Header Background day #08
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

نبرد درونی

4 ارسال‌
4 کاربران
8 Reactions
1,860 نمایش‌
MHS20003
(@mhs20003)
Trusted Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 22
شروع کننده موضوع  

خسته ای
خسته تر از آن که بتوانی پلک هایت را هم بگذاری
دلت میخواهد که روحت از بدنت بیرون برود،میخواهی آن را چون چای بنوشی.تلخ تر از آن است که لب های چین خورده ات تاب مزه آن را داشته باشند،اما میمکی اش،با تمام توانت آن را میمکی،تا اخرین ذره میکروسکوپی اش،گس است،تلخ است و گس،آنقدر گس است که نمیتوانی زبانت را بچرخانی تا به خودت لعنت بفرستی،روحت پس از تجزیه شش هایت و گره زدن روده هایت به معده ات میرسد،معده ات را سوراخ میکند و به بیرون فرار میکند،به سمت نخاع میرود و آن را میجود،میجود،میجود و سپس به مغزت راه پیدا میکند،تمام عقده هایش را مشت میکند و بر سر مغزت میزند.حالت بهم میخورد و عقت میگیرد و روحت را بالا میاوری،بر زمین لیز میخورد برمیگردد و بلند میشود،درست رو به روی تو می ایستد و در چشمانت زل میزند و به صورتت تف می اندازد.
تا می آیی آب دهانش را از صورتت پاک کنی او رفته است،او دوباره جزئی از تو است.
اما نه...
تو دوباره جزئی از او هستی.
چگونه میخواهی از او فرار کنی؟


   
نقل‌قول
bahani
(@bahani)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 327
 

خیلی جالب بود!!
خیلی ممنون


   
پاسخنقل‌قول
Lady Joker
(@lady-joker)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 547
 

MHS20003;28738:
خسته ای
خسته تر از آن که بتوانی پلک هایت را هم بگذاری
دلت میخواهد که روحت از بدنت بیرون برود،میخواهی آن را چون چای بنوشی.تلخ تر از آن است که لب های چین خورده ات تاب مزه آن را داشته باشند،اما میمکی اش،با تمام توانت آن را میمکی،تا اخرین ذره میکروسکوپی اش،گس است،تلخ است و گس،آنقدر گس است که نمیتوانی زبانت را بچرخانی تا به خودت لعنت بفرستی،روحت پس از تجزیه شش هایت و گره زدن روده هایت به معده ات میرسد،معده ات را سوراخ میکند و به بیرون فرار میکند،به سمت نخاع میرود و آن را میجود،میجود،میجود و سپس به مغزت راه پیدا میکند،تمام عقده هایش را مشت میکند و بر سر مغزت میزند.حالت بهم میخورد و عقت میگیرد و روحت را بالا میاوری،بر زمین لیز میخورد برمیگردد و بلند میشود،درست رو به روی تو می ایستد و در چشمانت زل میزند و به صورتت تف می اندازد.
تا می آیی آب دهانش را از صورتت پاک کنی او رفته است،او دوباره جزئی از تو است.
اما نه...
تو دوباره جزئی از او هستی.
چگونه میخواهی از او فرار کنی؟

آقا فیزیولوژی داری می خونی ولی نه کامل ها :دی
معلوم نیست از کجا شروع کردی رفتی تو شش بعد یهو رفتی تو روده بعد اومدی رفتی تو نخاغ :65: خواستم بگم این مسیرش نیست داداش اشتباه می کنی :دی بعد از معده یهو تو نخاع البته با توجه به اینکه میشه مثه متاستاز اندامی در نظر گرفت که مثل زده به پشت ولی اگه از تو کلیه می گفتی می رسه به نخاع به نظرم واقع گرایانه تر بود. بعد اینکه اوق درسته دیگه :دی عق چیه ؟ :دی

روحمون و خودمون یکی هستیم دیگه ؟ :دی

----------------------

دور از شوخی متوجه مفهومت شدم و خوب هم رسوندی فقط خیلی خیلی خیلی زیاد استعاره و گردش لغات و بازی با کلمات داشت.


   
پاسخنقل‌قول
ابریشم
(@harir-silk)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 471
 

شیوه نوشتنت رو دوست دارم، خیلی خوبه. باز هم بنویس منتظر نوشته هات هستم.
پ.ن: بهتر نبود توی بخش دلنوشته ها می بود؟


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: