سلام
من سه چهار سال قبل، دو سه تایی داستان کوتاه نوشتم و سابقه داستان بلند نوشتن ندارم.
اعتماد به نفسشم ندارم!
ولی گاهی یه چیزایی تو مخت می لوله و تا نریزی شون بیرون آدم نمیشی! نه؟
اینه که این داستان رو شروعش کردم.
سرعت نوشتنمم خیلی پایینه (شاغلم و رشته اصلیم با داستان نوشتن به شدت متناقضه) درنتیجه خواهش می کنم صبور باشین. مهربونم باشید و هرچی راهنمایی به نظرتون میرسه درمورد داستان بگید .بی رحم هم باشید و حسابی تیکه پاره کنیدش تا ایراداش دربیاد. (جمع اضداد! :71:)
صمیمانه ممنون میشم.
اینم 4 صفحه از فصل اول داستان یک جای دیگر
چهار صفحه دوم 2
خیلی چاکریم. :10:
یه سوال
خلاصش رو میشه بذاری
آخر شخصا من سر خلاصه خیلی جذب میشم
داستان درمورد ارواحیه که اجسادشون زیر آب به صورت نیمه پوسیده هست و به مردم حمله و اونا رو تسخیر می کنن. کسی هم قادر به دیدنشون نیست به جز اعضای نوبحن که تعداد محدودی هستن. کم کم هم شخصیت های جدیدی به داستان اضافه میشن که اگه الان بگم بی مزه میشه داستان.
داستان ایده ی خوبی داشت و تا جایی که مغزم مرا یاری میدهد،ایده اش مشترکاتی با ایده فرینج و دوران کهن داشت.
البته نه اینکه کپی باشد،ایده ی داستان اینطور که معلوم است به قدری قوی است که خودش یه پا ایده ی مستقل به حساب میرود.
داستان از نظر ایده ی شخصیتی هم خوب بود.
شخصیت ها تنوع داشتند و مخصوصا هنک توی معرفی کوتاهش جذاب از آب در آمده بود.
ولی مشکلاتی هم بود.
پیرنگ تند و تیز:
این اشکال کاملا طبیعیه و همه میکنند،اصلا نگران نباشید،چیز عجیبی نیست و بد هم نیست،همه این اشتباهو دارند توی کار اول.
ببینید داستان خیلی سریع جلومیره،داستان اینه اونه،شخصیت ها فلان و فلان و فلان.
ببینید این مقدمه شما بود،شما میتونستید همین چهار صفحه رو به جیمز گراس اختصاص بدید و ایده رو بسط بدید و در فصل بعد شخصیت ها رو معرفی کنید.
ولی نگران نباشید
همه این اشتباهو میکنند،در واقع این اشتباه نیست.تجربه اوله و کمی هم معلومه حولید.طبیعیه،کاملا.بعد از یه مدت کاملا طبیعی میشه.
توصیف:این بیشتر یک ایراد نیست.در واقع من میگم وسیله ای برای کمال بیشتر مقدمتون.ببینید شما مقدمه نوشتید و همین که کمی هم توصیف داشتید کافیه ولی میتونستید با توصیف های بیشتر اتمسفر رو بیشتر در ذهن خواننده جا بندازید.
ولی خوب مقدمه بود و اقتضای این فصل این بود که توصیفش کم باشه.
شخصیتپردازی:
ایراد زیاید نداشتید
تنها چیزی که میتونست بهتر بشه شخصیت همسر هنک بود.جای کار داره و شما میتونید ازش شاهکار بسازید چون ایده شخصیتی پشتش جدا ناب،تازه و پر پانسیل هست
امیدوارم ناراحت نشده باشید و اگر هم شدید،مرا ببخشایید
داستان ایده ی خوبی داشت و تا جایی که مغزم مرا یاری میدهد،ایده اش مشترکاتی با ایده فرینج و دوران کهن داشت.
البته نه اینکه کپی باشد،ایده ی داستان اینطور که معلوم است به قدری قوی است که خودش یه پا ایده ی مستقل به حساب میرود.
داستان از نظر ایده ی شخصیتی هم خوب بود.
شخصیت ها تنوع داشتند و مخصوصا هنک توی معرفی کوتاهش جذاب از آب در آمده بود.
ولی مشکلاتی هم بود.
پیرنگ تند و تیز:
این اشکال کاملا طبیعیه و همه میکنند،اصلا نگران نباشید،چیز عجیبی نیست و بد هم نیست،همه این اشتباهو دارند توی کار اول.
ببینید داستان خیلی سریع جلومیره،داستان اینه اونه،شخصیت ها فلان و فلان و فلان.
ببینید این مقدمه شما بود،شما میتونستید همین چهار صفحه رو به جیمز گراس اختصاص بدید و ایده رو بسط بدید و در فصل بعد شخصیت ها رو معرفی کنید.
ولی نگران نباشید
همه این اشتباهو میکنند،در واقع این اشتباه نیست.تجربه اوله و کمی هم معلومه حولید.طبیعیه،کاملا.بعد از یه مدت کاملا طبیعی میشه.
توصیف:این بیشتر یک ایراد نیست.در واقع من میگم وسیله ای برای کمال بیشتر مقدمتون.ببینید شما مقدمه نوشتید و همین که کمی هم توصیف داشتید کافیه ولی میتونستید با توصیف های بیشتر اتمسفر رو بیشتر در ذهن خواننده جا بندازید.
ولی خوب مقدمه بود و اقتضای این فصل این بود که توصیفش کم باشه.
شخصیتپردازی:
ایراد زیاید نداشتید
تنها چیزی که میتونست بهتر بشه شخصیت همسر هنک بود.جای کار داره و شما میتونید ازش شاهکار بسازید چون ایده شخصیتی پشتش جدا ناب،تازه و پر پانسیل هست
امیدوارم ناراحت نشده باشید و اگر هم شدید،مرا ببخشایید
بسیار عالی. اصلا ناراحت نشدم دوست عزیزم.
مشکل می دونید کجاست؟ این داستان اصن مقدمه نداره. این فصل اوله. باید بیشتر می نوشتم که ارزش یک فصل رو داشته باشه (مثلا حداقل 20-30 صفحه ای می نوشتم بعد میذاشتمش تو سایت) ولی چون نوشتن تا حدود زیادی یادم رفته ترجیح دادم همین قدرشو بذارم و ایراداش زود دربیاد.
این فصل هنوز ادامه داره. هنوز صحبت های کیت و آنی رو نداریم. هنوز خود هنک وارد اجرا نشده.
منظورتون از توصیفات هنک، هری بلانشارد هست؟ چون هنوز هنک نیومده تو داستان.
"پیرنگ تند و تیز" رو نفهمیدم یعنی چی. یه کم توضیح میدین؟
فرینج منظورتون سریال فرینج هست دیگه؟ دوران کهن رو هم که داستان سمیه جون هست... فرینج رو خیلی وقت پیش دیدم. داستان اخیر با فرینج تا حدود زیادی متفاوت خواهد بود. داستان کهن سمیه جون هم که کلا یه چیز دیگست. ولی خدایی خیلی مفتخر شدم اسم اونا رو تو نقد من آوردید. :8:
والا اگه بدونید چه همه خرت و پرت درمورد این داستان تو مخ من هست شوکه میشید. از بس زیادن تنبلیم میاد بنویسمشون. :17:
خیلی خیلی ممنون بابت نقد صریح و بی پیرایه و صادقانه تون. آدم تشویق میشه بره سراغ باقی داستان...
ویرایش و پی نوشت: با این وصف، چون این مقدمه نبود و قسمتی از فصل اول بود نتیجه می گیرم که توصیفاتم خیلی خیلی کم بوده و داستان خیلی سریع جلو رفته. می خواستم خسته کننده و زیادی دخترونه نباشه ولی اگه اینجوری پیش برم سر 30 صفحه تموم میشه! :دی درنتیجه توصیفات رو بیشتر خواهم کرد. ممنون. :39:
بسیار عالی. اصلا ناراحت نشدم دوست عزیزم.
مشکل می دونید کجاست؟ این داستان اصن مقدمه نداره. این فصل اوله. باید بیشتر می نوشتم که ارزش یک فصل رو داشته باشه (مثلا حداقل 20-30 صفحه ای می نوشتم بعد میذاشتمش تو سایت) ولی چون نوشتن تا حدود زیادی یادم رفته ترجیح دادم همین قدرشو بذارم و ایراداش زود دربیاد.این فصل هنوز ادامه داره. هنوز صحبت های کیت و آنی رو نداریم. هنوز خود هنک وارد اجرا نشده.
منظورتون از توصیفات هنک، هری بلانشارد هست؟ چون هنوز هنک نیومده تو داستان.
"پیرنگ تند و تیز" رو نفهمیدم یعنی چی. یه کم توضیح میدین؟
فرینج منظورتون سریال فرینج هست دیگه؟ دوران کهن رو هم که داستان سمیه جون هست... فرینج رو خیلی وقت پیش دیدم. داستان اخیر با فرینج تا حدود زیادی متفاوت خواهد بود. داستان کهن سمیه جون هم که کلا یه چیز دیگست. ولی خدایی خیلی مفتخر شدم اسم اونا رو تو نقد من آوردید. :8:
والا اگه بدونید چه همه خرت و پرت درمورد این داستان تو مخ من هست شوکه میشید. از بس زیادن تنبلیم میاد بنویسمشون. :17:
خیلی خیلی ممنون بابت نقد صریح و بی پیرایه و صادقانه تون. آدم تشویق میشه بره سراغ باقی داستان...
ویرایش و پی نوشت: با این وصف، چون این مقدمه نبود و قسمتی از فصل اول بود نتیجه می گیرم که توصیفاتم خیلی خیلی کم بوده و داستان خیلی سریع جلو رفته. می خواستم خسته کننده و زیادی دخترونه نباشه ولی اگه اینجوری پیش برم سر 30 صفحه تموم میشه! :دی درنتیجه توصیفات رو بیشتر خواهم کرد. ممنون. :39:
سریال دوران کهن همونی بود که شبکه چهار پخش کرد،راجع به دایناسور ها و این ها بود.
ببینید پیرنگ تند و تیز یعنی اینکه همون سریع رفتید جلو.
ارزششو داشت این مقدمه که ده صفحه،پونزده صفحه و یا حتی بیست صفحه باشه.چون مقدمه قسمتیش شکل دادن به اتمسفر داستانه
ممنونم که خوشحال شدید.
خب منم با اجازتون نظرمو بگم
با موضوع پیرنگ تند و تیز که امیر جان گفت موافقم. یکم سریع و کلیشه ای بود یاد این فیلم ها افتادم که دوباره گروهو میخوتن جمع کنن شاید بهتر بود یکم وخامت اوضاع رو بیشتر شرح میدادی و یکم شخصیت هارو اروم تر وارد کن(باور کن گیج شده بودم کی به کیه:دی)
یه چیزیم زیاد تو چشم بود اونم وقتیه که همون بامزه هه به انا میگه تو 5 ساله وفاداری و انا بلافاصله قطره اشکی میاد تو چشمش
درسته که میخوای نشون بدی یه ادمی بوده که 5 ساله غیب شده یا مرده و انا دوسش داشته و اینا...ولی خیلی بیموقع و عجله ای اینو نشون دادی اخه شیر اب هم بود چند ثانیه باز کردنش وقت میبره اینکه دیگه اشکه:دی
ولی با تمام این تفاسیر خوشم اومد از همین چند صفحه. اینو قطعی دارم میگم که من حتما داستانتو پیگیری میکنم چون به نظرم میتونی خوب درش بیاری
منتظر ارایه فصلتم
موفق باشی
خب منم با اجازتون نظرمو بگم
با موضوع پیرنگ تند و تیز که امیر جان گفت موافقم. یکم سریع و کلیشه ای بود یاد این فیلم ها افتادم که دوباره گروهو میخوتن جمع کنن شاید بهتر بود یکم وخامت اوضاع رو بیشتر شرح میدادی و یکم شخصیت هارو اروم تر وارد کن(باور کن گیج شده بودم کی به کیه:دی)
یه چیزیم زیاد تو چشم بود اونم وقتیه که همون بامزه هه به انا میگه تو 5 ساله وفاداری و انا بلافاصله قطره اشکی میاد تو چشمش
درسته که میخوای نشون بدی یه ادمی بوده که 5 ساله غیب شده یا مرده و انا دوسش داشته و اینا...ولی خیلی بیموقع و عجله ای اینو نشون دادی اخه شیر اب هم بود چند ثانیه باز کردنش وقت میبره اینکه دیگه اشکه:دیولی با تمام این تفاسیر خوشم اومد از همین چند صفحه. اینو قطعی دارم میگم که من حتما داستانتو پیگیری میکنم چون به نظرم میتونی خوب درش بیاری
منتظر ارایه فصلتم
موفق باشی
من خودم ایکی ثانیه اشکم در میاد :دی
هرچند آدم جدی ای هم هستم. :48:
مرسی از نظر صادقانه ات. :53:
خب من یه چیز میدونم اونم اینکه این نویسنده گرام مدتی قلمش در غلاف بوده یه کم گرم بشه حیرت زده تون میکنه
سلام
هرچی بگم بابت تاخیرم، بهانه به حساب میاد. نه مشغولیت کاریم و نه بیماریم به هیچ عنوان دلایل کافی برای تاخیر من در اختیارم نمیذارن پس تنها می تونم عذرخواهی کنم و بازم تکرار کنم که من سرعت نوشتنم بسیار پایینه.بازم عذر میخوام.
فصل رو خوندم
نکته ای که درش به نظرم خیلی جدی می اومد، روابط خانوادگی و شخصیت پردازیی بود که به درستی و کاملی انجام شده بود، در واقع شما در این فصل با یک خانواده به مراتب واقعی رو به رو هستید، کاملا پردازش شده اند و میتوانید احساسات را درش پیدا کنید.
نکته ی خوب دیگر داستان به نظرم در این بود که با وجود پنج صفحه ای بودن داستان، نویسنده توانسته بود با یک درک درست از پیرنگ ماجراهای زیادی را درش جای بدهد که در نوبه ی خود جای تمجید دارد.
داستان ریتم خوبی هم داشت.
فقط به نظرم دو نکته کمی توی ذوق میزدند:
1-صفحه ارایی: به نظرم داستانی به این خوبی لیاقت یک صفحه آرایی خوبی را دارد. البته اگر شما بخواهید،منی میتوانم این کار را بر عهده بگیرم. البته کارم زیاد خوب نیست ولی خوب تلاشم را میکنم.
2-کمی نامفهومی: در قسمتی که هنک در کمین بود به نظرم کمی نامفوم بودشف شاید به خاطر اینکه من کمی داستان را سریع خواندم، ولی خوب من درست و حسابی نفهمیدم که چی شد یهو داستان به جلسه نوبحن پرید؟
شاید اشکال از من است.
در کل فصل خیلی خوبی بود و ارزش خواندن و وقت گذاشتن را داشت.