سلام!!
این یه داستان نسبتاً کوتاهه که خودم نوشتم و می خواستم به یکی از دوستان خوبم که توی بوک پیج هم هست تقدیمش کنم. متاسفانه نیاز به ویرایش شدید داره. اما حال و هوای داستان طوریه که می تونید با نقش اول داستان همذات پنداری کنید. از اونجایی که انجمن به زودی بسته می شه، ترجیح دادم داستانم رو این جا بذارم تا نظرات و انتقاداتون رو بشنوم. تا الان فقط سه نفر این داستان رو خوندن و نظرشون رو بهم گفتن. که یکی شون هم همون دوستی بوده که داستان رو براش نوشتم. فکر کنم خیلی هاتون بشناسینش: هلن پراسپرو
خب، دیگه صحبت کردن بسه. لطفا داستان رو بخونید و نظراتتون رو بگید. شدیدا به کمک نیاز دارم تا بتونم ویرایشش کنم و یه داستان خوب از خودم به جا بذارم.:1:
واقعا خیلی خوب بود.
بذار از نکات منفی شروع کنیم، چون یعنی خیلی زیاد طول نمی کشه و میشه به سرعت به سراغ نکات مثبت بی شمار این داستان رفت!
همونطور که خودت گفتی، اگه یه مقدار ویرایش می شد و شاید یه دور بازنویسی می شد خیلی بهتر می شد. همچنین شاید می شد گفت که پتانسیل این داستان از یه داستان کوتاه خیلی بیشتره و کمی حیفه که یه اثر بلند نشد. البته در حال زدن توی سر داستان های کوتاه نیستم، فقط حس می کنم به شخصه دوست داشتم نسخه ی بلند این داستان رو بخونم. چون سرشار از ایده های خوب و فضای زیبا بود.
می رسیم به نکات مثبت. اول از همه: توصیفات. توصیفات بسیار خوبی داشتی. نه خیلی زیاد، نه خیلی کم، کاملا به اندازه. قلم روون و نثر شکیل و توصیفات زیبات باعث شد خواننده بدون توجه به داستانی که بیان میشه کاملا ازش لذت ببره. پس این که داستان خوبی هم داشت باعث شد دو برابر خوب بشه.
فضاسازی. این هم عالی.
شخصیت پردازی، کاملا خوب. از شخصیت های کلیشه ای دوری شده بود. از دیالوگ های کلیشه ای دوری شده بود. همونطور که توی خود داستان گفته شد، یه سری موضوع عادی و حتی کلیشه ای با نگاهی جدید پرداخته شده بود و نتیجه کاملا عالی شده بود. نقش و سن هر شخصیت کاملا متناسب بود، و مثل خیلی های دیگه از کودکانی با رفتار بزرگسال دوری کرده بودید و این خودش یه نکته ی خیلی مثبته. شخصیت سازی قوی!
تا حدی یه اثر آموزشی هم بود، نه؟:) به نظرم خوبه اگه نویسنده های جوان دیگه به حرف های مادربزرگ این قصه توجه کنن.
نمی دونم نویسنده ی این داستان کی هست و چند سالشه، اما می تونم بگم شیوه ی نگارش کاملا بالغانه بود. به هیچ عنوان نوشته دچار سردرگمی نبود، یعنی چیزی که توی آثار خیلی از نویسنده های بزرگسال امروزی شاهدش هستیم.
بهتون تبریک می گم و خواهش می کنم باز هم بنویسید.:8:
سلام^_^
نظرتون رو خوندم و خیلی خوشحال شدم. چند وقتی بود که از نوشتن اجتناب می کردم، اما با دیدن نظر خوب و الهام بخشتون دوباره انرژی و شوق نوشتن بهم برگشت.:1:
راستش من خودمم حس میکردم شخصیت ها و دیالوگ هاشون خوب از آب درامدن، اما آخرش داستان دچار یه سرازیری شد. من انتظار داشتم مل آخر سر به یه نتیجه ی خوب و اساسی درمورد داستان نویسی برسه. اما هیچ اتفاقی نیفتاد. این ناتوانی من رو توی نوشتن می رسونه. با عرض پوزش. :دی
گفتید داستان بلند رو ترجیح می دین؟ من خیلی وقت پیش پنج فصل از رمان بلندم با عنوان(خاطرات تاج شکسته) رو توی سایت گذاشتم. و زیاد ازش استقبال نشد. از نظر خودمم واقعا ایده پردازیش کم بود و باید روی نثرش خیلی پیشتر کار می شد. به همین علت تصمیم گرفتم تغییرش بدم و درستش کنم.
اما یه دلیل دیگه هم واسه ادامه ندادنش اینه که من الان هفده سالم هست و سال آینده کنکور دارم. اما از چند سال پیش تا حالا این قدر برای نویسنده شدن خون دل خوردم که اصلا و ابدا امکان نداره کنار بذارمش. پس، ممکنه تا بعد کنکور دیگه اثری روی سایت نذارم. اما تاکید میکنم:
من از اون آدم هایی نیستم که شوقشون به نویسندگی یه هیجان زودگذر باشه، بلکه من تماما عاشق نوشتن هستم و هدفمم نویسنده شدنه. و این هایی که توی نت میذارم نتیجه ی تمریناتمه و طبیعیه که پر از عیب و ایراد و باشه.
خوشحال میشم اگه فرصت کردین وقت بذارید و خاطرات تاج شکسته رو هم بخونید.
ممنون:shy:
- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
یه مقدار از نقدهای بقیه رو خوندم، در واقع با این که «مادربزرگ زیاد نصیحت می کرد» موافق نیستم. چون فرد مورد نظر توی موضوع به خصوصی مشکل داشت، و مادربزرگ در اون موضوع به خصوص تجربیاتی داشت. مدل نصیحت و توضیحات کاملا به جا بود.
خب هرکس یه نظری داره دیگه. :دی
اما زیاد اون چیزی نشد که میخواستم. چون خودمم با نویسندگی مشکل دارم و نتونستم پایان خوب و مناسبی رو براش رقم بزنم. حداقل.. دقیقا اون چیزی که باید بشه، نشد.
سلام^_^
نظرتون رو خوندم و خیلی خوشحال شدم. چند وقتی بود که از نوشتن اجتناب می کردم، اما با دیدن نظر خوب و الهام بخشتون دوباره انرژی و شوق نوشتن بهم برگشت.:1:
راستش من خودمم حس میکردم شخصیت ها و دیالوگ هاشون خوب از آب درامدن، اما آخرش داستان دچار یه سرازیری شد. من انتظار داشتم مل آخر سر به یه نتیجه ی خوب و اساسی درمورد داستان نویسی برسه. اما هیچ اتفاقی نیفتاد. این ناتوانی من رو توی نوشتن می رسونه. با عرض پوزش. :دی
گفتید داستان بلند رو ترجیح می دین؟ من خیلی وقت پیش پنج فصل از رمان بلندم با عنوان(خاطرات تاج شکسته) رو توی سایت گذاشتم. و زیاد ازش استقبال نشد. از نظر خودمم واقعا ایده پردازیش کم بود و باید روی نثرش خیلی پیشتر کار می شد. به همین علت تصمیم گرفتم تغییرش بدم و درستش کنم.
اما یه دلیل دیگه هم واسه ادامه ندادنش اینه که من الان هفده سالم هست و سال آینده کنکور دارم. اما از چند سال پیش تا حالا این قدر برای نویسنده شدن خون دل خوردم که اصلا و ابدا امکان نداره کنار بذارمش. پس، ممکنه تا بعد کنکور دیگه اثری روی سایت نذارم. اما تاکید میکنم:
من از اون آدم هایی نیستم که شوقشون به نویسندگی یه هیجان زودگذر باشه، بلکه من تماما عاشق نوشتن هستم و هدفمم نویسنده شدنه. و این هایی که توی نت میذارم نتیجه ی تمریناتمه و طبیعیه که پر از عیب و ایراد و باشه.
خوشحال میشم اگه فرصت کردین وقت بذارید و خاطرات تاج شکسته رو هم بخونید.
ممنون:shy:- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -
خیلی خوشحالم بابت نتیجه ی نقدم!
بله قبول دارم، پایانش می تونست بهتر باشه. ولی دلیل این که خوب نشد «عدم توانایی در نوشتن» شما رو نشون نمیده. عدم تجربه رو نشون می ده. شک نکنید، بدون ذره ای تردید، با نوشتن بیشتر و بیشتر روز به روز بهتر و بهتر می شید^_^
و نه داستان بلند رو ترجیح نمیدم، حس می کردم ایده ی این داستان مناسب برای یک داستان بلنده. وگرنه از نظرم یه داستان خوب با شروع و پایان عالی مهمه، کوتاه و بلند بودنش مهم نیست.
موفق باشید^_^
خیلی خوشحالم بابت نتیجه ی نقدم!
بله قبول دارم، پایانش می تونست بهتر باشه. ولی دلیل این که خوب نشد «عدم توانایی در نوشتن» شما رو نشون نمیده. عدم تجربه رو نشون می ده. شک نکنید، بدون ذره ای تردید، با نوشتن بیشتر و بیشتر روز به روز بهتر و بهتر می شید^_^
و نه داستان بلند رو ترجیح نمیدم، حس می کردم ایده ی این داستان مناسب برای یک داستان بلنده. وگرنه از نظرم یه داستان خوب با شروع و پایان عالی مهمه، کوتاه و بلند بودنش مهم نیست.
موفق باشید^_^
بله دقیقا! هنوز راه زیادی دارم تا بتونم یه داستان خوب بنویسم. ولی اگه خود آدم بخواد هیچ چیز غیرممکن نیست^__^
خیلی ممنون و شما هم همینطور:1: