|
خلاصه:
کیرا هادسون پلیس تازه کار بیست ساله ای است که بعد از تمام شدن دوره ی آموزشی اش به شهر متروک و دورافتاده ای به نام رگد کوو فرستاده می شود، شهری که زندگی اش را برای همیشه عوض می کند. او در طی تحقیقاتش در مورد قتل های مخوف زنجیره ای، نبش قبرها، و مفقود شدن مردم پی می برد که زندگی خودش هم درخطر است. کیرا باید حقیقت را از زیر خاک بیرون کشیده و بفهمد چه کسی، یا چه چیزی، پشت این مرگ های وحشتناک است.
|
نظر من:
شیفت خون آشام یه داستان خون آشامیه اما تا حد زیادی از کلیشه های این ژانر به دوره. شخصیت اول نسبتا قدرتمندی داره، ولی نه قدرتمند در حد شخصیت اول مونث داستان های پلیسی. و رمنس داستان ذره ذره تزریق شده و نقش مهمی در خط سیر داستان نداره به نظرم. کتابش برای چند بار خونده شدن جالبه ولی اثر قدرتمند و تاثیر گذاری نیست. به وضوح از پرونده های درسدن الهام گرفته ولی نتونسته محیط گسترده و جذابی در اون حد ایجاد کنه.
نظر سمیه بانو:
یادش بخیر وقتی خون آشام ها یه موجود اتی بودن که جذب ه و وحشت داشتن اصلا خون آشام عاشق و این چیزا تو کت من نمیره یه افسر پلیس وارد زندگی خون آشامی میشه اما یه سری خون اشام لوس و مهربون هم هستن مثل توالایت خاطرات خون آشام و ... که اصولا ژانر رو به باد دادن واقعا دلم میخواد یه مصاحبه با برام استوکر بکنم احساسشو بدونم درباره خون اشام های احمقی مثل کالن ها یا سالواتوره ها یعنی مثل اینه که شما یه اثر تاریخی بزرگ و با شکوه رو روش باماژیک شکلک بکشی خب برای یه بار جالب بود یه چیز متفاوت مثلا یه خون اشام متفاوت که پش یمون باشه اما بعد همه گیر شد....و لوس شد به نظرم اما این کتاب همونطور که علی گفت بخشهای داستانی خودش رو هم داشت
نظر Amir-e:
من یه قسمتایی ازش رو خوندم نقدم رو مینویسم و امتیاز میدم به نظر من این کتاب به عنوان یه کتاب خون اشامی از ومپایر دیریز ضعیف تر بود ولی یه جاهایی بود که مثل یه سریال اشتیاق داشتی که بقیش رو بخونی ... اما متاسفانه فضای دارک رو به خوبی به تصویر کشیده نشده بود و مثل رویه ی سریال های ومپایر دیریز پیش رفت ... در کل به نظر من دنبالش نرین ... اگر طرفدار کتاب های خون اشامی هستید دراکولا رو که بازنویسی شده بهتون پیشنهاد میکنم گرچه توی ایران ترجمه نشده ... به نظر من لایق 4 از 10 بود ...
سمیه بانو در جوابش گفتن:
ومپایر دایرز تلاش کرده بود فضا رو تخیلی خون اشامی نگه داره توی اوایل کتاب شاید حتی یه جورایی میشد گفت قابل قبول بود اما از یه جایی نه درواقع خاطرات خون اشام بیشتر به خاطر سریالش شد که دیده شد و خب اصولا سریالش از کتاب جداس بحث ش اگرچه اونم یه جور دیگه ضعیف و فوق العاده تینیجریه به نظر من اما اینن کتاب بین دوتا فضا میچرخید یعنی یه جورایی نویسنده خودشم نمیدونست میخواد کدوم فضا رو داشته باشه البته این حس من بود یه جورایی عین خون واقعی که نویسندش مونده بود بین اینکه بلاخره خون اشامها خوبن یا بد یه جا خون اشام قهرمان قصه هست یه جا کلا به این نتیجه میرسه که دشمن جریانه
نظر حریر:
کتاب بدی نبود در کل،اما عاشقش نشدم. یه جورایی مبتدیانه تر از بقیه متاب های خون آشامی بود. من از نظرم بدترین کتاب های خون آشامی،اول ومپایر دیاریز هستش و بعد بوسه های خون اشام. اینجا، همه چیز کمی سریع پیش رفت و غیر منطقی. شهری که رادیو توش کار نمی کرد؟! و بقیه جهان هیچ وقت نمی فهمه؟! دوست دلشتم،اما عالی نبود. دختر داستان ویژگی منحصر به فردی داشت. دقت زیاد. این جالب بود.
جریان کتابهای خون آشامی این روزها به شدت سوال برانگیز شده
به نظر من برام استوکر واقعا خوشبخته که الان نیست تا بعضی کتابهای خون آشامی رو ببینه. ابهت و وحشتی که خون آشام های برام استوکر ایجاد میکردن یه چیزی بود که باعث میشد از لحظه اول شما به خودتو ن بلرزید نگران باشید و فکر کنید حالا چه بلایی سر شخصیت مورد علاقه تون میاد. خون آشام های عاشق اصلا در ذهن من جا نمیگیرن. یعنی شما لرد دراکولا رو با یه چیزی مثل خانواده خون آشامهای گرگ و میش مقایسه کنید یا بدتر از اون با خون آشامهای خوشحال خاطرات خون آشام
خون آشام عاشق میشه جلو غریضه و وحشی گریش در میاد (یعنی دقیقا جلوی چیزی که اونو خون آشام کرده) بعدشم که تبدیل میشه به یهه موجود بی خاصیت عاشق پیشه مثل ادوارد کالن:31::31: این واقعا ستم به برام استوکر نیست؟
جریان کتابهای خون آشامی این روزها به شدت سوال برانگیز شده
به نظر من برام استوکر واقعا خوشبخته که الان نیست تا بعضی کتابهای خون آشامی رو ببینه. ابهت و وحشتی که خون آشام های برام استوکر ایجاد میکردن یه چیزی بود که باعث میشد از لحظه اول شما به خودتو ن بلرزید نگران باشید و فکر کنید حالا چه بلایی سر شخصیت مورد علاقه تون میاد. خون آشام های عاشق اصلا در ذهن من جا نمیگیرن. یعنی شما لرد دراکولا رو با یه چیزی مثل خانواده خون آشامهای گرگ و میش مقایسه کنید یا بدتر از اون با خون آشامهای خوشحال خاطرات خون آشام
خون آشام عاشق میشه جلو غریضه و وحشی گریش در میاد (یعنی دقیقا جلوی چیزی که اونو خون آشام کرده) بعدشم که تبدیل میشه به یهه موجود بی خاصیت عاشق پیشه مثل ادوارد کالن:31::31: این واقعا ستم به برام استوکر نیست؟
آره واقعا ظلمه.
ولی بعضی وقت ها رمنس بین خوش آشام و انسان خیلی قشنگ در می یاد.
کتاب شیفت خون اشام یه کتابیه که تقریبا همه چیز داره من ازش خوشم اومد ولی عاشقش نشدم
خوبیش این بود که فضای خون اشامی کتاب حفظ شد و تبدیل به چیزی مثه توایلایت نشد خون اشام باید خشن ترسناک و خونخوار باشه و خیلی هم وحشی و بیرحم نه اینکه عاشق باشه و خصلت های خون اشامیش رو کنار بزاره
اخه خون اشام عاشق ؟؟ ینی توایلایت و ومپایر دایرز و بوسه های خون اشام چرت و پرت بودن چون میشه گفت شخصیت های خون اشامیشون یه مشت خون اشام هالو و عاشق بودن که من واقعا از خوندنشون پشیمون شدم مخصوصا توایلایت
آره واقعا ظلمه.
ولی بعضی وقت ها رمنس بین خوش آشام و انسان خیلی قشنگ در می یاد.
اره یکی از کتابهای نقدیمون بود رمنس خون آشامی بود اما خون اشامه اصلیت و ذاتش رو حفظ کرده بود از اون لحاظ (و نه از لحاظ سیر داستانی و قدرتش) اون جالب تر بود
کتاب شیفت خون اشام یه کتابیه که تقریبا همه چیز داره من ازش خوشم اومد ولی عاشقش نشدم
خوبیش این بود که فضای خون اشامی کتاب حفظ شد و تبدیل به چیزی مثه توایلایت نشد خون اشام باید خشن ترسناک و خونخوار باشه و خیلی هم وحشی و بیرحم نه اینکه عاشق باشه و خصلت های خون اشامیش رو کنار بزاره
اخه خون اشام عاشق ؟؟ ینی توایلایت و ومپایر دایرز و بوسه های خون اشام چرت و پرت بودن چون میشه گفت شخصیت های خون اشامیشون یه مشت خون اشام هالو و عاشق بودن که من واقعا از خوندنشون پشیمون شدم مخصوصا توایلایت
جا داه بگم بیگ لایک اصلا تفاهم بین ما موج میزنه
داستان شیفت خوناشام چیزی نبود که بخواد من رو جذب کنه.
نویسنده اومد یک نوآوری ایجاد کنه، اولین نکته ای که باید بهش دقت میکرد این بود که این نواوری چه مقدار میتونه تازگی داشته باشه، و ایا این تازگی داشتن چیزی هست که بشه باهاش ارتباط برقرار کرد؟
این نوآوری رو در این داستان نژاد خوناشام ها دیدیم. درواقع اون ها رو کمی تغییر داد که بتونه داستانی متفاوت ایجاد کنه. اگر به مدل خوناشام ها کمی دقت می کردین به این نتیجه می رسیدین که یکی از دو نژاد موجود شبیه به فرشته ها، و نژاد دیگه بی شباهت به زامبی ها نبودن.
این تغییر جا نیوفتاده و در تمامی قسمت های داستان به شخصه برای من درکش سخت بود
تولید یک نژاد در داستان باید جوری باشه که در وهله اول خواننده بتونه با اون مچ بشه، یعنی جوری باشه که باعث نشه مدل های قبلی این موجود از ذهن بره، اگر چیزی ساخته میشه که جدید هست، باید به نوعی تازگی داشته باشه و این تازگی داشتن هم در محدوده خاصی باید تعیین شده باشه. به نظرم خواننده باید بتونه قدرت ها و توانایی های اون موجود رو درک کنه، و این در حالی هست که اگر تغییر در نژاد از پیش ساخته شده ای می دیم، باید تا حدودی در خط و مشی اون موجود قدم برداشت.
متاسفانه در این داستان ما شاهد تلفیق دو نژاد بودیم که چندان موجود خارق العاده ای رو به وجود نمی آورد.
با اینحال اگر ما از این نواوری اشتباه نویسنده بگذریم، نکته دیگه ای که در این داستان جلب توجه میکنه این هست که شخصیت اصلی داستان توانایی دیدن چیزهایی رو داره که دیگران ندارند، و در اینجا این فرد اطلاعاتی رو به رخ می کشید که دیگران نداشتن و به نظرم نویسنده هرچقدر سعی کرد این توانایی ها رو عادی جلوه بده، موفق نشده. درواقع به این نحو میگم: من همونقدر به توانایی دیدن و نکته بینی شخصیت اول تونستم ایمان بیارم، که دیگر شخصیت های داستان تونستن. یعنی توانایی ها ملموس و قابل درک نبوده.
پایان بدی داشت برای جلد اول.
به نظرم این داستان پختگی لازم رو نداشته.
پی نوشت: سایز عکس بزرگه علی. یک عکس میدم بهت به عنوان اِشِل ازش استفاده کن، همه ی عکس ها رو تو اون سایز در بیار. و ممنون بابت کمک. @بوفچه
چند جلد دیگه اش مسخره است اینکه باید کیرا به یک خون اشام تبدیل بشه واقعا روال داستانو بهم ریخت تا همون جلد دو خوبه
من پیگیر این کتاب هستم و الان داره جلد سومش ترجمه میشه روند داستان به نظرمن خوبه