شاید وقتی اسم تایپیک رو خوندین یکم وسوسه شدین و نظر دادین ولی الان که دارین این متنو میخونین و چیز زیاد جالبی نداره مطمئنا چند نفر بدون نظر بیرون میرن.:103:
امروز با یکی از دوستام رفتم بانک توبین راه یه داستانی رو واسم تعریف کرد که زندگیشو دگرگون کرده و بیشتر تو اعتقاداتی اون رو فرو برده. بهتر که به حرف هاش گوش میکردم انگار میخواست باهم درد و دل کنه . میخواست یافته هاشو از دنیا جدیدش باهام به اشتراک بذاره ، ولی دنیایی که ازش حرف میزد برام غیر قابل باور بود .
میخوام تو این تایپیک چیزهایی که کمی برای خودمم گنگ هستن رو بگم و طرز فکر دوستان رو در موردش بشنوم. امیدوارم کمک کنین و حرف هایی که واقعا بهش معتقدید رو پست کنین نه از یه نوشته فلسفی برام کپی بگیرین.
با تشکر _omid_canis_
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب اولین چیزی که برام سواله قانونه امیدوارم از حرف هام هیچ برداشتی نشه چون فقط سوالاتی هستن که برام بی جواب موندن.
خب داستان از یه جایی واسم شروع شد وقتی داشتم فلسفه2+2=4 رو بررسی میکردم اولش اینکه چجوری این اتفاق می افته و چطور میشه اونو اثباتش کرد واسم سوال بود ولی بعد اونو مثل جادویی تصور کردم که بر جهان ما حاکمه و بیشتر احتمالات ازش پیروی میکنن، ریاضی که میتونه حتی زیست رو هم اثبات کنه فرضیه ی خیلی سنگینی در این مورد دارم که واقعا تایپش برام مشکله ولی این طور میتونم بیانش کنم که اون رو مثل جادو میبینم ، قانونی از پیش تعیین شده چیزی که از ابتدا بوده و اثباتش نیاز به قدرت درونی مانند شخصت هایه فانتزی که میتونن بهتر جادو کنن ولی هیچ وقت نمیتونن ماهیت جادو رو تشریح کنن به جز بعضی افراد که اونو مثل راضی نگه داشتن و فقط با حرف هایی بیشتر آدم را به بیراهه میکشن. خب تا اینجا یه قانون رو واسه خودم تقریبا تشریح کردم. حالا میخوام بر رویه قوانینی دیگر متمرکز بشم مطمئنا یکماعصاب خورد کن خواهد بود.
قانون، میخوام بحث رو با مثالی که دوستم برایم زد و من هم سعی در فهماندن او داشتم شروع کنم گرچه مثال جالبی نیست و امیدوارم از حرف هایم برداشت بدی نشود.
به سر کلاس رفتم استاد بحث را از محبت مادر و بچه به هم در دوران شیرخوارگی شروع کرد هر کدام نظری دادن یکی میگفت چهل درصد و آن یکی با کنایه وجود درصد سنج را بهانه میکرد، دوباره اخم هایه استاد در هم رفت و با تکان دادن سرش کلاس را ترک کرد . همه میدانستن که میرود و سیگاری میکشد.
فلانی مثل همیشه بحث را به جهتی مزخرف منحرف کرد و دوباره من رو به سمت بحثی که شکستش حتمی بود فرا خواند:
_به نظر من اینکه باید در سنین پیری از پدر و مادر محافظت کرد کار خیلی مزخرفیه.
کمی بهش خیره شدم میدیدم که همه از رویه تاسف سرهایشان را تکان میدادند ولی او در کمال حقارت با حالتی بدهکار به من خیره شده بود. خودکارم را از روی میز برداشتم با تقه ای که بر میز زدم از جایم بلند شدم ، دسته تاشو میزم را چند بار تکان دادم از صدایه جیر جیرش خوشممی آمد بلافاصله بعد از بستن میز گفتم:
_ خب جوابت برایم چیز زیاد سختی نیست تو قرآن بار ها گفته شده که احترام به پدر و مادر خیلی مهمه و از اونجایی که میدونم اعتقادی بهش نداری تورو به فکر کردن به درد مامانت در نه ماهه بارداری دعوت میکنم به درد زایمانش فکر کن.
بلافاصله دستش رو بالا آورد وبا حالتی تهوع آور سرش را تکان داد.
_ بسه ، بسه دیگه واسم تکراری شده این حرفا . مامانم اگه میخواست من رو نمیزایید هیچ اجباری روش نبود.
_ ولی در دین اسلام سقط بچه گناهه .
_ خب مطئسفانه برام اهمیتی نداره چون من کاری رو که آرامش خودم و دیگرون رو بهم بزنه رو گناه میدونم نه کاری که گفتن گناهه.
یکی از بچه ها از گوشه کلاس سوتی کشید و همه به سمتش نگاه کردیم.
_ولش کن بابا خودت اینو که میشناسی اگه تا فردا هم از گل و بلبل واسش تعریف کنی این حق شناس نیست.
....پایان....
خب حق کلمه بسیار جالب و شگفت انگیزیه کلمه ای که قانون تعریفش میکنه و اون رو به طرف های یک معادله میده . خب بهتر که اون پسرو رو مطالعه کنیم اون هم حرفایه نادرستی نمیزد اگر به صورت غیر دینی نگاه کنیم آیا اجباری بر بدنیا آمدنمان بود که امروز خودمان را مدیون پدر و مادرمان بدانیم و اظهارات اول شخصمان که با وجدان و دین از گفته هایش دفاع میکرد در واقع او در گفته هایش از قانونی گسترده در میان همه استفاده میکرد و همه حرف هایش را قبول داشتند و با چشمان خصم آلود پسر دیگر را نگاه میکردند. ولی آیا کسی هست که به آن پسر ثابت کند که حقی که ازش حرف به میان آمد واقعا درست است حتما اگر مسائل را پیچیده تر کنیم به این جواب میرسیم که به کسی ظلم نشود ولی خب باز هم وارد شاخه گسترده تری از سوالات بی جواب میشیم که این مورد ظلم واقع شدن چگونه این حق برایش در نظر گرفته شده و حتما باز هم بعد از کلی تامل گفته خواهد شد که نظری از میان چندین نفر با رای مثبت ارائه شده خب حالا به سوال اصلی میرسم یعنی اگر در زمان تعیین حق آن پسر آن جا حضور داشت و حرف هایش را به عنوان حق ثبت میکرد الان ما داشتیم با حرف هایه او مسائل را بررسی میکردیم و قانون به افراد دیگر حق را میداد. مطمئنا باز هم مسئله کمی گنگ است شاید با مثالی ساده و کوتاه بشه اون رو بهتر گفت.
خب دنیایی رو در نظر بیگیرید در این دنیا آدم ها از مادری به دنیا نمیان و کامل با دنیای ما فرق داره تو این جهان هر فرد وقتی وارد میشه یه درخت میکاره و اینکار مثل قانونی در بین همه مردم گسترده شده و یه روز یکی میگه
_ آقا به نظر من اینکه هر نفر یه درخت بکاره کار مزخرفیه
و یکی دیگر جواب بدهد
_چطور چنین حرفی میزنی مگر نمیدانی امکان دارد با اینکارت اکسیژن کم شود و به یک نفرمان هوا نرسد.
خب مطمئنا فکر کردن در این مورد خیلی مشکله وقتی اولین بار این مسائل را با معلمم بحث کردم که تنها فردی بود که مانند من آن را فهم کرد گفت
_با این حرف هایت جوری شدم که هر چقدر در اعتقاداتم بیشتر فکر میکنم، اعتقادم به آن کمتر میشود.
امیدوارم کسی که تا پایان خوندی حرفام رو فهمیده باشی و دونسته باشی که قانون ها یجورین و هر طرز فکری اگه از نظر ما کاملا هم اشتباه باشه میتونه حق با اون باشه.
حالا چیزی رو که فهمیدی واسم پست کن ممنونم.
_o.m.i.d_canis
سلام برادر.
من خوندم.
ولی خوب احتمالا صد در صد متوجه نشدم. ولی چیزی که دستگیرم شد رو مینویسم بخون ببین درسته یا نه.
قوانینی که ما ازش حرف میزنیم و میگیم این درسته و این بده آیا نسبی هستن یا نه نسبی نیستن و یک چیز غیر قابل تغییر مثل همون 2+2=4 هست؟
یعنی چیزایی که ما فکر میکنیم باید اینطوری باشه واقعا همینه یا نه طبق عادت اینطوری شده؟ اگه چیزی اضاف بر اینه بگو
سلام برادر.
من خوندم.
ولی خوب احتمالا صد در صد متوجه نشدم. ولی چیزی که دستگیرم شد رو مینویسم بخون ببین درسته یا نه.
قوانینی که ما ازش حرف میزنیم و میگیم این درسته و این بده آیا نسبی هستن یا نه نسبی نیستن و یک چیز غیر قابل تغییر مثل همون 2+2=4 هست؟
یعنی چیزایی که ما فکر میکنیم باید اینطوری باشه واقعا همینه یا نه طبق عادت اینطوری شده؟ اگه چیزی اضاف بر اینه بگو
خب خوبه ، تقریبا نطق کلام رو گرفتی .
ولی دقیق تر که بشی میبینی این قوانین میتونست یه چیز دیگه ای باشه و ما مسائل رو جور دیگه ای حل و فصل کنیم . پس دقیقا چه کسی میتونه ثابت کنه قوانین امروزی حق رو میگن :102:
البته ۲+۲=۴ قانونیه که از قبل گذاشته شده و طبیعت اون رو پذیرفته از اونجایی که نمیشه در مورد انتخاب طبیعت بحث زیادی کرد ولی میتونم آرمان هایی که انسان رو تا اینجا کشونده و قوانینی که اصلا کسی نمیدونه چجوری حاکم شدن رو نقد کنم
اول سلام
دوم اینکه من کتاب های فلسفی زیادی رو خوندم و بهت پیشنهاد میکتم کتاب های افلاتون که داستان های زندگی سقراط هست رو بخونی!
سوم ..کاملا با حرفت موافقم ... شاید ذهن ادم رو به چالش بکشه ..اما چرا که نه .. ببین فرضیه های زیادی در این بار وجود داره وخب میشه گفت همه ی اینها داخل ناخداگاه ما شکل میگیرند .. انسان ها با اینکه مدعی اند که اشرف مخلوقاتند اما هنوز که هنوز از ماهیت و درون خودشون بی خبرند .. مثلا این که ما انسان ها نمی تونم از بیشتر مغزمون استفاده کنیم ... سوال های زیادی هست که جوابی ندارن .. مثل ماهیت و ذات یه چیز .. .. این چیز های هم که سقراط نوشته مربوط به سلایق افراد میشه .. افلاطون در این باره نوشته های زیادی داره ... شاید بی اهمیت به نظر بیاد اما همین انتخاب اسم ! به نظرت چرا اسمت امید ؟ چرا آسمون ابیه ؟ چرا پوست ما این رنگه ایا اصلا میشه رنگش رو تغییر داد .. یا همین مادر ..ایا ما مادر ها مون رو در بدو تولد خودمون انخاب کردیم ... یکی از فیلسوفان مسلمان یه خیال داشت .. که کسی اون رو باور نکر ..خب همون طور که گفتم خیاله ! اون تصور می کرد همه ما انسان ها ابتدا در بهشت زندگی میکردیم اما چون همه چیز یک نواخت و تکراری بوده خداوند ما رو وارد یه مسابقه ی بزرگ می کنه مسابقه ای که ما با ورود به اون حافظه مون پاک میشه و با مرگ دوباره بر می گردیم .. مسابقه ای که تاوان سختی داره ... یا اینکه خداوند نه فرزندی داره و نه از کسی زاده شده ... سقراط هیچ وقت به خدایان یونانی اهمیت نمی داد ... برخی فیلسوفان میگن خداوند قدرتی هست که از ابندا وجود داشته ! قدرتی که احساس داره وتواناست .... باد رو تصور کن که احساس و قدرد داشته باشه و موجوداتی رو برای خودش بوحود بیاره ؟... پیچیده است .. یا به این فکر کن ما انسان ها در اینده رباط های رو بسایم که قادر به فهم و تفکر باشند .. مگر اونها ما رو خدای خود نمی دونن؟ شاید ما ساخته ی دست موجوداتی هستیم که ما رو رها کردند؟ کی میدونه ؟ اره قانون ها عجیبن ! مثل ماهیت افراد ! میشه گفت هر جامعه نسبت به فرهنگی که دارند حقد میدن و حکم می کنن ! یا همین دو دوتا چهار تا ..اگه با یه تفکر دیگه ای نگاه کنی میشه سه تا شاید مسخره به نظر بیاد اما چینی ها با تفکر خودشون ثابت کردن ..اما چون تفکر ما متفاوته اون رو قبول نداریم ! چون ما دینمون اسلامه خارجی های برهنه رو قبول ندارم ! شاید اگه ما هم جای اونها بودیم دین اسلا م و پوشیده بودن دختران و ریش گذاشتن پسرا رو قبول نداشتیم ... ببین اینا برای ما قابل درک نیست ! برخی مردم اعتقاد دارند افرادی وجود دارند که از با چالش کشیدن خودشون تونستن از تمام مغزشون استفاده کنن و کار های انجام بدن که برای ما قابل درک نیست ..ببین میشه گفت هر چیزی رو که ما انسان ها نتونیم درک کنیم بهش می گیم جادو .. میگن اونا یه جا معه درست کردن که خودشون رو از ما مخفی می کنن چرا؟؟ چون ما نمی تونیم اونا رو درک کنیم و خب قطعا مشلاتی به وجود میاد !
امید وارم تونسته باشم کمک کرده باشم..همین دیگه اگه چیزیش رو نفهمیدی بگو من جواب میدم
اول سلام
دوم اینکه من کتاب های فلسفی زیادی رو خوندم و بهت پیشنهاد میکتم کتاب های افلاتون که داستان های زندگی سقراط هست رو بخونی!
سوم ..کاملا با حرفت موافقم ... شاید ذهن ادم رو به چالش بکشه ..اما چرا که نه .. ببین فرضیه های زیادی در این بار وجود داره وخب میشه گفت همه ی اینها داخل ناخداگاه ما شکل میگیرند .. انسان ها با اینکه مدعی اند که اشرف مخلوقاتند اما هنوز که هنوز از ماهیت و درون خودشون بی خبرند .. مثلا این که ما انسان ها نمی تونم از بیشتر مغزمون استفاده کنیم ... سوال های زیادی هست که جوابی ندارن .. مثل ماهیت و ذات یه چیز .. .. این چیز های هم که سقراط نوشته مربوط به سلایق افراد میشه .. افلاطون در این باره نوشته های زیادی داره ... شاید بی اهمیت به نظر بیاد اما همین انتخاب اسم ! به نظرت چرا اسمت امید ؟ چرا آسمون ابیه ؟ چرا پوست ما این رنگه ایا اصلا میشه رنگش رو تغییر داد .. یا همین مادر ..ایا ما مادر ها مون رو در بدو تولد خودمون انخاب کردیم ... یکی از فیلسوفان مسلمان یه خیال داشت .. که کسی اون رو باور نکر ..خب همون طور که گفتم خیاله ! اون تصور می کرد همه ما انسان ها ابتدا در بهشت زندگی میکردیم اما چون همه چیز یک نواخت و تکراری بوده خداوند ما رو وارد یه مسابقه ی بزرگ می کنه مسابقه ای که ما با ورود به اون حافظه مون پاک میشه و با مرگ دوباره بر می گردیم .. مسابقه ای که تاوان سختی داره ... یا اینکه خداوند نه فرزندی داره و نه از کسی زاده شده ... سقراط هیچ وقت به خدایان یونانی اهمیت نمی داد ... برخی فیلسوفان میگن خداوند قدرتی هست که از ابندا وجود داشته ! قدرتی که احساس داره وتواناست .... باد رو تصور کن که احساس و قدرد داشته باشه و موجوداتی رو برای خودش بوحود بیاره ؟... پیچیده است .. یا به این فکر کن ما انسان ها در اینده رباط های رو بسایم که قادر به فهم و تفکر باشند .. مگر اونها ما رو خدای خود نمی دونن؟ شاید ما ساخته ی دست موجوداتی هستیم که ما رو رها کردند؟ کی میدونه ؟ اره قانون ها عجیبن ! مثل ماهیت افراد ! میشه گفت هر جامعه نسبت به فرهنگی که دارند حقد میدن و حکم می کنن ! یا همین دو دوتا چهار تا ..اگه با یه تفکر دیگه ای نگاه کنی میشه سه تا شاید مسخره به نظر بیاد اما چینی ها با تفکر خودشون ثابت کردن ..اما چون تفکر ما متفاوته اون رو قبول نداریم ! چون ما دینمون اسلامه خارجی های برهنه رو قبول ندارم ! شاید اگه ما هم جای اونها بودیم دین اسلا م و پوشیده بودن دختران و ریش گذاشتن پسرا رو قبول نداشتیم ... ببین اینا برای ما قابل درک نیست ! برخی مردم اعتقاد دارند افرادی وجود دارند که از با چالش کشیدن خودشون تونستن از تمام مغزشون استفاده کنن و کار های انجام بدن که برای ما قابل درک نیست ..ببین میشه گفت هر چیزی رو که ما انسان ها نتونیم درک کنیم بهش می گیم جادو .. میگن اونا یه جا معه درست کردن که خودشون رو از ما مخفی می کنن چرا؟؟ چون ما نمی تونیم اونا رو درک کنیم و خب قطعا مشلاتی به وجود میاد !
امید وارم تونسته باشم کمک کرده باشم..همین دیگه اگه چیزیش رو نفهمیدی بگو من جواب میدم
خب مطمئنا سوالات فلسفی اگه مطرح بشن دامنه شون به بینهایت میکشه.
ولی خب بازم که قشنگ تر نگا میکنی سنگین میشه همه چیز. یه کتابی خوندم فک کنم نویسنده ش اسمش برت رانت راسل بود میگفت اگه زیاد به همه چیز فکر کنی ، از همه چیز زده میشی و به خفا پناه میبری اونجوری که دنیا رو تعریف میکنه میگه آدما هر چقدر بیشتر میدونن بیشتر به دنیا ناروا میزنن و سکوت میکنن.
کلا بعضی وقتا میخوام چیزی رو که از دنیا نمیفهمم با دنیا مطرح کنم ولی وقتی هیچ جواب منطقی نمیشنوم بیشتر به سکوت پناه میبرم.
آدمای امروزی فکر میکنن با مکالمه و گفت و گوهایه طولانی که بیشترشون به درد نخورن میتونن احساسات مارو تحت تاثیر قرار بدن و به عنوان چیزی به اسم درستی به ما فهمش کنند.
امیدوارم روزی برسه که بتونم به جوابام برسم. اینکه گفته میشه تو هر چیزی فکر کنین ولی در ذات خداوند نه برام یکم سنگین چون اگه این اشتباهه چرا اصلا به ما این قدرت داده شده که فکر کنیم؟ نمیتونم زیاد به همه چیز فکر کنم بهتر فعلا رو همون اثبات کی حق رو میگه تمرکز کنم.
خب مطمئنا سوالات فلسفی اگه مطرح بشن دامنه شون به بینهایت میکشه.
ولی خب بازم که قشنگ تر نگا میکنی سنگین میشه همه چیز. یه کتابی خوندم فک کنم نویسنده ش اسمش برت رانت راسل بود میگفت اگه زیاد به همه چیز فکر کنی ، از همه چیز زده میشی و به خفا پناه میبری اونجوری که دنیا رو تعریف میکنه میگه آدما هر چقدر بیشتر میدونن بیشتر به دنیا ناروا میزنن و سکوت میکنن.
کلا بعضی وقتا میخوام چیزی رو که از دنیا نمیفهمم با دنیا مطرح کنم ولی وقتی هیچ جواب منطقی نمیشنوم بیشتر به سکوت پناه میبرم.
آدمای امروزی فکر میکنن با مکالمه و گفت و گوهایه طولانی که بیشترشون به درد نخورن میتونن احساسات مارو تحت تاثیر قرار بدن و به عنوان چیزی به اسم درستی به ما فهمش کنند.
امیدوارم روزی برسه که بتونم به جوابام برسم. اینکه گفته میشه تو هر چیزی فکر کنین ولی در ذات خداوند نه برام یکم سنگین چون اگه این اشتباهه چرا اصلا به ما این قدرت داده شده که فکر کنیم؟ نمیتونم زیاد به همه چیز فکر کنم بهتر فعلا رو همون اثبات کی حق رو میگه تمرکز کنم.
هر جور میلته!:39: ولی نفهمیدم متنم کمکت کرد یا نه؟ بیشتر گیجت کرد...
هر جور میلته!:39: ولی نفهمیدم متنم کمکت کرد یا نه؟ بیشتر گیجت کرد...
تو بیشتر سوال کردی تا اینکه جوابمو بدی. اگه بخوام سوال کنم زیادن .
میخوام تو این بحث اونقدر دقیق بشم که هیچ وقت جرئت قضاوت ندم به خودم . میدونم عجیبه ولی من اینو میخوام.
بحث هایه فلسفه گسترده هستن ولی این گستردگی رو نباید به معنایه زیاد بودن گرفت چون اگه دقت کنیم همه بحث هایه فلسفی از اینکه ما کی هستیم شروع میشه پس اگه بتونیم جواب همونو بدیم مشکل حله:21:
تو بیشتر سوال کردی تا اینکه جوابمو بدی. اگه بخوام سوال کنم زیادن .
میخوام تو این بحث اونقدر دقیق بشم که هیچ وقت جرئت قضاوت ندم به خودم . میدونم عجیبه ولی من اینو میخوام.
بحث هایه فلسفه گسترده هستن ولی این گستردگی رو نباید به معنایه زیاد بودن گرفت چون اگه دقت کنیم همه بحث هایه فلسفی از اینکه ما کی هستیم شروع میشه پس اگه بتونیم جواب همونو بدیم مشکل حله:21:
بعضی اوقات باید از سوالا جواب رو فهمید .... اینو یه معلم فلسفه بهمم گفت ... شاید ..نمی دونم ..فلسفه خیلی کسترده و پیچیده هست ..من همینه حدم داداش
:92:
بعضی اوقات باید از سوالا جواب رو فهمید .... اینو یه معلم فلسفه بهمم گفت ... شاید ..نمی دونم ..فلسفه خیلی کسترده و پیچیده هست ..من همینه حدم داداش
:92:
خب فلسفه حدی نمیشناسه هر چقدر در مسائلش فکر کنی حتما به جوابی میرسی حالا درست یاغلط کسی نمیدونه اونم بخاطر همون چیزی که بالا توضیح دادم.
خدایه من دارم گیج میشم:102:
فکر کنم بعد دیاکو یه رئال بنویسم فلسفی
یه مرز برای جدا کردن خوبی از بدی.
منظورت اینه؟
مثل نور و تاریکی ها:21:
راستش داداش مشکل من مرز نیست خوشبختانه مرز رو گذاشتن و فیلسوفان بزرگی بودن که آخرش هم گفتن این همه در فلسفه عمیق شدیم ولی الان هم چیزی بلد نیستیم؛ یکی از عرفایه ایرانی بود که میگن به خاطر این حرفش که میگفت من حق هستم اعدام شد آخرشم فهمیدن درست میگه اون حق بود نمیدونم چجوری توضیحش بدم انگار جوابشو میدونم ولی خودمو گیج میکنم.
مثل نور و تاریکی ها:21:
دقیقاً:71:
خب اگه بخوای جواب معلمه رو بدیم. میشه اینطور بهش گفت که: باشه طبق قانون تو پیش میریم. تو هیچ حقی در مقابل پدر و مادرت نداری و اونا میتونستند تو رو به دنیا نیارن. حالا اکه تو در آینده پیر شدی و نیاز به کمک داشتی، بازم همین قانون رو برای فرزندانت یا سایر افراد جامعه اجرا میکنی؟
مشکلی نداری که فرزندانت هم با همین شیوه با تو رفتار کنن؟
دقیقاً:71:
خب اگه بخوای جواب معلمه رو بدیم. میشه اینطور بهش گفت که: باشه طبق قانون تو پیش میریم. تو هیچ حقی در مقابل پدر و مادرت نداری و اونا میتونستند تو رو به دنیا نیارن. حالا اکه تو در آینده پیر شدی و نیاز به کمک داشتی، بازم همین قانون رو برای فرزندانت یا سایر افراد جامعه اجرا میکنی؟
مشکلی نداری که فرزندانت هم با همین شیوه با تو رفتار کنن؟
ایول.
دقیقا. این جواب به همکلاسیه بود.
منظورم اینه اون هم میتونه حق رو بگه.
سلام
من منظور تاپیک را خوب نفهمیدم برای همین اگر اجازه دهید چند پرسش مطرح می کنم :
هر کسی برای خود تعریفی از زندگی دارد و بر اساس آن به دنیا نگاه می کند . اما تعریف واقعی زندگی چیست ؟ آیا زندگی می تواند یک تعریف داشته باشد ؟ یا می تواند تعریفهای مختلفی داشته باشد . بر اساس این تعریف است که حق و قانون و نظم جایگاه پیدا می کنند و تازه پرسش های بعدی آن است که تعریف حق و قانون و نظم چه خواهد بود ؟
نظر من
قصه فیل و تاریکی از مولوی را شاید شنیده باشید . فیلی را به روستایی آوردند و به جایی پوشیده و تاریک بردند . شب اهالی رفتند تا بفهمند فیل چیست در تاریکی هر کس به قسمتی از فیل دست می زد . آنکه به گوش دست زند گفت مثل بادبزن است . آنکه به دم دست زد گفت مثل جارو است . آنکه به پا دست زد گفت مثل ستون است و آنکه به خرطوم فیل دست زد گفت مثل ناودان است . اگر چراغی روشن می شد یا نوری بود چه می شد ؟
حکایت انسان در این جهان هم همین است . اگر نوری یافتی و حقیقت و واقعیت را کامل دیدی قطعا نظر صحیحی خواهی داشت و اگر نیافتی و یا یافتی و خود را از آن محروم کردی دچار سرگشتگی خواهی شد
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
حافظ
دانشمندان اخیرا اعلام کرده اند معمای اول مرغ یا اول تخم مرغ را حل کرده اند . زیرا در پوست تخم مرغ ماده ای یافته اند که فقط در بدن مرغ پیدا می شود . حال جوجه قصه ما باید با قوانین مرغ و خروس در دنیا زندگی کند .
سلام
من منظور تاپیک را خوب نفهمیدم برای همین اگر اجازه دهید چند پرسش مطرح می کنم :
هر کسی برای خود تعریفی از زندگی دارد و بر اساس آن به دنیا نگاه می کند . اما تعریف واقعی زندگی چیست ؟ آیا زندگی می تواند یک تعریف داشته باشد ؟ یا می تواند تعریفهای مختلفی داشته باشد . بر اساس این تعریف است که حق و قانون و نظم جایگاه پیدا می کنند و تازه پرسش های بعدی آن است که تعریف حق و قانون و نظم چه خواهد بود ؟
نظر من
قصه فیل و تاریکی از مولوی را شاید شنیده باشید . فیلی را به روستایی آوردند و به جایی پوشیده و تاریک بردند . شب اهالی رفتند تا بفهمند فیل چیست در تاریکی هر کس به قسمتی از فیل دست می زد . آنکه به گوش دست زند گفت مثل بادبزن است . آنکه به دم دست زد گفت مثل جارو است . آنکه به پا دست زد گفت مثل ستون است و آنکه به خرطوم فیل دست زد گفت مثل ناودان است . اگر چراغی روشن می شد یا نوری بود چه می شد ؟
حکایت انسان در این جهان هم همین است . اگر نوری یافتی و حقیقت و واقعیت را کامل دیدی قطعا نظر صحیحی خواهی داشت و اگر نیافتی و یا یافتی و خود را از آن محروم کردی دچار سرگشتگی خواهی شد
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
حافظ
دانشمندان اخیرا اعلام کرده اند معمای اول مرغ یا اول تخم مرغ را حل کرده اند . زیرا در پوست تخم مرغ ماده ای یافته اند که فقط در بدن مرغ پیدا می شود . حال جوجه قصه ما باید با قوانین مرغ و خروس در دنیا زندگی کند .
خب در مورد مثالتون باید بگم جالب بود و مناسب متن و سوالاتون:
اینکه هر شخص تعریفی از زندگی داره که میتونه برخواسته از قوانین حاکم بر جامعه باشه که در اکثر موارد دیدگاه مردم یکسانه ، البته درسته همیشه افرادی پیدا میشن که از قوانین پیروی نمیکنن ولی در نهایت همون رو هم میتونم به قانون ارجاع بدیم.
خب بحث حق، مطمئنا همه میخوان حق خودشون رو بگیرن حالا اگرچه هیچوقت نتونن بگیرن ولی بازم آرزویش را دارند و همچون عقده ی آن را میپروارانند اینها مطمئنا تعریف آدمی از زندگی را تکمیل میکنند و آن را به جهتی سوق میدن.
دیروز واسه دوستم مثالی زدم اینکه اینطور فکر کنیم عده ای حالا انسان یا غیر انسان در ابتدا قوانینی رو بر دنیا حاکم کردن که ما طبقش داریم عمل میکنیم البته اینکه انسان در طول عصور پیشرفت کرد و قوانین رو ارتقاع داد رو من بحث دیگه ای میگیرم چون اگه بهتر بحث رو جلو ببریم به این نتیجه میرسیم که همون قوانین هم بر پایه قوانین اولیه بنا شدن و فقط اونا رو تفسیر و شاخ و برگ دادیم.
حالا سوالی که پیش میاد اینه آیا اگر قوانین اولیه جوری دیگر زندگی را برمیگزید و قوانین دیگری حاکم میشد آیا بازهم ما انسان ها این شکلی تکامل پیدا میکردیم آیا بازهم در این حد پیشرفت میکردیم یا کمتر یا بیشتر آیا بازهم این نام ها را داشتیم آیا اصلا من فکرم به این جهت کشیده میشد که همچنین سوالی را طرح کنم.
سوال عجیبیه امیدوارم بیشترفکر کنین در موردش چون تقریبا میتونم حدس بزنم کسی که متنو میخونه به احتمال ۸۰ درصد اون رو اشتباه متوجه میشه.