Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

نکات داستان نویسی

8 ارسال‌
6 کاربران
15 Reactions
5,062 نمایش‌
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1560
شروع کننده موضوع  

در اینجا قراره یک سری نکته و مسائلی رو که برای بیشتر ما در داستان نویسی مسئله هست رو مطرح میکنیم دربارش صحبت میکنیم و از کتابهایی که خوندیم و مخصوصا نوشته های خودمون درموردش مثال میاریم تا ایراد کار دستمون بیاد

موضوع اول
چرا شخصیت
های داستان های ما، مثل اِتر، زود می پرند؟ درگیرکننده نیستند؟ خود را به
حافظه ی خواننده تحمیل نمی کنند و فراموش می شوند؟

شاید
دلیل این مسئله این باشه که ما خودمون نمیتونیم شخصیتها رو سیاه یا سفید
تعریف کنیم.خوب و بد شخصیت رو براساس معیارهای جامعه مون میسنجیم و اونها
رو خوب مطلق یا بد مطلق در نظر میگیریم و تا اخر ماجرا هم اغلب این تقسیم بندی رو حفظ میکنم.
احساسات ما به عنوان نویسنده در
مورد شخصیتهامون ما رو درگیر میکنه و گاهی حتی نگران اون شخصیت میشیم.خود
من مثلا توی فن بی نام و نشان یکی دوتا از شخصیتهای داستانی که خودم خلق کرده بودم رو میتونستم به بهترین نحو بکشم اما
خب اونقدر خودم درگیرشون بودم که تحمل این جنایت رو نداشتم.درحالی که هر بلایی دوست داشتم سر شخصیتهای رولینگ بدبخت آوردم.
دوم این که تجربه ی شخصی ما (به لحاظ
دنیادیدگی، سفر، حشرونشر و...) محدوده و محدودیت های خانوادگی و اجتماعی تشدیدش می کنه. به خصوص اگر خودِ نویسنده هم ذاتاً آدمِ خلافِ جریان
شناکنی نباشه و خودسانسور باشه این مسئله اغلب اتفاق میوفته.(الان منو میگه)
سوم این که تحقیق و مطالعه و شناخت گستردهای نداریم. روان آدم ها، پشتوانه ی تاریخ آن ها، نگاه فلسفی آن ها، قوم وبوم و کیش آن ها، مجموعه ی چیزهایی است که شخصیت شان را می سازد. فنِ محض، دریایی ا ست تا قوزک پا؛ خواننده در آن غور نخواهد کرد. شخصیت های مانای داستان ها، پشتوانه ی اسطوره ای، تاریخی، هستی شناختی، جامعه شناختی،
روان شناختی دارند. از هر منظر می توان نگریستشان، و خوانش های مختلفی را می طلبند. به مانند " تاس"، هر بار که بخوانی و بریزی، یک وجه آن ها نمود پیدا میکنه

مثلا تو کتابهایی که خود ما خوندیم. همین سری هری پاتر رو در نظر بگیرید.شخصیت اسنیپ در بیشتر کتابها نجات بخش بود اما همه بهش حس منفی داشتن چون نویسنده حس منفی رو از طریق تنش های بین شخصیت اول داستان و اون شخصیت ایجاد کرده بود. حتی با اینکه آخرش معلوم شد این شخصیت منفی نبوده باز هم در بیشتر فن ها اسنیپ منفی در نظر گرفته شد .دلیلش هم این بود که طرفدارها حس منفی رو از نوشته گرفته بودن و نمیتونستن این شخصیت منفی رو کاملا دوست داشته باشن.اسنیپ هفت کتاب رو حضور داره.


   
ابریشم, ehsanihani302, R-MAMmad and 3 people reacted
نقل‌قول
barsavosh
(@barsavosh)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 148
 

یه سوال داشتم و نمیخاستم یه تاپیک جدید ایجاد کنم. جایی بهتر از اینجا ندیدم
امکان داره که در مورد نوع روایتهای یک داستان، اول شخص؛ سوم شخص و غیره به همراه مثال توضیح بدید؟
تشکر


   
R-MAMmad and R-MAMmad reacted
پاسخنقل‌قول
yasss
(@yasss)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 533
 

barsavosh;19469:
یه سوال داشتم و نمیخاستم یه تاپیک جدید ایجاد کنم. جایی بهتر از اینجا ندیدم
امکان داره که در مورد نوع روایتهای یک داستان، اول شخص؛ سوم شخص و غیره به همراه مثال توضیح بدید؟
تشکر

سلام
اگه منظور سوالت رو کامل تر و واضح توضیح بدی خیلی بهتره
هم بهتر منظور سوالت رو متوجه میشیم و هم بهتر پاسخ گرفته میشه


   
barsavosh reacted
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1002
 

barsavosh;19469:
یه سوال داشتم و نمیخاستم یه تاپیک جدید ایجاد کنم. جایی بهتر از اینجا ندیدم
امکان داره که در مورد نوع روایتهای یک داستان، اول شخص؛ سوم شخص و غیره به همراه مثال توضیح بدید؟
تشکر

روایت های داستانی به دو دسته ی اول شخص و دانای کل، بصورت کلی تقسیم میشن. البته همه ی اینها زیر شاخه هایی دارن و روایت های فرعی ای هم داریم که تقریبا میشه گفت مثل این دو سبک کلی نیستن و تقریبا زیر شاخه ی همینان.

اول شخص از زبان شخصیت اول روایت میشه. اگر وارد احساسات شخصیت اول بشه، بهش اول شخص نزدیک میگن و اگه وارد احساسات نشه و از چشم شخصیت اول مثل یک دوربین فیلم برداری نشون بده همه چیزو میشه اول شخص دور. این نوع روایت ازین رو راحت تره چون نویسنده با بیشتر حس کردن خودش به عنوان کاراکتر، راحت تر احساسات واقعی بده به نقش اول، اما ازین رو سخت تره که دست شخصیت اول بستست برای اطلاعات دادن به خواننده ها. نمونه ی داستان اول شخص سفیر کبیر سینا هستش. از روی دیگه مثلا نویسنده هایی اومدن هر فصل رو از زبون یه نفر نوشتن و این باعث شده این مشکلشون هم حل بشه. مثل داستان وقایع نگاری خاندان کین
دانای کل هم چند بخش داره، دانای کل محدود که بهش سوم شخص هم میگن، این دانای کل، میشه گفت دقیقا از بالای سر یک شخص روایت میکنه. مثل هری پاتر که فقط در اطراف هری بود. و دانای کل نامحدود که هرجایی که بخواد میره. مثل سری نغمه ی آتش و یخ. این سری از نوشتن هم دور و نزدیک به شخصیت ها داره که احساساتشونو دخیل بکنی یا نه. مثلا در سوم شخص نزدیک، برای اینکه واضح تر بشه بگم که، هیچوقت از احساسات کس دیگه ای جز شخصیت اول حرف زده نمیشه. این نوع نوشتن هم سختی ها و روش های خودشو برای نوشتن داره و برای مثال شخصیت پردازی ها سخت تره و همین طور توصیفات باید عمیق تر باشه چون شخصی که میخونع دیگه از چشم شخصیت اول نمیبینه که محدود باشه میزان بیناییش و توصیفات کمتر شه.

این مطالب رو من از روی یه کتاب خونده بودم و هرچی یادم میومد رو خلاصه کردم نوشتم

+ یه سری روایت های فرعی هستش که خیلی خاص هستن و در نهایت تحت همین دو سبک کلی قرار میگیرن

++ اگه چیزی رو جا انداختم یا توضیحات غلط بود ببخشین

+++ همونطور که به نویسندگان توصیه میشه تا در همه ی ژانر ها کتاب بخونن تا تک بعدی نشه شخصیتشون، بهشون توصیه میشه که در همه نوع روایات آثاری رو خلق کنن تا بهشون کمک کنه در نوشتن

++++ بیشتر ازین خلاصه نمیشد :دی

+++++ تگه مطلب خاص تر و تخصصی تری میخواین باید برم کتابو پیدا کنم، اونجا خیلی ساده و روون توضیح داده بود

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

proti;53:

موضوع اول
چرا شخصیت
های داستان های ما، مثل اِتر، زود می پرند؟ درگیرکننده نیستند؟ خود را به
حافظه ی خواننده تحمیل نمی کنند و فراموش می شوند؟

فکر کنم دلیلش نداشتن عمق شخصیتی باشه.
یعنی شخصیت ها برای خواننده ها واقعی جلوه نمیکنن
درسته شاید برای نویسنده ها شخصیت ها براشون واقعی تر از انسانهای اطراف باشه
اما برای کسانی که میخونن اینطور نیست
اگه واقعا شخصیت درک بشه، اونوقت در غم و شادی اون شریک میشن
شخصیت اسنیپ بعد از ۷ جلد کتاب عمقی پیدا کرد که وقتی مرد همه ی خواننده ها احساس کردن بهترین دوستشون بوده مثلا. یا شخصیت هایی دیگه. درکل گذاشتن پیشینه، رفتار های خاص، توصیفات و یه نوع طرز فکر و عقیده و در نهایت قرار دادن احساسات درونش به شخصیت عمق میده. حرفش راحته، کسی که بتونه بیازه توی داستانش نویسنده ی خفنیه


   
پاسخنقل‌قول
barsavosh
(@barsavosh)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 148
 

یک سوال
حالا برای نوشتن یک داستان، چه چیزهایی برای انتخاب نوع روایت(اول شخص، سوم شخص و ...)تاثیرگذارن؟
چطوری نوع راویمون رو باید تعیین کنیم؟


   
پاسخنقل‌قول
arwen
(@arwen)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 209
 

barsavosh;19469:
یه سوال داشتم و نمیخاستم یه تاپیک جدید ایجاد کنم. جایی بهتر از اینجا ندیدم
امکان داره که در مورد نوع روایتهای یک داستان، اول شخص؛ سوم شخص و غیره به همراه مثال توضیح بدید؟
تشکر

منم میخوام اینو بدونم اگر ممکنه


   
barsavosh reacted
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
 

barsavosh;19621:
یک سوال
حالا برای نوشتن یک داستان، چه چیزهایی برای انتخاب نوع روایت(اول شخص، سوم شخص و ...)تاثیرگذارن؟
چطوری نوع راویمون رو باید تعیین کنیم؟

خب من در حد جواب دادن نیستم.
ولی چیزی که من میدونم اینه که اصولا فرم روایت داستان به دو چیز بستگی داره:
1-محتوای داستان
2-خود نویسنده
چون اگر این دوتا نباشند، اصولا زیاد باهم خوب نمیشوند. ولی خوب هر دوشون خوب و بدی دارند. مثلا حس آمیزی در اول شخص راحت تر از سوم شخصه. ولی سوم شخص داستان بیشتر بسط پیدا میکنه.
اگر این دو فاکتور باشند به نظرم قضیه حله.
در ضمن من ممکنه اشتباه گفته باشم و اگر خواستید عمل کنید و خواستید نکنید
یا علی


   
barsavosh reacted
پاسخنقل‌قول
lord.1711712
(@lord-1711712)
Famed Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1002
 

barsavosh;19621:
یک سوال
حالا برای نوشتن یک داستان، چه چیزهایی برای انتخاب نوع روایت(اول شخص، سوم شخص و ...)تاثیرگذارن؟
چطوری نوع راویمون رو باید تعیین کنیم؟

اول اینو بدونین که یه داستان رو به هر نوع روایتی میشه خوب در آورد و تنها میزان قدرت نویسنده باعثه که خوب بشه یا نه، اینطور نیست داستان خاصی برای سوم شخص باشه و نشه اول شخص بیانش کرد. نویسنده با هنر خودش هر جور که بخواد داستانو میپیچونه تا هرطور که میخواد روایت کنه.
نظر شخصیم اینه که هرجور که فکر میکنی راحت تری بنویس


   
vania and barsavosh reacted
پاسخنقل‌قول
اشتراک: