حس درس خوندن نیست!
به شما تبریک میگیم!
اگر موفق نشی تنها دلیلش خودت هستی!
اگر تو زندگیت موفق نشی مقصر اصلی خودت هستی…
دوست عزیز اشتباه نکن! من نفسم از جای گرم بلند نمیشه… فقط اعتقاد دارم که اگر درس نخونی و یا هیچ حرکتی برای رسیدن به رویاهات نزنی، کسی برای تو دلش نمیسوزه! هیچکس مشکلات تو رو نمیبینه، فقط یک چیز میگن اونم اینه که “فلانی در حد این صحبتا نبود”
حالا به نظرت با این همه تفاسیر حتی با در نظر گرفتن اینکه حتی یک کلمه هم درسها رو مطالعه نکردی بهتر نیست که از همین الان شروع کنی کم کم به خوندن عادت کنی و تا دو هفته دیگه اوج بگیری! یا میخوای بشینی دست رو دست بزاری و فقط از نداشتن منایع مطالعاتی خوب و کمبود امکاناتت بگی؟؟؟
تو جامعه که به اکثریت مردم نگاه کنی غم رو تو چهرشون میتونی ببینی و حتی میتونی به راحتی بفهمی پشت اون خنده های مصنوعی چه حسرت هایی هست…
از نظر من بزرگترین حسرت حسرت کارهای که هیچ وقت برای انجام دادنشون پا پیش نزاشتیم….
اکثر مردم قشنگ زندگی کردن رو فراموش کردن و به کل یادشون رفته چه لذت هایی وجود داره تو زندگی که ازش غافل شدن .. با نگاه کردن مردم ناخودآگاه یاد این نوشته دکتر حسابی میفتم:
یه ذهنیت قوی بساز، هدفت در زندگی رو کشف کن و یاد بگیر که از اشتیاق خودت بهره بگیری. یه رویای جذاب بساز و یاد بگیر که برای اون رویا هدف تعیین کنی و برای این هدفها دست به عمل بزنی.
به ما یاد دادهان که با کم کردن از توقعاتمون، از نتیجه تلاشهامون سرخورده نشیم. سرخوردگی حس بدیه. اما هیچ کس هم تا به حال با کمتوقعی به گنج نرسیده.
مطمئنم و ایمان دارم که اگر از همین زمان تصمیم بگیرید و به خودتون و توانایی هاتون باور داشته باشید هر هدفی که برای خودتون تعیین کردید دست یافتنی هست!
اگر تا الان هم شروع نکردید کم کم مطالعه را شروع کنید و در طی چند روز ساعت مطالعه خودتون رو زیاد کنید.
مطالعه کردن رو از درسهایی که بهشون علاقه دارید شروع کنید.
درسهای مورد علاقتون رو به نقاط قوت خودتون تبدیل کنید و از نقاط ضعفتون چشم پوشی نکنید، با تمرین و تکرار اونها رو برطرف کنید. کارنامه افرادی که در سال گذشته در رشته شما قبول شدند رو بررسی کنید و درصد هایی که برای رسیدن به قبولی در رشته مورد نظر لازم دارید رو تعیین کنید. با این کار کمی به ذهنتون نظم میدید و میدونید که برای رسیدن و قبولی تو رشته دلخواهتون چه شرایطی لازم هست، برای محیا کردن این شرایط یک برنامه ریزی منظم داشته باشید و با قدرت هرچه تمام تر با نهایت توان تلاش کنید.
موفقیت همین نزدیکیست
لطفا قدم بردار…
به نظر شما چه عاملی باعث میشه حس درس خوندن پیدا کنید؟ منتظر نظرات شما زیر این پست هستیم…
من تا زمانی از درسی خوشم نمیومد لای کتابشم وا نمیکردم مثل ادبیات ریاضی که همیشه افتضاح بودم
ولی درسای تخصصی عکس این بود توی روز اولی که کتاب برنامه نویسی به دسم رسید 360 صفحه رو توی یه نصف روز خوندم بدون اینکه معلمی برام توضیح داده باشه اولین برناممو نوشتم.
همه چیز به علاقه بستگی داره اگر عاشق چیزی باشی ازش خسته نمیشی
به نظر من بچه ها اول باید پتانسیل خودشون رو بدونن همه برای درس خوندن و کنکور دادن و دکتر مهندس شدن ساخته نشدن. شاید یکی نقاش باشه، یکی موزیسین یکی ختی رقصنده نمی تونی همه رو تو یه کته گوری بزاری وقتی بچه ها پتانسیلشون رو بدونن اونوقت می بینن که برای رسیدن به اهدافشون باید تلاش کنن و چقدر تلاش کنن مثلن میخوای دکتر داروساز بشی بشین بکش درس بخون چون تنها راه رسیدن بهش همینه نه اینکه از تفریحت بزن اتفاقن اونا رو هم داشته باش ولی هدف اصلیت رو فراموش نکن برای من همیشه فکر کردن به هدفم و رویام عامل اصلی تو درس خوندنم بوده و فکر کنم برای همه اینطوری باشه هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد
برای منم شرایط همیشه محیا نبوده، همیشه کمبود امکانات داشتم، منابعم درست نبوده، حتی سال اخر دبیر زیست نداشتم ولی موفق شدم لیسانس یه دانشگاه خیلی خوب دولتی قبول شم و بعدم ارشد یه دانشگاه خیلی خوب دولتی دیگه و حالا هم تبدیل به یه ریسرچر بشم که مقاله هاش در حال پابلیش شدنه.
نه امکانات داشتم نه به جایی وصل بودم و نه کسی بود که بهم کمک کنه فقط تسلیم نشدم.هی زمین خوردم ولی هی بلند شدم.
اگر میخوای به آرزوت برسی تسلیم نشو
میدونی ساحره.یه جمله ی خیلی خوشکلی جمشید مشایخی میگفت.تو اخبار شبکه یک دیدمش.میگفت یه جوری زندگی کن که جلوت دیگه راهی نباشه.ولی به عقب که برمیگردی چیزی نمونده باشه که نداشته باشی.
به نظرم بیشترین چیزی که محرک یه ادمه عشقه.لااقل از کتاب دینی یه چیزی یاد گرفتم اونم حد محبت ادم بود.وقتی به بینهایت میل میکنه شما دیگه نمیتونی جلوشو بگیری.فقط دوس داری بری جلو.علاقه شرط اوله.خیلی از علاقه ها قمارن.مثلا یکی مثه من فیزیک دوس داره.از همین الان همه میگن هیچی نمیشه:دی دبیر فیزیکمون میگفت ریحانه!بیخیال شو.فک کردی میری دانشگاه چیزی عوض میشه؟
ولی خب.اخه اون چه میدونست زندگی کردن بین شاخو برگ عشق یعنی چی.شایدم میدونست.نمیدونم.ولی یه چیی رو میدونم که یک بار زندگی کردن.ارزش قمار کردنم داره.
هدف عامل اصلیه.
این هدفه که باعث میشه ایجاد انگیزه میشه.
بخاطر هدفه که برنامه ریزی میکنیم بخاطر هدفه که مثلا واسه درسایی که متنفر و ضعیفیم بیشتر وقت میذاریم.هدف باید اونقدر بزرگ و خواستنی باشه که ادمو به حرکت در بیاره.البته نه هدف تحمیل شده،مثلا ننه بابای طرف روزی هزار دفعه تو گوش بچه بخونن که بچم دوست داره دکتر شه فلان کنه که بچه هم کمکم خودش باورش میشه این چیزیه که میخواد؛بنظرم هدفی که ادم خودش انتخاب میکنه مهم ترین عامل تحرکه و باعث میشه موقع شکست و زمین خوردن برای رسیدن به هدفش دوباره بلند شه و تلاش کنه.
بعضی مواقع باید خودتو مجبور کنی.تو ایران انتخاب های زیادی نداریم.چون نه جامعه حمایت میکنه نه خانواده.یه مدت افسرده میشی ولی به خاطر اهدافت شروع به خوندن میکنی.زندگی سخته ولی همین سختیش قشنگه.یه نکته هم اینه که هدفت اونقدر برات جذاب باشه که تن به هرچیزی بدی.درکل اصل هدفه.هدف نباشه نه درس هست نه زندگی
جملات قشنگیه ساحره جان ممنون از بیانش
شرایط کنکور جدای از تمام مسایل مطالعه یه چالش ذهنی خطرناک برای یه نوجوانه
به حدی رسیده که یه بچه ی 18-19 ساله باید با ترامای روحی شکست منجر به نابودی روبرو بشه
یعنی یه دانش اموز کم سن و سال و کاملا بی تجربه باید آزمونی رو بده که در 4-5 ساعت کل آیندش رو معلوم میکنه
و اگر شکست بخوره این حس بهش تلقین میشه که کل زندگیش رو باخته و اگه موفق بشه به قدری آسیب دیده
که تا چندین سال بعد از تمام شدن دانشگاهش هنوز تیک های عصبی و بحران های ذهنی داره
ولی واقعیت اینه همش تلقینه
نه خود شکست بلکه ترس از شکسته که همه این هارو حادث میشه
تو سه جمله : اعتماد به نفس کلید هر موفقیتیه و اعتماد ناشی از تلاشه
درست رو با نظم بخون فکرت رو باز کن و دنیات رو از پوچی و کم کاری دور کن
و در انتها مسیولیت پذیر باش چون اگه نباشی تمام موفقیت هات به هیچی نمیارزه
خب به عنوان یه کنکوری ک ۲۷ روز دیگه کنکور داره نظر میدم . هدفی ک یه کنکوری داره بعضی وقتا به درجه ای از ناامیدی میرسه که وقتی یه نفر میگه تو یه آدم شکست خورده ای جز یه پوز خند ساده چیز نداره که تحویل طرف بده گاهی جوری از کتابها زده میشه ک اصلا دوست نداری کسی وضعیت درسیشو سوال کنه و فقط به دنبال راهی برای فرار میگرده واقعا سعی کنیم یه جوان کنکوری رو بیشتر درک کنیم درسته تو این دوره شاید مهم ترین مسیر زندگیشو تعیین کنه ولی تاثیرات روانیی که تو این دوره تحمل میکنه ممکن از لحاظ احساسی اونو کامل تخریب کنه.
این الان داستان کوتاه بود یا فقط یه مطلب برای صحبت کردن و حرف زدن؟
اگه فقط یک مطلبه تایپیک جای درستی نیست و باید جابه جا بشه و اگه هم داستان کوتاهه که عملا نیست باید بگم چارچوب داستان رو نداره.
بلی بلی بسیار جای تفکر دارد .
کنکور واقعا چیز داغونیه . و خب اکثر ادما تو ایران نمیتونن به رویاهاوش برسن و این بخاطر جو پارتی بازی و پولداری که تو کشورمونه و این خاطر امکان پذیر نیس. جو افسردگی و مشکلات خیلی زیادیم سر راه ادما هست که خب خیلی جلوشونو میگیره
خب خب خب میرسیم به مبحث جنجال بر انگیز کنکور من که خدا رو شکر گذروندمش اما وای به حال اونایی که بعد ما کنکور میدن شنیدم سال به سال سخت تر میشه ولی خب در این بین خوش به حال اونایی که هدف دارن و واسه هدفشون برنامه ریزی کردن چون تو هیچ کاری بدون برنامه ریزی پیشرفتی نمیشه کرد و حلالشون باشه اونایی که برنامه داشتن و موفق شدن چون تا واسه چیزی زحمت نکشی نمی تونی بهش برسی حداقل از راه درست نمی تونی کنکور هم خوندنش به طوری کل ایران میدونن کار یه روز دو روز یا یه ماه دو ماه نیس ماه ها بلکه سال ها باید دود چراغ بخوری مخصوصا رشته های پزشکی و پیراپزشکی
اره واقعا کنکور خیلی سخته اما من کنکور ندادم و بعد رشته مدرسه ایم رو تغییر دادم و رفتم یک چیز دیگه که مخالف رشتم بود بعد رفتم دانشگاهی که با شرط معدل میزارن اما خب بیشتر رشته دانشگاهی رو دوست داشتم و درس خوندن تو دانشگاه رو بیشتر دوست داشتم تا تو مدرسه اصلا دانشگاه یک چیز دیگست میزاره بیشتر به درس خوندن علاقه پیدا کنی
الان تقریبا شیش ساعتم از کنکور زبان گذشته و الان من باید تو سامر تایم باشم ولی.....انگیزم برا درس خوندن از قبل کنکور بیشتر شده..اصلا دلم میخواد برم تاریخ ادبیات و املا بخونم!!!نمیدونم این چه مرضیه هر سال بعد کنکور میگیرم خخخخ فکنم یه سندروم جدید به اسم بیکاری بعد کنکوره
میدونی ساحره.یه جمله ی خیلی خوشکلی جمشید مشایخی میگفت.تو اخبار شبکه یک دیدمش.میگفت یه جوری زندگی کن که جلوت دیگه راهی نباشه.ولی به عقب که برمیگردی چیزی نمونده باشه که نداشته باشی.
به نظرم بیشترین چیزی که محرک یه ادمه عشقه.لااقل از کتاب دینی یه چیزی یاد گرفتم اونم حد محبت ادم بود.وقتی به بینهایت میل میکنه شما دیگه نمیتونی جلوشو بگیری.فقط دوس داری بری جلو.علاقه شرط اوله.خیلی از علاقه ها قمارن.مثلا یکی مثه من فیزیک دوس داره.از همین الان همه میگن هیچی نمیشه:دی دبیر فیزیکمون میگفت ریحانه!بیخیال شو.فک کردی میری دانشگاه چیزی عوض میشه؟
ولی خب.اخه اون چه میدونست زندگی کردن بین شاخو برگ عشق یعنی چی.شایدم میدونست.نمیدونم.ولی یه چیی رو میدونم که یک بار زندگی کردن.ارزش قمار کردنم داره.
اول همه اینکه...کنکورتو چ کردی؟:))))))))))))
میای اصفهان پیش خودم یا نه؟:)
دوم اینکه... از قدیم می گن دانشگاه هیج خبری نیست واقعا راست می گن. هیچ خبری نیست فقط هرچی می خونی نمی تونی برسی و هی ناامید تر میشی:( ولی شماها بخونین:))) حس درس خوندن هم هست ولی این اساتید... هعی..