم و کسی نیست مرا به خانه ام که در این نزدیکی است برساند." و عابرچون گوید: "بیا تو را کمک کنم." دوال پا بر گرده ی عابر بنشیند و پا های تسمه مانند چهل متری خود راکه زیر بدن پنهان کرده بود گشوده گرداگرد بدن عابر چنان بپیچد و استوار کند که عابر را تا پایان عمر از دست او خلاصی نباشد. دوال در فارسی به معنی تسمه است.
ازین رو دوال پا در زبان فارسی مصداق آدمهای سمجی است که به هر دلیل به حق یا ناحق به جائی می چسبند و بدون توجه به تاریخ مصرف خود آنجا را رها نمی کنند.
- دیو سپید :
دیو سپید بر پایه داستان های شاهنامه نام فرمانروای دیوان در مازندران بود. او کیکاووس شاه ایران و یارانش را به بند کشید و رستم برای آزادی آنان به نبرد وی رفت.
دیو سپید در غاری کیکاووس و یارانش را به بند کشید. رستم به یاری اولاد آن غار را یافت اما تنها به غار رفته و دیو سپید را خفته دید. برای به جا آوردن آیین جوانمردی او را از خواب بیدار کرد و با وی جنگید. یک دست و یک پایش را قطع کرد و جگرش را از سینه بیرون کشیده و از سر او کلاهخودی برای خویش ساخت و شاه و یارانش را نیز آزاد کرد.
- دیوهای کماله:
تریز و زریز بر پایه مزدیسنا نام دو دیو از دیوهای کماله آفریده اهریمن می باشند. نام این دو در ادبیات زرتشتی پیوسته با هم می اید. تریز دشمن خرداد و زریز دشمن امرداد می باشند.
- زار :
در زبان فارسی به معنی حالت آشفته و نزار و خراب است، اما به صورت اصطلاحی نام یکی از موجودات تخیلی در جنوب ایران و کرانه های خلیج فارس است. ریشه افسانه های پیرامون زار از قارهٔ آفریقا ست.
برگزارگنندگان مراسم زار با نواختن طبل ها، دهل ها و یا دمام هایشان، افراد را به یک شوریدگی جذبه گونه دچار می سازند.
- سیمرغ :
سیمرغ نام یکی از چهرهٔ اسطوره ای-افسانه ای ایرانی است. او نقش مهمی در داستان های شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطوره ای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می پرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی می کند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری می رساند و... جز در شاهنامه دیگر شاعران پارسیگوی نیز سیمرغ را چهرهٔ داستان خود قرار داده اند. از آن دسته است منطق الطیر عطار نیشابوری.
سیمرغ نقش بسته بر بشقاب ساسانی
- چمروش
چمروش یا چمروش مرغ، در بندهش مرغی غول آسا است که دشمنانی را که سودای گزند به ایران را دارند، نابود می کند.
چمروش را به صورت موجودی توصیف کرده اند که بدن او، همچون سگ است و دارای سر و بالهایی همانند یک پرنده می باشد. گفته می شود که این پرنده بر روی زمین، زیر درخت سوما (همان هوم) سکونت دارد که این محل همان جایی است که سیمرغ نیز شب ها را در آن به سر می برد.
- عفریت :
- عنقا :
عنقا عربی واژه سیمرغ است. این موجود افسانه ای در حقیقت پرنده ای بسیار بزرگ و داناست. محل زندگی این پرنده کوه قاف و در برخی نوشته ها کوه دماوند است.
- فولادزره:
نام یک دیو به صورت یک عفریت بزرگ شاخدار در داستان امیر ارسلان نامدار است.
- لولوخورخوره:
لولو خورخوره یا لولو موجودی خیالی است ساخته و پرداختهٔ پندار افراد جهت ترساندن کودکان شیطان. مادران و پدران معمولاً برای کنترل رفتار کودک کوچک، به ویژه برای اطمینان از اینکه کودک غذای خود را بخورد به او تلقین می کنند که در صورت بدرفتاری یا نخوردن غدا، لولو آنها را خواهد خورد. شکل و ریخت خاصی برای لولوخورخوره تعریف نشده است.
- مردآزما:
مردآزما نام نوعی جن است که مردم بلوچ معتقدند که اگر کسی از وی نترسد با او دوست می شود و اگر از او بترسند با ترساندن قربانی اش را از پا در می آورد.
- مردخوار :
مانتیکور یا مردخوار موجود افسانه ای از گونه های شیمر است. این جانور سر و صورت یک انسان ( اغلب مرد ) و چشمان خاکستری دارد و بدن قهوه ای رنگ به شکل شیر و دم آن مانند عقرب ( و گاهی اوقات اژدها ) می باشد. اندازه این جانور از شیر بزرگ تر و از اسب کوچکتر است و بدنش کمی درشت تر از شیر است.
- نسناس:
نسناس اسطورهای است که گفته می شود نوعی جن است، که بدنش نیمی از اعضای انسان را دارد همانند یک پا یک دست و یک چشم. برخی معتقد اند که نسناس دو جنس نر و ماده دارد.
- ننه سرما:
ننه سرما شخصیتی افسانه ای در فرهنگ ایران است. مانند عمو نوروز و حاجی فیروز. شکل گیری این شخصیت به زمان زرتشت بازمی گردد.
- هما:
پرنده هما در اسطوره های ایرانی جایگاه مهمی دارد و معروف است که سایه اش بر سر هر کس بیافتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید به همین دلیل به مرغ سعادت معروف شده است.
در خرابه های تخت جمشید که پایتخت هخامنشیان بوده است دو مجسمه سنگی از هما پیدا شده است. این نشان می دهد که هما در زمان ایران باستان نیز پرنده سعادت بوده است.
به باوری خرافی (و یا غیر علمی) هر کس همزادی دارد که در «دنیای از ما بهتران» بطور هم زمان با او زندگی می کند و رشدی همگام با آن شخص دارد. مصریان قدیم بر این باور بودند که کلاً تمامی زندگان دارای همزاد هستند که این همزادها را «کا» می نامیدند. به باور مصریان پس از مرگ انسان همزاد آنان نمی میرد.
- گلیم گوش:
در افسانه های ایرانی گلیم گوش مردمی بوده اند مانند آدم لیکن گوشهای آنها به مرتبه ای بزرگ بوده که یکی را بستر و دیگری را لحاف می کرده اند و آنها را گوش بستر هم می گویند.
در کتاب عجایب المخلوقات (چاپ هند 1331 ه. ق.) ص584 آمده:
گروهی بود که ایشان را منسک خوانند. و ایشان در جهت مشرق نزدیک یأجوج (و) یأجوج بر شکل آدمی بودند و مر ایشان را گوش هایی بود مانند گوش فیل. هر گوش مانند چادر باشد چون خواب کنند یکی از آن دو گوش بگسترانند و گوش دیگر چادر کنند. جمعی از نسل قابیل بن آدم که در حدود بلاد مشرق سکونت دارند و گوش ایشان بمثابه ای بزرگ است که یکی را بستر و دیگری را لحاف سازند چنانکه از تواریخ معلوم می شود.