آگاهسازیها
پاککردن همه
معرفی کتاب
3
ارسال
3
کاربران
8
Reactions
1,678
نمایش
شروع کننده موضوع 1397/05/03 20:32
نام کتاب: پیامبر (The Prophet) |
توضیحات: کتاب پیامبر نوشته جبران خلیل جبران، نویسنده لبنانی است که اولینبار در سال ۱۹۲۳ میلادی، به زبان انگلیسی در ایالات متحده آمریکا منتشر شد. محبوبیت این کتاب در دهه ۱۹۳۰ و دوباره در دهه ۱۹۶۰ میلادی، اوج گرفت. هماکنون کتاب پیامبر به بیش از ۵۰ زبان ترجمه شده و یکی از پایههای ثابت فهرست پرفروشترین کتابهای دنیا است. تصور بر این است که دهها میلیون نسخه از آن در سراسر دنیا به فروش رسیده است. کتاب حاضر در قالب مجموعهای از نوشتارها، برگرفته از ۲۶ شعر منثور. اندرزهایی که مردی خردمند به نام "المصطفی" میخواند . قابل توجه است از این کتاب چندین اثر سینمایی تهیه شده است.
----------------------------------------
بخشی از کتاب (از عشق)
آنگاه میترا گفت:
با ما از عشق بگو.
و او سر بر آورد و به مردم نگریست.
و سکوتی سخت در میانه افتاد.
پس به آوازی عظیم لب به سخن گشود:
چون عشق اشارت فرماید، قدم به راه نهید،
گرچه دشوارست و بی زنهار این طریق.
و چون بر شما بال گشاید، سر فرود آورید به تسلیم،
اگر چه شمشیری نهفته در این بال، جراحت زخمی بر جانتان زند.
و آن هنگام که با شما سخن گوید، یقین کنید کلامش را،
گرچه آوای او چینی رویای شما در هم کوبد و فرو ریزد، آنچنانکه باد شمال، صلابت باغ را.
هشدار! عشق است که بر تخت می نشاند و به صلیب می کشاند. و هم او که سرچشمه ی رویش است حَرَس می کند.
هم به فراز آید بلندای قامتتان را به تمامی و نازک ترین شاخه هاتان را که زیر تابش خورشید به ترقصند و اهتزاز، با دستهای مهربان خویش بنوازد؛
و هم به عمق رود تا سخت ترین ریشه هاتان در دل خاک، و به ارتعاش درآورد از بُن.
چون ساقه های بافه ی ذرت، خویشتن به وجود شما احاطه کند سخت. به خرمن گاه بکوبدتان که برهنه شوید.
غربال کند تا که از پوسته وارهید.
به آسیاب کشد تا پاکی و زلالی و سپیدی.
و خمیر سازد نرم؛
پس به قداستِ آتش خویش سپاردتان، باشد که نان متبرکی شوید، ضیافت پر شکوه خدا را.
و این همه را از آن روی می کند عشق که مستوری دل بر شما بازگشاید، تا به حرمت این معرفت، ذره ای شوید قلب حیات را.
زنهار! اگر به مأمن پروا و احتیاط، از عشق تنها طالب کامید و گوشه ی آرام.
پس برهنگی خویش بپوشید و پای از خرمن عشق واپس کشید.
به دنیای بی فصل خود نزول کنید که در آن، لب به خنده می گشاید، اما نه از اعماق دل، و اشکی از دیده فرو چکد، اما نه به های هایِ جان.
چیزی به تحفه نمی دهد عشق، مگر خویش را، و نمی ستاند، مگر از خویشتن.
نه بندیِ تملک است و نه سوداییِ تصاحب،
که عشق را عشق کفایت است و نهایت.
و چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که: «خدا در قلب من است.» شایسته تر آن که گفته آید:« من در قلب خداوندم.»
و این نه پنداری ست به صواب که گامهای شما طریقت عشق معین کند، که عشق خود راه نماید، گوهری فراخور اگر در وجودتان یافت تواند کرد.
عشق را بجز تجلی خود آرمانی نباشد.
لکن شما را اگر عشق در دل است و تمنا در سر، هم بدین گونه می باید آرزو را در قلمرو جان؛
از او گداختن، آب شدن، صافی شدن و سر به راه نهادن بسان جویباری که نغمه خود را به خلوت شب ساز می کند.
باز سودای درد مشتاقی،
و التهاب زخمی از ادراک محض عشق،
و آنکه خون رود از دل به رغبت و با وجد.
به نقره فام سپیده، چشم گشودن از اشتیاقِ دل بی تاب، و حق شناس روزی دیگر را دم زدن در هوای عاشقی،
در کشاکش نیمروز، فراغتی به پرواز در خلسه و با سپاس،
و خفتن، با نمازی به قبله ی معشوق در دل و آوازی به ثنای دوست بر لب.
|
نکته: این بخش از کتاب که تایپ کردم برگردان دکتر مهدی مقصودی میباشد.
1397/05/04 01:25
کتاب خوبیه توصیه میکنم هر کسی لااقل یک بار این کتاب رو بخونه.
Anobis واکنش نشان داد
1397/05/11 02:09
بسیار کتاب خفنیه.بسیااااااار کتاب خفنیه.ولی به عقیده من هر کتابی زمانی داره هنوز برا خوندن این کتاب اماده نیستم.ینی 10 صفحه ی اول رو نیمفهمیدم:دی
ولی اره.همه بخونین.تفکر جالبی داره.
Anobis واکنش نشان داد