Header Background day #11
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

زندان ارواح

8 ارسال‌
5 کاربران
6 Likes
5,339 نمایش‌
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

ایا به ارواح اعتقاد دارید؟ به زندگی پس از مرگ چطور؟ ایا تصور می کنید ارواح به این سادگی دنیای فانی را ترک می گویند؟ شاید من هم اگر جای شما بودم جواب هایی را میگفتم که خیلی ها به سادگی ان را بر زبان می اوردند که حتی از صحت ان با خبر نیستند.
در قرون گذشته مردم تصور می کردند مرگ پایان هر چیزی است و همین موضوع باعث میشد افراد قدرتمند برای بیشتر زنده ماندن دست به هر کاری بزنند، شاید تصور موجودات خون اشام هم از همین ماجرا شروع شده باشد عده ای بر این باور بودند که خوردن خون افراد جوانتر عمر بر باد رفته را دوباره باز خواهد گرداند عده ای دیگر در دریاها و صحرا ها به دنبال افسانه ها میگشتند تا شاید چشمه جاودانگی را بیابند و ....
اما هیچ کدام از انها موفق به این نشد که حتی یک روز بر زندگیشان بیفزاید ، ولی تصور اینکه بعد از مرگ به دنیای نیستی میروند و هیچ اثری از انها نخواهد ماند همه را به تلاش وا میداشت از جمله این افراد جد بزرگ خوانوادگی ما بود که در ده هزار سال قبل زندگی میکرد او نیز مانند دیگر افراد در سن 95 سالگی زندگی فانی را رها کرد اما ایا او نیز مانند دیگران پا به سرای نیستی گذاشت؟ جواب این سوال یک کلمه بود.... نه!
او سالهای سال در دنیای ساحره ها به دنیال معجونی برای افزایش عمر بود اما حتی جادوگران و ساحره ها نیز چنین معجونی نداشتند ، جد بزرگ من که به ساحره اعظم بسیار نزدیک بود توانست به کتابخانه بزرگ انجمن ساحران دست پیدا کند ، ولی در انجا نیز چیری پیدا نکرد ، زمانی که قصد داشت از سرزمین ساحران خارج شود ساحره ای پوشیده در لباسی مندرس در حالی که چهره اش را پنهان کرده بود در مقابلش ظاهر شد ، و به او پیشنهادی داد که تمام این سالها به دنبال ان بود، راز زندگی جاودان.
اما نه به روش هایی معمول روشی که افسونگران کهن برای اسیر کردن دشمنانشان و شکنجه دائمی انها استفاده میکردند، او نفرین زندان ارواح را به او عرضه داشت، نفرینی که میتوانست بعد از مرگ روح را در قالبی جدید در این دنیا زنده نگه دارد، اما جد بزرگ من که سالها در علم جادو مطالعه داشت میدانست این نفرین از دسته نفرین های بسیار سیاه است و این گروه از نفرین ها هیچ گاه بدون عواقب نبودند، اما یک سال بعد زمانی که فرزندش در حال مرگ بود به ناچار ان را اجرا کرد، فرزندش مرد اما با نفرین زندان ارواح روح او به جسم پدر انتقال یافت جد من تصور میکرد با اجرای این نفرین او خواهد مرد و جسمش در اختیار پسرش قار خواهد گرفت اما این چنین نشد، روح او مانند یک فرد مجزا همیشه و همه جا با او بود در افکارش شریک بود در صحبت هایشان شریک بودند ، حتی گاهی اوقات ان روح میتوانست بدن جد مرا کنترل کند و این به واقع مانند زندگی دوباره بود، پدر که میدید فرزندش راضی و خوشنود است این روش را به فرزند دیگر خود انتقال داد و انها در هنگام مرگ ان را به فرزند ارشدشان انتقال میدادند و همینطور این روند ادامه یافت تا به امروز....
من جیمز جوانی بیست و چند ساله هستم که یک سال قبل اتفاق عجیبی برای من رخ داد پدرم بر اثر بیماری فوت کرد طبق وصیتش در اخرین لحظات من کلماتی را که هیچ مفهومی برایم نداشت بر بالینش زمزمه کردم به یکباره نور های عجیبی از جسم پدرم جدا شد و به بدن من برخورد کرد ، بر اثر این اتفاق یک هفته در کما بودم و بعد از بیدار شدنم دنیایی دیگر را درون خودم یافتم "دنیای ارواح!"

**

نویسنده:پیشتازان بوک پیج!

**

با سلام خدمت همه دوستان عزیز و گل نویسنده

حقیقت امر اینکه این داستان رو قصد دارم به صورت گروهی با کمک شما عزیزان بنویسم ، توی داستان شخصی داریم به اسم جیمز که بر اثر یه نفرین قابلیت این رو پیدا کرده تا بتونه ارواح مردگان رو درون جسمش نگه داره،حالا این داستان میتونه به راحتی یه داستان گروهی بشه.
نمیدونم قبلا کدوم دوستان تجربه گروهی نوشتن رو دارن ، ولی من قبلا تا حدودی تجربه این کار رو داشتم و چند وقت پیش توی همین سایت هم یه داستان گروهی دیده بودم ولی نمیدونم درحال نوشتن هست تموم شده رها شده بیخیال شدن یا چیز دیگه اما من این داستان رو میزارم اونهایی که میخوان شرکت کنن من استقبال میکنم ، ولی قبلش بهتره همه چیز این داستان مشخص بشه که دیگه مشکلی نداشته باشیم!
کار من اینجا درست مثل کار سیمانه توی ساختمون سازی و داستانای شما مثل اجر میمونه من این اجر ها رو روی هم می چینم و کنار هم ردیف میکنم و ازشون یه اثر خوب میسازم،
داستان ما اینطورکه در طول تاریخ از زمان جد بزرگ تا به امروز ارواح بسیار زیادی توسط این نفرین گرفته شده و داخل زندان ارواح قرار گرفته که هر کدوم از این ارواح داستانی برای خودش داره که من داستان هر روح رو به یه نویسنده اختصاص میدم شما میتونید هر شخصیتی که خواستید از اون روح بسازید یه شخص خشن یه فرد جانی یه فرد عالی رتبه یه پادشاه یه سرباز یه برده یه جادوگر هر چیزی میتونه دست مایه داستان شما باشه، من سعی دارم دست نویسنده ها رو تا اونجایی که میشه باز بزارم ولی هر داستانی چهارچوبی داره و نویسنده نباید از حد نرمال که مثلا از یه شخصیت انتظار میره پاشو فراتر بزاره و یه شخصیت شکست ناپذیر خلق کنه! همینطور که ما توی خلاصخ دیدیم خیلی از این ارواح به جوانی مردن پس ما یه داستانی نمیخوایم مثل قدرت ذهن اونقدر طولانی و اونقدر فرد قدرتمند یه فرد نرمال حالا با ویژگی هایی که شما بهش میدین ! و در اخر هم میمیره و روحش رو به زندان ارواح انتقال میدن و داستان به فصل بعد میره و ماجرای یک روح جدید شکل میگیره! همه این داستان ها میاد و کنار یه ماجرای اصلی قرار میگیره که درحال جلو رفتنه و با هر اتفاق توی روند اصلی داستان ماجرای یکی از ارواح پیش کشیده میشه!
هر کدوم از دوستان میتونن هر مقدار شخصیت خواستن به داستان اضافه کنن و هیچ محدودیتی نداریم اگر کسی خواست و توانایی داشت میتونه ده روح رو بنویسه و به من بده تا توی داستان جا بدم یا بیشتر
هر کسی خواست میتونه همینجا اعلام امادگی کنه انشاا... یه گروه هم توی تلگرام برای نزدیکی بیشتر میسازیم ولی خبر های اصلی در همینجا و در همین تاپیک قرار خواهند گرفت.
خب این ویرایش به تاریخ 26/مرداد /1395 در اینجا قرار گرفته هر تغییر و هر تصمیمی با رنگ قرمز در همین جا با ذکر تاریخ بیان میشه تا همه در جریان امر قرار بگیرن!


   
Abner and *HoSsEiN* reacted
نقل‌قول
crakiogevola2
(@crakiogevola2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 690
 

اهم.من فکر میکنم ک سال 95 باشیم.
یک داستان فانتزی شهری ک ی داستان گروهی هست در جریانه بعد از اون من توی این شرکت میکنم.


   
AmbrellA reacted
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

_MIS_REIHANE;25904:
اهم.من فکر میکنم ک سال 95 باشیم.
یک داستان فانتزی شهری ک ی داستان گروهی هست در جریانه بعد از اون من توی این شرکت میکنم.

اخ اخ این روزا زندگیم اینقدر یه نواخت شده که سال 95 85 75 96 اینا برام یکی شدن شرمنده!
تشکر از لطف شما

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

دوستان ظاهرا خبر دادن داستان گروهی سایت در جریانه من خبری ازش نداشتم شرمنده همگی عزیزانی که روی اون دارن کار میکنن
اما باید خدمت عزیزان هم عرض کنم که من به هیچ وجه قصد ندارم از عواملی که توی اون داستان دارن همکاری میکنن در داستان استفاده کنم که داستان اونهام به مشکل بر بخوره داستان اونها کاملا جدا و این یکی هم کاملا جدا اگر دوستانی هستند که در اون یکی داستان گروهی سایت اسم ننوشتن اینجا اعلام امادگی کنن با تشکر
اگر هم مشکلی پیش اومد و مدیران نخواستن داستان گروهی جدیدی نوشته بشه من این داستان رو به کمک برادرم مینویسم و روی سایت قرار میدم که تداخلی هم نداشته باشه


   
پاسخنقل‌قول
hana68722
(@hana68722)
Reputable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 144
 

شروع شده یا نه ؟


   
پاسخنقل‌قول
Bookbl
(@bookbl)
Reputable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 203
 

داستان داریم تا داستان.
داستان گروهی هم اصولی داره و اینطوری نیست که چند نفر باهم هماهنگی کنن و هرکس به فصل بنویسه.
امکان نوشتن داستان گروهی جذاب وجود داره اما خیلی دوشواری داره :دی


   
پاسخنقل‌قول
bahani
(@bahani)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 327
 

شما نویسنده اون داستان بودید که درباره یه سری آدم با قدرت های خاص بود که مسابقه میدادن، درسته؟!
دوباره مینویسیدش؟! خیلی داستان خوبی بود. فکر کنم یه مسابقه هم در جریان بود. البته اگه گرفتاریتون تموم شده. bookbl


   
پاسخنقل‌قول
AmbrellA
(@ambrella)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 1038
شروع کننده موضوع  

hana6872;29180:
شروع شده یا نه ؟

متاسفانه به دلیل همزمانی با چند داستان این پروژه رو دوستان کسی استقبال نکرد و قرار شده خودم در اینده بنویسم

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

bookbl;29181:
داستان داریم تا داستان.
داستان گروهی هم اصولی داره و اینطوری نیست که چند نفر باهم هماهنگی کنن و هرکس به فصل بنویسه.
امکان نوشتن داستان گروهی جذاب وجود داره اما خیلی دوشواری داره :دی

بله شما حق دارید اما این داستان به سبک داستان گروهی که الان مود شده نیست و انشاا... اگر در اینده نزدیک زمانش برسه تکمیل میشه و میفهمید چطوره قضیش

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

bahani;29182:
شما نویسنده اون داستان بودید که درباره یه سری آدم با قدرت های خاص بود که مسابقه میدادن، درسته؟!
دوباره مینویسیدش؟! خیلی داستان خوبی بود. فکر کنم یه مسابقه هم در جریان بود. البته اگه گرفتاریتون تموم شده. @bookbl

داستانی که توش یه نفر قدرت نمیدونم قرمزو اینا رو داشت ، یادم نیست دقیق یه داستان اینجا از بچه ها خونده بودم گمونم مال اقا مرتضی بود به نظرم قشنگ بود ولی ادامه پیدا نکرد خیلی حیف بود


   
bahani reacted
پاسخنقل‌قول
bahani
(@bahani)
Honorable Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 327
 

نه، متاسفانه من ایشان رو اشتباه گرفتم. معذرت می‌خواهم.


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: