سلام به همه ی اعضای محترم و عزیز سایت:103:
هم اعضای جدید و هم اعضای قدیمی
اعضایی که می خوان فعال باشن و دوست دارن فعالیت رو توی سایت شروع کنن
اما نمیدونن چجوری و چکار باید انجام بدن
لطفا اینجا اعلام حضور کنین
و به همدیگه درخواست دوستی بدین تا همدیگرو پیدا کنیم و فعالیت ها رو شروع کنیم
بشخصه دوست دارم ببینم سایتمون مثل قبل فعاله حسابی:43: و اعضا برای به روز بودنش و فعالیت های سایت تلاش و شرکت می کنن:63::63::63:
ممنون از این که وقت گذاشتین و خوندین :8::8::8:امیدوارم که همگی با هم وقت بذاریم و سایتمون رو دوباره فعال و پر انرژی ببینیم:1::9::35::10:
خب پیشنهاد خوبیه و من هم خیلی موافقم البته باید بگم که من تو ترجمه خیلی قوی نیستم ولی خب کاره خودمو که حداقل راه میندازم و متاسفانه نمیتونم تو کاری که مهارت دارم یعنی ویراستاری شرکت کنم چون ماشین بابام رو چند وقت پیش دزد برد و حدس بزنید چیشد؟!!! لپتاب من هم توش بود:20::20: البته فعلا تو رایزنی هستم که یه پولی بزارم رو پول خودم یکی دیگه بگیرم ولی فعلا که مشکل من در اولویت دوم هست نمیدونم چرا ولی به نظر من که لپتاب خیلی مهمتر از ماشینه:دی:دی
بنده نیز پایه میباشم :6: هر کاری در توانم باشع انجام میدم :دی
اگه تونستین استعدادی از من دربیارین منم تا حد امکان ( تا وقتی خانواده صداشون در نیاد) در خدمتم.
اگه تونستین استعدادی از من دربیارین منم تا حد امکان ( تا وقتی خانواده صداشون در نیاد) در خدمتم.
بیا توی سایت و تو تاپیکا شرکت کن توی تمرینای نویسندگی شرکت کن تاپیک مفید بذار که بقیه استفاده ببرن
اینم کلی کار راحت :d
سلام
اقدام خوبی هست این کار. من هر کاری که در توانم باشه حاضرم انجام بدهم. تایپ و ویراستاری میتونم انجام بدم.
امیدوارم این قرنطینه بتونه کمک کنه سایت یک کمی رونق بگیره
آهای اونایی که تو قرنطینه بیکار نشستین، چرا یه داستان گروهی راه نمیندازین؟!
طنز اندر طنز! نه از این داستان جدیا! یه داستان گروهی طنز شروع کنین... اصلا میتونه درباره شخصیتای خودتون باشه، شخصیتای خودمون.
روزی روزگاری یه رضا 379ای بود که هی میگفت بیاین فعالیت کنین، ولی کسی نمیومد. سالها گذشت و این رضا الان زیر زمین هفت تا کفن پوسونده. ولی خب... شاید باورتون نشه، اما آرزوش برآورده شد: چراغ سایت روشن موند! سه چهار نفر از بچههای جدید سایت نشستن دور هم فکر کردن که چیکار کنیم حرص این مدیرا در بیاد؟ نتیجه انجمن برادری و خواهری اینا این شد که «صبر میکنیم تا مدیرا به دیار باقی بشتابن، بعد میایم شروع میکنیم به فعالیت.»
- اگه گفتین اون سه چهار نفر کی بودن؟ من که قاعدتاً الان مردم، دارم از اون دنیا روایت میکنم، ولی خب روح همهچیزو میبینه دیگه، عادیه. حالا بذارین اسم این چند نفرو براتون بگم: «نمیگم» 🙂 خودتون پیداشون کنید.
سلام! چه ایدهی جالبی:77:
منم پایهام و هر کاری که بتونم انجام میدم. (ترجمه تا حدی خوبی میتونم انجام بدم،البته نه کتابایی که خیلی وحشتناکه نثرشون:دی )
البته لپتاپم فعلا خرابه اما توی این هفته به امید خدای بزرگ درست میشه و به دستم میرسه:34:
آهای اونایی که تو قرنطینه بیکار نشستین، چرا یه داستان گروهی راه نمیندازین؟!
طنز اندر طنز! نه از این داستان جدیا! یه داستان گروهی طنز شروع کنین... اصلا میتونه درباره شخصیتای خودتون باشه، شخصیتای خودمون.روزی روزگاری یه رضا 379ای بود که هی میگفت بیاین فعالیت کنین، ولی کسی نمیومد. سالها گذشت و این رضا الان زیر زمین هفت تا کفن پوسونده. ولی خب... شاید باورتون نشه، اما آرزوش برآورده شد: چراغ سایت روشن موند! سه چهار نفر از بچههای جدید سایت نشستن دور هم فکر کردن که چیکار کنیم حرص این مدیرا در بیاد؟ نتیجه انجمن برادری و خواهری اینا این شد که «صبر میکنیم تا مدیرا به دیار باقی بشتابن، بعد میایم شروع میکنیم به فعالیت.»
- اگه گفتین اون سه چهار نفر کی بودن؟ من که قاعدتاً الان مردم، دارم از اون دنیا روایت میکنم، ولی خب روح همهچیزو میبینه دیگه، عادیه. حالا بذارین اسم این چند نفرو براتون بگم: «نمیگم» 🙂 خودتون پیداشون کنید.
چقدر ترغیب شدم :21:
ولی نه خدایی ایده جذابیه با تشکر از مدیر مردمی. میاین اجرا بزنیم؟
سلام علیکم
خسته نباشید انشاا... منم به عنوان تشویق کننده خارج از زمین کمک میرسونم از سمت من ده هزار امتیاز جایزه شرکت کنندگان
چقد لارج!!!!!
آقا منم دویست امتیاز می زارم واسه کسی که بخش اولو بنویسه :21: