هزینه تولید: ۱۴۰ میلیون دلار
محصول کشور: بریتانیا | ایالات متحده آمریکا | اسپانیا
کمپانی توزیع کننده: 20th Century Fox
خلاصه داستان : «هجرت» برگرفته از کتاب مقدس و درباره هجرت قوم یهود از مصر تحت هدایت حضرت موسی(ع) است.منتقد: جیمز براردینلی - امتیاز ۵ از ۱۰ (۲ از ۴)
«هجرت / Exodus» نماينده تلاش ريدلی اسکات برای تقليد از سسيل بی دوميل است. مقايسه «هجرت» با «ده فرمان/ The Ten Commandments» هم اجتناب ناپذير و هم به جا است. با توجه به واکنشهای مختلف منتقدان به اين اثر ساخت ۱۹۵۶، شايد غافلگير شويد اگر بدانيد که «هجرت» تقريباً از هر نظر به جز زرق و برق بصری از «ده فرمان» ضعيفتر است. بحثی نيست که اسکات توانسته ضيافتی بي نظير در مقابل چشمانمان بگستراند (گرچه فيلم در قالب سه بعدی ساخته شده است، اما متأسفانه مثل اغلب موارد ديگر اين کار غيرضروری بوده)، اما فيلمنامه (که محصول کار چهار فيلمنامه نويس است) بسيار شلخته است، ضرباهنگ فيلم يکنواخت نيست، بازیها متناقضند، و کل فيلم شکست محض است. عليرغم مدت زمان دو ساعت و نيمی فيلم، «هجرت» در واقع برای بيان کل داستان بسيار کوتاه است («ده فرمان» ۷۰ دقيقه طولانیتر است) اما اين باعث نشده که اسکات از نمايش صحنه های متعدد و ظاهراً بی نهايت افرادی که صحراها را در مینوردند صرفه نظر کند.
اساساً، «هجرت» وقايع کليدی را حول قيام موسی (با بازی کريستين بيل)، به عنوان رهبر عبرانیهای در بند، عذابهایی که توسط خداوند نازل میشوند، تصميم رامسس (با بازی جوئل ادگرتون) برای آزاد کردن بنی اسرائيل، و دنبال کردن مسير مصريان تا دريای سرخ شرح میدهد. به طور کلی، «هجرت» به کليات کتاب مقدس انجيل وفادار است، اما شيطان در جزئيات قرار دارد.
در وهله اول، داستانهای بيش از حد زيادی در مدت زمان ۱۵۰ دقيقهای فشرده شدهاند. در نتيجه، چندين شکاف اعصاب خردکن در داستان وجود دارند و مواردی هم زمانی که رويدادها با سرعت زيادی پيش برده میشود ديده میشوند. عذابهای الهی نمونه خيلی خوبی از اين مدعا هستند: اين عذابها به صورت تجمعی از جلوههای ويژه با کمترين تلاش برای پی بردن به تأثير انسان در آنها نمايش داده میشوند. گاهی اوقات، مثل وقتی که عدهای از کروکديل های غول آسا حمله میکنند، فيلم به چيزی شبيه به فيلمهای بهره بردارانه تبديل میشود. همچنين صحنههایی وجود دارند (مثل صحنه ای در اواخر فيلم که موسی در آن مشغول حک کردن ده فرمان است) که بسيار به لبه تقليد کاری نزديک هستند. اين خوب نيست که در طول تماشای يک فيلم حماسی به بخش اول ««تاريخ جهان»ساخته مل بروکس فلاش بک بزنيم.
غير از بحث رنگ پوست بازيگرها، انتخاب برخی بازيگرها محل سئوال است. کريستين بيل، که بدون شک به خاطر شهرتش بسيار مطرح است، هرگز نمیتواند جايگزينی برای موسی باشد. بخشی از اين مشکل اين است که از او خواسته شده تا شخصيتی را بازی کند که نيمی موسی/نيمی ايوب است و دغدغه زيادی درباره ايمانش دارد و بسيار درگير شک به خودش است. اين موسای نسل پوچ گرا است. چارلتون هستون، تمام صلابتش، موسی را به چيزی فراتر از يک شخصيت فانی برای بيننده ها تبديل کرد. (آنهایی که کل فيلم منتظرند تا بيل بگويد که « ملتم را رها کنيد» بايد بدانند که او هرگز اين کلمات را بيان نمیکند.)
جوئل ادگرتون در نقش رامسس قربانی فيلمنامه بد شده است. به اين شخصيت مقداری صحنههای «شخصيت پردازی» داده شده است که نشان میدهند او خود را وقف پسرش کرده، اما شخصيت او در عين حال بسيار خرد و جزئی تصوير شده است. به نظر میرسد که بارگاه پر از مارها و نه سياستمدارهایش (به همراه حضور زياد سيگورنی ويور) در اتاق تدوين جامانده است. رابطه «برادروار» ميان موسی و رامسس بسيار يخ و سرد است. هرگز وانمود نمیشود که اين دو همديگر را دوست دارند بنابراين وقتی اين دو روبروی هم قرار میگيرند اصلاً تراژدی شکل نمیگيرد. از ميان بازيگران معروف، تنها کسی که خوب کارش را انجام میدهد بن کينگزلی است، که او هم بيشتر از ده دقيقه روی پرده نمیرود.
شايد بزرگترين اشتباه فيلمساز اين باشد که به جای استفاده از يک غريو پرطنين برای نمايش حضور خداوند در فيلم، استفاده از آيزاک اندروز ۱۱ ساله باشد. اين تصوير از خدای متعال به قدری ابزورد است که تقريباً تمام صحنههایی که پسرک در آنها ظاهر میشود را تقريباً به هجو تبديل میکند. لازم نيست که فرد مؤمن باشد تا بفهمد خدا- هر خدایی- بايد به اثر روی پرده تحميل شود. تصوير کودکی ترشرو برای به تصوير کشيدن هيبت خداوند بيش از حد پيشپاافتاده است. همچنين وفاداری به انجيل با تصميم دو نيم کردن دريای سرخ به وسيله سونامی به جای حرکت دست موسی نقض شده است، اما اين صحنه بيشتر از جنبه هنری از نظر من ضعيف است تا نقض کليشهها.
اگر برای تماشای کل «هجرت»، ظاهراً تمام نشدنی، تنها يک دليل وجود داشته باشد، آن هم اين است که اين اثر از نظر بصری بسيار تأثيرگذار است. اگرچه در فيلم شاهد صحنههایی هستيم که در آنها تصاوير کامپيوتری آشکار و اگزجره هستند، اما در عين حال برخی لحظات نيز بسيار چشم نوازند. هيچ يک از اين صحنهها مانند عذابهای الهی و دوشقه شدن دريای سرخ بزرگ و خودنمايانه نيستند. بيشتر توسط شواهد عيان در شاتهای هوايی مصر باستان تحت تأثير قرار گرفتم.
نمیتوان انکار کرد که گاهی اوقات «هجرت» واقعاً تأثيرگذار است اما اين حالت بسيار کوتاه و زودگذر است و اغلب به وسيله يک اِسکَترشات و فيلمنامه غيريکنواخت و فقدان کامل تأثير عاطفی ناقص رها میشود. شخصيتها با نظمی هشدار دهنده میآيند و میروند. نکات داستان ناديده گرفته شدهاند. يک رابطه عشقی در کمتر از دو دقيقه شکل میگيرد (مبالغه نمیکنم). در برخی موارد، همچون «نوح/Noah»، فيلم تفسير سکولاری از يکی از داستانهای انجيل است که منجر به برخی انتخابهای عجيب شده است. اما «هجرت» از «نوح» شلختهتر است و به سختی میتوان اين را بخشيد، به خصوص از طرف کارگردانی با قد و قامت اسکات. «هجرت» فاصله زيادی از بدترين فيلم ۲۰۱۴ دارد، اما ممکن است نااميد کننده ترين فيلم سال ناميده شود.
منبع:نقد فارسی