ذکاوت یکی از این دو نسبت به دیگری به مراتب بیشتر است.
در اکثر روایت ها، انتظار می رود کسی که داستان را تعریف می کند، در حال بیان کردن حقیقت باشد، حداقل تا جایی که خودش از آن آگاه است. این عنصر داستانی موقعی اتفاق میفتد که روایت داستان از این قاعده پیروی نکند و حقایقی که راوی تعریف می کند، یکدیگر را نقض کنند. اگر از راوی درخواست کنید که برگردد و آن ها را بازگو کند، متوجه می شوید که هر دفعه نحوه ی وقوع اتفاقات کمی نسبت به قبل تفاوت پیدا کرده است و یک یا چند تا از جزئیات مربوطه ثابت نیست. در این میان یک حقیقت وجود دارد، ولی باید آن را از لابلای تمام دروغ ها، نیمه دروغ ها و واقعیت های تحریف شده پیدا کنید.
دلایل مختلفی پشت این غیرقابل اطمینان بودن وجود دارد. ممکن است راوی خود گناهکار یا مجرم باشد و سعی داشته باشد مخاطب و شخصیت های دیگر را به اشتباه بیندازد یا این که دیوانه یا بی تجربه و ساده لوح باشد. (هر دو مورد جزو زیرگروه های راوی غیرقابل اطمینان مسحوب می شوند و مثال های مختص به خود را دارند.)
پیاده کردن این عنصر برای نویسندگان کار دشواری است. تعریف کردن یک داستان صاف و پوست کنده به مراتب آسان تر از تعریف آن به نحوی است که مخاطب را عمدا گمراه کند. برای همین استفاده ی موفقیت آمیز از آن، دستاورد ارزشمندی برای نویسنده محسوب می شود.
یکی از تکنیک های رایج مربوط به این عنصر استفاده از " داستان درون داستان " است، به این شکل که راوی به عنوان یک شخصیت درون این داستان معرفی می شود تا روی این مساله که او نویسنده ی داستان نیست، تاکید شود و بدین ترتیب، بستر مناسبی برای غیرقابل اطمینان بودن او ارائه شود. فیلم مظنونین همیشگی (The Usual Suspects) از این کلک استفاده می کند. کل داستان توضیحات یکی از مظنونین برای پلیس است، ولی برخی از قسمت های این توضیحات اشتباه و با تحریف بیان می شوند و تا آخر داستان معلوم نمی شود دقیقا کدام قسمت ها.
یکی از تکنیک های زیرکانه تر مربوط به استفاده از این عنصر هم واقعی جلوه دادن گفته های راوی است. به طور مثال، در ابتدای بازی شاهزاده ی پارسی: شن های زمان (Prince of Persia: The Sands of Time) شخصیت اصلی قول می دهد که برای یک نفر داستانش را تعریف کند و در این نقطه بازیباز باور دارد که شاهزاده خطاب به او این حرف را زده است. هر موقع هم که بازیباز بمیرد، با گفتن جملاتی مثل: " نه این اتفاق نیفتاد، یه لحظه صبر کن ... " بازی را متوقف و از آخرین چک پوینت از سر می گیرد. به این نحو، این تصور به وجود می آید که شاهزاده و بازیباز در حال شرکت در تجربه ی تعاملی یک داستان هستند تا این که نزدیک به پایان بازی معلوم می شود تمام این مدت شاهزاده این داستان را برای فرح ( همراهش در بیشتر قسمت های بازی) تعریف می کرده است.
تعدادی از دگرگونی ها و زیرگروه های راوی غیرقابل اطمینان:
Rashomon Style : یک داستان از دید چند نفر بیان می شود و هر یک به نفع خود آن را تحریف می کند.
Unreliable Voiceover : چیزی که گفته می شود و چیزی که نشان داده می شود، با هم تناقض دارند. (مختص رسانه های تصویری)
Written by the Winners : " تاریخ توسط فاتحان نوشته می شود. " در این زیرگروه، راوی کسی است که پیروز شده و با سوء استفاده از این امتیاز، وقایع داستان را به نفع خود تغییر می دهد.
Infallible Narrator : راوی بیش از حد و توان منطقی خود توصیفات و تعریفات دقیق و بی نقص ارائه می دهد.
Maybe Magic, Maybe Mundane : راوی اطلاعات درست، ولی ناکافی و مبهم ارائه می دهد.
نمونه هایی از راوی غیرقابل اطمینان در آثار داستانی معروف:
- راوی باشگاه مشت زنی
- راوی The Tell-Tale Heart اثر ادگار آلن پو (کسی که عملا این عنصر داستانی را در ادبیات غرب وارد کرد) عموما از این عنصر داستانی برای معرفی کلی راویان غیرقابل اطمینان به دانش آموزان و دانشجویان استفاده می شود.
- چیف برامدن، راوی پرواز بر آشیانه ی فاخته
- در تعدادی از داستان های قصه های هزار و یک شب (مثل "مثل هفت وزیر" و "سه سیب" برای ایجاد حس تعلیق و "حکایت گوژپشت" برای ایجاد حس طنز) از این عنصر استفاده شده است.
- در سری تلویزیونی دکستر، شخصیت اصلی به عنوان راوی بارها تاکید می کند که احساسات انسانی ندارد، در حالی که بسیاری از اتفاقات سریال خلاف این ادعا را ثابت می کنند.
خیلی نکات جالبی اند.
نمی دونستم که داستان نویسی انقدر قانونمد و جالبه
امیدوارم عناصر و نکات نویسندگی بیشتری رو بگی
من که واقعا استفاده بردم
باتشکر
بله زیاده همه رو میگم
من در داستانم از این راوی بهره بردم
خیلی سخت شد برام اما مهم اینه که همیشه راوی غیر قابل اطمینان باعث میشه داستان هیجان خاصی داشته باشه حتی در تعریف صحنه های رمانتیک