مفتخریم اعلام کنیم که به عنوان آخرین هدیه ی نوروزی شماره ی اول نشریه ی فانتزی نامه منتشر شد.
نشریه ی فانتزی نامه
سال اول شماره ی اول
سالهاست که این گونه است…
این یک مقاله یا خبر نیست… داستان کوتاه نیز نیست… یک درد و دل است، یک درد و دل خودمانی! باکسانی که با علاقه و پشتکار به مطالعه ی آثار ادبی و به خصوص فانتزی می پردازند.
سالهاست که اینطور است، در ابتدا ما جمعیت اندکی بودیم ولی رفته رفته، بیشتر شدیم… متفاوت تر از بقیه بودیم، بیشتر سرمان در کار خودمان بود و کتاب می خواندیم؛ بقیه ی اوقات نیز در گوشه ای می نشستیم و به کاوش در دنیای وسیع خیالمان می پرداختیم…
کسی ما را جدی نمی گرفت و به عقیده ی بسیاری از آن ها داشتیم وقتمان را هدر می دادیم..! نمی توانستیم دلیلی برای مخالفت با این نظر آنها به زبان بیاوریم زیرا، دلیلش گفتنی نیست… آن را باید خودت بفهمی و برای خودت حفظ کنی…
در همه جا به دنبال افرادی هم عقیده ی خودت می گشتی؛ مدرسه، دانشگاه و میهمانی و… وقتی به کسی پیشنهاد می کنی که فلان کتابرا بخواند و اومی گوید: (بیخیال! مگه بیکارم؟!)و بعد شروع به صحبت در مورد مسابقه ی فوتبال دیشب می کند، احساس عجیبی پیدا می کنی… احساسی آمیخته از خشم،نا امیدی و غم..!
به آرامی از ان جمع فاصله می گیری و با خود فکر می کنی که بهتر است امشب را تنها و بدون هم صحبت بگذرانی ..
اما در این لحظه است که اگر شانس بیاوری، کسی را شبیه به خود می بینی!
همان طور که گفتم، این اتفاق در صورتی می افتد که شانس بیاوری و خب… بسیاری از ما این شانس را نداریم..!
ما تمام این سالها را در خفا زیستیم ولی دیگر بس است… دیگر باید اعلام حضور کنیم وبگوییم این ما هستیم …
فانتزی خوانان ایران !
من که خیلی حال کردم دوستان
به بقیه هم پیشنهادمیکنم
به شدت