Header Background day #08
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

فلسفه پدید آمدن اسطوره ها

1 ارسال‌
1 کاربران
6 Reactions
1,859 نمایش‌
wizard girl
(@wizard-girl)
Noble Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 607
شروع کننده موضوع  

فلسفهٔ دوران باستان
اشکال ابتداییِ تفکر فلسفی برای نخستین بار در دوران باستان در جامعهٔ برده‌داری پدید آمد. فلسفهٔ باستان ویژگی‌های بارزی دارد که بعدها در فلسفهٔ مدرنِ غرب بروز می‌کند. در دوران باستان فلسفه بر علم متکی نبود و نارس بود؛ زیرا که بر همان سطح رشدی که جامعه به آن رسیده بود و بر شناسایی‌های سطحی و ابتدایی آن دوران تکیه داشت و بنابر این نمی‌توانست علمی باشد. پیش از فلسفه، ادیان مختلفی بودند که به تمام پرسش‌های مردم جواب می‌دادند. این پاسخها و توضیحات دینی سینه به سینه و نسل به نسل انتقال و جریان می‌یافت. انسان صبحدم تاریخ سعی می‌کند با اسطوره به مسئله زندگی، مسئله تقدیر، مسئله گذشته و آینده اش پاسخ دهد. اسطوره در اصل داستانی درباره خدایان است و توضیح می‌دهد که چرا زندگی به این شکلی است که هست. و موضوع اساسی همه اساطیر نبرد میان نیروهای نیک با نیروهای بد است. در طی هزاران سال توضیحات اسطوره‌ای در تار و پود پرسش‌های فلسفی ریشه دوانده بود. فلاسفه یونانی می‌خواستند ثابت کنند که این توضیحات معتبر نیستند و انسان نمی‌تواند به آنها اعتماد داشته باشد.
دانشمندان اغلب اسطوره را به عنوان کوشش هائی ابتدائی برای توضیح پدیده‌های طبیعت و کوتاه سخن، به عنوان یک دانش بدوی تلقی می‌کنند. فیلسوفان و الهیون گرایش دارند که اسطوره را یک فلسفه یا دین بدوی بدانند. مورخین و کسانی که نگرش تاریخی دارند داستانهای اسطوره‌ای را رسوباتِ وقایع تاریخی نیمه فراموش شده‌ای می‌دانند که به این صورت در ذهن یک قوم باقی‌مانده‌است. انسان شناسان و جامعه شناسان معتقدند که اسطوره تغییراتی را که در ساختار اجتماعی رخ داده‌است توصیف می‌کنند. در نظر هنرمندان و شاعران، اسطوره گنجینه‌ای از تصاویر ذهنی است که باید در هنر و کار خود به کار گیرند.
برای اینکه بتوان نظریات نخستین فلاسفه را درک کرد، باید مفهوم تصور اسطوره‌ای از جهان دریابیم. در گذشته‌ها باور بر این بود که زمین بر بالای شاخ گاو و گاو بر پشت ماهی و ماهی در آب قرار دارد. علت زمین لرزه اینست که گاو، زمین را از یک شاخ به شاخ دیگر خود می‌گذارد. داستان‌های اسطوره‌ای، پیش از تردید و انتقاد فلاسفه در تمامی دنیا وجود داشته‌است. حتی در یونان نیز قبل از این که نخستین فلاسفه ظهور کنند، تصویری اسطوره‌ای از جهان وجود داشته‌است. در طول قرن‌های متمادی، داستان خدایان از نسلی به نسل بعد انتقال یافته بود. این خدایان را در یونان زئوس، آپولون، هرا، آتنه، دیدنوسوس، آسکلپیوس، هرکول و هفیستوس می‌نامیدند.

حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد هومر و هسیود بخش اعظم گنجینه اساطیری یونان را نقل کردند. این کار موقعیت جدیدی به وجود آورد. ثبت داستان‌های اساطیری باعث شد تا بحث در باره آنها آغاز شود. نخستین فیلسوفان یونانی، از خدایانی که هومر معرفی کرده بود، انتقاد کردند، زیرا این خدایان بیش از حد شبیه به آدمیان بودند. واقعآ هم آن خدایان مانند ما خود خواه و غیر قابل اعتماد بودند. برای اولین بار در تاریخ بشر گفته شد که شاید این اسطوره‌ها چیزی جز تصورات آدمیان نباشد.

فلسفه شکل جدیدی از تفکر است، برای کشف حقیقت که در یونان حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد آغاز شد. نمونه‌ای از این گونه انتقادها نسبت به اساطیر را می‌توان در آثار کسنوفان دید. او که حدود سال ۵۷۰ پیش از میلاد متولد شده بود معتقد بود که انسان خدایان خود را با الگو گرفتن ازخود آفریده‌است:

«آنها می‌میرند، زاده می‌شوند، لباس می‌پوشند، حرف می‌زنند و قیافه‌ای شبیه به آدمیان دارند… حبشی‌ها خدایان خود را سیاهپوست با بینی پهن تصور می‌کنند، مردم تراکیا خدایانشان را چشم آبی وسرخ موی می‌دانند... اگر گاو، اسب و شیر دست می‌داشتند و می‌توانستند نقاشی کنند و مانند مردمان کار انجام دهند، اسب خدایانشان را شبیه به اسب و گاو شبیه گاو می‌کشیدند و پیکر آنان را همانند شکلی که خود دارند می‌ساختند.»

یونانیان در این ایام حکومت‌های متعددی در یونان و مستعمرات خود در جنوب ایتالیا و آسیای صغیر به وجود آوردند. در این حکومت‌ها کارهای شاق بر عهده برده‌ها بود و بقیه مردم که آزاد بودند به سیاست یا فرهنگ می‌پرداختند. تحت این شرایط زندگی، اندیشه آدمی جهشی یافت؛ به این معنی که هر فرد می‌توانست برای خود این سوال را مطرح کند که جامعه چگونه باید سازمان یابد. از این طریق، افراد می‌توانستند بدون آن که به اسطوره‌ها متوسل شوند، سوالات فلسفی مطرح کنند. در آن ایام روش تفکر اساطیری به تفکری مبدل شد که بر پایه عقل و تجربه قرار داشت. هدف نخستین فیلسوفان یونانی این بود که برای آنچه را در طبیعت روی می‌داد، توضیحی طبیعی بیابند.
منبع : ویکی پدیا


اسطوره نقل‌کننده سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعه‌ای‌ست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده ‌است. به بیان دیگر: اسطوره حکایت می‌کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجسته موجوداتفراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزیی از آن پا به عرصه وجود نهاده ‌است. بنابراین، اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی می‌گوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کرده ‌است. اسطوره فقط از چیزی که به راستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن می‌گوید. شخصیت‌های اسطوره موجودات فراطبیعی‌اند و تنها به دلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام داده‌اند، شهرت دارند. اسطوره، روایتگر تاریخ مقدس است یعنی رویدادی ازلی که در آغاز زمان، در عهد ازل اتفاق افتاده است. لیکن روایت تاریخ مقدس مساوی با آشکار شدن یک راز است. اينها نقل‌قولي است از ميرچا الياده؛ از زمره نامدارترين اسطوره‌شناسان قرن بيستم. زادة آغاز قرن و درگذشتة اواخر آن (1986 ـ 1907). انديشمندي كه پاي تأويل و بررسي نمادها (به ويژه اسطوره‌ها) را به عرصة دين‌پژوهي و مطالعات آئيني باز كرد.در طول تاریخ این پرسش اساسی ذهن بشر را به خود مشغول کرده که چرا و چگونه مخلوقاتی افسانه‌ای یا تاریخی، نقش اسطوره را به خود گرفته‌اند و تا امروز هم مورد توجه و علاقه انسان‌ها قرار دارند؟ با نگاهی به آثار و نوشته‌های الیاده در زمینه ساختار و کارکرد اساطیر در طول دوره‌های مختلف تاریخی می‌توان به این نکته مهم دست یافت که اسطوره، چه به صورتی که در جوامع کهن وجود داشته و چه در شكلي كه امروزه حیات دارد، تاریخی از موجودات مافوق طبیعی را تشکیل می‌دهد که دارای دو جنبه و مشخصه واقعی و قدسی می‌باشند كه می‌توان آنها را نمونه‌هایی از اعمال متفکرانه انسانی به شمار آورد؛ نمونه‌هايي که حکایت از بنیان‌های اساسی رفتار و اعمال انسانی در طول حیات تاریخی بشر دارند. آنچه در این میان همیشه جاويدان مانده معرفتی آئینی است که از راه نقل اسطوره در گذر زمان‌های متمادی و همچنین پویایی رسوم آئینی، که اسطوره مؤلفه اصلی آن است، حاصل مي‌شود. الیاده معتقد است که انسان روزگار مدرن افزون بر ويژگي علم، صاحب مؤلفة دیگری (اسطوره) نيز است و از این‌رو معتقد است که این مؤلفه با علم سر سازگاری دارد.از نگاه او اسطوره همواره داستانی در دل خود دارد که سوژه آن قادر به انجام امور خارق‌العاده‌ای است. اين توانايي به گونه‌ای است که او را به موجودی ابرانسانی مبدل می‌کند. اسطوره‌ها در حد توصیف این هستند که چگونه در زمان‌های کهن که همانا زمان‌های قدسی به شمار می‌آیند، خدا یا موجودی به مثابه خدایان موجب ايجاد پدیده‌ای مي‌شدند که تا حال نيز پایدار باقی مانده است. او تصریح می‌کند که «ما اسطوره را بدین معنی که معمول‌ترین معنی در زبان جاری است فهم و مراد نمی‌کنیم. دقیق‌تر بگوییم مرحله فکری و ذهنی یا لحظه تاریخی که در آن مرحله و لحظه اسطوره تبدیل به fiction (خیالبافی شاعرانه و ادبیات داستانی) شده است، مورد توجه و علاقه‌مندی ما نیست. تحقیق ما در وهله اول مربوط به جوامعی است که در آنها اسطوره زنده است یا تا این اواخر چنین بوده است»(الیاده 1386). او به نوعی معتقد است که با بازخوانی اسطوره، فرد دست به سفري جادويي و شگرف در بستر زمان و به سوي زمان ازلي مي‌زند، بدين معنا كه همگام با اسطوره به آغاز زمان افکنده می‌شود، با اسطوره هم‌زمان شده، با خدایان متحد گشته و در نهايت در خلال این برخورد با خداوند به نوعی تجربه دینی دست مي‌يابد: «بازآفرینی زبان مقدس آغازین برابر با همزمان شدن با خدایان و به طریق اولی، زیستن در حضور آنان است. حتی اگر حضور آنان به این معنا که همواره مشهود نیست رازآمیز جلوه کند، معنایی که می‌توان از تجربه مکان مقدس و زمان مقدس استنتاج کرد اشتیاق به بازسازی و صنعت آغازین است ـ موقعیتی که در آن خدایان و نیاکان اساطیری حضور داشتند؛ یعنی درگیر آفرینش جهان یا سامان دادن به آن یا نشان دادن معانی تمدن به انسان بودند. این وضعیت آغازین، امری تاریخی و از لحاظ تقویمی محاسبه‌شدنی نیست. آنچه مهم است سابقه ازلی اساطیری یعنی زمان مبدأ و آن چیزی است که در آغاز و در اصل رخ داده بوده است» (الیاده 1388).آنچه الیاده در پی بیان آن بود همان بیان تجربه ای مهم از خلال برخورد فرد يا ملاقات با امر مقدس (یا به تعبیری امر الهی) بود. او معتقد بود اساطیر قادر به انجام اموری هستند که علم قادر به انجام و به ثمر رساندن آنها نيست. به نوعی کارکرد اسطوره‌ها در طول زمان‌های متمادی تغییر نکرده بلکه اسطوره در دنیای مدرن همان کارکردی را داراست که در دوران پیش از خود داشته است. او بیان می‌کند که «می‌توان کتابی کامل در باب اسطوره‌های انسان نوین نوشت یعنی درباره اسطوره‌هایی که در بازی‌هایی که او از آنها لذت می‌برد یا کتاب‌هایی که می‌خواند به طور پوشیده وجود دارند. سینما، این کارخانه رویاسازی، مایه‌های اساطیری بی‌شماری اخذ کرده است و به کار می‌گیرد؛ شخصیت‌هایی مثالی (دوشیزه، قهرمان، منظره‌های بهشتی، دوزخ و غیر آن) حتی خواندن، نقش و کارکردی اساطیری دارد. نه تنها به این دلیل که جای قرائت اسطوره‌ها در جوامع کهن و در ادبیات شفاهی که هنوز در جوامع روستایی اروپا زنده‌اند می‌گیرد بلکه به این دلیل که با خواندن انسان نوین در نیل به گریز از زمان توفیق می‌یابد که با خروج از زمان که با کمک اسطوره‌ها حاصل می‌شود قابل مقایسه است. صرف‌نظر از اینکه آیا انسان امروزی با خواندن داستان پلیسی وقت‌کشی می‌کند و به جهانی بیگانه و زودگذر آن‌گونه که هر داستانی نمایشگر آن است گام می‌نهد یا نه، خواندن او را از زمان شخصی فراتر می‌برد او را به عالم دیگری می‌کشاند و در تاریخ دیگر ساکن می‌گرداند» (الیاده 1388).
از نگاه او زیستن با اسطوره به نوعی تجربه‌ای است شگرف و معنی‌دارکه در زمان حال برای فرد اتفاق می‌افتد و فرد را از دنیایی که در آن زیست می‌کند جدا ساخته و وارد جهانی می‌کند که در آن موجودات فوق‌طبیعی زندگی می‌کنند. با ورود فرد به این دنیا اسطوره‌ها تجدید شده و حیات خود را از سر می‌گیرند. می‌توان گفت فرد خود را با اسطوره هم‌زمان کرده و به دنبال آن اسطوره نیز برای شخص تجسم و حضور پیدا می‌کند.شاید به همین خاطر است که در طول تاریخ تمامی تمدن‌های کهن بشری همواره شاهد انسان‌ها یا ابرانسان‌هایی هستیم که برای مردمان نمادی از چیزها و قدرتی هستند که آنها در آرزوی داشتن آن به سر می‌برند.
منبع : http://new-philosophy.ir/?p=350



   
reza379, ida7lee2, sina.m and 3 people reacted
نقل‌قول
اشتراک: