آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه
دل نوشته و متن کوتاه
2
ارسال
2
کاربران
2
Reactions
1,717
نمایش
شروع کننده موضوع 24/05/1395 12:59 ب.ظ
تا حالا شده یه نفر رو باهاش دوست باشی، از پشت بهت خنجر بزنه؟
تاحالا شده دوستات بهت حسودی کنن؟
تا حالا شده دلت بخواد یه دوست دائمی داشته باشی ولی نتونی؟
تاحالا شده دوستات از روی غرض بهت نزدیک بشن؟ و بخوان بهت صدمه بزنن؟
برای من پیش اومده. از اولین روزی که وارد مدرسه شدم. از همون روز اول. تا به حال. آینده رو نمی دونم.
ولی فکر کنم همین جور باقی بمونه.
دوستای شما هم همینجوری اند؟
همیشه آرزوم بود یه دوست داشته باشم، که خواهرم بشه، همدمم بشه، همراهم بشه. اما هروقت با یه نفر رابطه دوستی برقرار کردم گند زد توش.
تنها دوستم دختر خالمه. بهم میگه: تو برای دوستات زیادی ارزش قائلی، زیادی مرام میذاری، زیاد از حد کمکشون میکنی. همین باعث میشه اونها مغرور بشن. که بهت حسودی کنن. ببینن از تو پائین تر هستن، بخوان به زمین بزننت. اینقدر دوستی خرجشون نکن. هیچ وقت هم من گوش نمی دم.
دوستای شما هم همینجوری اند؟
Misstirmahi2 and *HoSsEiN* reacted
24/05/1395 4:26 ب.ظ
اول بگم که.ناراحت نباش عزیزم.ادمای اینطوری اگه تو زندگی نباشن که زندگی زندگی نمیشه 🙂
دوم بگم که.عاره.منم چنین دوستایی رو داشتم.دارم و خاهم داشت.میدونی اگه از اون دسته ادما باشی که خیلی خیلی خیلی دوست داشه باشی حتما بینشون چنین ادمایی در میاد.منم خودم تجربه ی دوستی با چنین ادمایی رو داشتم.اقا سودشو برد فرداش ی تک به ما نزد .بابا ی تککککک خودم بت زنگ میزدم لامصب.ولی خوب دیگه زندگیه (: نمیشه همه ادم خوبه باشن.از چنین ادمایی باید درس گرفت.حداقل من ی چیزی فهمیدم.اینکه برای نین ادمایی معلم ریاضی نباشم.وقتی ریاضی داشتیم دوستم(الانم دوستمه و لی ی دوست دور با تمام بدی هاش دوسش دارم هنو)مینشست پیشم.از ادبیات و عربی و دینی میگذشتم مینشستم بش ریاضی درس میدادم.از 13 رسید 16 !!! تازه حرف معلممم نمیفهمید.شده بود ک مثلا یکی دو فصل از بقیه ی کلاس عقب بیفتم ریاضی.ولی درسای پایه رو قوی کنم براش.حالا کوش؟چمیدونم.کجاس؟نمیدونم.ناگفته نماند خودمم حسش نیس بش پیام بدم.
پس زهرا جان نتیجه میگیریم (: اینجور ادما تو زندگی نیازن (: نباشن زندگی لنگه (:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
اول بگم که.ناراحت نباش عزیزم.ادمای اینطوری اگه تو زندگی نباشن که زندگی زندگی نمیشه 🙂
دوم بگم که.عاره.منم چنین دوستایی رو داشتم.دارم و خاهم داشت.میدونی اگه از اون دسته ادما باشی که خیلی خیلی خیلی دوست داشه باشی حتما بینشون چنین ادمایی در میاد.منم خودم تجربه ی دوستی با چنین ادمایی رو داشتم.اقا سودشو برد فرداش ی تک به ما نزد .بابا ی تککککک خودم بت زنگ میزدم لامصب.ولی خوب دیگه زندگیه (: نمیشه همه ادم خوبه باشن.از چنین ادمایی باید درس گرفت.حداقل من ی چیزی فهمیدم.اینکه برای نین ادمایی معلم ریاضی نباشم.وقتی ریاضی داشتیم دوستم(الانم دوستمه و لی ی دوست دور با تمام بدی هاش دوسش دارم هنو)مینشست پیشم.از ادبیات و عربی و دینی میگذشتم مینشستم بش ریاضی درس میدادم.از 13 رسید 16 !!! تازه حرف معلممم نمیفهمید.شده بود ک مثلا یکی دو فصل از بقیه ی کلاس عقب بیفتم ریاضی.ولی درسای پایه رو قوی کنم براش.حالا کوش؟چمیدونم.کجاس؟نمیدونم.ناگفته نماند خودمم حسش نیس بش پیام بدم.
پس زهرا جان نتیجه میگیریم (: اینجور ادما تو زندگی نیازن (: نباشن زندگی لنگه (:
خودمونیما تجدید خاطره شد (: ینی مسخره تر از این ؟ ها ها ها :دی
