Header Background day #27
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

معرفی و دانلود داستان زیبای اسطوره

13 ارسال‌
8 کاربران
23 Reactions
8,156 نمایش‌
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  
تالارگفتمان 1

دیدی که سخت نیست … تنها بدون من؟
دیدی که صبح می شود … شبها بدون من؟
این نبض زندگی … بی وقفه می زند …!
فرقی نمی کند … با من … بدون من …!
دیروز گرچه سخت … امروز هم گذشت …!
طوری نمی شود … فردا بدون من …!
این کتاب داستان اسطوره هایی است که وسعت اسطوره بودنشان متفاوت است.یکی اسطوره ی یک نفر دیگری اسطوره ی چند نفر و ارزشمندترینشان اسطوره ی یک ملت
داستان دختریست که بدون آنکه خود را خار و خفیف کند اسطوره اش را دوست داشت.داستان پسریست که اسطوره اش اسطوره ی یک ملت بود اما کسی ندید.داستان اسطوره هایی هست که هریک به نوعی درکنار هم قرار گرفتند تا داستانی بسازند که در پس آن بخندید ، بگرید،افتخار کنید،ناراحت شوید و بسیاری از احساسات را تجربه کنید.این داستان تنها یک داستان عاشقانه و سودایی نیست چیزی فراتر از یک داستان است.یک تجربه است،یک افتخار
داستان آن اسطوره هایی است که فراموششان کردیم.داستان بسیاری از چیز هاست

قسمتی از متن:

زیر باران…زیر شلاق های بی امان بهاره اش…ایستادم و چشم دوختم به ماشینهای رنگارنگ و سرنشین های از دنیا بی خبرشان…! دستم را به جایی بند کردم که مبادا بیفتم و بیش از این خرد شوم…بیش از این له شوم…بیش از این خراب شوم…!
صدای بوق ماشینها مثل سوهان…یا نه مثل تیغ….! یا نه از آن بدتر…مثل یک شمیشیر زهرآلود…! روحم را خراش میدادند.سرم را به همانجایی که دستم بند بود و نمی دانستم کجاست…تکیه دادم…! آب از فرق سرم راه می گرفت…از تیغه بینی ام فرو می چکید و تا زیر چانه ام راهش را باز می کرد…! از آن به بعدش را…نمی دانم به کجا می رفت…!
همهمه اوج گرفت…دهانم گس شد…عدسی چشمانم سوخت…گلویم آتش گرفت…خشکی گردنم بیشتر شد…اما سر چرخاندم و دیدم که ماشین سیاه ایستاد…سیاه بود دیگر…نبود؟خواستم تحمل کنم…خواستم به چشم ببینم بلکه باورم شود…خواستم خاطره این ماشین سیاه تا ابد در ذهنم حک شود…اما نتوانستم…درش که باز شد تاب نیاوردم….کامل چرخیدم…پشت سرم را به همان تکیه گاه کذایی چسباندم….لرزش فکم را حس می کردم…حالا…یا از گریه و بغض…و یا از خیسی لباسها و سرمای فروردین ماه…!دستانم را بغل گرفتم و چشم بستم…چشم بستم روی همه زشتیهای این دنیا…روی این دنیا…!
پایان خط…خط پایان….همانکه می گویند آخر زندگی ست…همان تلخی دردناکی که هیچ کس نمی خواهد باورش کند…همان سوت دقیقه نود…اینجاست…! همینجا…درست همین جایی که من ایستاده ام…! می دانی چرا؟
چون امروز اسطوره مُرد…!!! اسطوره من…مَرد من…مُرد!

خودم این کتاب رو خوندم و هرچند با داستان های سودایی(عاشقانه) حال نمی کنم ولی این کتاب خیلی فراتر از این چیزا بود.
واقعا ازش لذت بردم به عنوان یه پسر
دخترا که به جای خود
خیلی پیشنهادش می کنم

پس از فشردن دکمه ی سپاس دانلود کنید
نسخه ی پی دی اف دانلود کتاب
دانلود نسخه epubبرای اندروید و آیفون دانلود کتاب
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK) دانلود کتاب

پسورد فایل فشرده:www.98ia.com
منبع:www.98ia.com


   
zahrachemeli722, ida7lee2, vania and 9 people reacted
نقل‌قول
Akramaz662
(@akramaz662)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 41
 

یه سوال من دانلودش کردم ولی ژانرش نگفته بود تخیلیه؟
بعدشم این رمان رو میشه جاهای دیگه ای بدون استفاده از سرمایه دانلود کرد


   
zahrachemeli722, bistam, *HoSsEiN* and 3 people reacted
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  

خیلی داستان زیبایی هست
بین کتاب های نودهشتیا فقط همین یکی هست که براش ارزش خاصی قائلم
درون مایه ی عالی داره
خوبم نوشته شده
بسیار توصیش می کنم اصلا از این عاشقانه های ابکی و مسخره نیست
هرچند بدون اشکال نیست ولی کلی نکته و چیز خیلی خوبم داره


   
پاسخنقل‌قول
moradievill
(@moradievill)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 46
 

من که همون اولش روخوندم دیگه ادامه ندادم


   
bistam reacted
پاسخنقل‌قول
mohammadkh1365
(@mohammadkh1365)
Estimable Member
عضو شده: 3 سال قبل
ارسال‌: 89
 

بد نبود ارزش یه بار خوندنا داره ممنون


   
*HoSsEiN* reacted
پاسخنقل‌قول
ida7lee2
(@ida7lee2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 587
 

منم دوستش داشتم :1:


   
پاسخنقل‌قول
lili
 lili
(@lili)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 71
 

کتاب قشنگیه....
یکی از کتابایی که دوسش دارم....


   
پاسخنقل‌قول
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
 

یه چیزی... لینک پس دی افش خرابه


   
پاسخنقل‌قول
lili
 lili
(@lili)
Estimable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 71
 

raha321;25025:
یه چیزی... لینک پس دی افش خرابه

اگه میخواین و از نظر صاحب تاپیک اشکالی نداشته باشه میتونم لینکشو براتون بزارم:48::48:


   
پاسخنقل‌قول
sorosh
(@sorosh)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 90
 

smhmma;1925:

تالارگفتمان 1

دیدی که سخت نیست … تنها بدون من؟
دیدی که صبح می شود … شبها بدون من؟
این نبض زندگی … بی وقفه می زند …!
فرقی نمی کند … با من … بدون من …!
دیروز گرچه سخت … امروز هم گذشت …!
طوری نمی شود … فردا بدون من …!
این کتاب داستان اسطوره هایی است که وسعت اسطوره بودنشان متفاوت است.یکی اسطوره ی یک نفر دیگری اسطوره ی چند نفر و ارزشمندترینشان اسطوره ی یک ملت
داستان دختریست که بدون آنکه خود را خار و خفیف کند اسطوره اش را دوست داشت.داستان پسریست که اسطوره اش اسطوره ی یک ملت بود اما کسی ندید.داستان اسطوره هایی هست که هریک به نوعی درکنار هم قرار گرفتند تا داستانی بسازند که در پس آن بخندید ، بگرید،افتخار کنید،ناراحت شوید و بسیاری از احساسات را تجربه کنید.این داستان تنها یک داستان عاشقانه و سودایی نیست چیزی فراتر از یک داستان است.یک تجربه است،یک افتخار
داستان آن اسطوره هایی است که فراموششان کردیم.داستان بسیاری از چیز هاست

قسمتی از متن:

زیر باران…زیر شلاق های بی امان بهاره اش…ایستادم و چشم دوختم به ماشینهای رنگارنگ و سرنشین های از دنیا بی خبرشان…! دستم را به جایی بند کردم که مبادا بیفتم و بیش از این خرد شوم…بیش از این له شوم…بیش از این خراب شوم…!
صدای بوق ماشینها مثل سوهان…یا نه مثل تیغ….! یا نه از آن بدتر…مثل یک شمیشیر زهرآلود…! روحم را خراش میدادند.سرم را به همانجایی که دستم بند بود و نمی دانستم کجاست…تکیه دادم…! آب از فرق سرم راه می گرفت…از تیغه بینی ام فرو می چکید و تا زیر چانه ام راهش را باز می کرد…! از آن به بعدش را…نمی دانم به کجا می رفت…!
همهمه اوج گرفت…دهانم گس شد…عدسی چشمانم سوخت…گلویم آتش گرفت…خشکی گردنم بیشتر شد…اما سر چرخاندم و دیدم که ماشین سیاه ایستاد…سیاه بود دیگر…نبود؟خواستم تحمل کنم…خواستم به چشم ببینم بلکه باورم شود…خواستم خاطره این ماشین سیاه تا ابد در ذهنم حک شود…اما نتوانستم…درش که باز شد تاب نیاوردم….کامل چرخیدم…پشت سرم را به همان تکیه گاه کذایی چسباندم….لرزش فکم را حس می کردم…حالا…یا از گریه و بغض…و یا از خیسی لباسها و سرمای فروردین ماه…!دستانم را بغل گرفتم و چشم بستم…چشم بستم روی همه زشتیهای این دنیا…روی این دنیا…!
پایان خط…خط پایان….همانکه می گویند آخر زندگی ست…همان تلخی دردناکی که هیچ کس نمی خواهد باورش کند…همان سوت دقیقه نود…اینجاست…! همینجا…درست همین جایی که من ایستاده ام…! می دانی چرا؟
چون امروز اسطوره مُرد…!!! اسطوره من…مَرد من…مُرد!

خودم این کتاب رو خوندم و هرچند با داستان های سودایی(عاشقانه) حال نمی کنم ولی این کتاب خیلی فراتر از این چیزا بود.
واقعا ازش لذت بردم به عنوان یه پسر
دخترا که به جای خود
خیلی پیشنهادش می کنم

پس از فشردن دکمه ی سپاس دانلود کنید
نسخه ی پی دی اف (Purchasable content)
دانلود نسخه epubبرای اندروید و آیفون (Purchasable content)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK) (Purchasable content)

پسورد فایل فشرده:www.98ia.com
منبع:www.98ia.com

دوست عزیز به دلیل این که این کتاب داخل نت هم بدون سرمایه پیدا میشه طبق قوانین حداکثر 1 امتیاز باید باشه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

من این کتاب رو قبلا خوندم
موضوع جالبی داره
خوشم امد اش
بهتر یک بار بخونیدش


   
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  

sorosh;25057:
دوست عزیز به دلیل این که این کتاب داخل نت هم بدون سرمایه پیدا میشه طبق قوانین حداکثر 1 امتیاز باید باشه

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

من این کتاب رو قبلا خوندم
موضوع جالبی داره
خوشم امد اش
بهتر یک بار بخونیدش

من که اصلا براش سرمایه ای نخواستم


   
پاسخنقل‌قول
sorosh
(@sorosh)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 90
 

smhmma;25082:
من که اصلا براش سرمایه ای نخواستم

چرا دیگه تو برای لینک ها سرمایه گزاشتی اونم 3 تا


   
پاسخنقل‌قول
فسیل
(@smhmma)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 233
شروع کننده موضوع  

sorosh;25083:
چرا دیگه تو برای لینک ها سرمایه گزاشتی اونم 3 تا

والا من زده بودم بدون سرمایه تا جایی که یادمه و اینکه کلا از اینکه سرمایه از ملت بگیرم خوشم نمیاد پس احتمالا اشتباهی شده

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

الان درستش کردم


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: