سلام
ضمن خوش آمد به شما محمد آقا
درباره نقدداستان اقدام میکنیم
قلم و سبک نوشته رو دوست دارم .کلا اینکه فانتزی وطنی رو انتخاب کردید هم شجاعت میطلبه و از ظاهر متن برمیاد که برنامه ریزی شده براش.
سه شخصیت اول داستان هیچ کدام عملا توصیفی از چهره شون نداریم. چهره و لباس خیلی مهمه برای ارتباط خواننده با نوشته همینطور محیط اطراف. ساختمانی که درش راه میرن یا جایی که نگهبانی میدن....
توی گفتگوها مدام میگیم ایتاک گفت آراد گفت دیانا گفت.استفاده از ضمیر گاهی وقتا میتونه متن رو زیباتر بکنه
یه بحث دیگه همونیه که دیشب در نقد کتاب گفتم اونم اینه که ابتدای پاراگرافها به طور مکرر با یک اسم شروع میشه
درزمینه فضاسازی هم همونطور که دیشب گفتید تا فصول بعدصبر میکنیم اما تا اون وقت پیشنهاد من مطالعه این بخش سایته
http://btm.bookpage.ir/forum130.html
مخصوصا اینجا http://btm.bookpage.ir/thread1275.html
و اینجا http://btm.bookpage.ir/thread1707.html
http://btm.bookpage.ir/thread85-12.html
http://btm.bookpage.ir/thread1275.html
http://btm.bookpage.ir/thread1613.html
بقیه موارد رو هم در همون بخش کارگاه و تمرین ها میتونید پیدا کنید
درباره نوع لباس و ظاهر افراد هم دیشب گفتمان کردیم
درباره ویراستار هم میتونید اینجا درخواست بدید http://btm.bookpage.ir/thread34.html
مورد دیگه ای هم بود در خدمتتون هستم
منتظر قسمت های بعدی داستان هستیم
سه شخصیت اول داستان هیچ کدام عملا توصیفی از چهره شون نداریم. چهره و لباس خیلی مهمه برای ارتباط خواننده با نوشته همینطور محیط اطراف. ساختمانی که درش راه میرن یا جایی که نگهبانی میدن....
فکر کردم مکان اول داستان رو توضیح دادم نمونه:
صورتش از نور آتش سرخ به نظر میرسید
آراد به درختی تکیه کرد و به آسمان نگاه کرد. درخشش ستارهها از شبهای گذشته بیشتر بود. امشب ماه در آسمان نبود و این شب را تاریک کرده بود.
دیانا دندانقروچه کرد شنل سیاه رنگش رو دور خود پیچید و به درختان جنگل خیره شد. دیگر برگی روی درختها نمانده بود، سرمای هوا نشان میداد چیزی به زمستان نمانده.
جنگل ، دور آتش، شب ، اواخر پاییز ، انتها یا ابتدای ماه قمری(موقعی که ماه نیست)
البته درسته توضیحات خیلی کمه. و نیاز به توضیح بیشتر داره ولی نکته ای که هست اینه که بیشتر کتاب اول توی توضیحات آراده و میخواستم سریع شروع بشه به همین خواطر توصیفات زمان حال رو برای اواسط کتاب گذاشتم.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
توی گفتگوها مدام میگیم ایتاک گفت آراد گفت دیانا گفت.استفاده از ضمیر گاهی وقتا میتونه متن رو زیباتر بکنه
یه بحث دیگه همونیه که دیشب در نقد کتاب گفتم اونم اینه که ابتدای پاراگرافها به طور مکرر با یک اسم شروع میشه
چون سه نفر بودن میترسیدم حرف هاشون قاطی بشه. البته باید بیشتر روش کار کنم برای ادامه یا ویرایش کنم همین رو.
فکر کردم مکان اول داستان رو توضیح دادم نمونه:صورتش از نور آتش سرخ به نظر میرسید
آراد به درختی تکیه کرد و به آسمان نگاه کرد. درخشش ستارهها از شبهای گذشته بیشتر بود. امشب ماه در آسمان نبود و این شب را تاریک کرده بود.
دیانا دندانقروچه کرد شنل سیاه رنگش رو دور خود پیچید و به درختان جنگل خیره شد. دیگر برگی روی درختها نمانده بود، سرمای هوا نشان میداد چیزی به زمستان نمانده.
جنگل ، دور آتش، شب ، اواخر پاییز ، انتها یا ابتدای ماه قمری(موقعی که ماه نیست)
البته درسته توضیحات خیلی کمه. و نیاز به توضیح بیشتر داره ولی نکته ای که هست اینه که بیشتر کتاب اول توی توضیحات آراده و میخواستم سریع شروع بشه به همین خواطر توصیفات زمان حال رو برای اواسط کتاب گذاشتم.- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
چون سه نفر بودن میترسیدم حرف هاشون قاطی بشه. البته باید بیشتر روش کار کنم برای ادامه یا ویرایش کنم همین رو.
خب اگه وردش رو بهم برسونی شاید بتونم یه ویرایش کوچولو بکنم برات
البته اگه مایل باشی
وقتی توسط بوفچه و proty با این انجمن آشنا شدم خیلی خوشحال شدم. فکر کردم این اون چیزی بود که این مدت دنبالش بودم.
از وقتی کتاب رو گذاشتم مدت زیادی نشده بود که دو نفر زیرش پاسخ دادن
almatra:
هورا!
عالیه
میرم تو کارش!
دمت گرم گذاشتی
ARASHCZ:
دستت درد نکنه
دمت گرم و سرت خوش باد
ولی بعدش هیچ
فقط خانم proty که ایشون هم توی گروه تلگرامی بودیم و از اونجا برای نقد کتاب من اومدن
واقعا از اینجا نا امید شدم
خب دوست عزیز. اول از همه تبریک میگم بهت که داستانتو شروع کردی و خوش آمد میگیم بهت.
موضوع جالبی به نظر میرسه و شخصا هم از فانتزی های وطنی حمایت میکنم.
" می پذیری زندگیت رو وقف هدفی کنی که نمی میره؟ " این جملت رو خیلی دوست داشتم.
ولی خب. فونت (سایز و نوعش) جالب نبود.
متن روون نبود. توصیفات و توضیحات مشکل داشت.
یکی از اشکالات این بود که تعداد زیادی شخصیت رو همون اول داستان یهو وارد کردی و جدا سازی کاراکتر ها رو به درستی انجام ندادی. ما باید کاراکتر هارو بشناسیم. توصیف محیط ضعف داشت. توصیف شخصیت ها ضعیف رد شد.
روند خوب بود ولی نیاز به پرداختن بیشتری داشت.
سرعت داستان گوییت هم باعث میشد نفهمیم چی به چیه. مطالب رو بیشتر بسط بده.
دنیا رو بیشتر بساز.
خلاصه بگم در توصیفات ضعف داشتی و روایتت به سرعت انجام شد. امیدوارم این مشکلات در فصول بعدی رفع بشه.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
وقتی توسط بوفچه و proty با این انجمن آشنا شدم خیلی خوشحال شدم. فکر کردم این اون چیزی بود که این مدت دنبالش بودم.
از وقتی کتاب رو گذاشتم مدت زیادی نشده بود که دو نفر زیرش پاسخ دادنalmatra:
هورا!
عالیه
میرم تو کارش!
دمت گرم گذاشتیARASHCZ:
دستت درد نکنهدمت گرم و سرت خوش باد
ولی بعدش هیچ
فقط خانم proty که ایشون هم توی گروه تلگرامی بودیم و از اونجا برای نقد کتاب من اومدن
واقعا از اینجا نا امید شدم
دوست عزیز عجله نکن 🙂 شما ادامه بده منتقد ها هم میان
سر یه فصل دادن انتظار چقدر نقد داری؟
یه نویسنده جوون
یک داستان
یک فصل
من عاشق اینم!
کلا هر وقت بچه ها داستان مینویسن، من خیلی ذوق میکنم. ممکنه به سرعت نخونم ولی ذوق رو میکنم.
و اما این داستان
نقدش کنم؟
خب این داستان داستان بدی نیست، ایده های نسبتا جالبی توشه و قابلیت پیشرفت فوق بالایی داره. همچنین نویسندش به نظر میرسه که نثر فوقالعاده ای داره، در واقع اون یک قدم از افرادی مثل من جلوتره، چون نثر خوبی داره ولی خب نکات زیر رو هم خواستی رعایت کن، به دردت میخوره.
1-کشیدن ترمز دستی:
بزرگترین مشکل همه ی ماها اینه، تقریبا کسی رو ندیدم این مشکل رو نداشته باشه.
اونم سرعته. داستانت با سرعت خیلی بالایی پیش میره. در واقع این داستانی که تو یک فصل روایت کردی، من بودم تو سه فصل رعایتش میکردم. چون اینطوری اتفاقات مملوس اتفاق می افتاد و همه چیز بهتر جلو میرفت.(الان که فکر میکنم میبینم ایده هاش بهتر بود در پنج فصل گفته بشه.)
الان از خیلی جاها سر سری گذشتی. روز فلان شد رفت، من رفتم پیش فلان، فلانی اومد پیش من و.... .
خب همین باعث شده که تونی ایده های خوبتو پیاده کنی.
این سرعته نمیذاره تو مکانو کامل توصیف کنی یا شخصیت پردازیتو شروع کنی و همین میشه پاشنه آشیل.
ولی نگران نباش تقریبا همه اینطوری بودن!
هرچقدر جلوتر بری این سرعته کمتر میشه و فکر کنم بعد از ده فصل به یه سرعت عالی میرسی.
2-توصیف: توصیفاتت خوب بودن و به جا اما یه سری جاهای که باید باشن نیستن، مثلا مکان اول داستان بعد از مدتی توصیف میشه. در تمام این مدت نه ما میدونیم این دنیا چجور دنیاییه.
پیشرفتس؟ قرون وسطایی؟ زمان دایناسور ها و ... .
ولی یه سری جاهای هم خیلی خوب و عالی بودن.
ولی ادامه بده، بعدشم اینکه از پنج فصل گذشتی برات کاور و صفحه ارایی میزنم.
ویراستارم پیدا کنی به شدت کمکت میکنه
این دوتا تاپیکم خیلی خوبن
http://btm.bookpage.ir/thread1774.html
http://btm.bookpage.ir/thread1769.html
موفق باشی دوست من
یا علی
این هم فصل دوم کتاب.
منتظر نقد های شما هستم.
http://bayanbox.ir/download/2581740551084889380/Tavan-khianat-2.pdf
دارم فصل دوم رو میخونم.
حاظر اشتباهه، حاضر درسته.
حواستون باشه روی مکث های داستان ویرگول بزارین.
استفاده ی نادرست از گیومه داری. بعضی جاها یه سمت دیالوگ میزاری و سمت دیگه نمیذاری. یه جا هم یه سمت متن اصلی گذاشتی گیومه رو.
تکرار توی متنت زیاد به چشم میخوره. مثال: "فرش هایی که در اتاق پهن بودن با اینکه ابریشم نبودن ولی زیبا بودن"
بعدش هم توصیفاتته. جذاب تر توصیف کن. مدل توصیفاتت طوریه که آدم فقط میخواد رد بشه.
اندازه و نوع فونت خیلی بده. فونت رو کوچیکتر کنین و ترجیحا از فونت های Nazanin یا Mitra استفاده کنین.
شخصا به شما پیشنهاد میکنم که متن اصلی داستانتون رو به صورت ادبی بنویسین. محاوره نوشتن متن اصلی ارزش محاوره نوشتن مکالمه هارو کم میکنه.
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
فصل سوم
انتخواب غلطه، انتخاب درسته
یه جا نوشتین حلال، که فکر کنم هلال منظورتون بود.
استعداد زاتی غلطه، استعداد ذاتی درسته.
ضمینه غلطه، زمینه درسته.
قلاف نه، غلاف درسته.
صفحه چهارده غلط تایپی داره نوشته شده علی جناب
صفحه ی هفده غلط تایپی داره نوشته شده لبریشم
متن داستانت کشش کافی رو نداره. دیالوگ ها خیلی سادست و خیلی جاها اضافه گویی داره.
بازم میگم که امیدوارم داستانت رو ویرایش کنی و متن اصلی داستان ادبی باشه.
قبل گذاشتن داستانت یه روز صبر کن بعد یه دور دیگه به متن نگاه کن، یا بده دست یه ویرایشگر.
موفق باشی :53:
متن داستانت کشش کافی رو نداره. دیالوگ ها خیلی سادست و خیلی جاها اضافه گویی داره.
:2: این جمله از همه برام سخت تر بود.
توی دیالوگ ها میشه راهنمایی کنید و مثال بزنید که کدوم ها بد بوده؟
کشش داستان هم یکم راهنمایی کنید که چرا کشش نداره.
نثر ضعیفه یا داستان؟
خوبه بد نیست اما غلط املایی داره اونم زیاد :107: البته املای خودمم خوب نیست :21:
:2: این جمله از همه برام سخت تر بود.
توی دیالوگ ها میشه راهنمایی کنید و مثال بزنید که کدوم ها بد بوده؟
کشش داستان هم یکم راهنمایی کنید که چرا کشش نداره.
نثر ضعیفه یا داستان؟
خب به عنوان خواننده گفتم کشش نداره، شاید خواننده ی دیگه ای بیاد بگه اون کشش داستانو حس کرده.
کشش داستان رو عناصر مختلفی میسازن. باید همه چیز در حد خوب به بالا باشه که کشش ایجاد بشه.
باید پرسش هایی پیش بیاد. فقط یه بیوگرافی طرف نمیتونه جذابیت کافی ایجاد کنه. اگه اکشن میاری اکشن رو طوری بیار که خواننده حس کنه و دیالوگ ها باید جذاب باشن. کاراکتر ها باید جذاب باشن. یه کاراکتر ساده میشه بهش طوری خصوصیات شخصیتی داد که جذابیت کافی ایجاد کنه. منظورم بصورت خصوصیات اغراق آمیز نیست. مثلا این شخصیتی که به عنوان استاد شخصیت اول اومد. این میتونست به عنوان عضوی از نامیرا ها کاراکتر قوی ای داشته باشه که با برخورد باهاش ما دلمون بخواد بیشتر درموردش بدونیم یا دیالوگ هاشو بخونیم. ولی کاراکترش عمق کافی رو برای من نداشت حداقل.
کاراکتر ها یک سمت موضوعن. همه چیز میتونه باعث جذابیت بشه. نثر هم یه سمت دیگست. غلط املایی توی ذوق میزنه. فونت و اندازش بده. نوع روایتت باید بهتر بشه. نوع توصیفات و ... . بدون که اینا چیزایی نیستن که بهتر نشن. هرچی جلوتر میری و بیشتر مینویسی اینا هم بهتر میشن.
خود داستانت جذابه، نثر هم پیشرفت میکنه. نمیگم که دلسرد بشین. همیشه جای پیشرفت هست. بهتر میشه هرچی جلوتر بره.
درمورد دیالوگ ها هم باید بگم که دیالوگ هارو پشت سر هم میاری! بدون اینکه بزاری خواننده لحن و نوع حرف زدن رو بفهمه. مثلا با حالت بدنشون، نوع حرف زدن و توصیف بگو که چه نوعیه. همه با یه لحن ثابت حرف نزنن. البته از هرکدوم ازینایی که گفتم زیاد استفاده کنی خراب میشه متن.
بیشتر بنویس و ویرایش کن. ویرایش پیشرفت میاره.
موفق باشی :53:
فصل چهارم اومد.
نظرات پس چی شد؟
فصل چهارم اومد.
نظرات پس چی شد؟
فردا خدا بخواد نقدشو برات میذارم.
تا فردا شب نظر می دم.