Header Background day #16
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

آنسوی جنگل خیزران

4 ارسال‌
4 کاربران
8 Reactions
3,830 نمایش‌
ZAHRA*J
(@zahraj)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
شروع کننده موضوع  

<img src="تالارگفتمان 1" />
نام داستان: آنسوی جنگل خیزران

نویسنده:یوکو کاواشیما واتکینز

فایل: ( pdf)

سایت مرجع:آی آر ایبوکس

خلاصه داستان


کتاب «آن‌سوی جنگل خیزران» رمانی نوجوانانه است که مربوط به زمان جنگ جهانی دوم است. این کتاب داستان فرار پرمخاطره‌ی یک خانواده‌ی ژاپنی ساکن کره را بازگو می‌کند.
ایبنا نوجوان: این کتاب از جمله‌ی داستان‌هایی با موضوع جنگ محسوب می‌شود اما آنچه این داستان بلند را از سایر داستان‌های مشابه جدا می‌کند، مستند بودن وقایع و حوادث آن است.
نویسنده‌ی کتاب، یوکو کاواشیما واتکینز، در آن زمان نوجوانی 11 ساله بوده و پس از گذشت سال‌ها تصمیم می‌گیرد ماجرای آن زمان را بازگو کند.
در اواخر جنگ جهانی دوم و زمان بمباران اتمی ناگازاکی، کره‌ای‌ها در صدد بیرون کردن خانواده‌های ژاپنی از کشورشان برآمدند. در آن زمان کاواشیما به اتفاق مادر و خواهر بزرگ‌ترش خانه‌ی خود را در کره رها می‌کنند تا خودشان را به ژاپن برسانند.
یوکو دختر یکی از کارمندان عالی‌رتبه‌ی ژاپن است که در منچوری کار می‌کرد. او داستان را با معرفی افراد خانواده‌ و ترک خانه‌شان در کره شروع می‌کند. در بخش‌های بعد، راوی شرح می‌دهد که در زمان جنگ نظامیان ژاپنی به خانه‌ی آن‌ها حمله کرده‌اند و لوازم فلزی آن‌ها را به زور گرفته‌اند و به او که در برابر زورگویی اعتراض کرده است، آسیب رسانده و ستون مهره‌هایش را شکسته‌اند.
نیروهای روسی وارد کره می‌شوند و با ورود آن‌ها خطر مرگ ژاپنی‌های ساکن این کشور را تهدید می‌کند به همین خاطر یوکو و خانواده‌اش به پیشنهاد یکی از دوستان پدر سعی می‌کنند به وسیله‌ی قطار حامل مجروحان جنگی از کره خارج شوند اما هواپیماهای جنگنده در 60 کیلومتری سئول موتورهای قطار را بمباران می کنند و خانواده‌ی یوکو مجبور می‌شوند بقیه‌ی راه را پیاده طی کنند.
آن‌ها با پوشیدن لباس سربازان کره‌ای خود را به شکل آن‌ها در می‌آوردند و به راه‌شان ادامه می‌دهند. برادر یوکو نیز که برای کار کردن به کارخانه‌ی مهمات‌سازی ژاپن در نزدیکی خانه‌شان رفته بود گرفتار حمله‌ی سربازان کره‌ای می‌شود اما جان سالم به در می‌برد و به دنبال خانواده‌اش راهی می‌شود.
بخش از این کتاب را با هم می‌خوانیم:
«مادر از جایی گنجینه‌ی قدیمی و با ارزش خانوادگی‌مان را ـ که یک شمشیر کوتاه قدیمی بودـ بیرون آورد. با دست چپش که می‌لرزید، سرم را نگه داشت و بعد شروع کرد به تراشیدن موهای سرم. لبه‌ی تیز شمشیر روی سرم می‌لغزید و من های های می‌گریستم و می‌گفتم: «مادر تو این شمشیر را از کجا آوردی؟» و مادرم با اشاره‌ی دست به من فهماند که آن را زیر بلوزش مخفی کرده بود.
سپس مادرم گفت: «خب تمام شد» و پس از تمیز کردن شمشیر آن را توی غلاف جای داد.
«کو» آینه‌ی کوچکی مقابل من گرفت و من آن را چپ و راست حرکت دادم تا خودم را تماشا کنم. قیافه‌ام خیلی عجیب شده بود. کو به من لبخند زد؛ ولی من دندان‌هایم را با عصبانیت روی هم فشار دادم.
مادر از من خواست با پوشیدن لباس نظامی سرباز مرده تغییر قیافه بدهم. من گفتم: «نه، من این کار را دوست ندارم.»
کو گفت: «نمی‌خواهد زحمت این کار را بکشی. من قبلا این کار را کرده‌ام.»
کو لباس نظامی را به من داد و کمکم کرد تا آن را بپوشم. سر آستین‌های بلند و دمپای شلوار را تا کرد. اما بازهم برایم بزرگ بود. در گوشه‌ای جنازه‌ی سه سرباز کره‌ای افتاده بود. آن‌ها هنگام انفجار بمب روی زمین دراز نکشیده بودند. ما لباس‌های خودمان را تا کردیم و توی کوله‌پشتی‌هایمان گذاشتیم و سپس راه افتادیم. اما من مخالفت کردم و گفتم «حالا که روز است!»»
کو در جواب من گفت: «تو راست می‌گویی. اما یادت باشد که ما الان لباس کره‌ای‌ها را بر تن داریم.»
کتاب «آن سوی جنگل‌های خیزران» نوشته‌ی یوکو کاواشیما توسط مجید عمیق به فارسی ترجمه شده است. این کتاب از سوی واحد کودک و نوجوان انتشارات محراب قلم (کتاب‌های مهتاب) در 150 صفحه و بهای 1900 تومان به کتاب فروشی‌ها آمده است
لینک:
انسوی جنگل خیزران
رمز در صورت نیاز:www.irebooks.com


   
Bys, proti, crakiogevola2 and 5 people reacted
نقل‌قول
Anahid
(@anahid)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 141
 

وای من عاشق این کتابم کلی گشتم ولی پیداش نکردم مرسی که گذاشتیش:77:


   
پاسخنقل‌قول
crakiogevola2
(@crakiogevola2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 690
 

مرسی واسه معرفی این کتاب (: حتما در اسرع وقت میخونمش


   
پاسخنقل‌قول
proti
(@proti)
عضو Moderator
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1560
 

این روش معرفی کتابت خیلی خوبه
باید ببینیم تو پرتال میشه یه جا بدیم بهت اینجور کتابا رو بذاری و معرفی کنی
دیگه از تن تن و سندباد که بدتر نیست این کتاب با این تیراژ ستمه به خدا


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: