همه ساکتند، صدایی جز هوهوی باد به گوش نمی رسد...خیابان اصلی دهکده خلوت است و باد هراز چندگاهی بوته خاری را به سمتی می فرستد.عقربه های ساعت به دقایق پایانی نزدیک می شوند و ناگهان سکوت می شکند. همزمان با صدای زنگ ساعت صدای سم اسبی در این دهکده خاموش می پیچد... و او کیست؟ او کیست که این چنین می تازد و می تازد؟:0155:
اسب سیاه، به همراه سوار سیاه پوشش وقتی به نزدیکی بانک دهکده می رسند متوقف می شوند. سوار سیاه پوش از اسب پیاده می شود، کیسه درون دستش را به روی شانه اش می اندازد و همه ناگهان بیاد می آورند که او کیست. او چه کسی می تواند باشد جز غریبه ترسناک؟ :9a1d645a22388add4f9
غریبه ترسناک قد بلندی دارد و به دلیل کلاهی که بر سر دارد چیزی جز انبوه ریش های مشکی اش از او پیدا نیست... :0155:قدمی به جلو بر می دارد، دستش غلاف اسلحه اش را لمس می کند.صدایی به گوش نمی رسد... و ناگهان کلاغی فریاد سر می دهد.
قدمی دیگر به سمت بانک برمی دارد، اما صدایی او را متوقف می کند:
-هی هی هی غریبه، کجا با این عجله؟
و همزمان صدای کشیدن گلنگدن تفنگ شکاری به گوش می رسد.
خیلی آرام و آهسته، غریبه ترسناک دست راستش را به سمت غلاف اسلحه اش نزدیک می کند: اوه، کلانتر سیلک وود، خودتی؟ مثل همیشه مزاحم انواع شیب و سرقت! چه خبر؟
-ساکت باش غریبه! و حتی به ذهنت هم نرسه که می تونی قبل کشیده شدن ماشه اسلحتو در بیاری! آروم بچرخ.
بار روی دوشش را زمین می گذارد، سرش را می چرخاند. به سمت کلانتر برمی گردد.
-خوبه! حالا غلاف اسلحتو باز کن بنداز جلوی پام! سریع!
غریبه طبق خواست او عمل می کند.
کلانتر به سرعت به همراهان اطرافش اشاره می کند، و آنها جلو می روند تا دستبند بر دستش بزنند.وقتی اولین نفر او را لمس می کند غریبه به سرعت دستش را می گیرد، می چرخاند و همچون سپری در مقابل خود می گیرد. اسلحه اش را در می آورد و به سرعت به دومین نفر که قصد بیرون آوردن اسلحه اش دارد شلیک می کند.
کلانتر فریاد می زند:نه! نادر نانا پنجه طلا!!! "4" نوه عزیزم!!!!
با خشم به غریبه ترسناک می گوید: گور خودتو کندی متی مرتضی معروف به غریبه ترسناک! گور خودتو کندی! دیگه حتی ممد عقاب چشم هم نمیتونه کمکت کنه...دفعات قبل فقط اون باعث در رفتنت شد. و حالا تو نوه منو می کشی؟ نوه من!
از روی خشم فریاد می کشد، و قبل از اینکه متی حواسش را جمع کند و بتواند از گروگانش استفاده کند کلانتر سیلک وود با عصبانیت قدمی به جلو برمی دارد و با قنداق تفنگ بر سر متی می کوبد. همان لحظه تیری از اسلحه غریبه شلیک می شود و با بازوی حریر سیلک وود برخورد می کند، و سپس شدت ضربه متی را بیهوش می کند.:4030174de8c6b46b347
کلانتر به افردش دستور می دهد مرتضی گتیو( لقبی ست که ریشه در علفی بودنش دارد...پی گیر نشوید) را محکم بسته و به زندان منتقل کنند و خودش، بر کنار جنازه نوه اش خم شده و زار می زند...:0144:دیگر کلانتری قدرتمند و بی رحم به نظر نمی آید و تنها پیرزنی ست با دلی زخم خورده...نوه او تنها کسی بود که برایش باقی مانده بود و اکنون...
هفته بعد، راس ساعت دوازده ظهر حکم اعدام متی اجرا می شد.این سومین باری بودکه او به پای چوبه دار می رفت، و دو دفعه قبل توسط ممد، که به عقاب چشم و تیزچشم نیز معروف بود نجات داده شده بود. ولی این بار...کلانتر نمی توانست اجازه دهد مرتضی از زیر حکم فرار کند. به همین دلیل به دوست خوبش، ژنرال امیرحسین تلگراف فرستاده بود و از او درخواست کمک کرده بود. ژنرال با سرعتی باورنکردنی همراه با تعداد زیادی از نیروهایش به آنجا آمده بود و با دقت اوضاع را زیر نظر داشت.:bc3:
دقایقی به ظهر مانده بود. غریبه ترسناک روی سکوی اعدام بود و بدون کلاه تمام چهره اش در معرض دید همگان بود... حقیقتش بدون کلاه چندان خشن نبود و حتی کمی مظلوم به نظر می رسید!:kho1:
تنها چند دقیقه...و صدای سم اسبی به گوش رسید.
ممد آمده بود!
کلانتر سیلک وود به سرعت دستور داد طناب را به دور گردن غریبه بندازد و خودش به سرعت به سمت ممد تیزچشم رفت و اسلحه اش را به سمت او گرفت: هی ممد! اسب رو نگه دار و پیاده شو! تکرار نمی کنم و اگه گوش ندی یه گلوله شلیک می کنم مستقیم تو کلت! پس یالا!:0184:
ممد با خونسردی، انگار نه انگار که بیش از سی اسلحه به سمتش نشانه رفته پیاده شد و گفت: نیازی به زور نیست کلانتر، اسلحه چرا؟ ژنرال شما هم اسلحتونو بزارین پایین زشته.:aa:
-زشت؟؟؟
کلانتر با خشم فریاد زد:
-زشت اون قاتل پلیدیه که نوه معصوم من رو کشت! زانو بزن تیزچشم!
-چشم چشم کلانتر! فقط خواهش می کنم قبلش بزار یه چیزی رو بگم.
با دندان هایی کلید شده از شدت خشم، کلانتر اجازه داد.
-شما نمی تونین متی رو بکشین!
-خیلی هم می تونین اصلنشم!
کلانتر با خشم آن را پراند.
-کلانتر بزار حرفم تموم شه دیگه.
شما نمی تونین متی رو بکشین چون...
در بالای چوبه دار و با حلقه طناب دور گردنش، متی لبخند زد.
-... چون امروز تولدشه!
کلانتر با وحشت: تولدشه؟:(s1824):
-تولدشه؟
-تولدشه؟
-چی؟؟؟؟ تولدش؟
-وااای!
ژنرال: ای وای، یعنی نزدیک بود ما یه نفر رو تو روز تولدش اعدام کنیم؟:0156:
سیلک وود با گریه: طفلک نادرم عاشق تولد بود! هعییی روزگار...من همین الان اعلام می کنیم متی آزاده و میتونه به زندگیش ادامه بده! تولدت هم مبارک باشه مرتضی، امیدوارم در زندگیت موفق باشی.با آرزوهای بسیاری برای تو... بیا بیا این طناب رو از گردنت در بیارم، طفلک بیچاره. نادرم هم می بخشتت نگران نباش. تولد چیز مهمیه. :36::36::36::36::36::36::36:
ژنرال: که اینطور کابوی، تولدتو تبریک می گم کابوی مومن! نویسنده بشی، اربابان بنوبسی و همیشه و همیشه سالم و سرحال باشی! با شادی و خوشحالی جاده موفقیت رو طی کنی. بیا این سیگار رو برات روشن کردم مومن، یه کام بگیر.
کلانتر حریر سیلک وود:مردم! برید کیک بپزید لطفا، و برای منم بستنی صورتی بیارین.:(s1203):
و کادوی من هم....خب تقدیم می شود!!!
ممد:
خب خب خب
امروز تولده بزرگه علفی های سایته
از همینجا اعلام میکنم اون گلدون های پشته پنجره همشون ماله خودت. بزن به بدن
امیدوارم توی کنکورت موفق بشی. رشته ی پزشکی درس بخونی. با بچه های دانشکده بیشتر اشنا شی و سر اخر به هدفت برسی منظورم اون پولداری هست که دوساله براش نقشه میریزی که پیداش کنی، به اون دست بیابی و برای من هم بگردی منظورمه
♥تولد بهترین رفیق♥
زندگیم رو تبریک میگم.ایشالا سالهای سال به خوبی و خوشی کنار خونوادت زندگی کنی.
کادوی تولدت:
یک عدد پک اموزشی، میدونم خیلی دوسش خواهی داشت
هروقت دیدیش یاده من بیفت
و این ورژن غرب وحشی تولد متی بود! به هرحال باید یه سری از حقایق پنهان رو می گفتم...و در آخر امیدوارم خوشتون اومده باشه:))
اما! کادوی اصلی چند روز دیگه می رسه، منتظر باشید:)))
تولدت مبارک مرتضی:)
تبریک میگم مرتضی عزیز :53::53::53:
صد سال به این سال ها . :53::53::53:
امیدوارم همیشه موفق باشی . :53::53::53:
اوووه منو باش فکر کردم داستان کوتاهه
تولدت مبارک
بیا کادوتو ببین روحت تازه شه:19:
هر انسان لبخندی از خداست و تو یکی از زیبا ترین لبخندهای خدایی.
تولدت مبارک مرتضی عزیز.
مرتضی جان پَسا پَس تولدت مبارک!!!!!:16:
ایشالا بشی هم سن خشایار داخل داستان سفیر کبیر :دی:8::8:
هومممم. برای سومین بار تولدت رو تبریک میگم موری.
همیشه سالم باش تا داستان بنویسی 🙂
کادوت رو هم یه فکریش میکنم. ببینم چی میشه :d
تبریک متی.(:
یه مشت علف ها/:
اين داستان كوتاه بود يا تاپيك تولد؟
متي مومن تولدت مبارك عزيزم ، انشاالله به همه خواسته هات برسي .
بيا يه كام بگير روشن شي مومن
در اخر : من يه كابوي تنهام ... هيچ دوست و همكاري ندارم!
این تاپیکه تولده؟فک کردم داستان کوتاهه:39:.آقا مرتضی تولدت مبارک امیدوارم تو دنیا به هرچیزی که آرزوته برسی و همیشه توزندگیت موفق باشی:g:
تولدت مبارک مرتضی :6: به اندازه لپ های حریر برات ارزوی خوب دارم :6:
تبریک دست خالی من رو با سخاوت بی حدت بپذیر و این حرفها :6::54:
تبریک هم به شما اقا مرتضی هم به اقا میلاد که تولدش با شما توی یه روزه !