|
|
اوووووووووووووووووووووووووووف
عجب چیزی بود
خیلی حال کردم، یه ایده ی قدیمی که با یک جوون سرحال پیوند خورده و در نتیجه یکی از بهترین ایده های نوآورانه ارائه شده است.
داستان به خوبی شروع میشود و مانند ارباب حلقه ها فصل صفر خود را به فضا سازی و گفتن یونیورسی که نویسنده خفل کرده میپردازد و این خیلی خوب است.
داستان نثر محکمی داره و به سرعت و با ریتمی مناسب داستانش رو روایت میکنه.
و این در حالتیه که دساتان ویراستار نداره!!!!!!!!!!!!!
و این توانایی نویسنده رو میرسونه.
داستان در کل خوب بود ولی دو مشکل کوچک نیز داشت.
1-نمیدونم چی شد یهو نگهبانان شاه شدند و مردند و یه بچه زنده موند(شاید کمی سر سری خوندم)
2- یهویی شخصیت ایجاد شد!
3-(گفتم دو نکته که:45:) اول شخص برای روایتی سوم شخص؟ شاید بنرامه هایی در آینده در پیش است ولی خوب سوم شخص باشه بد نیست
در ضمن نمیخوام قپی بیام و اینا
ولی اگر قابل بدونید وقتی داستانتون پنج فصل رو رد کرد.
من رو قابل بدونید کاور و صفحه ارایی رو من میزنم.
کارم بخواید، داستان سرلشگر(کاور اینم هست) و سلحشور آتش(کاور واس من نیست) صفحه آراییش با من بوده.
یا علی
بقیش کی میاد؟؟
وای عالی بود
عجب چیزی نوشتی.
خواهش اول و کلی اینه ک لطفا ادامش بده. شده با فاصله ی زیاد.
خب حالا من هنوز تو شوکم! :دی
از یه جهاتی آشنا بود. مثلا من تقریبا به این نتیجه رسیدم ک این پیشگفتارش خیلی نزدیک به دلتوراس!
خیلی شبیهش بود. فضاش همچون حسی بهم میداد، توی دلتورا اتحاد و از خودگذشتگی انسان، قوم ها، یه کمربند، خب اینجا یه فرد! که واقعا قشنگ بود! زین :دی چ اسمی. یادی کنیم از وان دایرکشن:24:
توی اون مجموعه بی لیاقتی یا نفهمی پادشاه، اینجا نگهبان، البته نه با این صفاتی ک گفتم. باید بقیش رو بدی ک ببینیم دلیلش چیه ک یه نگهبان قراره این کارو بکنه!
از ماجرا بگذریم. هیچی درباره ی این یارو ک داشت داستان رو میگفت نفهمیدیم. مثلا عایا خودش یه نگهبانه؟ شاید همون پسرس ک توی بیابون موند. یا رعیت عادیه؟ کنجکاوی فراوان؟ قهرمان آینده؟!
ولی از اون طلسم باستانیه خیلی خوشم اومد.
کلا حس و حال داستان های مختلفی تو داستانت کنار هم جمع شده بود:دی من اینطور حس کردم:دی
امید دیگه نه؟
امیدوارم ادامه داستانت خیلی قشنگتر بشه چیزی ک خودت بهش افتخار کنی فراوان. :دی
منتظریم ها! همون خواهش اولم! 😐
عالی بود ...
منتظر ادامه داستان به صورت pdf هستم .....
یا علی
اوووووووووووووووووووووووووووف
عجب چیزی بود
خیلی حال کردم، یه ایده ی قدیمی که با یک جوون سرحال پیوند خورده و در نتیجه یکی از بهترین ایده های نوآورانه ارائه شده است.
داستان به خوبی شروع میشود و مانند ارباب حلقه ها فصل صفر خود را به فضا سازی و گفتن یونیورسی که نویسنده خفل کرده میپردازد و این خیلی خوب است.
داستان نثر محکمی داره و به سرعت و با ریتمی مناسب داستانش رو روایت میکنه.
و این در حالتیه که دساتان ویراستار نداره!!!!!!!!!!!!!
و این توانایی نویسنده رو میرسونه.
داستان در کل خوب بود ولی دو مشکل کوچک نیز داشت.
1-نمیدونم چی شد یهو نگهبانان شاه شدند و مردند و یه بچه زنده موند(شاید کمی سر سری خوندم)
2- یهویی شخصیت ایجاد شد!
3-(گفتم دو نکته که:45:) اول شخص برای روایتی سوم شخص؟ شاید بنرامه هایی در آینده در پیش است ولی خوب سوم شخص باشه بد نیست
در ضمن نمیخوام قپی بیام و اینا
ولی اگر قابل بدونید وقتی داستانتون پنج فصل رو رد کرد.
من رو قابل بدونید کاور و صفحه ارایی رو من میزنم.
کارم بخواید، داستان سرلشگر(کاور اینم هست) و سلحشور آتش(کاور واس من نیست) صفحه آراییش با من بوده.
یا علی
با تشکر از شما که وقت گذاشتین و پیشگفتار رو خوندین
و در مورد دو مشکل که گفتین توی پیشگفتار نمیشه همه چیز رو توضیح داد که مثلا چطور پادشاه شد و غیره اگر کمی صبر کنید در ادامه داستان در زمانهای مناسب توضیحات داستان متوجه خواهد شد
داستان اول شخصه و حوشحال میشم در زدن کاور از شما دوست عزیز کمک بگیرم
بقیش کی میاد؟؟
با تشکر از شما بابت زمانی که گذاشتین و داستان رو خوندین
ادامه داستان رو بعد از اینکه چند فصل جلو بیفتم بعد از فصل اول شروع میکنم و طی یه زمانبندی مشخص باقی فصل ها رو هم میزارم.
وای عالی بود
عجب چیزی نوشتی.
خواهش اول و کلی اینه ک لطفا ادامش بده. شده با فاصله ی زیاد.
خب حالا من هنوز تو شوکم! :دی
از یه جهاتی آشنا بود. مثلا من تقریبا به این نتیجه رسیدم ک این پیشگفتارش خیلی نزدیک به دلتوراس!
خیلی شبیهش بود. فضاش همچون حسی بهم میداد، توی دلتورا اتحاد و از خودگذشتگی انسان، قوم ها، یه کمربند، خب اینجا یه فرد! که واقعا قشنگ بود! زین :دی چ اسمی. یادی کنیم از وان دایرکشن:24:
توی اون مجموعه بی لیاقتی یا نفهمی پادشاه، اینجا نگهبان، البته نه با این صفاتی ک گفتم. باید بقیش رو بدی ک ببینیم دلیلش چیه ک یه نگهبان قراره این کارو بکنه!
از ماجرا بگذریم. هیچی درباره ی این یارو ک داشت داستان رو میگفت نفهمیدیم. مثلا عایا خودش یه نگهبانه؟ شاید همون پسرس ک توی بیابون موند. یا رعیت عادیه؟ کنجکاوی فراوان؟ قهرمان آینده؟!
ولی از اون طلسم باستانیه خیلی خوشم اومد.
کلا حس و حال داستان های مختلفی تو داستانت کنار هم جمع شده بود:دی من اینطور حس کردم:دی
امید دیگه نه؟
امیدوارم ادامه داستانت خیلی قشنگتر بشه چیزی ک خودت بهش افتخار کنی فراوان. :دی
منتظریم ها! همون خواهش اولم! 😐
با سپاس فراوان از شما دوست گرامی که وقت گرانباتون رو گذاشتین و خوندین
خب دلتورا رو یادم نمیاد فک کنم 6 یا هفت سال پیش خونده بودم نمیدونم اما الان چیزی ازش یادم نیس :40:
اما همنطور که توی پیشگفتارم گفتم بهتون قول میدم داستان غافلگیری های زیادی داشته باشه و به هیچ وجه نمیشه اخرش رو حدس زد
انشاا... نظرات و استقبال خوب باشه هر چه زودتر شروع به فصل دهی میکنم.
با سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز
انشالله نصفه نیمه رها نمیکنید
با سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز
انشالله نصفه نیمه رها نمیکنید
تشکر از لطف شما
نصفه مطمئنم نخواهد موند.
از مقدمش که خوشم اومد. منتظرم جلوتر بره تا ببینم چی میشه.
موفق باشید
تشکر از شما منتظر فصل بعد تا اخر هفته باشید
سلام خسته نباشید
مقدمه زیبایی بود سبک زیبایی داشت خواننده رو جذب ادامه داستان می کرد
مطالب رو خوب به خواننده می رسوندی و احساسات رو خوب منتقل میکردی
تشکر از نظرتون
با تشکر از همه دوستانی که تا اینجا خوندن و منتظر فصلای بعدی هستن
توجه: برای ویراستاری و اصلاح داستان به یک ویراستار نیازمندیم (که البته صبرشم زیاد باشه وسط کار فرار نکنه!خخخخ)
ایده عالیییی!
خیلی جالب بود واقعا... چشم انتظار فصل اولم! منتها امیدوارم یه ویراستار دستی به سر و روش بکشه... :1:
مچکرم لیلا جان که اومدی خوندی متاسفانه ویراستار ندارم متاسفانه
با سلام
مقدمه رو خوندم
ایده داستانت خیلی خوبه اما نثرت خوب نیس
نیاز به ویراستاری داری
کلمات داستانت خوب کنار هم قرار نگرفتن
اما در کل بگم ایدت خوبه میتونی چیز خیلی خوبی ازش دربیاری
فقط پیشنهاد میکنمروی جزییات خوب کار کن
مچکرم دوست عزیز که لطف کردین و مقدمه رو خوندین
متاسفانه کسی رو از بچه های سایت نمیشناسم که بتونه توی ویراستاری کمکم کنه
و خودمم زیاد به اصول ویراستاری اشنایی ندارم
امید وارم دوستان لطف کنن و توی ویراستاری بهم کمک کنن
چون فصل یک رو هم نوشتم و باز نویسیش کردم الان توی بازنویسی فصل دو هستم اگه ویراستار برای کار پیدا نشه متاسفانه فصل دهی یکم عقب ممکنه بیفته
سلام امید آقا برای درخواست ویراستاری اینجا در خواست بدید .
http://btm.bookpage.ir/thread34.html
دوستان این پست اسپم نیست می خواستم به نویسنده عزیز کمک کنم .
یا علی