دلتنگ برای خودم. برای دستانی که به ویرانیمأنوس به ابادانی غریبه است.
دلتنگ، برای ایران.
ان چه که میگذرد.بر این خاک ، بدخواهش با کینه ، خواهانش با اشک ، و ان چه در این خاک می رُوید شاهدش با غم ، باغبانش با خون در گذر است.
چه کمر همتی، بسته ایم. چه رشادتی کرده ایم ، چه تلاشی کرده ایم.
ایران غمگین است ،
ایران غمگین است.
ان که ویران کرد ، ما نکنیم. انکه خشک کرد ، ما ابیاری کنیم. و با رویش ، برویانیم انچنه که سوزاند.
هر درختی به تبر زد.ما به مهر بکاریم. و هر انچه که صید کرد ، ما به دل بگیریم
چه دریغ کرد از ما این خاک ؟ ، انوقت که از ان زائیده شدیم . و انوقت که به اغوش گرفت. هنگام مرگ.
چه دریغ کرد از ما این خاک ؟ انوقت که درختانش سبز بود و جوی هایش روان. و سرپناه بود.
این ابروی رفته چگونه باز بیابیم. این سر های خموده چگونه بالا بگیریم . انوقت که مرگ ایران نزدیک است.
mey.h