Header Background day #08
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

طواف

7 ارسال‌
5 کاربران
21 Reactions
1,511 نمایش‌
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
شروع کننده موضوع  

بعدا اضافه میشود...


   
lord.1711712, ida7lee2, *HoSsEiN* and 4 people reacted
نقل‌قول
milad.m
(@milad-m)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 544
 

داستان بسیاز زیبا و پر معنی بود
ممنون بابت نوشتنش امیر عزیز
یاعلی


   
lord.1711712 and Anobis reacted
پاسخنقل‌قول
Anobis
(@anobis)
Famed Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 994
 

امير جان خسته نباشي
درسته كه به داستان هاي در مورد دفاع مقدس زياد علاقه اي ندارم اما داستان تو رو تا ته خوندم و اصلا از اين سر در نميارم.
داستان خوبي بود ولي هيچ داستاني بدون اشكال نيست. سعي كن يك دور ديگه باز نويسيش كني و در اين باز نويسي به اين نكات توجه كني: هدف خودت رو از نوشتن اين داستان براي خودت مشخص كن تا بتوني در طول متن او هدفي رو كه مد نظرته بهتر مشخص كني. حس و فضا سازي متن ناقص بود. ميتونستي تصوير بهتري از اتفاقاتي كه در حال وقوعه به تصوير بكشي. بعضي از مطالب تا حدودي اضافه بودند. توصيفات متن ناقص بود. به بعضي چيز ها خيلي اغراق آميز اشاره كرده بودي و اما نتيجه گيريت خيلي ساده بود و شايد ميتونست بهتر باشه. كشش كافي رو نداشت.
ببخشيد اگه ناراحت شدي اما من براي بهبود كارت به اين نكات اشاره كردم
منتظر كارهاي بعدي از شما هستم


   
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
شروع کننده موضوع  

milad.m;21149:
داستان بسیاز زیبا و پر معنی بود
ممنون بابت نوشتنش امیر عزیز
یاعلی

ممنون از نظر لطفت. اینقدار هم خوب نیست. در واقع اصلا خوب نیست.

امير جان خسته نباشي

همچنین

درسته كه به داستان هاي در مورد دفاع مقدس زياد علاقه اي ندارم اما داستان تو رو تا ته خوندم و اصلا از اين سر در نميارم.

امان از مواد مخدر

داستان خوبي بود ولي هيچ داستاني بدون اشكال نيست. سعي كن يك دور ديگه باز نويسيش كني و در اين باز نويسي به اين نكات توجه كني: هدف خودت رو از نوشتن اين داستان براي خودت مشخص كن تا بتوني در طول متن او هدفي رو كه مد نظرته بهتر مشخص كني. حس و فضا سازي متن ناقص بود. ميتونستي تصوير بهتري از اتفاقاتي كه در حال وقوعه به تصوير بكشي. بعضي از مطالب تا حدودي اضافه بودند. توصيفات متن ناقص بود. به بعضي چيز ها خيلي اغراق آميز اشاره كرده بودي و اما نتيجه گيريت خيلي ساده بود و شايد ميتونست بهتر باشه. كشش كافي رو نداشت.
ببخشيد اگه ناراحت شدي اما من براي بهبود كارت به اين نكات اشاره كردم
منتظر كارهاي بعدي از شما هستم

والا متنو بالکل فی البدهه نوشتم و سعی کردم از هرونه ویرایش و باز بینی جلوگیری کنم تا بفهمم چند چندم. متنو کلا ازم در میومد میریختم رو صفحه ی ورد. کلا محض فان و خنده نوشتم ببینم اوضاعم چطوره.
توصیف ناقصم حق داری، فضا سازیم همینطور. مخصوصا سر دکتر که فاجعه بود.
مطالب اضافیم زیاد توش بود. قبول دارم. بالکل مطلب زیاد توش جا داده بودم.
ناراحت؟
من؟
بیخیال. نقده دیگه. میگی پیشرفت کنم. چرا بیاد ناراحت بشم؟
دمت گرم بابت نظر
یا علی مدد


   
lord.1711712 and Anobis reacted
پاسخنقل‌قول
reza379
(@reza379)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 1062
 

خوبه قشنگ بود.
تا یه جایی تونست حس و حال رو منتقل کنه. توی نقالی داستان ک نه، در واقع توی گفتگو ها، دیالوگ ها. اونجا بیشترین حس و حال رو میشد فهمید. اما مثلا یه چیزی مثل قطع کردن انگشتا، و تصمیم گیری به این سرعت، خیلی عجولانه بود و به نظرم خیلی غیرمعقولانس که یه فرد اینکارو بکنه و با چندتا فریاد و کمی بعد برگشتن به سلول حل بشه. البته این درد و رنجی هم که قرار بوده توی اون لحظه قطع شدن بفهمه خواننده، دست نویسندس که جطوری برسونش و با توجه به اینکه گفتی ویرایش نکردی، خب این حس و حال درد کامل نبود.
ولی چیزی که خیلی خوشم اومد، حس فداکاری بود، که بازم خیلی بیشتر میتونستی واضحش کنی. و دومیش هم نوع شکنجه ها بود! میدونی واسم جدید بودن. جایی ندیده بودم و نشنیده بودم و اینکه واقعا واقعی بودن؟!؟
البته وقتی که انگشت ها قطع شدن، من قیافم رفت تو هم، توصیفات کاملتر بودن فک کنم میمردم


   
پاسخنقل‌قول
*HoSsEiN*
(@hossein-2)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 907
 

به اينطور داستان ها علاقه دارم.
يكي از داستانهايي بود كه از خواندنش لذت بردم.
البته به نظرم ميشد يكم بيشتر رويي شكنجه ها و توصيفات و شخصيت هات مانور بدي و گسترشون بدي و با نشان دادن درد حاجي كاري كني كه خواننده با اون همزاد پنداري كنه و يا توصيف سعيد باعث بشي بيشتر خواننده تحت تاثير قرار بگيره. درگيري ها،‌كتك ها،‌شكستگي ها هم هست و يك سوال اين حاجي چه كرد كه شكست خوردن؟ عراقي چي ازش مي خواستن كه نميگفت؟
صحنه اغازين داستان و روايت غير خطيش خوب بود .
خود متن و حالت روايي داستان خوب بود و پسنديدم.
دليل اينكه طرف حاجي شد و اسم داستان را درك نكردم، به طواف چه ارتباطي داشت؟
قصد نقد ندارو و نظرم را در همين حد محدود مي كنم.
موفق باشي


   
lord.1711712 and milad.m reacted
پاسخنقل‌قول
لینک دانلود
(@linkdownload)
Noble Member
عضو شده: 5 سال قبل
ارسال‌: 952
شروع کننده موضوع  

خوبه قشنگ بود.

تنک یو شدید رضا!

تا یه جایی تونست حس و حال رو منتقل کنه. توی نقالی داستان ک نه، در واقع توی گفتگو ها، دیالوگ ها. اونجا بیشترین حس و حال رو میشد فهمید. اما مثلا یه چیزی مثل قطع کردن انگشتا، و تصمیم گیری به این سرعت، خیلی عجولانه بود و به نظرم خیلی غیرمعقولانس که یه فرد اینکارو بکنه و با چندتا فریاد و کمی بعد برگشتن به سلول حل بشه. البته این درد و رنجی هم که قرار بوده توی اون لحظه قطع شدن بفهمه خواننده، دست نویسندس که جطوری برسونش و با توجه به اینکه گفتی ویرایش نکردی، خب این حس و حال درد کامل نبود.

سرعتش رو قبول دارم. فکر کنم یه بار ویراشش میکردم بهتر از این حرفا میشد ولی خب یکی از اهدافم همین بود.
در مورد دردم حق داری. من یه جورایی فقط مینوشتم میرفتم جلو.زیاد اهمیتی به پشت سرم نمیدادم برای همین این مشکلاتم پیش میاد.

ولی چیزی که خیلی خوشم اومد، حس فداکاری بود، که بازم خیلی بیشتر میتونستی واضحش کنی. و دومیش هم نوع شکنجه ها بود! میدونی واسم جدید بودن. جایی ندیده بودم و نشنیده بودم و اینکه واقعا واقعی بودن؟!؟
البته وقتی که انگشت ها قطع شدن، من قیافم رفت تو هم، توصیفات کاملتر بودن فک کنم میمردم

خخخخخخخخخخ
دفعه ی بعدی خشونتش رو خفن تر میکنم. البته اگر بتونم.
شکنجه هاش خوب ترکیبی از شکنجه های ایران و عراق بود.
توی عراق خب قضیه ی بستن دهن با سیم(با سیم خاردارش رو نشنیدم) بوده.
ولی فرو کردن یه چیزی تو یه جای آدم کار ایرانی های ایران در زمان ساواک بوده. در مورد چیز کردن تو دهنشم واقعی بود.
کتابم بخوای کتاب سکنجه در عصر پهلوی نوشته دکتر مهیار خلیلی هست که خود موزه ی عبرت منتشرش کرده. که درش با چیزای خیلی بدتری هم آشنا میشی!(البته برای درک واقعی نامرد بازی های ساواک به نظرمباید به خود موزه ی عبرت رفت.)

به اينطور داستان ها علاقه دارم.

من نمیدونم در این لحظه ی باشکوه که ژنرال اومده سر داستانم نظر داده چی بگم. فقط میتونم بگم: مادر جان!

يكي از داستانهايي بود كه از خواندنش لذت بردم.
البته به نظرم ميشد يكم بيشتر رويي شكنجه ها و توصيفات و شخصيت هات مانور بدي و گسترشون بدي و با نشان دادن درد حاجي كاري كني كه خواننده با اون همزاد پنداري كنه و يا توصيف سعيد باعث بشي بيشتر خواننده تحت تاثير قرار بگيره. درگيري ها،‌كتك ها،‌شكستگي ها هم هست و يك سوال اين حاجي چه كرد كه شكست خوردن؟ عراقي چي ازش مي خواستن كه نميگفت؟

راستش این از اشتباهاتم بود که نگفتم چرا شکست خوردن ولی خب بازم همچین بدم نشد. شد؟
سعیدم راستش اصلا قصد توصیفش رو نداشتم. الان که فکر میکنم میبینم داستان طولانی ترم میشد.
توصیفاتم ای کاش بیشتر میکردم شکنجه عیان تر میشد حق باشماست.

صحنه اغازين داستان و روايت غير خطيش خوب بود .
خود متن و حالت روايي داستان خوب بود و پسنديدم.
دليل اينكه طرف حاجي شد و اسم داستان را درك نكردم، به طواف چه ارتباطي داشت؟
قصد نقد ندارو و نظرم را در همين حد محدود مي كنم.
موفق باشي

در اینکه چرا اسم داستان رو حج گذاشتم خب. بیشتر یه اسم دلی بود. و یه جورایی میخواستم برسونم که این کار سجاد یه چیزی در حد حج خانه ی خدا بود.
آقا ببخشید دیر جواب دادم. خیلی ممنون از نظرات.
یا علی مدد


   
پاسخنقل‌قول
اشتراک: