Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

ماجراهای فسیل و دل باختگان

20 ارسال‌
10 کاربران
65 Reactions
4,162 نمایش‌
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  
آوردنده اند که شیخ فسیل النمیر (معظم الخشتک) میلیون ها سال قبل از بیگ بنگ تنها یار و همراه خدا بود
ایشان بعد از بیگ بنگ در زمین ساکن شد و تمام دوره های زمین شناسی رو به چشم دید
گویند در این قرن به صرافت افتاد که خاطرات خود را بنوسید
از آن جایی که فسیل النمیر کبیر دارای ظاهری بسیار جوان و زیبا و خوش تیپ بوده دلباختگان بسیاری دارد
این ها گزیده هایی از خاطرات ایشان می باشد

پ.ن:ماجرای دوم اضافه شد

ماجرای اول:

یه روز بنده تازه رفته بودم بخوابم که تلفنم زنگ زد
جواب دادم الو بفرمایید
صدای نفس از اون ور خط اومد بعد قطع کرد
جلل خالق مردم چشون شده...
همین دیگه
.
.
.
چیه توقع داشتید برات رمان بنویسم؟؟
همینم از سرتون زیادهتالارگفتمان 1
بعله.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا چون گناه دارید ادامشو می گم
اس دادم به شماره که ببخشید شما؟؟؟
یه چند دقه گذشته بود گرم خواب شده بودم که صدای گوشیم دراومد
جواب داده بود وای خیلی ببخشید اقا اشتباه گرفتم
بو بردم دختره بهش گفتم دخترم نترس نفس عمیق بکش نترس نمی خوام بخورمتتالارگفتمان 2
جواب داد واقعا ببخشید و یه چنتا چیز دیگه که داشت ترسشو نشون می داد
بهش گفتم دخترم نترس من شمارتو پاک می کنم خوبه؟؟؟اروم باش کاریت ندارم فقط یه نصیحتی برات دارم
هیچوقت اینجوری جلوی پسرا ترسیده جلوه نکن
هرچی بیشتر بترسی مزاحما بیشتر می تازونن
جواب داد واقعا ممنون خیلی ممنون بله چشم
گفتم خوبه پس دیگه نترس من الان شمارتو از لیست تماس هام پاک می کنم پیامکت رو هم پاک می کنم تو هم اروم باش باشه؟؟تالارگفتمان 3
گفت باشه خیلی ممنون خیلی لطف کردید حتما یادم می مونه
هیچی دیگه خدافظی کردم اونم رفت
چیه توقع داشتید پایان هیجان انگیز داشته باشه؟؟؟؟
مشکل خودتونه همینه که هستتالارگفتمان 4
موضوع داستان

اجتماعی

بود نه جنایی

تالارگفتمان 5

.
.
.
.
.
.
.
.
.
خواستم ناکام از دنیا نریدتالارگفتمان 6
اقا پنج دقه گذشت دیگه داشت خوابم می برد که یکی زنگ زد
فحشا اومده بود تا نوک زبونم که جلوشو گرفتم
جواب دادم بله بفرمایید
یه دختری با ناز گفت ببخشید اسمتون رو نگفتید
گفتم عذرمیخوام ولی شما؟؟؟
گفت واااااا من همون دختریم که دو دقه پیش داشتید باهاش لاس می زدید دیگه
منتالارگفتمان 7تالارگفتمان 7
هااااااااا؟؟؟ببخشید خانوم اشتباه گرفتید
خندید گفت اره اشتباه گرفته بودم ولی بعد فهمیدم درست گرفتم
من هنوزم:تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7
ببخشید من واقعا به جا نمی یارم با اجازه اگر کاری ندارید...
پرید وسط حرفم و گفت:اوا چقدر حافظت کمه بابا همونیم که چند دقه پیش داشتی نصیحتش می کردی دیگه
من هنوز هم:تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7
شما همونی هستی که مثل چی از من که پسر بودم ترسیده بودی؟؟؟
یه خنده ی پر عشوه کرد و گفت اره ولی خب من اون موقع نمی شناختمت عزیزم
من:یعنی الان منو شناختی؟؟؟تالارگفتمان 18
دختره:خب اونقدری که نیاز بود شناختم عزیزم
من:ما الان بیشتر از 10 دقه نیست اشنا شدیم و فقط دو سه دقه هست داریم حرف می زنیمتالارگفتمان 19تالارگفتمان 20
دختره با یکم لحن جدی تر:اههه انگار مشکل داریا خوشت نمیاد؟؟
من:معلومه که خوشم نمی یاد یه دختری ساعت یک بعد نصفه شب سه بار متوالی از خواب بپرونتم بعدم بهم تهمت بزنه و با ناز هی بهم بگه عزیزم عزیزم اونم درحالی که من ده دقه هست فهمیدم همچین دختری هم زاده شدهتالارگفتمان 21

دختره:خاک بر سر *** بی لیاقتت کنن
بعد با بغض ادامه داد:خیلی بی لیاقتی حیف من که عشق و علاقم و نثار تو کردم
غرورم و زیر پا به خاطر تو له کردم و اینقدر بهت محبت کردم
من:تالارگفتمان 22تالارگفتمان 23
همه این کارا رو توی همین چن دقه انجام دادی؟؟؟تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19
دختره:برو بمیر کصافط
منتالارگفتمان 7
مخابراتتالارگفتمان 27
گوشی موبایلمتالارگفتمان 28
خداتالارگفتمان 29تالارگفتمان 29( این دختره رو من افریده بودم؟؟؟؟دمم گرم بابا)
دخترهتالارگفتمان 31تالارگفتمان 31

.
.
.
.
.
.
.
.
.
پنج دقه بعد
گوشی زنگ می خوره ور می دارم یکی از پشت خط می گه راستی اسمتو نگفتی عزیزم
من:تالارگفتمان 33تالارگفتمان 34تالارگفتمان 35تالارگفتمان 21تالارگفتمان 37تالارگفتمان 37
مریدان درحال خشتک دریدن:

تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33

ماجرای دوم:

خب اومدم با یه ماجرای دیگه
یه بار رفته بودم پارک روی یه نیکتی نشسته بودم تو گوشه پارک
در تفکرات عمیق بودمتالارگفتمان 64
که یه دختری از جلوم رد شد و بهم چشمک زد
من یه نگاهی بهش کردم و سری به تاسف تکون دادم دوباره رفتم تو فکر تالارگفتمان 64تالارگفتمان 64
یه دو دقه گذشت دوباره دختره از جلوم رد شد ایندفعه یه چشمکی زد که ادم کور هم می دید
زیر لب دعا کردم همه بیمارای مغزی شفای عاجل پیدا کنن و دوباره وارد تفکرات عمیق شدم که این دفعه از جلوم رد شد و با دوتا چشم چشمک زد جوری که کل صورتش توی هم جمع شد
دیدم نه انگار وضع خرابه یه پولی درنظرگرفتم براش صدقه بدم بلکه حالش خوب بشهتالارگفتمان 29
دوباره در تفکرات عمیق بودم و چشمامو بسته بودم دیدم یه سایه ای افتاده روم
هیچی دیگه چشم باز کردم دیدم دختره وایستاده جلوم و دستشو گرفته جلو
دلم سوخت
دست کردم توی جیبم یه پونصدی در اوردم گذاشتم کف دستش
گفتم:اخییییی اشکال نداره ایشالا خوب می شیتالارگفتمان 6
دیدم چهرش قرمز شد بعد یه دفعه لبخند اومد روی صورتش
می خواستم دوباره برم در تفکرات عمیق که دیدم نشست کنار دستم
نه بابا این از رو برو نیست
اومد نزدیک که بهم بچسبه یه دفعه گوشیم زنگ خورد
یه انگشت اوردم بالا که یعنی صبر کن یه دقه تلفنو جواب بدم بعد به بقیه ماجرا می پردازیمتالارگفتمان 69
جواب دادم الو؟؟؟
از اون طرف یه دختری گفت:وااااااااااای عزیزم دلم برات یه ذره شده خوفی عشقم؟؟؟
من:ها؟؟؟؟؟؟؟تالارگفتمان 7
دختر پشت خطی:اووووووخی اینقدر هیجان زده شدی زبونت بند اومد؟؟؟
من:ها؟؟شما؟؟؟تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7
تا دختره اومد بهم جواب بده اون یکی دختره شترررررق یکی خوابوند تو گوشمتالارگفتمان 73
مات و مبهوت نگاه دختره کردم که با چشمای گریون جیغ جیغ می کرد و می گفت خیلی بیشعوری کصافط دخترباز بزار حداقل 5 دقه بگذره بعد بهم خیانت کن
خیلی پستی که با ابروم بازی کردی
اسم می زاری روم بعد خیانت می کنی؟؟
تو مردی؟؟تو اصلا بویی از انسانیت بردی؟؟؟
نمی فهمی ابروی یه دختر یعنی چی؟؟؟
چرا دبمو شکستی؟؟
چرا با ابروم بازی کردی؟؟؟
دیگه از همه مردا بریدم
از همتون خسته شدم
همتون خائنید
اون از احسان و علی و خشیار و هادی و مهراد و امیر و اترین و شروین و ساسان و...(این لیست ادامه دارد) اینم از توتالارگفتمان 19تالارگفتمان 19تالارگفتمان 20تالارگفتمان 20
برو دیگه نمی خوام ببینمت
دیگه نمی تونی خرم کنی و دلمو بدست بیاری
دیگه ازت بریدم
بعدم بلند شد رفت
منتالارگفتمان 19تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19
دخترهتالارگفتمان 6تالارگفتمان 6

مریدان
تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33
نگهبان پارک تالارگفتمان 22
چمنای پارک تالارگفتمان 87
نیمکت تالارگفتمان 88
درخت کنار دستمتالارگفتمان 28تالارگفتمان 28
خشتکمتالارگفتمان 31تالارگفتمان 31تالارگفتمان 31تالارگفتمان 31
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه چن ثانیه که گذشت از حالت مبهوت در اومدم اومدم گوشیمو بزارم توی جیبم که یه صدای جیغی از توش در اومد گذاشتمش بغلم گوشم که یه صدایی از توش گفت:
خیلی رذلی به همین زودی منو یادت رفت؟؟
خیلی بیشعوری کصافط دخترباز بزار حداقل دو روز بگذره بعد بهم خیانت کن
خیلی پستی که با ابروم بازی کردی
با گریه ادامه داد:
اسم می زاری روم بعد خیانت می کنی؟؟
تو مردی؟؟تو اصلا بویی از انسانیت بردی؟؟؟
نمی فهمی ابروی یه دختر یعنی چی؟؟؟
چرا دبمو شکستی؟؟
چرا با ابروم بازی کردی؟؟؟
دیگه از همه مردا بریدم
از همتون خسته شدم
همتون خائنید
اون از سیاوش و کوشا و بهروز و حسین و فرهاد ورضا و سجاد و مهدی و غلام و... اینم از تو...
من تقریبا با داد:بابا تو دیگه کی هستی؟؟؟؟تالارگفتمان 37

یه دفعه انگار گریه و همه چیزو از یاد برد با ناز و عشوه گفت:
اوا حالا چرا عصبانی می شی عزیزم منم دیگه......همونی که اونشب بهت زنگ زدم و اخرم اسمتو بهم نگفتیا...عزیزم به خودت مسلط باش اینجوری عصبانی بشی یه دفعه خدایی نکرده فشارت می زنه بالا یه بلایی سرت میاد دیگه نمی تونیم بچه دار بشیما خودت که می دونی من چقدر بچه دوس دارم لطفا به خاطر من به خودت مسلط باش
بعد یه دفعه انگار یادش اومد عصبانه جیغ زد:موضوعو عوض نکن پسره ی سنگ دل *
چطور دلت اومد با من اینکارو بکنی؟؟؟؟
چطور...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیچی دیگه دیدم قطع کنم سنگین ترم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه رب ساعت بعد تلفنم زنگ خورد هنوز نگفته بودم الو از اون طرف خط یه صدایی اومد که می گفت:
اوا عزیزم به نظرم گوشیت اشکال داره هی وسط حرفات قطع می شه نمی زاره بفهمم داشتی چی می گفتی
راستی عشقم بازم یادت رفت اسمتو بهم بگیا...تالارگفتمان 6
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیچی دیگه بقیشو درست یادم نیست ولی وقتی رو تخت بیمارستان بیدار شدم بهم گفتن باید خسارت دیواری که با سر رفتم داخلش رو بدم
مثل اینکه دیوار بتنی مدرسه دخترونه کنار پارک بوده که زدم داغونش کردم

تالارگفتمان 27تالارگفتمان 27

ماجرای سوم

یه روزی با دوستام قرار گذاشته بودیم بریم بیرون
محل قرارمون توی پایانه اتوبوس بود
من یه 20 دقه ای زودتر رسیدم و رفتم روی صندلی های پایانه بشینم که دیدم همه ی صندلیا پره به جز یکی که کنار یه دختریه
هیچی دیگه از سر اجبار رفتم نشستم روی همون صندلیه
اقا تا من نشستم دختره زل زد بهم
یکی نبود بهش بگه اخه لامصب تو از پشت اون دماغ من صورتمو می بینی که زل زدی؟؟تالارگفتمان 88
بعد به فکرم رسید نکنه به همون دماغم زل زدهتالارگفتمان 100
هیچی دیگه خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین که یه دفعه یه صدای جیغ جیغویی از ناکجا آباد در اومد گفت راستی نمایشگاه کتاب هست توی گلستان
منم شک زده دور و برم رو نگاه کردم که ببینم صدا از کجا میاد
خلاصه بگم بعد از اینکه تو جیبامو چک کردم ببینم صدا از اونجا نباشهتالارگفتمان 31تالارگفتمان 31 یادم به همین دختره افتاد نگاش کردم دیدم داره بهم لبخند می زنه
بعد ادامه داد من به هرکس می رسم درموردش می گم چون هیچ جایی تبلیغشو نزده و مردم نمی فهمن منم شانسی یه پوسترشو دیدم برای همین به همه می گم که بدونن و....تالارگفتمان 103تالارگفتمان 103
یعد از یه بیست دقه ای که همه حرفاشو زد(والا همش یه معنی می دادتالارگفتمان 27)
گفتم بله می دونم دارم می رم همون جا الان منت


   
ida7lee2, Akramaz662, ali7r and 10 people reacted
نقل‌قول
zoha
 zoha
(@zoha)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 7
 

اهم اهم فسیل جان زندس؟ اگه زندس که اون رحمته الله علیه برش دار ... رحمته الله علیه برای متوفی گرامی به کار میره:kl:
در ضمن بابا چی کار جنتی داری خو اون بنده خدا که از ملکه انگلیس نزدیک سال کوچیکتره:(s1824):


   
warrior and فسیل reacted
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
 

دستت درست مرسی
خوندیم دلمون شاد شد ...
من نوشتت رو مورد استقبال قرار میدم و منتظر بقیش هستم


   
ali7r, warrior, فسیل and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
 

بسي لذت بردم.
دستت طلا منتظر باقيش هستيم.


   
warrior and فسیل reacted
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  

خخخخخ
ماجرای دوم در پست اول قرار گرفت
شما هم می تونید داستان درمورد فسیل النمیر کبیر بگید

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

اورده اند که از همان روزی که فسیل کبیر ا مسافرت طولانی خود بازگشت و وارد شهر های جهان شد همه دختران و زنان شیفته ی او گشتند
به حدی که زمانی که در شیراز ساکن شد خواستگاران اون در منزلش را جا کنده و اسفالت فرمودند
روزی شیخ فسیل النمیر( صلی الله علیه و خشتک) به سوی خانه روان بود که از دور دسته ای دختر مدرسه ای او را بدیدند
فسیل که وضیعت را خیط دید خشتک رهگذران را بدرید و بدوید
اورده اند فسیل به قدری سریع از کنام شیردختران دلباخته گریخت که جمیع حضار خشتک ها بدریدند و روی دستان خود لی لی کنان سر به بیابان گذاشتند


   
warrior, *HoSsEiN* and Snap reacted
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1002
 

مستقبل شد ، یعنی مورد استقبال قرار گرفت :دی


   
warrior and فسیل reacted
پاسخنقل‌قول
StormBringer
(@thunder)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 81
 

عالی بود محمد:دی دمت گرم:24: استقبالللللللللل:24:


   
warrior and فسیل reacted
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  

ماجرای سوم هم قرار گرفت

ماجرای سوم

یه روزی با دوستام قرار گذاشته بودیم بریم بیرون
محل قرارمون توی پایانه اتوبوس بود
من یه 20 دقه ای زودتر رسیدم و رفتم روی صندلی های پایانه بشینم که دیدم همه ی صندلیا پره به جز یکی که کنار یه دختریه
هیچی دیگه از سر اجبار رفتم نشستم روی همون صندلیه
اقا تا من نشستم دختره زل زد بهم
یکی نبود بهش بگه اخه لامصب تو از پشت اون دماغ من صورتمو می بینی که زل زدی؟؟تالارگفتمان 88
بعد به فکرم رسید نکنه به همون دماغم زل زدهتالارگفتمان 100
هیچی دیگه خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین که یه دفعه یه صدای جیغ جیغویی از ناکجا آباد در اومد گفت راستی نمایشگاه کتاب هست توی گلستان
منم شک زده دور و برم رو نگاه کردم که ببینم صدا از کجا میاد
خلاصه بگم بعد از اینکه تو جیبامو چک کردم ببینم صدا از اونجا نباشهتالارگفتمان 31تالارگفتمان 31 یادم به همین دختره افتاد نگاش کردم دیدم داره بهم لبخند می زنه
بعد ادامه داد من به هرکس می رسم درموردش می گم چون هیچ جایی تبلیغشو نزده و مردم نمی فهمن منم شانسی یه پوسترشو دیدم برای همین به همه می گم که بدونن و....تالارگفتمان 103تالارگفتمان 103
یعد از یه بیست دقه ای که همه حرفاشو زد(والا همش یه معنی می دادتالارگفتمان 27)
گفتم بله می دونم دارم می رم همون جا الان منتظر دوستاممتالارگفتمان 6
اقا تا من اینو گفتم یه دفعه نیشش باز شد گفت اره من خودم بچه ی گلستانم اون روز داشتم می رفتم....
منتالارگفتمان 7تالارگفتمان 7(مونده بودم اینایی که می گه چه ربطی به من دارهتالارگفتمان 116)
و اون هنوز داست ادامه می داد:
اره دیگه بابام بهم گفت دختربابا مربا بده بابا منم مربا دادم بابا اخه می دونی می گن کسی که مربا نده باباش شوور گیرش نمیاد....تالارگفتمان 117
منتالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7(کی ماجرا رسید به باباش؟؟؟)
ادامه می داد:
منم می دونی که از این دخترام که...تالارگفتمان 122
منتالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7(من می دونم؟؟؟خدا وکیلی؟؟؟تالارگفتمان 18)
و ادامه می داد:
اره دیگه برای همین دلم نمیاد بزارم مردا از کسی مثل من محروم بشن برای همین مربا دادم بابام....تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33(مریدان در حال خشتک دریدن)
منتالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7(همه ی اینایی که گفت دلیل مربا دادن به باباش بود؟؟خدا وکیلی؟؟)
و هنوز ادامه می داد:
اره دیگه عزیزم حالا کی می خوای با خانوادم اشنا بشی؟؟؟تالارگفتمان 122
من:تالارگفتمان 22مـــــــــــن؟؟؟تالارگفتمان 19
دور و اطرافمو یه نگاه کردم هیشکی جز خودم ندیدم
همین دیگه تموم شدتالارگفتمان 6
چیه؟؟چرا اینجوری بهم نگاه می کنید؟؟؟تالارگفتمان 31
تا به حال پایان سورئالیسم پسا اخر زمانی ندیدید؟؟؟تالارگفتمان 31تالارگفتمان 31
جدی ندیدید؟؟؟
منم ندیدمتالارگفتمان 145
اگر دیدی به منم بگید برم ببینمتالارگفتمان 146
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از اونجایی که من خیلی بخشندم ادامشو می گمتالارگفتمان 88
هیچی اقا همون لحظه که می خواستم حرف بزنم گوشیم زنگ خورد
گوشی رو برداشتم بابام از اون وره خط گفت:
کدوم گورستونی هستی خشتکو؟؟؟تالارگفتمان 6
من:بابا این چه طرز حرف زدنه؟؟؟تالارگفتمان 149پایانه اتوبوسم
بابام:حرف نباشه تو چرا هنوز توی پایانه ای؟؟یه ساعت پیش باید می رسیدی نمایشگاه
منتالارگفتمان 22تالارگفتمان 19تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7بابا من چهل دقه پیش از خونه راه افتادم چجوری باید بیست دقه قبل از راه افتادن میرسیدم نمایشگاه؟؟تالارگفتمان 7تالارگفتمان 149تالارگفتمان 149
بابام داشت می گفت رو حرف من...
که یه دفعه دختر کنار دستیم جفت پا پرید وسط سرشو کرد تو گوشی بلند بلند گفت سلام پدرجان خوبید؟؟؟
منتالارگفتمان 22تالارگفتمان 22تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7(یا ابلفـــــــــــرض بدبدخت شدم این از کجا پیدا شد دیگه؟؟)
بابام:چـــــــــــــــــی� �؟؟؟؟؟ممـــــــــــــــــ� �د؟؟؟؟؟ این صدای کی بــــــــــــــــــود؟؟
من: به جون ....
دختره:پدرجان من مچول خاتون هستم همونی که پسرتون عاشقش شده
من

تالارگفتمان 162تالارگفتمان 162تالارگفتمان 162تالارگفتمان 162تالارگفتمان 162

(وقتی اسمشو گفت)تالارگفتمان 7تالارگفتمان 7تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19(وقتی ادامه داد)
بابام:....
هیچی بابام اینقدر خندید که پوکید برای همین نمی تونست حرف بزنه
منم دیدم شانس اوردم سریع قطع کردم
تا اومدم طرف دختره یه چیزی بهش بگم دوباره تلفنم زنگ خورد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چیه؟؟به شما چه من با پشت تلفن چی گفتم؟؟تالارگفتمان 172
عجب دوره زمونه ای شده ها مردم به مکالمه های خصوصی دیگرون هم کار دارن
بعد پرو پرو خیره هم می شن تو چشای آدمتالارگفتمان 173
واقعا زشتهتالارگفتمان 174تالارگفتمان 174
برید خجالت بکشیدتالارگفتمان 20تالارگفتمان 20

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

یعنی اگر من اینقدر دل رحم نبودم شما چکار می کردید؟؟؟تالارگفتمان 6
هیچی دیگه گوشی رو برداشتم صدای یه دختری از پشت خط اومد:
سلااااااااااام عزیزم من برگشتم خوبــــــــــــی جوجوی من؟؟
منتالارگفتمان 22تالارگفتمان 19تالارگفتمان 181(این دیگه کیه؟؟)
من:ببخشید شما؟؟؟
دختر پشت خط:
اوا تو باز منو یادت رفت؟؟
بابا من همونم که اون شب زنگ زدم بعد تو یه دل نه صد دل عاشقم شدی

من:0178::0178::0178:لعنتی تو هنوزم زنده ای؟؟؟

دختر بغل دستیم یه سیلی نخشکیده خوابیوند تو گوشم بعدم با چشمای پر از اشک زل زد بهم گفت لعنت بهت این بود جواب اعتماد من؟؟؟
این بود اون حرفای عاشقانت؟؟
این بود اون وعده و وعیدا؟؟؟
جواب اعتماد من به تو این بود؟؟؟
دلمو شوکوندی :0144:
الان دلم شکسته خورده شیشه هاش رفته تو قلبم
خیلی پستی
من:مگه دل و قلب یکی نیستن؟؟پس چجوری خورده شیشه های دلت رفته تو قلبت؟؟:0160:تالارگفتمان 182
دختره اینو که شنید همچین با کیفش کوبید تو صورتم که این شکلی شدم:0086:تالارگفتمان 23
دختره ی بی جنبه ی عقده ای خب مگه دروغ گفتم؟؟؟تالارگفتمان 149تالارگفتمان 149
دختره ول کرد رفت منم تا اومدم یه نفس راحت بکشم یه صدای جییییغ بلندی شنیدم
یا ابلفرض باز چی شده؟؟:4654980460722281494
نگاه کردم دیدم صدا از تو گوشیم میاد
دختره از پشت گوشی داد زد:
خیلی پستی خائن کثیف این بار دومیه که بهم خیانت می کنی
من:sw:
هیچی دیگه طاقتم تموم شد قبل اینکه حرف دیگه ای بزنه قطع کردم
یه نفس عمیق کشیدم و بلند گفتم آخیـــــــــــش
بعد رومو برگردوندم دیدم یه سی نفری زل زدن به منتالارگفتمان 19تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19(دقیقا همینجوری)

یکی از دخترا:برو بمیر پسره ی دختر باز لندهور خائنتالارگفتمان 192
بعدم ول کرد رفت بقیه دخترا هم دنبالش
یکی از پسرا با نیش باز:بابا دمت گرم چطوری مخ می زنی به ما هم یاد بدهتالارگفتمان 88تالارگفتمان 88
من:sw::sw::sw::y::y::y:
پسراتالارگفتمان 6تالارگفتمان 6
دختراتالارگفتمان 192
دختر تلفنیهتالارگفتمان 198
بابام:ghesh:
مخابراتتالارگفتمان 19تالارگفتمان 19تالارگفتمان 19
خداتالارگفتمان 31تالارگفتمان 31تالارگفتمان 31(خودم تو کف خلقت خودم موندمتالارگفتمان 31تالارگفتمان 31)
مریدانتالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33تالارگفتمان 33
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
درینگ درینگ درینگتالارگفتمان 6تالارگفتمان 6
من:بعله بفرمایید؟؟؟

_ سلام عزیزم واااای بازم یادت رفت اسمتو بهم بگی...


   
lord.1711712, warrior, *HoSsEiN* and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
 

:ghesh::shy::onion048:

خيلي باحال بود،‌بسي خنديدم،‌ ما منتظر چهارميش هستيم.


   
فسیل and R-MAMmad reacted
پاسخنقل‌قول
R-MAMmad
(@r-mammad)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 551
 

من کشته مرده ی اون شکلک هام:g:


   
فسیل reacted
پاسخنقل‌قول
daria25252
(@daria25252)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 3
 

ببینم شماها خجالت نمیکشین دخترا رو مسخره میکنین بعدم خودتون رو تشویق میکنین . واقعا حاشا به غیرت پسرای این مملکت . غیرتم غیرتای قدیم . الان این اواخواهرایی که به عنوان پسر با ابروهای برداشته و ساپورت دارن تو خیابون ول میچرخن خیلی مردن که شماها دارین دخترا رو مسخره میکنین . من نمیدونم هیچ کدوم از شماها یعنی یه خواهر نداره که الان این حرفا رو میزنین . واقعا خجالت داره .


   
Ali, warrior and proti reacted
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  

آلیس;2659:
ببینم شماها خجالت نمیکشین دخترا رو مسخره میکنین بعدم خودتون رو تشویق میکنین . واقعا حاشا به غیرت پسرای این مملکت . غیرتم غیرتای قدیم . الان این اواخواهرایی که به عنوان پسر با ابروهای برداشته و ساپورت دارن تو خیابون ول میچرخن خیلی مردن که شماها دارین دخترا رو مسخره میکنین . من نمیدونم هیچ کدوم از شماها یعنی یه خواهر نداره که الان این حرفا رو میزنین . واقعا خجالت داره .

ببخشید آلیس خانوم ولی این یک مطلب هجو هست و هیچ ربطی به زن یا مرد بودن نداره
دخترا هم اصلا مسخره نشدن
منظور اصلا این نبوده
مطلب طنز نیست که پشت پرده داشت باشه یه چیزی رو گوشزد کنه صرفا یه فکاهی هست برای خنده و هیچکسو مسخره نمی کنه
شخصا از طرفداران شدید حقوق برابر زن و مرد هستم و هیچ علاقه ای ندارم مسخرشون کنم اما درکل قسمت بسیار بزرگی از فکاهی ها و هجو ها رو مسخره کردن یه شخص حقیقی یا حقوقی تشکیل می ده
حالا چه جوک های قومیتی چه جوک هایی که از اسم هایی مثل حیف نون یا شوت زاده یا غضنفر درشون استفاده شده
اگر این متن بر محوریت پسرها می چرخید شما میومدین اعتراض کنید؟؟فک نکنم
لطفا سعی کنید هرچیزی رو با دید فمنیستی نبینید آلیس خانوم
بله بنده خواهر دارم و خیلی هم عاشقشم ولی خیلی وقتا برای شوخی و خنده مسخرش می کنم اونم منو مسخره می کنه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

proti;2665:
دقىقا کى پست من رو اىنجا پاک کرده؟
دارىن از صبر من سو استفاده مىکنىنا

اگه چىزى مىنوىسىد با همه در ىک سطح شوخى کنىد دارىد خانمهاى ساىت رو ناراحت مىکنىد

اقا حسین پاک کردن اونم به خاطر پاکسازی از اسپم درضمن اون متن اول تاپیک رو هم ویرایش کردن که به قول شما سیاسی نباشه
سواستفاده؟؟از صبر؟؟
ببخشید سمیه خانوم از شما که دیگه یه زن عاقل و بالغ هستید توقع نداشتم اینجوری برخورد کنید
جوابی که به آلیس خانوم دادم رو لطفا بخونید
و مطمئن باشید اگر زمانی به ذهنم ایده ای می رسید که درش با مسخره کردن پسرا یه فکاهی بنویسم حتما اینکارو می کردم چون موضوع مسخره کردن هیچکس نیست موضوع صرفا خندست
چرا بانوانی عزیز این مملکت اینقدر دیدشون به همه چیز فمنیستی شده؟؟چرا اینقدر زن گرایی؟؟بابا یکمی تعادل


   
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  

کوتاه بودن رو قبول ولی نه داستانه و نه خنده دار.


   
پاسخنقل‌قول
nilay
(@nilay)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 158
 

خخخخخخخخ خیلی خنده دار بود خوشم اومد .بازم بنویس


   
sahv, lord.1711712, warrior and 1 people reacted
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
 

مشكل اينه كه نميشه با هيچ كس شوخي كرد، اين به اينجا محدود نميشه ،‌صدا و سيما هم همينه،‌بگي دختر،‌زنا شاكي ميشن،‌بگي پسر، مردا شاكي ميشن،‌بگي فلان شغل ،‌شاغلا شاكي ميشن،‌اين وسط سياسيون هم جاي خود دارند. فكر كنم فقط بايد در مورد استكبار جهاني نوشت البته داره تحريم ها رفع ميشه،‌چندي ديگه استكبار هم شاكي ميشه. طنز نوشتن در ايران سخت ترين كار دنياست .

دوستان بياييد به طنز فقط به ديدگاه طنز نگاه كنيم، باييد بدون اينكه بخوايم مسئله را ريشه دار كنيم با هم بخنديم. همين، مثل خيلي از كشور هاي ديگه. proti smhmma


   
sahv, ali7r, lord.1711712 and 2 people reacted
پاسخنقل‌قول
صفحه 1 / 2
اشتراک: