! سلام دوستان !:3:
داستانم با ایده های توی ذهنم استارت خوردو تایپ و ویرایشش مونده:46:
کاور داستان آمادست ... میخوام نظرتون رو راجب کاور بدونم:9:
مرسی از همگی :67:
بعد از گذشت 16 قرن
16مین نواده
از 16مین خاندان جادو
در سن 16 سالگی
به قدرت بازمانده از 16 جادوگر کهن دست میابد
تاریکی یا روشنی
انتخاب با اوست
...
اووووووووووم
خلاصه جالبی داشت و منو یاد بیست و سه انداخت.
اسم کوتاه و هوشمندانه ای هم انتخاب کردی.
تمام چیزات مردمو جذب میکنه به جز کاورت که خوب بدیش اینه که اون قسمت وسطیش خیلی خیلی خیلی کلفت و بزرگه.
اوووووم بشه یه چیز زشت به اسم کاور برات میزنم
بقیه چیزات خوبه
ولی یه چیزی یگم خواستی عمل کن
ببین اصولا اوایل برات نظر زیاد میاد
یه تیکهکمتر میشه
یه تیکه تقریبا نظری برات نمیاد
طبیعیه ناراحت میشی
ولی ادامه بده
کم کم محبوب میشی
یا علی
اووووووووووم
خلاصه جالبی داشت و منو یاد بیست و سه انداخت.
اسم کوتاه و هوشمندانه ای هم انتخاب کردی.
تمام چیزات مردمو جذب میکنه به جز کاورت که خوب بدیش اینه که اون قسمت وسطیش خیلی خیلی خیلی کلفت و بزرگه.
اوووووم بشه یه چیز زشت به اسم کاور برات میزنم
بقیه چیزات خوبه
ولی یه چیزی یگم خواستی عمل کن
ببین اصولا اوایل برات نظر زیاد میاد
یه تیکهکمتر میشه
یه تیکه تقریبا نظری برات نمیاد
طبیعیه ناراحت میشی
ولی ادامه بده
کم کم محبوب میشی
یا علی
خیلی خیلی ممنون که نظر دادی هم شما هم بقیه دوستان
راجبه کاورم باید بگم خیلی خوشحال میشم (خودمم اون وسطشو نظرم روش بود که کوچیکش کنم ولی حسش نبود :67:)
محبوبیتم زیاد برام مهم نی ... این اواخر وقتی فانتزیایه ایرانیارو میخوندم دیگه برام خیلی تکراری شده بود !(نمونشم اینکه نصف داستانا کارکتر اصلی بدنش در اختیار یه موجود اهریمنیم هست) دنباله اینم که یه چیزه جدید معرفی کنم !
اگر این، همون چیزی باشه که فکرشو میکنم (چند روزه ایدش به ذهنم رسیده)
دل به دل راه داره:41:بهتر نبود متن رو تغییر میدادی؟ شباهت زیادی با سفیر کبیر داره
والا فکر نکنم زیاد شبیه باشه ها ، حالا اگه بقیه دوستانم نظرشون این باشه حتما یه دستی توش میبرم :3:
این مقدمه منو کنجکاو کرد
برام جای سوال بود چرا 16 من فکر میکردم که 1.3.7.13اعدادی باشن که جادویی باشن؟؟
و این که امید وارم زود فصل بدی و مثل بعضی از دوستان بین فصل هایت 1 ماه و خورده ای وقفه نیوفته (مدیونید اگر فکرکنید منظورم هرمیت یا مرتضی جان هستش:دی
وخواهشن زود تر فصل 1 رو بده
این مقدمه منو کنجکاو کرد
برام جای سوال بود چرا 16 من فکر میکردم که 1.3.7.13اعدادی باشن که جادویی باشن؟؟
و این که امید وارم زود فصل بدی و مثل بعضی از دوستان بین فصل هایت 1 ماه و خورده ای وقفه نیوفته (مدیونید اگر فکرکنید منظورم هرمیت یا مرتضی جان هستش:دی
وخواهشن زود تر فصل 1 رو بده
اول مرسی که نظر دادیو انتقادت از منو بقیه دوستانو ببه این شیوه بیان کردی
در دفاع از خودم باید بگم که دوست دارم اول داستان به یه جایی برسه بعد فصل دهیو شرع کنم که دیگه وسطش قطع نشه و حق خواننده ها ضایع نشه
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه سوال،تا ته ادامه میدهید؟
حتما؟
دقیقا به همین علت فصل دهیو شروع نکردم ... که ببینم تموم میشه یا نه
همونطور که گفتم 4 فصل نوشته بودم اما بخاطر یه مسایلی مجبور شدم دوباره بنویسم
کاور خوبه بد نیست .
بهتر نبود بنویسی روشنایی ؟ نوشتی روشنی یکم چیزه
مقدمه بد نیست
خوبه
به نظر میاد داستان قوی باشه
یکم یاد سفیر کبیر و یه داستان دیگه افتادم .
امیدوارم از جادویی که رولینگ تعریف کرد استفاده نکرده باشی و یه چیزی باشه که خودت ساختی
موفق باشی
والا فکر نکنم زیاد شبیه باشه ها ، حالا اگه بقیه دوستانم نظرشون این باشه حتما یه دستی توش میبرم :3:
هستا :106:
جدای از "16 مین نواده" ، قسمت "جادوگران کهن" هم یاداورش هست.
داستان الهام گرفته از سفیر کبیر هست؟
هستا :106:
جدای از "16 مین نواده" ، قسمت "جادوگران کهن" هم یاداورش هست.
داستان الهام گرفته از سفیر کبیر هست؟
16 مین نواده ارتباطش با سفیر کبیر چیه ، میتونی توضیح بدی ؟!
جادوگران کهن هم منظورم جادوگران زمان خییلی قدیم با قدرت خیلی بالاست
راجب اون قسمت الهام گرفتنم باید بگم که شاید توی نوشتن ، یه مقداری داستان سینا هم توی فکرم بوده پس نمیتونم بگم بی تاثیر بوده
16 مین نواده ارتباطش با سفیر کبیر چیه ، میتونی توضیح بدی ؟!
جادوگران کهن هم منظورم جادوگران زمان خییلی قدیم با قدرت خیلی بالاستراجب اون قسمت الهام گرفتنم باید بگم که شاید توی نوشتن ، یه مقداری داستان سینا هم توی فکرم بوده پس نمیتونم بگم بی تاثیر بوده
یادآوره پیشگوییه نمیدونم چندمین پسر از چندمین نسل هست، یا یچیزی تو همین مایه ها ( متن دقیق یادم نیست )
درباره جادوگران کهن هم دقیقا با تعریف جادوگران کهن سفیر کبیر یکی هست دیگه :دی
انتخاب تاریکی و روشنایی هم چون در کنار دو متن بالا اومده (حداقل برای من) یادآوره داستان پایانِ ممکن برای سفیر کبیر هست.
این همه شباهت در چند خط پیشگفتار:106:
شاید زیادی حساس هستم ولی چون چندتایی داستان الهام گرفته (شاید بشه گفت کپی) از سفیر کبیر خوندم که گیرایی نداشتن، امیدوارم داستانت با بقیه متفاوت باشه.
به هر حال آش دست شماست و هر جور بپزیش نوش میکنیم :دی
-----------
ویرایش:
+16 چرا؟
قراره داستان خیلی بوق دار باشه؟ :105:
یادآوره پیشگوییه نمیدونم چندمین پسر از چندمین نسل هست، یا یچیزی تو همین مایه ها ( متن دقیق یادم نیست )
درباره جادوگران کهن هم دقیقا با تعریف جادوگران کهن سفیر کبیر یکی هست دیگه :دی
انتخاب تاریکی و روشنایی هم چون در کنار دو متن بالا اومده (حداقل برای من) یادآوره داستان پایانِ ممکن برای سفیر کبیر هست.
این همه شباهت در چند خط پیشگفتار:106:شاید زیادی حساس هستم ولی چون چندتایی داستان الهام گرفته (شاید بشه گفت کپی) از سفیر کبیر خوندم که گیرایی نداشتن، امیدوارم داستانت با بقیه متفاوت باشه.
به هر حال آش دست شماست و هر جور بپزیش نوش میکنیم :دی
-----------
ویرایش:
+16 چرا؟
قراره داستان خیلی بوق دار باشه؟ :105:
چون سینا توی داستان از لفظ "جادوگران کهن" استفاده کرده حالا هرکی استفاده کنه کپی میشه ؟!
مطلبی هم که راجب تاریکی یا روشنایی اومده به این علت هست که کارکتر اصلی (اسمشو نمیگم فعلا :دی) معلوم نیس طرف سیاهیه یا سفیدی !
در آخر بگم که اون "16+" نیست ... شانزده | 16 ، + (بعلاوه) کاور هست که فصل 1 بیاد میشه شانزده | 16 + فصل 1
اما در کل داستان بدون صحنه های احساسی که داستان نیس :69:
خیلی خیلی ممنون که نظر دادی هم شما هم بقیه دوستانراجبه کاورم باید بگم خیلی خوشحال میشم (خودمم اون وسطشو نظرم روش بود که کوچیکش کنم ولی حسش نبود :67:)
محبوبیتم زیاد برام مهم نی ... این اواخر وقتی فانتزیایه ایرانیارو میخوندم دیگه برام خیلی تکراری شده بود !(نمونشم اینکه نصف داستانا کارکتر اصلی بدنش در اختیار یه موجود اهریمنیم هست) دنباله اینم که یه چیزه جدید معرفی کنم !
اول از همه تبریک میگم بخاطر شروع به نوشتن داستانت
در مورد کاور باید بگم خیلی سادست ولی خب اگه اون درخته یه چیز خاصی باشه تو داستان قابل قبوله
پیشگوییه هم خیلی شبیه سفیر کبیره ولی خب باید دید توی داستان چیو در میاری
در مورد چیزی که درباره فانتزیای ایران گفتی. به نظر من چیزی که خیلی خز تر شده روابط فامیلی و خونی هست. یعنی طرف چون یکی از اقوام(بچه. نوه. پدر. پسر خاله و...)فلانیه یه سری قدرت های خفن گیرش میاد
البته بازم به قلم بستگی داره. مثلا سفیر کبیر دقیقا نمونه بارز انتقاد منه ولی من شدیدا دوسش دارم. خوب تونسته بود از عهدش بر بیاد. امیدوارم داستان توهم به همین خوبی باشه.
توی داستان های فانتزی اکثرا شخصیت اول یه چیزی داره که بهش قدرت بده حالا یه چیزی تو بدنشه(مثلا سفیر کبیر) یا یه چیزی دستشه(فورست مورن برای آرتاس یا شمشیر حقیقت برای ریچارد) یا یه موجود زنده اساطیری قوی کمکش میکنه(مثل اراگون که سفیرا رو داشت) کلا این به نظر من عادیه
بدلیل اینکه از نویسنده خبری نشد تاپیک بسته میشود. هر زمان که نویسنده قصد ادامه ی داستان رو داشتن به یکی از مدیران خبر بدن تا تاپیک رو باز کنه.