by K.V. Johansen
Possessed by a ghost who feeds on death, the undying assassin Ahjvar the Leopard has been captured by the Lady of Marakand, enslaved by necromancy to be captain of her Red Masks. His shield-bearer Ghu, a former slave with an uncanny ability to free the captive dead, follows Ahjvar into the war-torn lands of the Duina Catairna to release him, even if that means destroying what is left of Ahj’s tormented soul.
Deyandara, the last surviving heir of the Catairnan queen, rides into a land ravaged by disease and war, seeking the allies she abandoned months before, though they have no hope of standing against the army led by the invulnerable Red Masks of Marakand and the divine terror of the Lady.
In the city of Marakand, former enemies ally and old friends seek one another’s deaths as loyalists of the entombed gods Gurhan and Ilbialla raise a revolt, spearheaded by the Grasslander wizard Ivah, the shapeshifting Blackdog, and the bear-demon Mikki. The Lady’s defences are not easily breached, though, and the one enemy who might withstand her, the Northron wanderer Moth, bearer of the sword Lakkariss, has vanished
بانوی ماراکاند (جلد2)
نوشته ی کِی.وی جانسن
آجوار پلنگ، قاتل نامیرا و نفرین شده، اسیر شده است. درواقع به تسخیر روحی درآمده است که از مرگ قدرت می گیرد، و این اسیر شدگی از جانب بانوی ماراکاند است. آجوار که با نیروی بیرحمانهی بانو و به وسیله ی هنر تاریک ارتباط با ارواح اسیر شده است، فرماندهی ارتش؛ ارتش ماسکهای سرخ جاویدان برگزیدهاش شد.
گو، همدم، سپردار، مهتر، و مباشر آجوار، در تلاش است تا دوست و ارباب سابقش را نجات دهد. او این توانایی را دارد تا پیوندهای جادویی را که مردگان را به دنیای زندگان مرتبط میکند، و وفاداری او به آجوار هیچ پیوندی را نمی شناسد. او آماده است تا هرکار لازم است برای دوستش انجام دهد، حتی اگر به معنی لز بیت بردن هر انچه از روح آجوار باقی است، باشد.
دیاندارا، آخرین وارث پادشاهی کاتایرمان به سرزمینی که جنگ مانند آبله در آن شایع است، میتازد تا از متحدانش را که ماهها پیش ترکگفته بود،کمک بگیرد. آنها امیدی به ایستادگی در مقابل ماسکهای سرخ جاویدان که توسط آجوار و نیروهای الهی بانو فرماندهی میشوند، ندارند.
در همین حین، در شهر ماراکاند شورشی بهپاشده است؛ و در سوی دیگر، خدایان دفنشده گورهان و ایلبیالا قصد جایگزینی بانو را دارند. این شورش تحت فرماندهی ایوای جادوگر، سگ سیاه تغییر شکل دهنده و خرس شیطانی، میکی، انجام گرفته است. نفوذ به استحکامات جادویی بانو اصلاً آسان نیست، و ماث، تنها کسی که معتقدند میتواند به آنها کمک کند، مدتها پیش با شمشیرقدرت، لاکاریس، ناپدید شده است.
admin
فکر کنم نیاز به امتیاز دادن داره!