Header Background day #22
آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

چشمان نیزه [ فصل دوم اضافه شد ]

34 ارسال‌
13 کاربران
91 Reactions
7,450 نمایش‌
matinatropat
(@matinatropat)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 15
شروع کننده موضوع  

کاور داستان

تالارگفتمان 1


مجموعه:
چشمان نیزه

جلد اول:
تاج سیاه

نویسنده:
متین


ژانر:
فانتزی- هیجانی- ماجرایی


نیزه پرتاب می شود تا صلح را به جهان بازگرداند

سلام.

من متین هستم. باید بگویم که این اولین داستان من نیست. داستان های بسیاری نوشته ام که فقط فقط موفق شده ام سه تای آن ها را به اتمام برسانم. اما داستانی که اکنون پیش روی شماست، داستان چشمان نیزه، شاید بتوان گفت تنها داستانی بود که به هنگام نوشتن آن زیاد برای خودم سخت نگرفتم. میخواستم داستانی بنویسم که از نوشتن آن در ابتدا خودم و بعد خوانندگان عزیز لذت ببرند. در حقیقت از سبک معمول خودم بیرون زدم. سبکی که بیشتر با تشبیهات نسبتا زیاد و سنگین سر کار دارد. در داستان چشمان نیزه سعی کرده ام تا با یک اثر سرگرم کننده همراه باشیم و می شود آن را در دسته داستان های نوجوانان قرار داد.

چشمان نیزه یک داستان ایرانی است پر از هیجان و دلهره. باید در همین ابتدا به شما دوستان عزیز بگویم که این یک داستان در عصر حاضر است. در ایران خودمان. البته شما خوانندگان عزیز می تونید هر ایده ی خوبی که راجع به بهتر شدن داستان به ذهنتان می رسد را با من در میان بگذارید. ایشالاه سعی خواهم کرد هر هفته یک فصل 15-20 صفحه ای را در اختیار دوستان قرار دهم. امیدوارم که با نظرات خود در بهبود این نوشته مرا کمک بسیار کنید.

قسمتی از شروع:

آفتاب یواش یواش داشت محو می شد. فرشاد عینک را از چشمانش بیرون کشید و آن را روی سینه ی ماشین گذاشت. بی آن که مرا نگاه کند گفت: « میدونی اولین قانون نیزه چیه؟ »
سرم را به نشانه نه تکان دادم.
فرشاد گفت: « از نیزه به هیچکس نگو، مگر کسی که لایق نیزه باشه»
گفتم: « خب؟ »
فرشاد ادامه داد: « حالا میدونی اگه از نیزه پیش کسی که لایق نیزه نیست صحبت کنی چه بلایی سرت میاد؟ »
گفتم:« نه »
در حالی که مسیر را نگاه می کرد، سرش را نزدیک گوشم آورد و زمزمه کرد: « اون وقته که میمیری »

فصول:

شروع فصل1 فصل2 فصل3 coming soon


   
arashmajd202، Ali، snakeeyes و 18 نفر دیگر واکنش نشان دادند
نقل‌قول
matinatropat
(@matinatropat)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 15
شروع کننده موضوع  

@H.O.S.S.E.I.N مرسی داداش. خیلی وقت تو فروم ها فعالیت نمی کردم ظاهرا علم پیشرفت های چشم گیری داشته :دی

- - - - - - - - - به دلیل ارسال پشت سر هم پست ها ادغام شدند - - - - - - - - -

@wizard girl مرسی شما لطف داری. خوشحال میشم وقتی خواننده ها از خوندن داستان لذت می برن.


   
captainlevi13772 و حسین واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
matinatropat
(@matinatropat)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 15
شروع کننده موضوع  

فصل دوم داستان قرار گرفت.

منتظر نظرات دوستان هستم.

@H.O.S.S.E.I.N جان یه سر و سامونی به اسم تاپیک بده :دی


   
barsavosh، captainlevi13772 و حسین واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
s4m
 s4m
(@s4m)
Honorable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 418
 

من عاشقتم داداش دستت طلا داستانت تکه


   
matinatropat واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
حسین
(@hossein-72)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 803
 

عنوان تصحیح شد.
و متین اسم من رو برای این که سیستم بهم خبر بده اشتباه میزنی. (اسم من رو از یالای حساب کاربریم کپی نکن ، این جوری به من خبر نمیده ، یا دستی بنویس یا لینکی که روی اسمم موقع برداشتن میفته را حذف کن) matinatropat


   
matinatropat واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Lord VoldeMort
(@lord-voldemort)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 29
 

متین به نظرم دیالوگارو این جور قرار بده.
کنارش ایستادم و گفتم:
- ...
من را نگاه کرد و گفت:
- ...
اینجور بهتره.البته این نظر منه ممکنه بقیه دوستان همونجور که نوشتی رو دوست داشته باشند.
و یک چیز دیگر که این هم باز به خودت مربوطه.اگر این دو تا فصل رو با هم بزاری فصل یک یه فصل آبرومندانه میشه اخه 10 صفحه خیلی کمه.
یه جا هم گفتی فریاد بلندی کردم که زیاد جالب نیس و باید بگی زدم.
یک مقدار هم رو توصیف و فضاسازیت بیشتر کار کن این 10 صفحه رو میشد تو 20 صفحه جمعش کرد.


   
matinatropat و حسین واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
matinatropat
(@matinatropat)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 15
شروع کننده موضوع  

s4m;7535:
من عاشقتم داداش دستت طلا داستانت تکه

قربان تو.
لطف میکنی میخونی مرسی. ایرادی هم دیدی بگو.

Lord VoldeMort;7543:
متین به نظرم دیالوگارو این جور قرار بده.
کنارش ایستادم و گفتم:
- ...
من را نگاه کرد و گفت:
- ...
اینجور بهتره.البته این نظر منه ممکنه بقیه دوستان همونجور که نوشتی رو دوست داشته باشند.
و یک چیز دیگر که این هم باز به خودت مربوطه.اگر این دو تا فصل رو با هم بزاری فصل یک یه فصل آبرومندانه میشه اخه 10 صفحه خیلی کمه.
یه جا هم گفتی فریاد بلندی کردم که زیاد جالب نیس و باید بگی زدم.
یک مقدار هم رو توصیف و فضاسازیت بیشتر کار کن این 10 صفحه رو میشد تو 20 صفحه جمعش کرد.

لُرد جان بازم لطف کردی خوندی.
آره از فصل بعد همین شیوه ای که راجبه دیالوگا گفتی رو اجرا میکنم. هم تعداد صفحات زیاد میشه و هم برای اول شخص این بهتره.

در رابطه با فضا سازی و توصیف باید بیاییم ببینیم در این چند بخشی که گذاشتم چه مکان های بخصوصی بوده که باید توصیف میشده. مغازه ی هوها. کوچه خیابان. دادگاه که فرهاد تو خواب میبینه. توی ماشین. اتاق خودش. فکر کنم همین مکان ها بودن. خب مغازه ی هوها رو تا جایی که میتونستم توصیف کردم. اما خب با تاکید دوستان بهتر توصیفش می کنم این بار. کوچه و خیابان ها نیازی به توصیف اضافه ندارن. دادگاه هم چون توی یک خواب دیده میشه به نظرم به اندازه ی کافی توضیح داده شده بیشتر از اون خوب نیست. توی ماشینم که نمیشه جز حرکات شخصیت ها چیز دیگه ای رو توصیف کرد. شما احساس می کنید توصیف کمه. درسته چون هنوز شخصیت وارد محیط بخصوصی نشده که بشه آنچنان توصیفش کرد. جاهای عادی رفته که به نظرم نباید زیاد خواننده رو با توصیف ها وقتش رو تلف کرد. فرهاد وقتی وارد نیزه بشه اون وقت میبینی که چقدر محیط متفاوت نیزه رو توصیف کردم.

و در رابطه با تعداد صفحات باید بگم که به نظرم نباید تعداد صفحات را ملاک قرار بدیم. باید تند یا کند بودن داستان ملاک قرار داده بشه. مثلا ایا این 10 صفحه که فصل 1 داستان بود، خیلی تند جلو رفته بود یا کند بود؟ یا مناسب بود؟‌ شاید یه فصل من اصلا 3 صفحه بشه. اما تو این 3 صفحه یه اتفاق خیلی کوچولو رخ بده. به نظرم نباید با تعداد صفحات داستان رو بسنجیم. شاید داستان من یه داستان 40 فصلی باشه با 300 صفحه. اما داستان کسی دیگه یه داستان 40 فصلی بشه با هزار صفحه. امیدوارم که منظورمو فهمیده باشی.

ممنون بایت نظرت. مرسی


   
bistam، barsavosh و Lord VoldeMort واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
barsavosh
(@barsavosh)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 150
 

داستانت رو خوندم خیلی جالب بود. ازش خوشم اومد.
و بجز تک وتوک مشکل املایی من چیز دیگه ای ندیدم.
امیدوارم نیمه تموم نذاریش
موفق باشی


   
sahv، matinatropat و bistam واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
bistam
(@bistam)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 42
 

تبريك، تبريك. داستان خوبي داري.
معلومه قبل از اين هم كار كردي و جمله بندي و توصيفاتت كاملا مناسبند.
ايده هات اعم از (( اون خواب وهم آور و عجيب، عجيب و غريب بودن شخصيت هوها، تشكيلات پر رمز و راز نيزه و . . .) حسابي جاي تعريف داره.
مطمئنا توي فصل هاي بعد اتفاقات و ماجراهاي بيشتري رو رقم مي زني.منتظر ادامه چشمان نيزه هستيم.
ممنون از داستان خوبت.


   
matinatropat، حسین و barsavosh واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
matinatropat
(@matinatropat)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 15
شروع کننده موضوع  

barsavosh;7553:
داستانت رو خوندم خیلی جالب بود. ازش خوشم اومد.
و بجز تک وتوک مشکل املایی من چیز دیگه ای ندیدم.
امیدوارم نیمه تموم نذاریش
موفق باشی

مرسی دوست عزیزم لطف کردی خوندی.
ایشالاه نیمه کاره رها نمیشه. البته به ظرطی که شما همچنان پیگیر داستان باشیئ.

red book;7554:
تبريك، تبريك. داستان خوبي داري.
معلومه قبل از اين هم كار كردي و جمله بندي و توصيفاتت كاملا مناسبند.
ايده هات اعم از (( اون خواب وهم آور و عجيب، عجيب و غريب بودن شخصيت هوها، تشكيلات پر رمز و راز نيزه و . . .) حسابي جاي تعريف داره.
مطمئنا توي فصل هاي بعد اتفاقات و ماجراهاي بيشتري رو رقم مي زني.منتظر ادامه چشمان نيزه هستيم.
ممنون از داستان خوبت.

خیلی لطف داری متچکرم.
این تعریف ها لکی نیستن که؟‌:دی انرژی میگیرم.
قراره ماجراهای عجیبی رخ بده آماده باشید هنوز وارد داستان نشدیم که.


   
barsavosh و bistam واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
wizard girl
(@wizard-girl)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 697
 

ممنون
داستان جالب و قشنگیه


   
matinatropat واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
matinatropat
(@matinatropat)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 15
شروع کننده موضوع  

wizard girl;7590:
ممنون
داستان جالب و قشنگیه

فدای شما مرسی لطف داری. ایشالاه بهتر از این هم خواهد شد.

فصل بعد در چند روز آینده قرار میگیر.


   
captainlevi13772 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
Sorna
(@sorna)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 600
 

داستان جالبی داره خوبه از بیست امتیاز 17


   
matinatropat و captainlevi13772 واکنش نشان دادند
پاسخنقل‌قول
6019
 6019
(@6019)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 48
 

داستان جالبیه! ایدش جدیده و شخصیت ها جالب توجه!
در کل اگه نیمه تمام رها نشه عالی میشه.
لطفا تمامش کن اینجا همه از داستان ناتمام بدشون می یاد!


   
matinatropat واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
matinatropat
(@matinatropat)
Active Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 15
شروع کننده موضوع  

نیمه شب;7645:
داستان جالبی داره خوبه از بیست امتیاز 17

17 خیلی زیاده. 17 رو باید به نویسنده های کار بلد و حرفه ای که در سطح دنبا کتابشون به فروش میره داد. به من همون ده نمره ی قبولی بدی کافیه برام.
مرسی که وقت گذاشتی خوندی یه دنیا ممنون.

6019;7682:
داستان جالبیه! ایدش جدیده و شخصیت ها جالب توجه!
در کل اگه نیمه تمام رها نشه عالی میشه.
لطفا تمامش کن اینجا همه از داستان ناتمام بدشون می یاد!

مرسی بابات نظر خوشگلتون.
نه ایشالاه نیمه تمام رها نمیشه ولی شاید یکی دو روز دیر یا یکی دو روز زودتر قرار بگیره فصل ها.
این داستان اینجا تموم میشه خیالتون راحت.


   
6019 واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
wizard girl
(@wizard-girl)
Prominent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 697
 

داستان قشنگیه.....هیجانشو دوست دارم.ادامه بده
بزرگ شی یه چیزی میشی..........:23::41::41::41:


   
matinatropat واکنش نشان داد
پاسخنقل‌قول
صفحه 2 / 3
اشتراک: