تعداد خطوط تا کنون : زیاده نمیشه شمرد !
یه خلاصه از داستان همیشه بزارید، نام نویسنده و ویراستارتون رو هم ذکر کنین
و اینکه تو پیکو فایل بزارید که 40 ثانیه طول نکشه لینک دانلودش بیاد به شخصه وقتی ندونم چی هست اصلن اون لینک و اون داستان، حوصلم سر میره صفحه رو می بندم، یه پیشنمایش همیشه باید از کاراتون بزارید که بقیه رو جذب کنه
یه خلاصه از داستان همیشه بزارید، نام نویسنده و ویراستارتون رو هم ذکر کنینو اینکه تو پیکو فایل بزارید که 40 ثانیه طول نکشه لینک دانلودش بیاد به شخصه وقتی ندونم چی هست اصلن اون لینک و اون داستان، حوصلم سر میره صفحه رو می بندم، یه پیشنمایش همیشه باید از کاراتون بزارید که بقیه رو جذب کنه
دوست عزیز اگه دیروز سر زده بودی میدیدی که من تاپیک زده بودم و گفته بودم که میخوام چنین داستانی بنویسم فصل اولشم نوشتم !
بعد هم دارم میگم از ادامه رمان قبلی مینویسم بنابر این شما 250 صحفه مقدمه برای مطالعه دارید !
توی پیکو فایل خواستم اپ کنم ولی سرعت سرورش پایین بود !(آپلود) بیست دقیقه معطل شدم اخرشم با uplodu اپلود کردم !
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
کاری که گفتینم انجام دادم
فصل چهارم اضافه شد
فصل پنجم اضافه شد !
فصل ششم اضافه شد !
فصل هفتمم با یه روز تاخیر اضافه شد ! 🙂
فصل هشتم اضافه شده !
فصل نهمم امروز میاد !
سوال اصلی که پیش میاد اینه من دارم واسه کی مینویسم ؟
"دل خودم " 😐
من فردا با آرمان
نقدمونو میذارمی
ادامه بده!
بخش اول کتابم تموم شد الان کلی آپ میکنم
یکی پستو ببنده !
نقد فصل یک:
ایده خوب و جذاب و تا حدی مبهم داره.صحنه درگیری با گرگ و خوب دراورده بودی
.ولی نیاز به ویراستاری داری..غلط املایی زیاد و اشکالات نگارشی داری.
شخصیت اصلی اوایل داستان برای خواننده داره توضیح میده؟اخه اوجاش که گفت عموپیتر داره میاد باید برم سراغ بقیه درختا،یه همچین حسی به من دست داد که انگار مخاطبش منم..نظرم اینه که بهتر بود با نوشتن خاطراتش تو این یک سال شروع میکردی
توصیفات خیلی کمی داری که به دلیل سرعت بیش از حدت هست , سرسری گذشتن از موضوعات.شخصیت پردازی متوسطی داری..فضا سازی بعضی جاها ضعیف بود مثل صحنه قطع درختان و دیدن مایکل و کلا فضاسازی جنگل کلبه و عمو پیتر خوب نبود.من نتوستم در حد یک فصل تجسم کنم
پیرنگ متوسطی داره.دلیل اینکه چرا با اینکه یک سال خواب گذشتشو میبینه بازم میخواد جرج باشه؟؟دلیل تنفرش از گذشته خودش چیه؟؟مگه چی از گذشتش میدونه به جز یه شمشیر خوابهاش و یک کتاب
بعضی جاها توضیح اضافی داشت:موقعیت جوری بود که ادم را یاد موش و گربه و سگ میانداخت (که موش دنبال گربه کند و گربه دنبال سگ)این قسمت به نظرم اضافی هست.با کمی فکر خواننده خودش به این نکته پی میبره و لازم نیس که یاداوری کنی انجوری به خواننده بر میخوره.همیشه یه حس مرموز و پر ابهام تو جملات داشته باش.
در کل ایده خوبی بود ولی پرداختش راضی کننده نبود هر چند هنوز فصل یک هستو نمیشه نظر قاطعی داد.تو پستا گفته بودی که ادامه رمان قبلی هست و 250 صفحه مقدمه این محسوب میشه خوب من اونو نخوندم اگه اونو خلاصه کنی یا حداقل لینکشو بزاری خوب میشه.موفق باشی و شرمنده که دیر نظر دادم
یه چیز دیگه اسم الفرد منو یاد سفیر کبیر میندازه..سینا عملا الفردو صاحاب شده ادم هر کاری میکنه یادش میافته:105: