سلام.
تاپیکی که باز شده، از اسمش کاملاً مشخصه توش چه خبره. هر کسی میاد از بین رمان و یا کتاب هایی که خونده، یه قسمتشو که خیلی به نظرش قشنگ بوده اینجا می زاره. خواهشاً اسم کتاب و نویسنده اش رو هم بزارید.
از خودم شروع می کنم:
عاشق آن خاطراتی هستم که تصادفی از ذهنم عبور میکنند و باعث لبخندم میشوند !
خاطرات من، پابلو نرودا
قسم نگهبانان شب:
شب فرا می رسد و نگهبانی من آغاز می شود. نگهبانی تا زمان مرگم ادامه خواهد داشت. من هیچ همسری نخواهم داشت، هیچ سرزمین و هیج فرزندی. هیچ تاجی بر سر نمی گذارم و هیچ افتخاری به دست نخواهم آورد. من در محل نگهبانی ام زندگی می کنم و می میرم. من نگهبانی بر روی دیوار هستم. من آتش هستم و در مقابل سرما می سوزم، نوری هستم که سحر را با خود می آورد، من شمشیر در تاریکی هستم، شیپوری که خواب آلوده ها را بیدار می کند و سپری که از سرزمین های انسان ها محافظت خواهد کرد. من زندگی ام را با افتخار به نگهبانان شب تقدیم می کنم، برای امشب و تمام شب هایی که در راه است.
بازی تاج و تخت : جورج آر آر مارتین
نغمه یخ و اتش _ استارک _
زمـــستــــــون تـــو راهــــــه
(:):
جالبه که همه میان از کتاب نغمه آتش و یخ دیالوگ می نویسن
ﺑﺰار ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺑﺸﻦ ﻛﻪ ﺣﺮﻓﺎﺷﻮن ﻧﺎراﺣﺘﺖ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺗﺎ دﻳﮕﻪ ﻫﻴﭻ وﻗﺖ از آزار و اذﻳﺘﺸﻮن راﺣﺖ ﻧﺸﻲ .ﻣﻴﺨﻮان ﺑﻬﺖ ﻳﻪ ﻟﻘﺐ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﺪن .ﻗﺒﻮﻟﺶ ﻛﻦ، ﺗﺼﺎﺣﺒﺶ ﻛﻦ ﺗﺎ دﻳﮕﻪ ﻧﺘﻮﻧﻦ ﺗﻮ رو ﺑﺎ اﻳﻦ ﻟﻘﺐ ﻣﺴﺨﺮه ﻛﻨﻦ."
نغمه یخ و اتش _ نوشته ی جورج.ر.ر.مارتین
تیریون لنستر
من عاشق این ادمم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
میگم میشه از فیلمم گزاشت یا فقط از کتاب باید باشه
نغمه ای از یخ و اتش
والار مورگولیس
همه باید بمیرن
(:)
شاید خاطرات بعضی از آنها تا ابد در یاد بماند اما رنجها داستانش فرق می کند تا عمق وجود آدم رخنه می کند و ما هر روز با آنها زندگی میکنیم .. انگار که این خاصیت انسان بودن است ... !
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد .. اوریانا فالاچی ...
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
میفهمیدم که بازندگی شوخی نمیتوان کرد
زندگی بازیچه نیست هواوهوس نیست
دانستم که دست روزگاردست مهربان مادرنیست که برسرم کشیده می شد
چهره دنیاهمان صورت خندان وپرمهرومحبت پدرم نیست که درپیش رویم بود
چرخ گردون ان بازیچه ای نبودکه درتصورم بود
بازیچه ای که چون بخواهیم ان را به زورتصاحب کنیم وهرزمان ازان خسته شدیم بانوک پایی ازخوددورش کنیم
بامدادخمار فتانه حاج سیدجوادی
هری پاتر و یادگاران مرگ:
دامبلدور:بچه باید به وقتش بمیره
اسنیپ:یعنی این همه سال بزرگش کردی که آخرش قربانی بشه؟؟مثله یک خوک
دامبلدور:نگو که بعده این همه سال الان بهش علاقه پیدا کردی
اسنیپ:همیشه بهش علاقه داشتم
اینو ینی هیچوقت یادم نمیره:lo:
«سرباز جوان! یک دوست، در واقع دشمنیه که هنوز حمله نکرده.»
پنگوئن های ماداگاسکار (:
آپهام: «اگه خدا با ماست، پس کی میتونه علیه ما باشه؟»
ریبن: «آره... چی بگم...»
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
هکتور: «بهم بگو ببینم برادر کوچولو... تو تا حالا کسی رو کشتی؟»
پریس: «نه.»
هکتور: «تا حالا دیدی که کسی تو میدون جنگ بمیره؟»
پریس: «نه.»
هکتور: «من کشتم، من شنیدم که دارن میمیرن و مرگشون رو هم دیدم. هیچ افتخاری هم نداره و اصلاً هم شاعرانه نیست. تو میگی حاضری برای عشق بمیری، امّا تو نه چیزی راجع به مردن میدونی نه چیزی راجع به عشق.»
تروی-Troy
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
نئو: «من فکر کردم این واقعی نیست.»
مورفیس: «ذهن تو اونو واقعی میکنه.»
نئو: «یعنی اگه توی ماتریکس کشته بشی، اینجا هم میمیری؟»
مورفیس: «جسم، بدون ذهن نمیتونه زنده بمونه.»
ماتریکس
لازانیا یه غذا نیست.یه شیوه ی زندگیه (:
گارفیلد
پسربچه: «یه بچه؟ من سیگار میکشم، مست میکنم و عربده میکشم. آدم هم کشتم، دزدی هم کردم. من یه مردم.»
Film Title:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
جوکر: «مثل اونا حرف نزن. تو مثل اونا نیستی. حتی اگه خودت هم بخوای. تو واسه اونا فقط یه دیوونه هستی. مثل من. الان بهت احتیاج دارن. وقتی کارشون تموم شد میذارنت کنار. مثل یه آشغال، بهت ثابت میکنم وقتی این مردم متمدن توی یه موقعیت بحرانی قرار بگیرن حاضرن حتی همدیگرو بخورن.»
Film Title:
من عاشق این دیالوگم
به قول فامیل دور :شادمانی همه جا پشت در است در گشودن هنر است
شرارت چهره های زیادی داره. هیچکدومشون به اندازه پاکدامنی خطرناک نیست! - دوشیزه سان شاین
Sleepy Hollow
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -