ایشان بعد از بیگ بنگ در زمین ساکن شد و تمام دوره های زمین شناسی رو به چشم دید
گویند در این قرن به صرافت افتاد که خاطرات خود را بنوسید
از آن جایی که فسیل النمیر کبیر دارای ظاهری بسیار جوان و زیبا و خوش تیپ بوده دلباختگان بسیاری دارد
این ها گزیده هایی از خاطرات ایشان می باشد
پ.ن:ماجرای دوم اضافه شد
ماجرای اول:
یه روز بنده تازه رفته بودم بخوابم که تلفنم زنگ زد
جواب دادم الو بفرمایید
صدای نفس از اون ور خط اومد بعد قطع کرد
جلل خالق مردم چشون شده...
همین دیگه
.
.
.
چیه توقع داشتید برات رمان بنویسم؟؟
همینم از سرتون زیاده
بعله.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا چون گناه دارید ادامشو می گم
اس دادم به شماره که ببخشید شما؟؟؟
یه چند دقه گذشته بود گرم خواب شده بودم که صدای گوشیم دراومد
جواب داده بود وای خیلی ببخشید اقا اشتباه گرفتم
بو بردم دختره بهش گفتم دخترم نترس نفس عمیق بکش نترس نمی خوام بخورمت
جواب داد واقعا ببخشید و یه چنتا چیز دیگه که داشت ترسشو نشون می داد
بهش گفتم دخترم نترس من شمارتو پاک می کنم خوبه؟؟؟اروم باش کاریت ندارم فقط یه نصیحتی برات دارم
هیچوقت اینجوری جلوی پسرا ترسیده جلوه نکن
هرچی بیشتر بترسی مزاحما بیشتر می تازونن
جواب داد واقعا ممنون خیلی ممنون بله چشم
گفتم خوبه پس دیگه نترس من الان شمارتو از لیست تماس هام پاک می کنم پیامکت رو هم پاک می کنم تو هم اروم باش باشه؟؟
گفت باشه خیلی ممنون خیلی لطف کردید حتما یادم می مونه
هیچی دیگه خدافظی کردم اونم رفت
چیه توقع داشتید پایان هیجان انگیز داشته باشه؟؟؟؟
مشکل خودتونه همینه که هست
موضوع داستان
.
.
.
.
.
.
.
.
خواستم ناکام از دنیا نرید
اقا پنج دقه گذشت دیگه داشت خوابم می برد که یکی زنگ زد
فحشا اومده بود تا نوک زبونم که جلوشو گرفتم
جواب دادم بله بفرمایید
یه دختری با ناز گفت ببخشید اسمتون رو نگفتید
گفتم عذرمیخوام ولی شما؟؟؟
گفت واااااا من همون دختریم که دو دقه پیش داشتید باهاش لاس می زدید دیگه
من
هااااااااا؟؟؟ببخشید خانوم اشتباه گرفتید
خندید گفت اره اشتباه گرفته بودم ولی بعد فهمیدم درست گرفتم
من هنوزم:
ببخشید من واقعا به جا نمی یارم با اجازه اگر کاری ندارید...
پرید وسط حرفم و گفت:اوا چقدر حافظت کمه بابا همونیم که چند دقه پیش داشتی نصیحتش می کردی دیگه
من هنوز هم:
شما همونی هستی که مثل چی از من که پسر بودم ترسیده بودی؟؟؟
یه خنده ی پر عشوه کرد و گفت اره ولی خب من اون موقع نمی شناختمت عزیزم
من:یعنی الان منو شناختی؟؟؟
دختره:خب اونقدری که نیاز بود شناختم عزیزم
من:ما الان بیشتر از 10 دقه نیست اشنا شدیم و فقط دو سه دقه هست داریم حرف می زنیم
دختره با یکم لحن جدی تر:اههه انگار مشکل داریا خوشت نمیاد؟؟
من:معلومه که خوشم نمی یاد یه دختری ساعت یک بعد نصفه شب سه بار متوالی از خواب بپرونتم بعدم بهم تهمت بزنه و با ناز هی بهم بگه عزیزم عزیزم اونم درحالی که من ده دقه هست فهمیدم همچین دختری هم زاده شده
دختره:خاک بر سر *** بی لیاقتت کنن
بعد با بغض ادامه داد:خیلی بی لیاقتی حیف من که عشق و علاقم و نثار تو کردم
غرورم و زیر پا به خاطر تو له کردم و اینقدر بهت محبت کردم
من:
همه این کارا رو توی همین چن دقه انجام دادی؟؟؟
دختره:برو بمیر کصافط
من
مخابرات
گوشی موبایلم
خدا( این دختره رو من افریده بودم؟؟؟؟دمم گرم بابا)
دختره
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پنج دقه بعد
گوشی زنگ می خوره ور می دارم یکی از پشت خط می گه راستی اسمتو نگفتی عزیزم
من:
مریدان درحال خشتک دریدن:
ماجرای دوم:
یه بار رفته بودم پارک روی یه نیکتی نشسته بودم تو گوشه پارک
در تفکرات عمیق بودم
که یه دختری از جلوم رد شد و بهم چشمک زد
من یه نگاهی بهش کردم و سری به تاسف تکون دادم دوباره رفتم تو فکر
یه دو دقه گذشت دوباره دختره از جلوم رد شد ایندفعه یه چشمکی زد که ادم کور هم می دید
زیر لب دعا کردم همه بیمارای مغزی شفای عاجل پیدا کنن و دوباره وارد تفکرات عمیق شدم که این دفعه از جلوم رد شد و با دوتا چشم چشمک زد جوری که کل صورتش توی هم جمع شد
دیدم نه انگار وضع خرابه یه پولی درنظرگرفتم براش صدقه بدم بلکه حالش خوب بشه
دوباره در تفکرات عمیق بودم و چشمامو بسته بودم دیدم یه سایه ای افتاده روم
هیچی دیگه چشم باز کردم دیدم دختره وایستاده جلوم و دستشو گرفته جلو
دلم سوخت
دست کردم توی جیبم یه پونصدی در اوردم گذاشتم کف دستش
گفتم:اخییییی اشکال نداره ایشالا خوب می شی
دیدم چهرش قرمز شد بعد یه دفعه لبخند اومد روی صورتش
می خواستم دوباره برم در تفکرات عمیق که دیدم نشست کنار دستم
نه بابا این از رو برو نیست
اومد نزدیک که بهم بچسبه یه دفعه گوشیم زنگ خورد
یه انگشت اوردم بالا که یعنی صبر کن یه دقه تلفنو جواب بدم بعد به بقیه ماجرا می پردازیم
جواب دادم الو؟؟؟
از اون طرف یه دختری گفت:وااااااااااای عزیزم دلم برات یه ذره شده خوفی عشقم؟؟؟
من:ها؟؟؟؟؟؟؟
دختر پشت خطی:اووووووخی اینقدر هیجان زده شدی زبونت بند اومد؟؟؟
من:ها؟؟شما؟؟؟
تا دختره اومد بهم جواب بده اون یکی دختره شترررررق یکی خوابوند تو گوشم
مات و مبهوت نگاه دختره کردم که با چشمای گریون جیغ جیغ می کرد و می گفت خیلی بیشعوری کصافط دخترباز بزار حداقل 5 دقه بگذره بعد بهم خیانت کن
خیلی پستی که با ابروم بازی کردی
اسم می زاری روم بعد خیانت می کنی؟؟
تو مردی؟؟تو اصلا بویی از انسانیت بردی؟؟؟
نمی فهمی ابروی یه دختر یعنی چی؟؟؟
چرا دبمو شکستی؟؟
چرا با ابروم بازی کردی؟؟؟
دیگه از همه مردا بریدم
از همتون خسته شدم
همتون خائنید
اون از احسان و علی و خشیار و هادی و مهراد و امیر و اترین و شروین و ساسان و...(این لیست ادامه دارد) اینم از تو
برو دیگه نمی خوام ببینمت
دیگه نمی تونی خرم کنی و دلمو بدست بیاری
دیگه ازت بریدم
بعدم بلند شد رفت
من
دختره
مریدان
نگهبان پارک
چمنای پارک
نیمکت
درخت کنار دستم
خشتکم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه چن ثانیه که گذشت از حالت مبهوت در اومدم اومدم گوشیمو بزارم توی جیبم که یه صدای جیغی از توش در اومد گذاشتمش بغلم گوشم که یه صدایی از توش گفت:
خیلی رذلی به همین زودی منو یادت رفت؟؟
خیلی بیشعوری کصافط دخترباز بزار حداقل دو روز بگذره بعد بهم خیانت کن
خیلی پستی که با ابروم بازی کردی
با گریه ادامه داد:
اسم می زاری روم بعد خیانت می کنی؟؟
تو مردی؟؟تو اصلا بویی از انسانیت بردی؟؟؟
نمی فهمی ابروی یه دختر یعنی چی؟؟؟
چرا دبمو شکستی؟؟
چرا با ابروم بازی کردی؟؟؟
دیگه از همه مردا بریدم
از همتون خسته شدم
همتون خائنید
اون از سیاوش و کوشا و بهروز و حسین و فرهاد ورضا و سجاد و مهدی و غلام و... اینم از تو...
من تقریبا با داد:بابا تو دیگه کی هستی؟؟؟؟
یه دفعه انگار گریه و همه چیزو از یاد برد با ناز و عشوه گفت:
اوا حالا چرا عصبانی می شی عزیزم منم دیگه......همونی که اونشب بهت زنگ زدم و اخرم اسمتو بهم نگفتیا...عزیزم به خودت مسلط باش اینجوری عصبانی بشی یه دفعه خدایی نکرده فشارت می زنه بالا یه بلایی سرت میاد دیگه نمی تونیم بچه دار بشیما خودت که می دونی من چقدر بچه دوس دارم لطفا به خاطر من به خودت مسلط باش
بعد یه دفعه انگار یادش اومد عصبانه جیغ زد:موضوعو عوض نکن پسره ی سنگ دل *
چطور دلت اومد با من اینکارو بکنی؟؟؟؟
چطور...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیچی دیگه دیدم قطع کنم سنگین ترم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه رب ساعت بعد تلفنم زنگ خورد هنوز نگفته بودم الو از اون طرف خط یه صدایی اومد که می گفت:
اوا عزیزم به نظرم گوشیت اشکال داره هی وسط حرفات قطع می شه نمی زاره بفهمم داشتی چی می گفتی
راستی عشقم بازم یادت رفت اسمتو بهم بگیا...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیچی دیگه بقیشو درست یادم نیست ولی وقتی رو تخت بیمارستان بیدار شدم بهم گفتن باید خسارت دیواری که با سر رفتم داخلش رو بدم
مثل اینکه دیوار بتنی مدرسه دخترونه کنار پارک بوده که زدم داغونش کردم
یه روزی با دوستام قرار گذاشته بودیم بریم بیرون
محل قرارمون توی پایانه اتوبوس بود
من یه 20 دقه ای زودتر رسیدم و رفتم روی صندلی های پایانه بشینم که دیدم همه ی صندلیا پره به جز یکی که کنار یه دختریه
هیچی دیگه از سر اجبار رفتم نشستم روی همون صندلیه
اقا تا من نشستم دختره زل زد بهم
یکی نبود بهش بگه اخه لامصب تو از پشت اون دماغ من صورتمو می بینی که زل زدی؟؟
بعد به فکرم رسید نکنه به همون دماغم زل زده
هیچی دیگه خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین که یه دفعه یه صدای جیغ جیغویی از ناکجا آباد در اومد گفت راستی نمایشگاه کتاب هست توی گلستان
منم شک زده دور و برم رو نگاه کردم که ببینم صدا از کجا میاد
خلاصه بگم بعد از اینکه تو جیبامو چک کردم ببینم صدا از اونجا نباشه یادم به همین دختره افتاد نگاش کردم دیدم داره بهم لبخند می زنه
بعد ادامه داد من به هرکس می رسم درموردش می گم چون هیچ جایی تبلیغشو نزده و مردم نمی فهمن منم شانسی یه پوسترشو دیدم برای همین به همه می گم که بدونن و....
یعد از یه بیست دقه ای که همه حرفاشو زد(والا همش یه معنی می داد)
گفتم بله می دونم دارم می رم همون جا الان منت
خخخخخ
ماجرای دوم در پست اول قرار گرفت
شما هم می تونید داستان درمورد فسیل النمیر کبیر بگید
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اورده اند که از همان روزی که فسیل کبیر ا مسافرت طولانی خود بازگشت و وارد شهر های جهان شد همه دختران و زنان شیفته ی او گشتند
به حدی که زمانی که در شیراز ساکن شد خواستگاران اون در منزلش را جا کنده و اسفالت فرمودند
روزی شیخ فسیل النمیر( صلی الله علیه و خشتک) به سوی خانه روان بود که از دور دسته ای دختر مدرسه ای او را بدیدند
فسیل که وضیعت را خیط دید خشتک رهگذران را بدرید و بدوید
اورده اند فسیل به قدری سریع از کنام شیردختران دلباخته گریخت که جمیع حضار خشتک ها بدریدند و روی دستان خود لی لی کنان سر به بیابان گذاشتند
ماجرای سوم هم قرار گرفت
یه روزی با دوستام قرار گذاشته بودیم بریم بیرون
محل قرارمون توی پایانه اتوبوس بود
من یه 20 دقه ای زودتر رسیدم و رفتم روی صندلی های پایانه بشینم که دیدم همه ی صندلیا پره به جز یکی که کنار یه دختریه
هیچی دیگه از سر اجبار رفتم نشستم روی همون صندلیه
اقا تا من نشستم دختره زل زد بهم
یکی نبود بهش بگه اخه لامصب تو از پشت اون دماغ من صورتمو می بینی که زل زدی؟؟
بعد به فکرم رسید نکنه به همون دماغم زل زده
هیچی دیگه خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین که یه دفعه یه صدای جیغ جیغویی از ناکجا آباد در اومد گفت راستی نمایشگاه کتاب هست توی گلستان
منم شک زده دور و برم رو نگاه کردم که ببینم صدا از کجا میاد
خلاصه بگم بعد از اینکه تو جیبامو چک کردم ببینم صدا از اونجا نباشه یادم به همین دختره افتاد نگاش کردم دیدم داره بهم لبخند می زنه
بعد ادامه داد من به هرکس می رسم درموردش می گم چون هیچ جایی تبلیغشو نزده و مردم نمی فهمن منم شانسی یه پوسترشو دیدم برای همین به همه می گم که بدونن و....
یعد از یه بیست دقه ای که همه حرفاشو زد(والا همش یه معنی می داد)
گفتم بله می دونم دارم می رم همون جا الان منتظر دوستامم
اقا تا من اینو گفتم یه دفعه نیشش باز شد گفت اره من خودم بچه ی گلستانم اون روز داشتم می رفتم....
من(مونده بودم اینایی که می گه چه ربطی به من داره)
و اون هنوز داست ادامه می داد:
اره دیگه بابام بهم گفت دختربابا مربا بده بابا منم مربا دادم بابا اخه می دونی می گن کسی که مربا نده باباش شوور گیرش نمیاد....
من(کی ماجرا رسید به باباش؟؟؟)
ادامه می داد:
منم می دونی که از این دخترام که...
من(من می دونم؟؟؟خدا وکیلی؟؟؟)
و ادامه می داد:
اره دیگه برای همین دلم نمیاد بزارم مردا از کسی مثل من محروم بشن برای همین مربا دادم بابام....(مریدان در حال خشتک دریدن)
من(همه ی اینایی که گفت دلیل مربا دادن به باباش بود؟؟خدا وکیلی؟؟)
و هنوز ادامه می داد:
اره دیگه عزیزم حالا کی می خوای با خانوادم اشنا بشی؟؟؟
من:مـــــــــــن؟؟؟
دور و اطرافمو یه نگاه کردم هیشکی جز خودم ندیدم
همین دیگه تموم شد
چیه؟؟چرا اینجوری بهم نگاه می کنید؟؟؟
تا به حال پایان سورئالیسم پسا اخر زمانی ندیدید؟؟؟
جدی ندیدید؟؟؟
منم ندیدم
اگر دیدی به منم بگید برم ببینم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از اونجایی که من خیلی بخشندم ادامشو می گم
هیچی اقا همون لحظه که می خواستم حرف بزنم گوشیم زنگ خورد
گوشی رو برداشتم بابام از اون وره خط گفت:
کدوم گورستونی هستی خشتکو؟؟؟
من:بابا این چه طرز حرف زدنه؟؟؟پایانه اتوبوسم
بابام:حرف نباشه تو چرا هنوز توی پایانه ای؟؟یه ساعت پیش باید می رسیدی نمایشگاه
منبابا من چهل دقه پیش از خونه راه افتادم چجوری باید بیست دقه قبل از راه افتادن میرسیدم نمایشگاه؟؟
بابام داشت می گفت رو حرف من...
که یه دفعه دختر کنار دستیم جفت پا پرید وسط سرشو کرد تو گوشی بلند بلند گفت سلام پدرجان خوبید؟؟؟
من(یا ابلفـــــــــــرض بدبدخت شدم این از کجا پیدا شد دیگه؟؟)
بابام:چـــــــــــــــــی� �؟؟؟؟؟ممـــــــــــــــــ� �د؟؟؟؟؟ این صدای کی بــــــــــــــــــود؟؟
من: به جون ....
دختره:پدرجان من مچول خاتون هستم همونی که پسرتون عاشقش شده
من
بابام:....
هیچی بابام اینقدر خندید که پوکید برای همین نمی تونست حرف بزنه
منم دیدم شانس اوردم سریع قطع کردم
تا اومدم طرف دختره یه چیزی بهش بگم دوباره تلفنم زنگ خورد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چیه؟؟به شما چه من با پشت تلفن چی گفتم؟؟
عجب دوره زمونه ای شده ها مردم به مکالمه های خصوصی دیگرون هم کار دارن
بعد پرو پرو خیره هم می شن تو چشای آدم
واقعا زشته
برید خجالت بکشید
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یعنی اگر من اینقدر دل رحم نبودم شما چکار می کردید؟؟؟
هیچی دیگه گوشی رو برداشتم صدای یه دختری از پشت خط اومد:
سلااااااااااام عزیزم من برگشتم خوبــــــــــــی جوجوی من؟؟
من(این دیگه کیه؟؟)
من:ببخشید شما؟؟؟
دختر پشت خط:
اوا تو باز منو یادت رفت؟؟
بابا من همونم که اون شب زنگ زدم بعد تو یه دل نه صد دل عاشقم شدی
من:0178::0178::0178:لعنتی تو هنوزم زنده ای؟؟؟
دختر بغل دستیم یه سیلی نخشکیده خوابیوند تو گوشم بعدم با چشمای پر از اشک زل زد بهم گفت لعنت بهت این بود جواب اعتماد من؟؟؟
این بود اون حرفای عاشقانت؟؟
این بود اون وعده و وعیدا؟؟؟
جواب اعتماد من به تو این بود؟؟؟
دلمو شوکوندی :0144:
الان دلم شکسته خورده شیشه هاش رفته تو قلبم
خیلی پستی
من:مگه دل و قلب یکی نیستن؟؟پس چجوری خورده شیشه های دلت رفته تو قلبت؟؟:0160:
دختره اینو که شنید همچین با کیفش کوبید تو صورتم که این شکلی شدم:0086:
دختره ی بی جنبه ی عقده ای خب مگه دروغ گفتم؟؟؟
دختره ول کرد رفت منم تا اومدم یه نفس راحت بکشم یه صدای جییییغ بلندی شنیدم
یا ابلفرض باز چی شده؟؟:4654980460722281494
نگاه کردم دیدم صدا از تو گوشیم میاد
دختره از پشت گوشی داد زد:
خیلی پستی خائن کثیف این بار دومیه که بهم خیانت می کنی
من:sw:
هیچی دیگه طاقتم تموم شد قبل اینکه حرف دیگه ای بزنه قطع کردم
یه نفس عمیق کشیدم و بلند گفتم آخیـــــــــــش
بعد رومو برگردوندم دیدم یه سی نفری زل زدن به من(دقیقا همینجوری)
یکی از دخترا:برو بمیر پسره ی دختر باز لندهور خائن
بعدم ول کرد رفت بقیه دخترا هم دنبالش
یکی از پسرا با نیش باز:بابا دمت گرم چطوری مخ می زنی به ما هم یاد بده
من:sw::sw::sw::y::y::y:
پسرا
دخترا
دختر تلفنیه
بابام:ghesh:
مخابرات
خدا(خودم تو کف خلقت خودم موندم)
مریدان
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
درینگ درینگ درینگ
من:بعله بفرمایید؟؟؟
_ سلام عزیزم واااای بازم یادت رفت اسمتو بهم بگی...
ببینم شماها خجالت نمیکشین دخترا رو مسخره میکنین بعدم خودتون رو تشویق میکنین . واقعا حاشا به غیرت پسرای این مملکت . غیرتم غیرتای قدیم . الان این اواخواهرایی که به عنوان پسر با ابروهای برداشته و ساپورت دارن تو خیابون ول میچرخن خیلی مردن که شماها دارین دخترا رو مسخره میکنین . من نمیدونم هیچ کدوم از شماها یعنی یه خواهر نداره که الان این حرفا رو میزنین . واقعا خجالت داره .
ببینم شماها خجالت نمیکشین دخترا رو مسخره میکنین بعدم خودتون رو تشویق میکنین . واقعا حاشا به غیرت پسرای این مملکت . غیرتم غیرتای قدیم . الان این اواخواهرایی که به عنوان پسر با ابروهای برداشته و ساپورت دارن تو خیابون ول میچرخن خیلی مردن که شماها دارین دخترا رو مسخره میکنین . من نمیدونم هیچ کدوم از شماها یعنی یه خواهر نداره که الان این حرفا رو میزنین . واقعا خجالت داره .
ببخشید آلیس خانوم ولی این یک مطلب هجو هست و هیچ ربطی به زن یا مرد بودن نداره
دخترا هم اصلا مسخره نشدن
منظور اصلا این نبوده
مطلب طنز نیست که پشت پرده داشت باشه یه چیزی رو گوشزد کنه صرفا یه فکاهی هست برای خنده و هیچکسو مسخره نمی کنه
شخصا از طرفداران شدید حقوق برابر زن و مرد هستم و هیچ علاقه ای ندارم مسخرشون کنم اما درکل قسمت بسیار بزرگی از فکاهی ها و هجو ها رو مسخره کردن یه شخص حقیقی یا حقوقی تشکیل می ده
حالا چه جوک های قومیتی چه جوک هایی که از اسم هایی مثل حیف نون یا شوت زاده یا غضنفر درشون استفاده شده
اگر این متن بر محوریت پسرها می چرخید شما میومدین اعتراض کنید؟؟فک نکنم
لطفا سعی کنید هرچیزی رو با دید فمنیستی نبینید آلیس خانوم
بله بنده خواهر دارم و خیلی هم عاشقشم ولی خیلی وقتا برای شوخی و خنده مسخرش می کنم اونم منو مسخره می کنه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
دقىقا کى پست من رو اىنجا پاک کرده؟
دارىن از صبر من سو استفاده مىکنىنااگه چىزى مىنوىسىد با همه در ىک سطح شوخى کنىد دارىد خانمهاى ساىت رو ناراحت مىکنىد
اقا حسین پاک کردن اونم به خاطر پاکسازی از اسپم درضمن اون متن اول تاپیک رو هم ویرایش کردن که به قول شما سیاسی نباشه
سواستفاده؟؟از صبر؟؟
ببخشید سمیه خانوم از شما که دیگه یه زن عاقل و بالغ هستید توقع نداشتم اینجوری برخورد کنید
جوابی که به آلیس خانوم دادم رو لطفا بخونید
و مطمئن باشید اگر زمانی به ذهنم ایده ای می رسید که درش با مسخره کردن پسرا یه فکاهی بنویسم حتما اینکارو می کردم چون موضوع مسخره کردن هیچکس نیست موضوع صرفا خندست
چرا بانوانی عزیز این مملکت اینقدر دیدشون به همه چیز فمنیستی شده؟؟چرا اینقدر زن گرایی؟؟بابا یکمی تعادل
کوتاه بودن رو قبول ولی نه داستانه و نه خنده دار.
خخخخخخخخ خیلی خنده دار بود خوشم اومد .بازم بنویس
مشكل اينه كه نميشه با هيچ كس شوخي كرد، اين به اينجا محدود نميشه ،صدا و سيما هم همينه،بگي دختر،زنا شاكي ميشن،بگي پسر، مردا شاكي ميشن،بگي فلان شغل ،شاغلا شاكي ميشن،اين وسط سياسيون هم جاي خود دارند. فكر كنم فقط بايد در مورد استكبار جهاني نوشت البته داره تحريم ها رفع ميشه،چندي ديگه استكبار هم شاكي ميشه. طنز نوشتن در ايران سخت ترين كار دنياست .
دوستان بياييد به طنز فقط به ديدگاه طنز نگاه كنيم، باييد بدون اينكه بخوايم مسئله را ريشه دار كنيم با هم بخنديم. همين، مثل خيلي از كشور هاي ديگه. proti smhmma