Header Background day #19
متن کامل نامه افشا ...
 
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

متن کامل نامه افشا شده جرج مارتین به ناشرش درباره طرح کلی داستان نغمه [Game Of Thrones]+تصویر نامه

15 ارسال‌
7 کاربران
37 Reactions
4,235 نمایش‌
حسین
(@hossein-72)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 803
شروع کننده موضوع  

تالارگفتمان 1


رالف عزیز

در اینجا سیزده فصل ابتدایی (۱۷۰ صفحه) از رمان فانتزیی که قولش را داده بودم، قرار داره، که من اسمش رو بازی شاهان می‌زارم. همونطور که می‌دانی من طرح کلی رمان‌هایم را از قبل تعیین نمی‌کنم، چرا که باعث بی علاقگی‌ام به نوشتن می‌شود.


اگر چه انجامش می‌دهم تا بعضی از مفاهیم که تعریف کننده‌ی ساختارِ کلیِ داستانی که نقل می‌کنم هستند، مشخص شوند، و البته سرنوشت نهایی بسیاری از شخصیت‌های اصلی داستان را هم مشخص می‌کنم.


فصل‌ها روایت کننده سه مناقشه اصلی هستند که طرح نهایی این سه گانه را تشکیل می‌دهند. {نامشخص} همدیگر را در چیزی که باید پیچیده و هیجان انگیز باشد. امیدوارم {نامشخص}. هر یک از {نامشخص} تهدیدی بزرگ ایجاد می‌کنند. در قلمروی خیالیم، هفت پادشاهی، {نامشخص} و شخصیت‌های اصلی {نامشخص} زندگی کنند.


اولین نشانه‌ها از دشمنی بین خاندان‌های بزرگ لنیستر و استارک سر چشمه می‌گیرد. توطئه‌ی متقابل، جاه طلبی، قتل و انتقام شالوده‌ی این دشمنی خواهد بود و تخت آهنین به عنوان با ارزشترین غنیمت در نظر گرفته می‌شود. این محور اصلی داستان در جلد یک، بازی تاج و تخت، از این سه گانه خواهد بود.


در حالی که شیر لنیسترها و دایروولف استارک‌ها علی هم می‌شورند و به نزاع می‌پردازند، تهدید دوم و بزرگ‌تر در آن سوی دریای باریک شکل می‌گیرد. جایی که اربابان دوتراکی جمعیت انبوه بربریشان را برای تهاجمی بزرگ به هفت پادشاهی جمع می‌کنند. آنها که توسط دینریس زیبا و مصمم رهبری می‌شوند. تاخت و تاز دوتراکی‌ها محور اصلی جلد دوم خواهد بود که رقصی با اژدهایان نام می‌گیرد.


اگرچه خطرناک‌ترین تهدید در شمال و در آن سرزمین یخی پشت دیوار قرار دارد. جایی که شیاطینی فراموش شده از دنیای خیال خارج شده‌اند؛ آدرهایی که انسان نیستند. سپاهی سرد از موجودات بی‌جان، که هرگز متولد نشده‌اند، برمی خیزند و در میان بادهای زمستان می‌تازند تا هرچه که زندگی نامیده می‌شود را در هم بشکنند. تنها چیزی که بین هفت پادشاهی و ظلمتی بی‌پایان قرار دارد دیوار است، و گروهی از مردان سیاهپوش که نگهبانان شب نام دارند. داستان آنها قلب کتاب سومم، بادهای زمستان خواهد بود. در نبرد پایانی شخصیت‌ها در کنار هم قرار می‌گیرند و تهدیداتی که در جلد یک و دو مطرح شد در اوج داستان مرتفع خواهند شد.


سیزده فصلی که در اختیارت است باید استراتژی کلی‌ام برای کتاب را به تو نشان دهد. همه‌ی کتاب‌ها دارای پیچیدگی خواهند بود و شخصیت‌های بزرگ و متنوع رابط نقاط مختلف محسوب می‌شوند و پیوستگی داستان را حفظ می‌کنند. شخصیت‌‌ها همیشه یکسان باقی نمی‌مانند. شخصیت‌های قدیمی می‌میرند و شخصیت‌های جدید جای آنها را پر می‌کنند. بعضی از مرگ و میر‌ها شامل حال شخصیت‌های حساس و عاطفی هم می‌شود. می‌خواهم خواننده احساس کند هیچ کدام از شخصیت‌ها در امان نیستند؛ حتی شخصیت‌هایی که به نظر می‌رسد قهرمان باشند. وقتی بدانید هر شخصیتی در هر لحظه امکان مرگش وجود دارد، احساس تعلیق هیچگاه از بین نمی‌رود.


هر پنج شخصیت اصلی‌ام در هر سه کتاب حضور خواهند داشت؛ بالغ تر می‌شوند و در این حین خودشان و اطرافشان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. سه گانه‌ی من در واقع روایتی حماسی از یک نسل است که به داستان زندگی پنج شخصیت اصلی می‌پردازد؛ سه مرد و دو زن. پنج شخصیت کلیدی تیریون لنیستر، دینریس تارگرین و سه تن از فرزندان وینترفل: آریا، برن و جان اسنوی حرامزاده خواهند بود. همه‌ی آنها تا انتهای فصولی که در اختیار داری معرفی شده‌اند.


این کتاب (امیدوارم) عالی خواهد شد. چه از نظر اندازه یا کشش و یا درازایش. فکر می‌کنم هر سه جلد کتاب‌های حجیمی بشوند. هر کدام چیزی بین ۷۰۰ تا ۸۰۰ صفحه دست نویس می‌شوند. بنابراین در فصولی که برایت فرستاده‌ام حتی به سختی می‌توان گفت که داستان شروع شده است.


از پیچ و خمی که داستان در جلد یک دارد آگاه هستم و می‌دانم چه مقدار از داستان روایت خواهد شد. متاسفانه اوضاع برای استارک‌ها خراب می شود، قبل از این که بهتر شود. لرد ادارد استارک و همسرش کتلین تالی، هر دو به مرگ محکوم شده‌اند و به دست دشمنانشان به هلاکت می رسند. ند می‌فهمد چه اتفاقی برای دوستش جان اِرن افتاده است. {نامشخص} می تواند به واسطه‌ی آنچه از آن خبردار شده {نامشخص} تصادفی تاسف بار در پی خواهد داشت و تخت پادشاهی به جافری که{نامشخص} سنگدل است و کودکی بیش نیست می‌رسد. جافری مهربان نخواهد بود و ند به خیانت متهم می‌شود، اما قبل از دستگیریش به همسر و دخترش آریا کمک می کند تا به سمت وینترفل فرار کنند.


هرکدام از خداندان‌های درگیر نبرد درمی‌یابند که یک نفر در میانشان وفدارای قابل تردیدی نسبت به خاندان دارد. سانسا استارک با جافری براتیون ازدواج می‌کند و سانسا فرزندی برای جافری می آورد که وارث تخت آهنین شمرده می شود. وقتی مشکلات فرا می‌رسد، سانسا ارجعیت را به جای والدین و برادر و خواهرانش، به همسر و فرزندش می‌دهد. انتخابی که تنها غم و اندوه را برایش به ارمغان می آورد. در این میان تیریون لنیستر با وجود سرخورده شدن از خانواده‌ی خود روز به روز به سانسا و خواهرش آریا نزدیک‌تر می شود.


بعد از رویایی عجیب، برن جوان از اغما خارج می‌شود و تنها چیزی که متوجه‌اش می شود این است که دیگر هرگز راه نخواهد رفت. او به جادو روی می آورد. در ابتدا برای معالجه‌ی پاهایش، اما مدتی بعد به خاطر نجات خودش این کار را می کند. وقتی پدرش ادارد استارک اعدام می‌شود برن تجسمی از سرنوشتی که برایشان رقم خورده است را می بیند، اما هیچ جمله ای نیست که راب را از فراخواندن پرچمدارانش منصرف کند. شمال در آتش جنگ خواهد سوخت. راب چندین پیروزی باشکوه به دست می آورد و جافری را در میدان نبرد مجروح می کند. ولی در انتها قادر به مقابله با جیمی و تیریون لینیستر و متحدینش نمی شود. راب استارک در میدان نبرد جانش را از دست می دهد. تیریون وینترفل را محاصره و می سوزاند. جان اسنو، حرامزاده، در شمال باقی می ماند. او به گشتی با شهامت تبدیل می شود که در نهایت با موفقت عمویش را در مقام فرمانده نگهبانان نایتواچ همراهی می کند. وقتی وینترفل در آتش می سوزد، کتلین مجبور می شود به همراه برن و دخترش آریا به شمال بگریزد. مجروح و خسته از سربازان لنیستری به دیوار پناه می‌برند. اما نگهبانان شب وقتی لباس سیاه را انتخاب می کنند دیگر تعهدی به خانواده‌هایشان ندارند. جان و بنجن قادر به کمک نخواهند بود، که این خود به غم و اندوه جان منتهی می شود. این اتفاق دلیلی بر ایجاد بیگانگی دردآلودی بین جان و برن می شود. اما آریا بخشنده‌تر خواهد بود. . . تا اینکه با ترس متوجه می‌شود که عاشق جان شده است. کسی که نه تنها برادر ناتنی‌اش است، بلکه یکی از نگهبان دیوار است که به تجرد سوگند خورده است. عشق شان ادامه پیدا می‌کند تا دلیلی بر عذابشان در این سه گانه باشد. تا زمانی که در جلد پایانی اصل و نسب جان مشخص می شود.


کتلین و فرزندانش که از پای دیوار رانده شده‌اند به دنبال تنها امیدشان پا به سرزمین پشت دیوار می گذارند. جایی که به چنگ پادشاه آنسوی دیوار، منس ریدر می افتند و شاهد مختصری از رفتار خوفناک و غیر انسانی آدر‌ها در هجومشان به اردوگاه وحشی ها می شوند. جادوی برن، شمشیر نیدلِ آریا و درندگی دایرولف ها به حفظ جانشان کمک می کند، اما مادرشان کتلین به دست آدرها کشته می‌شود.


در آن سوی دریای باریک دینریس تارگرین متوجه می شود که همسر جدیدش، کال دروگوِ دوتراکی، علاقه‌ای به تهاجم به هفت پادشاهی ندارد و حتی علاقه‌ای کمتر به برادر دینریس دارد. وقتی تقاضاهای ویسریس از مرز عقل و منطق فراتر می رود، کال دروگو در نهایت او می‌کشد و آخرین مدعی تارگرینی را حذف می کند تا دینریس آخرین از تارگرین ها باشد.


دینریس تحمل می کند اما فراموش نمی کند. وقتی زمانش فرا رسد او همسرش را می کشد و انتقام برادرش را می گیرد سپس به همراه دوستی قابل اعتماد پا به بیابانی که آن سوی ویس دوتراک می رود. آنجا توسط {نامشخص} زندگیش شکار می شود. او تصادفا {نامشخص} (چیزی مثل تخم اژدها) را از دختری جوان دریافت می کند. سپس به هجومش به هفت پادشاهی فکر می‌کند.


تیریون لنیستر به سفرش و طرح ریزی‌هایش ادامه می دهد و به بازی تاج و تخت می پردازد. سرانجام او از روی انزجار برادرزاده‌ی بی‌رحمش جافری را حذف می کند. جیمی لنیستر دنباله روی جافری است. او تمام کسانی را که سر راه موفقیت هستند را می‌کشد و برادرش تیریون را بابت کشتارها متهم می کند. تیریون که تبعید می شود، جناحش را تغیر می دهد و هدف مشترکی را به همراه استارک های نجات یافته دنبال می کند: پایین کشیدن برادرش. و عاشق آریا شدن درحالی که خود آریا عاشق جان است.اما این عشق متقابل نیست و جز افسوس چیزی برای تیریون به همراه ندارد ولی باعث نمی‌شود از آن دست بکشد. نهایتاً این عشق به رقابتی مرگبار بین تیریون و جان اسنو تبدیل می‌شود.


{پاراگراف بعدی مشخص نیست}


اما این مربوط به کتاب دوم است.


امیدوارم چند ویراستار پیدا کنی که مثل من هیجان زده باشند. می توانی این نامه را با هر کسی که می خواهد از روند داستان اطلاع پیدا کند به اشتراک بگذاری.


با ارزوی بهترین ها


جرج ار ار مارتین

نکته : تصاویر نامه مارتین در پست بعدی.

منبع : وینترفل


   
xxxNeMeSiSxxx، ida7lee2، ehsanihani302 و 6 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 803
شروع کننده موضوع  
تالارگفتمان 2

*******************************

تالارگفتمان 3

*******************************

تالارگفتمان 4

منبع : وینترفل


   
xxxNeMeSiSxxx، ehsanihani302، wizard girl و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
 

جالب بود.
داستان كتاب با اين متن كمي متفاوته . اين نشان ميده نويسنده در زمان نوشتن داستان ايده هاي بهتري به ذهنش رسيده و انها را نوشته.
ممنون


   
ehsanihani302، wizard girl و حسین واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
 

بسیار بسیار عالی
یه جورایی نشون میده هدف گذاریش مشخص بوده
و من واقعاااااااااااااااا عاشق این نویسنده ام کارش حرف نداره
خب حداقل فهمیدم دوتا از شخصیتهای مورد علاقم زنده میمونن تا ته کتاب:دی


   
ehsanihani302، wizard girl و حسین واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 803
شروع کننده موضوع  

من از این 5 تا شخسیت اصلی با چهار تاش خیلی حال میکنم و فقط به خاطر این ها هست که کتابش رو میخونم و سریالش رو میبینم ، به ترتیب جان ، برن ، دینریس و آریا هستن ، من تازه جلد اول این مجموعه رو خوندم ولی سریالش رو تا اینجایی که پخش شده رو کامل دیدم و این فصل یه جاش یه ضد حال بزرگ به من زده اونم این بود که داخل این فصل از سریال برن نیستش و فصل بعد دوباره برمیگرده به داستان :17:

و سمیه همونجوری که مشخص هست مارتین داستان رو از قبل تعیین نکرده و ممکنه یک تا چن تا از شخصیت های اصلی داستان رو سلاخی کنه ، پس زیاد خوشحال نباش :دی


   
wizard girl واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Snap
 Snap
(@snap)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 606
 

والا من اگر باشم، بفهمم که چنین چیزی لو رفته از اساس می زنم می ترکونم داستان رو:))
خوبی داستان به غافلگیری های اونه نه اینکه خواننده بدون چی میشه و چه اتفاقی قراره رخ بده. مزه داستان به همینه:)
ببخشید من نخوندم حس داستان رو کلا ازم می گیره.:16:


   
wizard girl، حسین و *HoSsEiN* واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
kristal
(@kristal)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 313
 

من از همون زمانی که جلد یک رو خوندم به همه گفتم جان فرزند ند نیست ولی کسی گوش نکرد اگر یکم با زیرکی داستان خونده میشد کاملا معلوم بود که جان فرزند خواهر ند و یک تارگرینه.:دی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

باید بگم نباید همچین چیزی پخش میشد ولی خوشحالم که کل داستان رو لو نداد به جز اینکه من رو نسبت به اصل و نسب جان مطمئن تر کرد.


   
proti، wizard girl و حسین واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 803
شروع کننده موضوع  

admin;7959:
والا من اگر باشم، بفهمم که چنین چیزی لو رفته از اساس می زنم می ترکونم داستان رو:))
خوبی داستان به غافلگیری های اونه نه اینکه خواننده بدون چی میشه و چه اتفاقی قراره رخ بده. مزه داستان به همینه:)
ببخشید من نخوندم حس داستان رو کلا ازم می گیره.:16:

سینا اگه نگاه کنی مارتین خیلی از جاها رو تا اینجای داستان تغییر داده (از رو سریالش میگم) پس برا خوندن متن ترس این رو نداشته باش که داستان لو بره ، از نظر من با خوندن این چیزا که گفته درسته که الان خط روایت داستان این جوری نیست ولی منِ کاربر رو برای دنبال کردنش کنجکاوتر کرده ، بقیه رو نمیدونم:16:


   
Snap و wizard girl واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
wizard girl
(@wizard-girl)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 697
 

agha man ke aslan ketabesho nakhondam....seryalesho bishtar az 10 ghesmat nadidam ....kolan gozashtam bara tabeston....


   
پاسخنقل‌قول
AVENGER
(@avenger)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 9
 

خیلی خلاصه بگم
روندی که قبل از نوشتن کامل در نظرش بوده 60 درجه با داستانش(خوندم که میگم) متفاوته.
نترسین از اینکه مزه کتاب براتون از بین بره.
خیلی چیزایی که تو این نامه هه نوشته اصلا اتفاق نمیفتن...


   
proti و حسین واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
 

kristal;7961:
من از همون زمانی که جلد یک رو خوندم به همه گفتم جان فرزند ند نیست ولی کسی گوش نکرد اگر یکم با زیرکی داستان خونده میشد کاملا معلوم بود که جان فرزند خواهر ند و یک تارگرینه.:دی

کرد.

ویت:13::13::105:
مطمئنی؟ :20:جان تارگرینه؟ :23:از کجا اینو میگی؟
اگر جان بچه ی خواهر ند بود ند مطمئنا به شاه میگفت.اما نه..نه نمیگفت:دی اما از کجا فهمیدی جدا؟اگر این درست باشه غافلگیری بزرگی میشه برای داستان. البته من همیشه به هویت جان مشکوک بودم اما اصلا فکرم به تارگرین بودنش نکشید یعنی با اون دشمنی بین استارکها و تارگرین ها...میتونه جالب باشه

و سمیه همونجوری که مشخص هست مارتین داستان رو از قبل تعیین نکرده و ممکنه یک تا چن تا از شخصیت های اصلی داستان رو سلاخی کنه ، پس زیاد خوشحال نباش بوک پیج|انجمن دوستداران کتاب

درسته اما مسیر رو خیلیی واضح مشخص کرده برای خودش
البته از مارتین بعید نیست که بکشه همه رو اما اگر اینجور که کریستال گفته جان اسنو واقعا تارگرین باشه مشخصا تا زمانی که به دنستریس برسه زنده میمونه
و آریا هم به نظر من جاداره که زنده بمونه هرچند امیدی به خواهربزرگه ندارم

الا من اگر باشم، بفهمم که چنین چیزی لو رفته از اساس می زنم می ترکونم داستان رو:))
خوبی داستان به غافلگیری های اونه نه اینکه خواننده بدون چی میشه و چه اتفاقی قراره رخ بده. مزه داستان به همینه:)
ببخشید من نخوندم حس داستان رو کلا ازم می گیره.بوک پیج|انجمن دوستداران کتاب

سینا جان این نامه این اواخر منتشر شده که تقریبا نصف دنیا یا کتاب رو خوندن یا سریال رو دیدن
اما اصلا جریان رو لو نمیده چون خیلی جاها تغییر کرده در سریال
توصیه دوستانه سریالشو نبین اما کتابشو از دست نده
اگرچه نصف دنیا در کف ادامش موندن

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

kristal;7961:
من از همون زمانی که جلد یک رو خوندم به همه گفتم جان فرزند ند نیست ولی کسی گوش نکرد اگر یکم با زیرکی داستان خونده میشد کاملا معلوم بود که جان فرزند خواهر ند و یک تارگرینه.:دی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
کرد.

ویت
مطمئنی؟ جان تارگرینه؟ از کجا اینو میگی؟
اگر جان بچه ی خواهر ند بود ند مطمئنا به شاه میگفت.اما نه..نه نمیگفت:دی اما از کجا فهمیدی جدا؟اگر این درست باشه غافلگیری بزرگی میشه برای داستان. البته من همیشه به هویت جان مشکوک بودم اما اصلا فکرم به تارگرین بودنش نکشید یعنی با اون دشمنی بین استارکها و تارگرین ها...میتونه جالب باشه

و سمیه همونجوری که مشخص هست مارتین داستان رو از قبل تعیین نکرده و ممکنه یک تا چن تا از شخصیت های اصلی داستان رو سلاخی کنه ، پس زیاد خوشحال نباش بوک پیج|انجمن دوستداران کتاب

درسته اما مسیر رو خیلیی واضح مشخص کرده برای خودش
البته از مارتین بعید نیست که بکشه همه رو اما اگر اینجور که کریستال گفته جان اسنو واقعا تارگرین باشه مشخصا تا زمانی که به دنستریس برسه زنده میمونه
و آریا هم به نظر من جاداره که زنده بمونه هرچند امیدی به خواهربزرگه ندارم

الا من اگر باشم، بفهمم که چنین چیزی لو رفته از اساس می زنم می ترکونم داستان رو:))
خوبی داستان به غافلگیری های اونه نه اینکه خواننده بدون چی میشه و چه اتفاقی قراره رخ بده. مزه داستان به همینه:)
ببخشید من نخوندم حس داستان رو کلا ازم می گیره.بوک پیج|انجمن دوستداران کتاب

سینا جان این نامه این اواخر منتشر شده که تقریبا نصف دنیا یا کتاب رو خوندن یا سریال رو دیدن
اما اصلا جریان رو لو نمیده چون خیلی جاها تغییر کرده در سریال
توصیه دوستانه سریالشو نبین اما کتابشو از دست نده
اگرچه نصف دنیا در کف ادامش موندن


   
ida7lee2، حسین، R-MAMmad و 1 نفر دیگر واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
kristal
(@kristal)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 313
 

proti;7989:
ویت:13::13::105:
مطمئنی؟ :20:جان تارگرینه؟ :23:از کجا اینو میگی؟
اگر جان بچه ی خواهر ند بود ند مطمئنا به شاه میگفت.اما نه..نه نمیگفت:دی اما از کجا فهمیدی جدا؟اگر این درست باشه غافلگیری بزرگی میشه برای داستان. البته من همیشه به هویت جان مشکوک بودم اما اصلا فکرم به تارگرین بودنش نکشید یعنی با اون دشمنی بین استارکها و تارگرین ها...میتونه جالب باشه

درسته اما مسیر رو خیلیی واضح مشخص کرده برای خودش
البته از مارتین بعید نیست که بکشه همه رو اما اگر اینجور که کریستال گفته جان اسنو واقعا تارگرین باشه مشخصا تا زمانی که به دنستریس برسه زنده میمونه
و آریا هم به نظر من جاداره که زنده بمونه هرچند امیدی به خواهربزرگه ندارم

سینا جان این نامه این اواخر منتشر شده که تقریبا نصف دنیا یا کتاب رو خوندن یا سریال رو دیدن
اما اصلا جریان رو لو نمیده چون خیلی جاها تغییر کرده در سریال
توصیه دوستانه سریالشو نبین اما کتابشو از دست نده
اگرچه نصف دنیا در کف ادامش موندن

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

ویت
مطمئنی؟ جان تارگرینه؟ از کجا اینو میگی؟
اگر جان بچه ی خواهر ند بود ند مطمئنا به شاه میگفت.اما نه..نه نمیگفت:دی اما از کجا فهمیدی جدا؟اگر این درست باشه غافلگیری بزرگی میشه برای داستان. البته من همیشه به هویت جان مشکوک بودم اما اصلا فکرم به تارگرین بودنش نکشید یعنی با اون دشمنی بین استارکها و تارگرین ها...میتونه جالب باشه

درسته اما مسیر رو خیلیی واضح مشخص کرده برای خودش
البته از مارتین بعید نیست که بکشه همه رو اما اگر اینجور که کریستال گفته جان اسنو واقعا تارگرین باشه مشخصا تا زمانی که به دنستریس برسه زنده میمونه
و آریا هم به نظر من جاداره که زنده بمونه هرچند امیدی به خواهربزرگه ندارم

سینا جان این نامه این اواخر منتشر شده که تقریبا نصف دنیا یا کتاب رو خوندن یا سریال رو دیدن
اما اصلا جریان رو لو نمیده چون خیلی جاها تغییر کرده در سریال
توصیه دوستانه سریالشو نبین اما کتابشو از دست نده
اگرچه نصف دنیا در کف ادامش موندن

هویت جان به شاه گفته نشد چون قسم خورده بود که همه ی تارگرین ها رو بکشه. دوم اینکه وقتی میخواستن به خواهر ند برسن کلی گارد پادشاهی ازش محافظت میکرده که این ادم ها فقط زمانی از کسی محافظت میکنن که از اعضای خانواده ی سلطنتی باشه که میشه جان و اینکه ند خیلی غیر منتظره با یک بچه بر میگرده که از قضا سنش هم جور درمیاد.تازه ریگار هم با تمام وجود از محلی که خواهر ند بوده محافظت میکرده و این در حالیه که اون میخواست به طریقی بچه ای داشته باشه که در افسانه ها ازش یاد کردن و چه کسی بهتر از خواهر ند که خون خالص انسان های نخستین رو داره و در ضمن وقتی خواهر ند رو پیدا کردن غرق در خون بوده که میتونسته به خاطر زایمانش باشه چون ریگار عاشقش بود و بهش صدمه نمیزد. ند ستارک هم هر وقت اسم مادر جان میومد غمگین میشد که یعنی اون مرده و هیچوقت هم در موردش حرف نمیزد که با توجه به نوشته های مارتین در یک زمان خاص با یک جور شک معلومش میکنه. اون زن جادوگره هم که با اتش کار میکرد از اتش میخواست نجات دهندشون رو نشون بده _ چه میدونم شمشیر اتشین...یک همچین چیزی بود_ ولی اون به جای برادر شاه سابق برف رو نشون میداد که باعث شد اون زنه بگه من اتش خواستم تو برف نشون میدی؟
جان درون برف در شمال گیر کرده و اینکه یک گرگ به رنگ برف هم داره.جز شخصیت های اصلی هم هست....تازه زمانی که فیلم رو میساختن اولین سوال مارتین این بود که مادر جان کیه؟...نتیجه بگیرید.:16:


   
حسین و حسین واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1675
 

kristal;9504:
هویت جان به شاه گفته نشد چون قسم خورده بود که همه ی تارگرین ها رو بکشه. دوم اینکه وقتی میخواستن به خواهر ند برسن کلی گارد پادشاهی ازش محافظت میکرده که این ادم ها فقط زمانی از کسی محافظت میکنن که از اعضای خانواده ی سلطنتی باشه که میشه جان و اینکه ند خیلی غیر منتظره با یک بچه بر میگرده که از قضا سنش هم جور درمیاد.تازه ریگار هم با تمام وجود از محلی که خواهر ند بوده محافظت میکرده و این در حالیه که اون میخواست به طریقی بچه ای داشته باشه که در افسانه ها ازش یاد کردن و چه کسی بهتر از خواهر ند که خون خالص انسان های نخستین رو داره و در ضمن وقتی خواهر ند رو پیدا کردن غرق در خون بوده که میتونسته به خاطر زایمانش باشه چون ریگار عاشقش بود و بهش صدمه نمیزد. ند ستارک هم هر وقت اسم مادر جان میومد غمگین میشد که یعنی اون مرده و هیچوقت هم در موردش حرف نمیزد که با توجه به نوشته های مارتین در یک زمان خاص با یک جور شک معلومش میکنه. اون زن جادوگره هم که با اتش کار میکرد از اتش میخواست نجات دهندشون رو نشون بده _ چه میدونم شمشیر اتشین...یک همچین چیزی بود_ ولی اون به جای برادر شاه سابق برف رو نشون میداد که باعث شد اون زنه بگه من اتش خواستم تو برف نشون میدی؟
جان درون برف در شمال گیر کرده و اینکه یک گرگ به رنگ برف هم داره.جز شخصیت های اصلی هم هست....تازه زمانی که فیلم رو میساختن اولین سوال مارتین این بود که مادر جان کیه؟...نتیجه بگیرید.:16:

اره این رو شنیدم
اما اگه اینجور باشه جان باید زنده بشه
و خب تو داستان قدرتهای زنده کننده هم هس
حالا باید ببینیم چی میشه


   
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 803
شروع کننده موضوع  

kristal;9504:
هویت جان به شاه گفته نشد چون قسم خورده بود که همه ی تارگرین ها رو بکشه. دوم اینکه وقتی میخواستن به خواهر ند برسن کلی گارد پادشاهی ازش محافظت میکرده که این ادم ها فقط زمانی از کسی محافظت میکنن که از اعضای خانواده ی سلطنتی باشه که میشه جان و اینکه ند خیلی غیر منتظره با یک بچه بر میگرده که از قضا سنش هم جور درمیاد.تازه ریگار هم با تمام وجود از محلی که خواهر ند بوده محافظت میکرده و این در حالیه که اون میخواست به طریقی بچه ای داشته باشه که در افسانه ها ازش یاد کردن و چه کسی بهتر از خواهر ند که خون خالص انسان های نخستین رو داره و در ضمن وقتی خواهر ند رو پیدا کردن غرق در خون بوده که میتونسته به خاطر زایمانش باشه چون ریگار عاشقش بود و بهش صدمه نمیزد. ند ستارک هم هر وقت اسم مادر جان میومد غمگین میشد که یعنی اون مرده و هیچوقت هم در موردش حرف نمیزد که با توجه به نوشته های مارتین در یک زمان خاص با یک جور شک معلومش میکنه. اون زن جادوگره هم که با اتش کار میکرد از اتش میخواست نجات دهندشون رو نشون بده _ چه میدونم شمشیر اتشین...یک همچین چیزی بود_ ولی اون به جای برادر شاه سابق برف رو نشون میداد که باعث شد اون زنه بگه من اتش خواستم تو برف نشون میدی؟
جان درون برف در شمال گیر کرده و اینکه یک گرگ به رنگ برف هم داره.جز شخصیت های اصلی هم هست....تازه زمانی که فیلم رو میساختن اولین سوال مارتین این بود که مادر جان کیه؟...نتیجه بگیرید.:16:

کریستال خانم اینا همه حدث و گمان هست ولی الحق هیچی از مارتین بعید نیست ، خدا رو چه دیدی ، به احتمال زیاد جان دوباره زنده میشه به خاطر این که یکی از شخصیت های اصلی داستان هست و من و خیلی های دیگه داخل شخصیت های مختلف داستان از جان بیشتر از بقیه خوشمون میاد. ولی بازم میگم هیچی از مارتین بعید نیس نیست ، شاید اصلا جان را حالا حالاها زنده نکرد یا اصلا بیخیال جان شد.


   
پاسخنقل‌قول
kristal
(@kristal)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 313
 

H.O.S.S.E.I.N;9512:
کریستال خانم اینا همه حدث و گمان هست ولی الحق هیچی از مارتین بعید نیست ، خدا رو چه دیدی ، به احتمال زیاد جان دوباره زنده میشه به خاطر این که یکی از شخصیت های اصلی داستان هست و من و خیلی های دیگه داخل شخصیت های مختلف داستان از جان بیشتر از بقیه خوشمون میاد. ولی بازم میگم هیچی از مارتین بعید نیس نیست ، شاید اصلا جان را حالا حالاها زنده نکرد یا اصلا بیخیال جان شد.

اره واقعا قبول دارم هیچی از مارتین بعید نیست ولی با اینحال بعید میدونم هویتش نا معلوم بمونه.


   
mehr واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
اشتراک: