درود بر دوستان گرامی .
در پی نوشتن کتابی جدید با نام تاس بریز در مجموعه ی شب جادو هستم .
یکی دو فصل از این کتاب رو نوشتم و به یه ویراستار نیاز دارم . اگه خواستین کمک کنید بگین .
از همه ی دوستان منتقد ممنون میشم بعد از فصل دهی نظرشون رو بگن و بنقدن کتاب رو .
این هم از جلدش ، خودم ساختم دیگه اگه بد شده ببخشید .
مقدمه :
شاید هرکسی از شنیدن داستان من نترسد اما داستان من واقعاً ترسناک است .
زجر و مصیبت هایی که من در آن دوران پر از ترس و دلهره کشیده ام را هیچ کس تجربه نکرده است !
منظورم همان دورانی است که زیر شکنجه ی آن هیولا های پست فطرت دست و پا میزدم و از شدت سختی آرزوی مرگ میکردم ، اما در آخرین لحظاتِ نا امیدی با خودم میگفتم :
« تو نباید این قدر فجیع بمیری ! » و دوباره حماسه می آفریدم .
بار ها شکست خوردم و دوباره تلاش کردم اما هیچ وقت تسلیم نشدم و دوباره پیش رفتم . شاید از گوش دادن به داستان من با خودتان بگویید که چه سختی های درد آوری را
تحمل کرده ولی این سختی ها و افت و خیز ها حتی چندین برابر توصیف شما از ترسناک بودن اتفاقاتی که برای من رخ داده است هم ترسناک تر است .
همه ی این اتفاقات از زمانی شروع شد که خانواده ی من به حومه ی جنگلی وسیع ، واقع در کشور شیلی نقل مکان کردند .
جایی که کابوس های من شروع شد ، جایی که وحشت از کشته شدن توسط هشت هیولای عظیم ، هنگامی که چهره ی من بار ها تعویض میشد ، چندین بار مرا از پا در آورد و
فرآیندی رخ داد که مو بر تنم سیخ شد . یک روح در هشت جسم ...
**************************************************
پی نوشت : ویرایش نکردم مقدمشو اشکالی داشت بگید و ببخشید ! :دی
مرسی
مقدمهی جالبی داشت ولی جمله بندی خوبی نه......مثلا اون تیکه نوشته بودی تو نباید اینقدر فجیح بمیری و دوباره حماسه میافریدم.......این جمله اشتباهه بهتر بود میگفتی باید دوباره حماسه خلق میکردم....یا اخرش هشت جسم در یک روح غلطه.....روح وارد جسم میشه نه برعکس بهتر بود میگفتی یک روح در هشت جسم....
اگه یه بار ویرایشش کنی بهتر میشه.
امير
امير
امير
سال هاي غريبانه ات چه گونه گذشت وقتي كه در حال نوشتن اين كتاب پر مفهوم بودي....
اشك از چشمانت چه گونه ريخت هنگامي كه اين كتاب را به پايان رساندي....
لبخند بر روي لبان خوانندگان چگونه نشست هنگامي كه كتاب را مي خواندند
ترس چه گونه وجود آن خواننده ي بيچاره ي بد بخت را فرا گرفت از خواندن كتاب تو....
دكلمه اي از خودم و در كل موفق باشيد
موقع نوشتن دقت كن يا ادبي مي نويسي، يا خودموني! اينو تو كل متن رعايت كني، نصف مشكلات ويرايش حله! موفق باشي!
سلام من تاحالا ویراستاری نکردم.ولی دلم می خواد شروع کنم.
اگه موافق باشید....
درضن بهتر میشد که اولش مینوشتی درباره ژانرش
یعنی یه توضیحات تکمیلی مثل تعداد جلدش و ......
مقدمه جالبی داشت،همینطور که خودت نوشته بودی،ویرایش نشده بود.
ادامه بده،موفق باشی.
امیر عزیز این داستان بلندات فصل دهیشون چی شد؟ لطفا رسیدگی کن ممنون :65:
امیر عزیز این داستان بلندت فصل دهیش چی شد لطفا رسیدگی کن ممنون :65:
سلام .
به امیرحسین هم گفتم فردا پس فردا همشون رو آپدیت میکنم .
یه چند تا پیشنهاد، وقتی نوشتی حداقل یه مدت زمان بذار بگذره و بعد نوشته خودت رو دوباره بخون. من بعضی اوقات یک ماه فاصل میندازم بین نوشته اولیه خودم، وقتی می خونی خیلی راحت اشتباهات تو چشم میاد و از همه مهمتر ممکنه ایده های بهتر و جمله بندی های بهتری پیدا کنی. دوم اینکه همیشه چند فصل(حداقل یه ده) فصلی از خواننده ها جلو تر باش، چون اگر بخوای واقعا ادامه بدی منظم بودن خیلی به جذب خواننده کمک می کنه. مقدمه خوبه، منتهی همونی که مهرنوش گفت. ادبی، خودمانی، کتابی، سعی کن یه تعادلی ایجاد کنی، یه قاعده برای خودت درست کنی که داستان منظم و یک شکل باشه.
فعلا همین تا بعد...
مقدمه ی هشت صفحه ای ، اضافه شد
امیر
خوب بود.یه
مقدار بیشتر روش کار کن.
ویرایشی.همینطور بعضی کلمات نابه جا استفاده کرده بودی.
سگ ترسیده فکر کنم عوعو می کنه.
دست استخوانی به کمر خورد یعنی چی؟هلش داد؟اصلا از کجا فهمید استخوانی هست؟
شی توصیف نکرده بودی،صرفا کلمه عجیب و بزرگ ناکافی هست.
اصلا به بودن تاس اشاره نکرده بودی،مگه اونجایی که گفته بود تاس بریز.
ایدت جذاب هست،و منتظر فصل بعدی هستم.
امیر فصل میدی یا کتک میخوای؟