به نام حق
سلام...
ممنون میشم که با نظراتتون همراهم باشید...
اينم از كاور كه almatra@ زحمتشو كشيدن صفحه آرایی هم با ایشون بود و من خیلی ازشون ممنونم..
مقدمه
اوالان کشوری عظیم که تا سال های سال در شکوه و جلال و عظمت، به زندگی خود ادامه میداده ... دشمنان در رشک و حسد جرات حمله و شورش را نداشتند ... تا اینکه سیل بیماری و مرگ کشور را فراگرفت ... پادشاه در پی کشف علت و درمان بیماری ، متوجه می شود که یکی از دشمنان قدیمی اش چنین توطئه ای را پی ریزی کرده است ... تلاش برای درمان ناموفق میماند .. دشمن در ازای درمان بیماری که خود شروع کننده ان بوده از پادشاه میخواهد دربار خود و دولتش را تسلیم کند ، پادشاه درصدد مخالفت بر می اید ولی موج عظیم بیماری دیگری کشور را فرا میگیرد ... تعداد مرگ های روز افزون پادشاه را مجبور به موافقت می کند ... پادشاه تسلیم می شود و درمان مردم شروع می شود .. ولی با تسلیم شدن پادشاه ، دشمن به پایتخت حمله می کند وخانواده های شاه و درباریان و دولتش را به بردگی می گیرد ... دیگر کشوری به نام اوالان باقی نمیماند ...چه سرنوشتی در انتظاربردگان است؟؟
.
معذرت برا تاخیر راستش خیلی وقته تایپ شده بود کارای ویرایشیش زیاد طول کشید
امممم از اسم داستان پیداست که افسانه های مرلین و شاه آرتور و کملوت رو توش داریم. آره؟
متن شروع جالبیه.
درمورد یکی از اعضای خاندان سلطنتیه؟
منتظریم که داستانتون رو بخونیم.فقط یه نکته ی ویرایشی هستش که بگم.
برای آوردن علائم نگارشی باید به جمله ی قبلی بچسبن. مثل چیزی که من انجام میدم. و با جمله ی بعدی یک فاصله داشته باشن.
ممنون که گفتیم من زیاد با ویرایش اینا اشنایی ندارم ...
و اینکه در واقع ماجرا حول دو فرزند پادشاه میگرده و اتفاقاتی که بعد از بردگی می افته ... امیداوارم تا اخر داستان نظرتون مثبت باشه
جالب بود. فصل اولو کی میذارین؟ موضوع داستان آدمو به خودش جذب می کنه .
جالب بود. فصل اولو کی میذارین؟ موضوع داستان آدمو به خودش جذب می کنه .
.
مرسی ممنون ... به زودی میذارم ... امیداوارم... تا اخر اونطور باشه...
منم خوشم اومد منتظر هستم.
فقط اون قسمت درخانه دشمن یعنی چی؟
منتظرتون دشمن در خانه نبود؟
... بعد از اینکه فصل اول کلا تموم و ویرایش شد پی دی اف میذارم
ام. لینک میذاشتی بهتر نبود؟
چرا ... ولی خب همونطور که گفتم با گوشی میام .. یکی از دوستان کمک می کنن تا به پی دی اف تبدیل کنم برای همین میخوام بعد از اینکه تغییرات نهایی روبا توجه به نظرات دوستان انجام دادم پی دی اف بشه تا زحمت اضافی برای دوست خوبم نباشه
خوب بود فقط یه ذره بیشتر تو استفاده از حروف اضافه دقت کن و
به نظرت اگه سن هر کدوم بیشتر بود بهتر نبود؟
خب توی پست اول دنبال فصل می گشتم ندیدم برای همین امدم نظر بدم که دیدم توی پست ها هست، اگه امکانش توی اولین نوشته محلشو بگو یا لینک بزار.
خب خوشم امد، شخصیت سازیت را دوست داشتم.
متنش هم قشنگ بود، فضا سازیش هم خوب بود.
منتظر ادمه داستان هستم.
سلام
اول از همه خوب کاری کردی که داستانتو روی نت گذاشتی. اینجا همه تلاش می کنن کمکت کنن تا بهتر بشی و مطمئناً هر چی بیشتر بخونی و بیشتر بنویسی حتماً قلمت بهتر میشه.
خب داستان رو خوندم اما راستش به زور. اول اینکه سعی کن فصلهات رو پی دی اف بدی و اینکه پاراگراف بندی و علایم نگارشی رو رعایت کنی. این داستان سه نقطه چیه ؟ آخر هر جمله یه نقطه هست مگر اینکه به خوای تأملی وسط یه جملت بیاری یا تأثیر گذاری متنت رو بالا ببری. پس حتمن اینا رو رعایت کن یا از یه نفر بخواه که کمکت کنه در ویراستاری و این چیزا رو بهت گوشزد کنه. چون اگر قرار باشه قسمت بعدی هم اینطوری باشه من یکی که دنبال نمی کنم. نه فقط چشم رو اذیت می کنه و در همه، اصلن نمیشه فهمید کجا جمله تموم میشه و کجا ادامه داره.
در مورد خودِ داستان چیزی نمی دونم چون هنوز خیلی زوده ولی یه مسئله ای رو بگم جملاتت رو بهم ربط بده الان این متنی که خوندم واقعاً بد نوشته شده بود.
" آنها موهایشان را کوتاه کرده بودند. آنها دوست نداشتند موهای نادین و دایانا بلند باشد. آنها فلان آنها بهمان. "
چرا اینقدر ضمیر آوردی ؟ این متنت رو زشت می کنه و خوندنش رو خسته کننده. پس سعی کن جملاتت رو حداقل با یه ضمیر بهم ربط بدی.
" مسئولین یتیم خانه موهای همه ی بچه ها را از ته زده بودند به جز دایانا و نادین. دایانا، کسی بود که جلویشان ایستاد، جیغ کشید، لگد زد و چنگ زد اما نگذاشت دست به موهای خود و خواهرش بزنند. اینطوری هر دو ظاهر متفاوتی نسبت به سایر بچه ها داشتند و دایانا بهتر می توانست خواهر کوچکش را پیدا کند. "
آممم نکته ی بعدی در مورد شخصیت سازی هست. ببین شخصیتت رو به ما نشون بده. اگر رهبره، اگر خشنه، اگر جدیه. نمی خواد بگی. " دیانا ذاتاً رهبر بود. " خب از کجا ما می فهمیم رهبره ؟ الان کجای این فصل رهبری کرد ؟ این جمله رو وقتی میاری که طرف داره رهبری می کنه. ولی وقتی مقابل یه زورگو وایساده بهتره بگی " ذاتاً جنگجو بود وقتی دخترهای لوس همسن و سالش با عروسکها بازی می کردند، یاد می گرفتند چطور دخترانه بخندند و برقصند، او شمشیر بازی یاد می گرفت و همراه پدر و برادرانش به شکار می رفت. " ( مثلاً )
و در مورد نشون دادن همینطوری که بهش اشاره کردم. نمی گی مثلن دایانا خشن بود. باید خشونتش رو نشون بدی توی حرکاتش، توی چهره ی منقبض شده ش، توی قدرت بدنیش و اینکه موهای دختره رو مثلن کشید و کوبوندش به زمین و این صحبتا.
سرجمع خوب بود برای کار اولیت فقط این ضمیرها رو خواهشن کم کن آدم فکر می کنه دارای انشای پنجم دبستان می خونه.
موفق باشی
خوب بود فقط یه ذره بیشتر تو استفاده از حروف اضافه دقت کن و
به نظرت اگه سن هر کدوم بیشتر بود بهتر نبود؟
اخه خب من سن کمشون رو با هدف خاصی انتخاب کردم ... فکر کنم در ادامه متوجه بشید ... ممنونم..
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خب توی پست اول دنبال فصل می گشتم ندیدم برای همین امدم نظر بدم که دیدم توی پست ها هست، اگه امکانش توی اولین نوشته محلشو بگو یا لینک بزار.خب خوشم امد، شخصیت سازیت را دوست داشتم.
متنش هم قشنگ بود، فضا سازیش هم خوب بود.
منتظر ادمه داستان هستم.
خیلی ممنون چشم سعی می کنم
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
سلاماول از همه خوب کاری کردی که داستانتو روی نت گذاشتی. اینجا همه تلاش می کنن کمکت کنن تا بهتر بشی و مطمئناً هر چی بیشتر بخونی و بیشتر بنویسی حتماً قلمت بهتر میشه.
خب داستان رو خوندم اما راستش به زور. اول اینکه سعی کن فصلهات رو پی دی اف بدی و اینکه پاراگراف بندی و علایم نگارشی رو رعایت کنی. این داستان سه نقطه چیه ؟ آخر هر جمله یه نقطه هست مگر اینکه به خوای تأملی وسط یه جملت بیاری یا تأثیر گذاری متنت رو بالا ببری. پس حتمن اینا رو رعایت کن یا از یه نفر بخواه که کمکت کنه در ویراستاری و این چیزا رو بهت گوشزد کنه. چون اگر قرار باشه قسمت بعدی هم اینطوری باشه من یکی که دنبال نمی کنم. نه فقط چشم رو اذیت می کنه و در همه، اصلن نمیشه فهمید کجا جمله تموم میشه و کجا ادامه داره.
در مورد خودِ داستان چیزی نمی دونم چون هنوز خیلی زوده ولی یه مسئله ای رو بگم جملاتت رو بهم ربط بده الان این متنی که خوندم واقعاً بد نوشته شده بود.
" آنها موهایشان را کوتاه کرده بودند. آنها دوست نداشتند موهای نادین و دایانا بلند باشد. آنها فلان آنها بهمان. "
چرا اینقدر ضمیر آوردی ؟ این متنت رو زشت می کنه و خوندنش رو خسته کننده. پس سعی کن جملاتت رو حداقل با یه ضمیر بهم ربط بدی.
" مسئولین یتیم خانه موهای همه ی بچه ها را از ته زده بودند به جز دایانا و نادین. دایانا، کسی بود که جلویشان ایستاد، جیغ کشید، لگد زد و چنگ زد اما نگذاشت دست به موهای خود و خواهرش بزنند. اینطوری هر دو ظاهر متفاوتی نسبت به سایر بچه ها داشتند و دایانا بهتر می توانست خواهر کوچکش را پیدا کند. "
آممم نکته ی بعدی در مورد شخصیت سازی هست. ببین شخصیتت رو به ما نشون بده. اگر رهبره، اگر خشنه، اگر جدیه. نمی خواد بگی. " دیانا ذاتاً رهبر بود. " خب از کجا ما می فهمیم رهبره ؟ الان کجای این فصل رهبری کرد ؟ این جمله رو وقتی میاری که طرف داره رهبری می کنه. ولی وقتی مقابل یه زورگو وایساده بهتره بگی " ذاتاً جنگجو بود وقتی دخترهای لوس همسن و سالش با عروسکها بازی می کردند، یاد می گرفتند چطور دخترانه بخندند و برقصند، او شمشیر بازی یاد می گرفت و همراه پدر و برادرانش به شکار می رفت. " ( مثلاً )
و در مورد نشون دادن همینطوری که بهش اشاره کردم. نمی گی مثلن دایانا خشن بود. باید خشونتش رو نشون بدی توی حرکاتش، توی چهره ی منقبض شده ش، توی قدرت بدنیش و اینکه موهای دختره رو مثلن کشید و کوبوندش به زمین و این صحبتا.
سرجمع خوب بود برای کار اولیت فقط این ضمیرها رو خواهشن کم کن آدم فکر می کنه دارای انشای پنجم دبستان می خونه.
موفق باشی
. سلام .. خیلی خیلی ممنون حق با شماست ... من واقعا به همین نقد هایی احتیاج دارم .. درمورد نکات ویرایشی ، واقعا من خوب نیستم .. به این سه نقطه ها تو نوشته عادت کردم سعی می کنم درست کنم ... راستش در مورد ضمیر ها... تو بعضی جاها برمیگرده به بچه های دیگه و بعضی جاها به کسایی که به بردگی گرفتنشون ... بچه ها نمیدونن اونا دقیقا کین برای همین از ضمیر استفاده می کنم .. به مرور زمان میارم که کی هستن ...
سعی می کنم ضمیر هارو کم کنم .... در مورد شخصیت ها هم کار می کنم ولی در کل اون فقط یه بچه شش سالس .. نمی تونستم بیشتر از این ها نشونش بدم ... ولی بازم سعی میکنم .. نکات خوبی بود ممنون ... با یه دید دیگه میخونمش ..