با عرض سلام وخسته نباشید خدمت دوستان.
بخونید و لذت ببرید.
نظر یادتون نره.
تشکر.
موجودی محبوس شده...
موجودی که نه انسان است، نه حیوان و نه هیولا...
بلکه موجودی است با ظاهری انسانی، خلق و خویی حیوانی و قدرتی هیولاوار...
موجودی که نامش بر اندام هر کس و هر چیزی رعشه می اندازد، موجودی به نام...
حقیقت...
موجودی که تمام آدمیان در زندگی به جست و جوی او می پردازند و در عین حال از او گریزانند.
و حال او از برای انتقام با خشم و نفرتی بی اندازه به پا خواسته
انتقام از دنیایی که سعی در نابودی روشنی او دارد
و از انسان هایی که او را کتمان می کنند
انتقامی از جنس خون و آهن
از جنس خشم و نفرت
و از جنس مرگ
حال نظاره گر دنیایی می شومیم که در آتش انتقام او می سوزد
و با چشمان خود شراره های تاریک روشن گرش را می بینیم و با پوست خود حرارتش را میچشیم
و ما موظفیم تا ازل او را در وجود خود نگاه داریم
حقیقتی ابدی را
حقیقتی به نام...
فصول تا اطلاع ثانوی از دسترس خارج شدن
به امید بازگشتی قویتر
یه خلاصه ای، یه متن معرفی ای چیزی اگه ممکنه 🙂 Fantezy_killer
خوب بود جالب بود، شیوه مقدمه نویسی خوبی بود نه طولانی و ملال آور و نه پرت نامربوط. قراره یه هیولا توصیف کنه برامون یه هیولا که حتی از بزرگترین هیولای دنیا هم ترسناک تره.
جاهایی داخل نوشته گنگی داشت، جاهایی میشد قوی تر باشه، مثلا تو توصیف زمان و قدرت مند بودنش میشد از ترکیبات قوی تر و معمول تری هم استفاده کرد. البته خوشبختانه نوشتار روونی داشت که میتونست ذهن خواننده رو هم درگیر موضوع کنه، معمای خوبی هم بود تا حدودی خواننده رو همراه میکرد. جا هایی از حرف های اضافه درست استفاده نشده بود یا افتاده بودند، که البته در ویرایش نهایی قابل رفع هستند.
و اینکه اون قسمت عطفش در واقع، این رسیدن به نقطه اوج مقدمه، معرفی هیولای واقعی به نظرم اگه یکم بهش توجه میشد میتونست بهتر بشه و البته قابل قبوله. 🙂
"ملودی غمگین مرگ شعری به قدمت تاریخ."
این یک نمونه از همون گنگی هاست که گفتم، واقعا متوجه نشدم منظورتون چیه.
به امید اینکه نویسنده ادامه بده و داستان رو تموم کنه و ما رو هم با داستانش شگفت زده. 🙂
موفق باشی
من به شخصه دهنم باز موند!
عجب ایده ای داره این داستان، و این طور که شروعش کردی، توصیفش کردی، و پیش بردی...؟ واقعا معرکه بود. به نظر من واقعا محشر بود مسعود.
مشکل نگارشی داشت، باید ویرایش بشه، ویرایشی که نیاز صد درصدی به ویراستار هم نداره. خودت میتونی انجامش بدی، یه نگاه بهش بندازی اشکالاتش رو میبینی سریع.
البته اینو همیشه میگم، هرچیزی قابلیت بهتر شدن رو داره، همونجور که وقتی نظر رضا رو میخونی میبینی که نکات زیادی رو گفته.
خب... جدا میگم، این اهریمنی که انتخاب کردی، این کسی که به کل دنیامون حکمرانی میکنه، و اینجوری که به خواننده شناسوندیش و تعریفش کردی، من یکی رو واقعا ترسوند! فکر میکردم هیچ چیز بدتر از اون دیگه وجود نداره... ولی بعد یه چیز بدترش هم آوردی. مجازات!
تازه کلا دو صفحه و نصفی بود، طولانی نبود که حوصله کسی که میخواد با داستان آشنا بشه سر بره، و این خیلی نکته مثبتیه.
خلاصه موفق باشی. امیدوارم بقیش رو هم بنویسی، و بقیش هم به این خوبی و حتی بهتر باشه
سلام
خب فکر کنم من بیشتر از دوستان از این داستان خوندم پس میگم یه کار خوبه
هم ایدش هم قلم نویسندش فقط وقت گذاشتن میخواد و صبر
از استعاره هم خوب استفاده کردی داخلش ... اگرچه من یه کم فکر کردم تا فهمیدم منظورش ساعته حالا منتظرم ببینم بقیشو چه میکنی
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت دوستان.
بخونید و لذت ببرید.
نظر یادتون نره.
تشکر.
داستانی در زمان بی زمانی. در دنیایی فانتزی و متفاوت با قدرت هایی و خلقتی جدید. موجوداتی عجیب و تازه و داستانی درباره ی فردی آلوده به گناه بسیار. فردی فراموشی گرفته نسبت به احساسات وجودی خودش. آیا احساسات انسانیش را می تواند برای باری دیگر اثبات کند و برای باری دیگر به دنیا اثبات کند که هنوز برترین مخلقوق است.....
سلام مقدمه خوبی برای داستانت قرار دادی.سبک شروع ناگهانی که خیلی از فانتزی نویسا استفاده میکنن و سبک خیلی خوب و باحالی هم هست منم خودم از این سبک استفاده میکنم.قلمت خوب و روونه.ولی کمی ماهیت این موجود بیش از حد گنگ بود،یکم اگر میتونستی بازش کنی فوق العاده میشد.ویژگی ها و اطلاعات بیشتری ازش به مخاطبت بده،چون حداقل واسه من واقعا یه سوال بزرگ و پر ابهام باقی موند.ولی ایده جالب و قشنگی پشت داستانت هست و اگر ادامش بدی معرکه میشه.
مقدمه ی خیلی قشنگی بود ..... مثل یک داستان کوتاه ..... اول فکر کردم می خوای به سمت ما انسان ها بری ولی بعدا فهمیدم که منظورت زمانه
کسی که از لحظه ی تولد با ماست، کسی که با گذشتن و رد شدنش، انسان ها می میرن و خیلی ها از گذشتنش گریشون می گیره چون نمی خوان از دستش بدن ( فوق العاده این قسمت ها رو نوشته بودی )
آویزون کردنش به دیوار در قالب ساعت. و اون « تیک تاک » و « تقسیم کردن به 60 قسمت » هر دقیقه 60 ثانیه و هر ساعت 60 دقیقه. دیگه کامل معلوم کرد منظورش چیه
و درسته، با مرگ ما که تموم شدن زمانه مجازات تموم نمیشه چون انسان های بد باید به سزای اعمالشون برسن
آیا این یه داستان نمادینه یا نه؟ نمی دونم. فقط می دونم که خیلی خیلی خیلی عالی توصیفش کردی.
نمی تونم بگم منتظر قسمت های بعدی هستم چون معمولا چیزی نمی خونم ولی آواتار و خلاصت و نظر دیگران مجبورم کرد یه سری بهش بزنم و فکر کنم بهترین حرفی که یه نویسنده می تونه بشنوه اینه:
فوق العاده و منحصر به فرد بود
اصلا از خوندنش پشیمون نشدم
سلام و درود
فقط یه جمله میتونم بگم بسیار عالی بود
و امیدوارم که در میانه راه ما را با این اهریمن تنها نگذاری و فرار کنی
موفق و پیروز باشی
بای تیل های
Mitonam begam az tosifat mormoram shod:D fogholadas vaghan aliie
باعرض سلام و درود خدمت دوستان عزیز و بوک پیجی.
داستان نوشته شده و امادست برای شما عزیزان فقط مشکلی که هست داستان به شکل دست نویس نوشته شده و برای این که بخواد در دسترس شما عزیزان قرار بگیره باید تایپ بشه پس از دوستانی که وقت کافی برای انجام این کار دارن دعوت می کنم توی همین تاپیک اعلام امادگی کنن تا از کمکشون استفاده کنیم
بابت تاخیر زیاد از همگی عذر می خوام