سلام.
این اولین کارمه پس مطمعنا مشکل زیاد داره.با نظراتون به بهتر شدن داستان کمک کنید
خلاصه: ملم پسری بی استعداد است. در دنیایی که زندگی مردم با استعداد و توهماتشان گره خورده.سالهاست که ملم ازار و اذیت مردم را تحمل کرده به امید روزی که شاید او هم استعدادی داشته باشد.او به همراه باقی 13 سالگان راهی سفری میشود تا شاید جایی در بین مردم بزای خود پیدا کند، اما خیلی زود می فهمد که اشتباه میکرده.اشتباهی که شایذ به قیمت جانش تمام شود.اما او چگونه میتواند در این دنیا زندکی کند؟ دنیایی از توهم و فریب . جایی که حتی به چشم های خود هم نمیتوانی اعتماد کنی.وشاید بی استعداد بودن خود موهبتیست.
به به
این ابات هم که اومد
بد قولی نکنیا ، فصلات رو زود به زود بده تا ملت شاکی نشن:دی
بله ما حتما یک چیزی میشویم
ابات فصل سوم چی شد ؟
من فصل اولو تازه گذاشتم بعد فصل سوم چی شد؟ دارم بازنگریش میکنم الان میزارم اون ور
داستانت واقعا قشنگ و جذاب بود تو همون فصل اول آدم رو جذب می کرد. امیدوارم ادامه بدی و منتظر فصل بعد هستم
زود باش منم منتظرم .داستان جالبی بود
نقد کنه یکی لطفا تا بتونم اشکالامو رفع کنم.
کی مسئول گزاشتن این داستان جدید ای ابی پشت تاپیکه؟ منم از اینا میخوام
اینم فصل 2
با سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز
دو فصل اول رو خوندم توصیفتون از موقعیت خوب و جالب هستش . امیدوارم در فصول بعدی تعداد صفحات و اتفاقات هر فصل بیشتر بشه . در کنار این شناخت بیشتر و بهتری از سیستم جادو و کلیت دنیای این داستان بفهمیم که مطمئناً هم همینطور خواهد بود.
فکر کنم درست متوجه نشدم
داستان فصل دوم بعد فصل یکه یا قبلش؟
داستان خیلی خوبیه فقط یه خورده بیشتر فظای داستانو توصیف کن