آگاهسازیها
پاککردن همه
بحث عمومی
3
ارسال
3
کاربران
5
Reactions
1,764
نمایش
شروع کننده موضوع 1395/03/21 12:32
ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری
تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا میداری
دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا میداری
ساغر ما که حریفان دگر مینوشند
ما تحمل نکنیم ار تو روا میداری
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری
حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند
سعی نابرده چه امید عطا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری
تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا میداری
دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا میداری
ساغر ما که حریفان دگر مینوشند
ما تحمل نکنیم ار تو روا میداری
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری
حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند
سعی نابرده چه امید عطا میداری
1395/03/21 13:47
درود
وراثت رو نخوندم ولی چامه ی زیبایی گفتید، به سرودن ادامه بدید :53: با دیدن "پیر فرزانه" یاد آدمی مثل مولانا افتادم :دی
به نظرم درخواست بدید مدیرا اسم تاپیکو عوض کنن تا تاپیک جامعی برای همه باشه
پیروز باشید :1:
1395/03/21 18:59
بسیاااار زیبا
بنده نخوندم این وراثت رو ولی با شعر شما زیبایی کتاب هم حس شد.
خسته نباشی