بسم تعالی
سرما،حس عجیبی ب زمستان داشتم. اینک که بهار شده زمستان را ب کلی فراموش کرده ام. در این چند ثانیه افکارم مدام پر میزند و طنین انداز شده اند.
نوت های موسیقی در گوشم Do و Re های پی در پی مینوازند،کتاب های مایوس در گوشه اتاقم خیره به من خوابیده اند.
حس میکنم در حال حرکتم و جسمم در هر ثانیه بار ها موج بر میدارد. از اتاقم بیرون میروم و پله ها را بی هیچ صدایی طی میکنم، در را آرام باز میکنم و از حیاط گذر میکنم؛ دالان کوتاهیست ولی دوست دارم آن را حیاط بنامم.
کوچه کوچکمان در شب سهمگین است میدانم ک چنین است. گذر از آن همچون تیری در تاریکی مرا می کشد، در آن چیز های زیادی بود، زیبایی هایی که نمیشد بدون توجه از آنها گذشت ،کودکیم خیلی سریع در گذر از کوچه مرور شد و مرا همچون کودکی چند سال پیشم در خارج مسیر جا گذاشت.
از دیوارک پارک گذشتم و به چمن های تجاوز کردم ، همچون دیوانه ای در تاریکی بر همه درخت ها دست کشیدم. نوت های موسیقی به آرامی در گوشم متلاطم تر میشدند و قدم هایم نیز سریع تر.
نفس عمیقی کشیدم و همچون راک استاری ، راک اند رول نواختم و با تمام نیرویی ک داشتم فریاد کشیدم. به سمت درختی هجوم بردم و آن را در آغوش کشیدم و آخرین زمزمه ام را در تنه اش خفه کردم.
گیتارم را زمین گزاشتم و به آرامی مسیرم را ادامه دادم. نمیخواستم پرستو ها زودتر بیدار شوند پس با لب هایم آهنگی آرام نواختم و تا اخر مسیر پارک نوت های Do و Re را کشیدم.
به کلبه ی مقابلم خیره شدم، سقفش از کاه بود ، دیوار هایش نارنجی و پنجره هایش سبز. دورش را حصا ی قهوه ای گرفته بود و دری کوچک نیز ب داخل داشت.
اینبار نوت های موسیقی در گوشم جیغ میزدند و همچون ویلونی کهنه تیر میکشیدند. دسته اش را محکم گرفتم و صدای موسیقی به کلی قطع شد.
ویلون را زمین گذاشتم و با دسته اش ضربه ای محکم به حصار زدم و با جیغی بلند از نوت Do از خواب بیدار شدم.
:65: نمیدونم چرا این متنو گذاشتم مطمئنا واسه همه گنگه .
وقتی داشتم مینوشتم به اینکه به داستان جهت بدم فکر نمیکردم و تنها تو خیالاتم سیر میکردم شاید بیشتر دنبال آرامشی بودم که میخوام .
خوب بود ولی بعضی از کلماتی استفاده کردی به نوشته نمی خورد
سلام ممنون بابت نظرت دوست من.
خوشحال میشم اون کلمات رو با هام در میون بزاری چون دارم این داستان هارو تایپ میکنم تا قلمم بهتر شه و عیب هاشو بر طرف کنم.
***************
نام داستان: یک خواب، خیال، Do و Re
نویسنده: @omidcanis00@
لینک تاپیک باستانی تیم تخریب: تیم نقد A
@sirena@
بقول خود نویسنده گنگ بود.درواقع همونطور که خودش گفته یه نوع ترشحات ذهنیه .البته من بجای اینکه آروم بشم استرس گرفتم .هی فک میکردم خب قرار با یه جنازه روبرو بشیم؟قرار یکی بکشه؟قرار خودکشی کنه؟ااز حیاظشون که گذشت به صرف اینکه همه نوشته توصیف بود حوصله من سر رفت (البته به احترامی که برای همهی بچه های بوک پیج میذارم تا اخرش خوندم به آقا امید چون مثل خودم پشت کنکوری بیشتر)نوشتتون بیشتر شبیه یه پاندول درهحال نوسان بود.برای بعضی شاید ارامش بخش برای بعضی عصبی کننده.من گروه دومم.این نتی که استفاده کردی تو طول داستان ناخودآگاه تو ذهن منم شروع به نواختن میشد .به شکل کامل یه حالت جنون واری داشت .چطوری آرومت میکنه؟گفتم الان پرستو هارو میزنی میکشیشون.
بعد تجاوز به چمن ها تو نوشتت یکم نابهنجار بود.یه سری کلمات واجگاه خشونت آمیزی دارن .نوشته ی شما چون از هر سمتی نگاه کنی خشن نیست .از نظر من نوشته سیاهه و از نظر خودتون آرامش بخش باید کلمات راکت لطیف بیشتر توش استفاده بشه.تجاوز خشم خشونت خون خیانت این سری کلمات تو نوشته مثل اره میمونن اگه نوشته ی شما نوشته خشن باشه یا میخوای خشنش کنی کلمات مناسبین در غیر اینصورت معادلشو استفاده کنید(وقتی نوشته آزاد مینوشتم یکی از معلم ادبیاتامون بهم گفت)
#sirena
#یک_خواب_خیال_Do_و_Re
@Fantezy_killer@
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده گرامی و تشکر بابت اینکه این متن رو نوشتند و با ما به اشتراک گذاشتن.
قبل از اینکه بخوام نظرم رو دربارهی متن بگم باید اشاره کنم که این تنها نظر بنده است پس بر اساس سلیقهی بنده است پس نویسندهی گرامی میتونن یا به صحبت های بنده گوش بدن یا فقط یه نگاه گذرا به اون بندازن که این تصمیم رو خودشون میگیرن.
قبل از هر چیزی میخواستم چیزی رو گوشزد کنم، اینکه حروف اضافه رو کوتاه تایپ نکنید چون به ظاهر متن آسیب میزنه، مثلا؛ 《به》 رو 《ب》 ننویسید، یا 《که》 رو 《ک》 ننویسید.
حالا میریم سراغ خود متن، اولین چیزی که هست انسجام متنه، وقتی متن رو شروع میکنم با کلمهی سرما و حس عجیب کاراکتر نسبت به زمستون رو به رو میشم ولی توی جملهی بعد اشاره میشه که حالا بهار شده و زمستون رو به کل فراموش کردم، خب حقیقتش ربط این دو جمله رو متوجه نمیشم، به نظرم اگه قراره دربارهی اون حس عجیب به کارکتر چیزی گفته نشه و متن به زمستون ربطی نداره پس آوردنش توی متن باعث کمبود به هم پیوستگی متن میشه و بهتره که اصلا بیان نشه، مورد بعدی این جمله است، (در این چند ثانیه افکارم مدام (در سرم پر میکشند) پر میزنند و (در گوشهایم) طنین انداز شدهاند(میشوند)) خب ببخشید جسارت میکنم و متن رو یه تغییر کوچیک میدم ولی سعیم اینه که حرفم رو بهتر برسونم، و امیدوارم که منظورم رو متوجه شده باشید... زمان افعال به هم نمیخوره.
بعد از اینها حس مسکنم این جمله اشتباهه (نوتهای موسیقی در گوشم دو و ر های پی در پی مینوازند) نت موسیقی باید نواخته بشه نه اینکه بنوازه، اصلا میتونست بهش اشاره نشه و گفته بشه که (نتهای دو و ر پی در پی نواخته میشوند و....)، و مورد بعدی کلمهی دیوارک، کلمهی جالبی نیست به نظرم اگه گفته میشد دیوار کوتاه بهتر بود ولی این صرفا نظر بنده است و از این هم که بگذریم این جمله یه مقدار ایراد داره(به چمنهای تجاوز کردم) به نظرم (تجاوز کردم) یه جوریه، اگه میگفتید (تجاوز به حریم پارک) یه چیزی گر چه فکر میکنم این هم ایراد داره ولی به هر حال... از این هم که بگذریم جملهی بعدی میگه که (همچون دیوانهای به همهی درختان دست کشیدم) خب توی اینجا به نظرم باید یه علتی وجود داشته باشه، مثلا؛ (همچون دیوانهای در جست و جوی مسیر گم گشتهی خویش دست بر هر درختی میکشیدم) یه چیزی تو این مایهها، حتی اگر کاراکتر دچار جنون شده باشه باید دیدی که با این جنون بهش رسیده رو به خواننده منتقل کرد تا ما هم بتونیم از دید اون کاراکتر دنیا رو ببینیم، البته باز هم میگم این صرفا یه نظره نه چیزی بیشتر.
از اینها که بگذریم توی پاراگراف بعدی کاراکتر دچار یه جنون لحظهای میشه ولی به نظرم خوب بیان نشده و البته این جمله؛ (و با تمام نیرویی که داشتم (نتهای دو و ر را) فریاد کشیدم) یه همچین خلائی حس میشه که این کاراکتر چه چیزی رو فریاد کشیده و این حرکت ناگهانی حملهی به درختش رو حقیقتا متوجه نمیشم که چرا یکباره این کار رو میکنه، نمیدونم چطور بگم... این کاراکتر زیادی مصنوعی شده، یا شایدم بشه گفت دو تا کاراکتر شده، یکیشون با درختا و طبیعت ارتباط داره و یکی هم با نتها و نوازندگی ولی توی این داستان این دو تا داخل یه نفر قرار گرفتن در صورتی که ارتباطی بینشون ایجاد نشده و این رفتارهای کاراتر رو بیمفهوم و مصنوعی کرده، البته به نظر من...
توی بخش بعدی (گیتارم را زمین گذاشتم) این جمله خیلی ناگهانیه، و این سوال رو برای خواننده به وجود میاره که (اصلا کی دستش گرفته بود که زمین بزارتش؟! اصلا اگه دستش بوده باشه چطوری درخت رو در آغوش گرفته؟!) یا اینکه (اصلا این گیتار رو توی رویاهاش دستش گرفته باشه ولی کی اینکار رو کرده که ما نفهمیدیم، مگه همهی افکارش رو بیان نمیکرد؟!) و از این دسته سوالها...
از این ها که بگذریم میرسیم به بحث توصیف خانه و جیغ کشیدن نوت ها و توصیفشون به یه ویلون کهنه، خب به نظرم این توصیف یه اشتباهی داره و بهتره به شکل دیگهای بیان بشه، مثلا؛ (نتها چنان جیغ میکشیدند، تو گویی نوازندهای تازه کار ویلونی کهنه را در دست گرفته و آرشهای شکسته را با دستانی خشن به روی سیمها میکشد) یا یه همچین چیزهایی، چون ویلون کهنه اصلا تیر نمیکشه، با یه مقدار فکر کردن جملههای کوتاهتر و بهتر هم میشه بیان کرد که این بخش مربوط به شماست و جسارت این بنده رو ببخشید که توی این کار دخالت کردم...
باز هم همون مورد که ویلون از کجا اومد و بعد وقتی زمین گذاشتش چطور باهاش ضربه زده...
از اینها گذشته به نظرم جملهی پایانی رو میتونستید بهتر به ساز و پاره شدن سیمهاش مرتبط کنید تا یه جیغ ساده نت...
و یه نکتهی دیگهای که هست اینه که نت Do رو به شکل C نشون میدن و نت Re رو با نماد D نشون میدن و به نظرم بهتر بود یا به فارسی نوشته میشدن یا به حالت اصلی خودشون...
جدای از ایرادات متن و در مورد خود داستان... حقیقتش همونطور که خودتون گفته بودید زیادی گنگ بود به شکلی که حس میشد هیچ روندی رو طی نمیکنه، هیچ هدفی نمیشد ازش حس کرد، و هیچ شخصیتی داخلش نبود...
نمیدونم چطور بگم، خیلی برای یه داستان خامه و برای یه متن هم خیلی ایراد داره هم منطقی هم نوشتاری البته به نظر من...
خلاصه که بازم بهتون خسته نباشید میگم و امیدوارم که صحبتهام ناراحتتون نکرده باشه و باعث بشه که بهتر و بیشتر بنویسید و در این راه موفق و بهتر بشید.
به امید دیدن کارهای بهتر از شما. (:
#Fantezy_killer
#یک_خواب_خیال_Do_و_Re
پ.ن مهم: تیم نقد عضو میپذیرد. دوستانی که تمایل دارن حتما حتما حتما بهمون پیام بدن.
فعلا گروه هماهنگی تیم نقد توی تلگرام برقرار شده. به زودی روی سایت هم یک بخش هماهنگی راه اندازی خواهد شد. کار اصلا سخت نیست. کارهامون اکثرا با تیم نقد A که مخصوص داستانهای کوتاهه خواهد بود. در نتیجه هیچ کس اصلا به مشکل بر نمیخوره. پس منتظرتون هستیم:
به آیدی تلگرام من @embassador_r یا به آیدی تلگرام رضا @outputu پیام بدید.
دوست عزیز آخرش سازش چی بود گیتار یا ویولن اگه گیتار بود که بعضی کلمات رو اشتباه به کار بردی و اگه ویولن بود هم همینطور در کل خیلی جای کار داره امید وارم کارهای بعدی شگفت زده بشیم
دوست عزیز آخرش سازش چی بود گیتار یا ویولن اگه گیتار بود که بعضی کلمات رو اشتباه به کار بردی و اگه ویولن بود هم همینطور در کل خیلی جای کار داره امید وارم کارهای بعدی شگفت زده بشیم
هیچکدوم نبودن همش تخیلم از بیرون بود در واقع اصلا از اتاقم بیرون نرفتم . گیتار و ویلون نشان از حسم به محیط بود و اینکه میگین در کل خیلی کار داره زیاد موافق نیستم چون چیزی که نوشتم واسه خودم معنی زیادی داشت.